ازدواج برای ازدواج ممنوع!
جيم/ بعضيها مقصدشان ازدواج است، يعني ميخواهند که ازدواج کنند و تمام! فقط همين! مقصد که ازدواج شد، به فرض به مقصد هم رسيديد، خب که چي؟! واقعا که چي؟ با ازدواج ميخواهيد چه کنيد؟ با زندگي مشترک ميخواهيد چه کنيد؟ ميخواهيد با يک نفر ديگر که حالا با شما همراه است چه کنيد؟ با نيازها، با دغدغهها، با تفاوتها، با سبک زندگي، با فرهنگ، با دين، با عقايد طرف مقابلتان ميخواهيد چه کنيد؟ پِي چه چيزهايي را به تن مبارکتان کشيدهايد؟ موضوع اين است که انتخابِ ازدواج يا همان تشکيل زندگي مشترک به عنوان مقصد، اشتباه است! اشتباه محض! مقصد که ازدواج شد يعني فقط و فقط تمرکز کردهايد روي اينکه بخواهيد يک خانه و زندگي براي خودتان دست و پا کنيد و حالا زني داشته باشيد يا شوهري و به خودتان بگوييد ما هم بعله! اما اصل موضوع اينست که ما انسانيم و تشنه رشد و پيشرفت؛ رشد و پيشرفت و سعادتي که ما را به اوج ببرد، ما ازدواج ميکنيم چون ميخواهيم رشد کنيم. اما هر کداممان تعريف متفاوتي از رشد داريم. بيشتر افراد وقتي حرف از رشد ميشود، اغلب اوقات منظورشان رشد و پيشرفتهاي مادي است، در صورتي که اگر پيش فرض را قبول داشته باشيم خدا، ازدواج را زمينهاي براي رشدمان قرار داده است و يکي از بهترين راههايي است که به واسطه آن ما بزرگ ميشويم و رشد صعودي داريم؛ پس بايد ببينيم مقصود خدا از رشد چه بوده! نه اينکه تعريفهاي شخصي خودمان را بکنيم معيار و بر اساس آن انتخاب کنيم و ازدواج کنيم و فرزند بياوريم و دوباره همين موضوع نسل به نسل برايمان تکرار شود! بالاخره بايد از يکجايي جلوي اين نسل اندر نسل را بگيريم ديگر! يعني يک جايي بايد بفهميم منظور خدا از رشد چه بوده و چرا يکي از راههاي رشدمان را ازدواج قرار داده، تا سرخوشانه تن به وادي ازدواج ندهيم... رشد يعني... شما به جايي برسيد که شايستگي و لياقت اداره و نگهداري و بهرهبرداري يکي از سرمايهها و امکانات مادي يا معنوي که بهتان سپرده ميشود را داشته باشيد. (به آثار شهيد مطهري رجوع کنيد!) رشيد مثل سرو، آن هم در ازدواج! همسر يک سرمايه است. سرمايه مادي و معنوي! سرمايهاي که خدا با در نظر گرفتن ازدواج براي ما، به ما هديه ميدهدش! همسر شما حکم پر پروازي را دارد که قرار است با او اوج بگيريد. سرمايهاي است که نصيبتان ميشود تا از او بهره برداري کنيد، طوري که خودتان و او به بهترينهاي معنوي و مادي از مسير درستش و حقش برسيد. شايد اين مدل بهرهبرداري بهترين نوع بهرهبرداري باشد، که شانس داشتنش براي همه تقريبا يکي است! براي خدا فرقي هم ندارد که از کدام کيش و مسلک باشي! ازدواج که کني، سرمايهدار شدي... سرمايهاي که براي نگهداشتنش بايد خيلي از ويژگيها را داشته باشي يا خيلي از ويژگيها را نه؛ مثلا مهرباني يا صبوري را داشته باشي و تنبلي و بيمسئوليتي را نه! اين طوري است که بعضي از آدمها رشيدالازدواج ميشوند، يعني در نوع خودشان و ازدواجشان بينظير ميشوند چون مقصودي به نام رشد دارند و به رشد فکر ميکنند؛ آنها حاضرند از هر سرمايهاي براي بهترشدن استفاده کنند، بهترشدن در چشم خدا نه خلق خدا...