نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
  2. برگزیده
دخترونه زنونه

زنی که به خاطر قمار زندگیش نابود شد!

منبع
خراسان
بروزرسانی
زنی که به خاطر قمار زندگیش نابود شد!
خراسان/ «سارا» که چند سال پيش از شوهرش جدا شده و تنها دليل طلاق‌شان، علاقه زياد او به قمار و شرط‌بندي بوده است، اين روزها به ته خط رسيده و تقريبا همه زندگي‌اش را از دست داده است. تا اين جاي ماجرا براي من عجيب نبود چون بارها و به خصوص در صفحات حوادث روزنامه‌ها، عاقبت قماربازها را خوانده بودم اما وقتي شنيدم که بعد از اين اتفاقات تلخ باز هم اقدام به شرط‌بندي مي کند، برق از سرم پريد! قبل از تصميم به صحبت با او کمي درباره قمار تحقيق کردم و متوجه شدم که قمار به خطر انداختن يک چيز با ارزش(معمولا پول) در فعاليت يا رويدادي است که عاقبت آن معلوم نيست و به نوعي با ريسک زيادي همراه است. در ضمن متوجه شدم که به شدت اعتيادآور است. در همين احوال، متوجه داستان زندگي پيرمردي شدم که قمار باعث اخراج‌اش از محل کار شده و به قول خودش، همه دارايي اش در آتش قمار سوخته است و اين روزها، آرزوي مرگ مي‌کند. در پرونده امروز زندگي سلام، صحبت‌هاي دو قمارباز را خواهيد خواند و يک روان‌شناس و جامعه‌شناس به بررسي آسيب‌ها و دلايل اعتياد به آن پرداخته اند. دختري که از 12 سالگي قمار باز شد «سارا» که به تنها زن قمارباز محله‌شان معروف است، از زندگي اش مي گويد که به خاطر اعتياد به قمار تباه شده است سارا زن مطلقه 32 ساله‌اي است که در يکي از محله‌هاي حاشيه‌ شهر زندگي مي‌کند و تقريبا بيشتر افراد منطقه او را به خوبي مي‌شناسند و مردها به گونه خاصي از او اسم مي‌برند و تعريف مي‌کنند. به قول «امير» که يکي از فروشنده‌هاي اين محله است، سارا همه مردهاي منطقه را حريف است! او تنها زني است که در اين منطقه منفصل شهري با مردها قمار بازي مي‌کند و بيشتر اوقات، شرط را از آن‌ها مي برد؛ همين باعث شده است او را با نگاه تحسين ببينند و به او لقب تنها زن قمارباز هميشه برنده محله را بدهند! هرچند به ظاهر اين روزها اصلا اوضاع‌اش خوب نيست و مي‌گفتند که راضي به صحبت نمي‌شود اما بدون اطلاع قبلي، يک روز به محلي رفتم که او و چند نفر ديگر براي شرط بندي روي مسابقات فوتبال دورهم جمع مي شوند تا به عنوان کسي که مي خواهد شرط ببندد اعتمادش را براي صحبت جلب کنم. شرط‌بندي روي شرط‌بندي! مي‌گويد که تيم «...»، تيم شانس او است که تا به حال سه بار روي او شرط را برده است. امروز اما شرط او 50 ميليون تومان است، تنها دارايي سارا که بخشي از آن را از بنگاه‌دار سر کوچه قرض گرفته و قول داده است دو برابرش را به او تا پايان شب بازگرداند. خيالش انگار راحت است و با آرامش خاصي بازي را نگاه مي‌کند و چاي‌اش را مي‌خورد. مردي در چند صندلي آن طرف‌تر نشسته است که مدام به سارا و بعد به متسطيل سبز نگاه مي‌کند. سمت او مي‌روم و دليل آن همه استرس را مي‌پرسم که مي گويد کاش تيم سارا بازي را ببرد! نگاه متعجب مرا مي‌بيند که مي‌گويد: «من روي برد سارا، 700 هزار تومان شرط بسته‌ام!» منزل‌مان محل جمع شدن قماربازها بود سارا شش سال است از همسر خود جدا شده و فرزندش از سه سالگي نزد پدرش است. او 14 سالگي ازدواج کرده به همين دليل نتوانسته است ديپلم‌اش را بگيرد. از نحوه ورودش به جمع قماربازها مي گويد: «اولين بار در منزل پدري با قمار آشنا شدم. پدرم و بعدها نيز برادرانم تقريبا هر هفته در جمع قماربازها حاضر بودند. از همان کودکي با انواع قمار و بيشتر قماربازهاي اين شهر آشنايي داشتم چون پدرم به دليل کهولت سن ديگر نمي‌توانست بازي کند اما تلکه‌گيري مي‌کرد. تلکه‌گير کسي است که بازي‌ها و افراد را نظارت مي‌کند و معمولا شرط‌بندي در منزل او انجام مي‌شود. او بي‌طرف است و از هرکسي که بازي را ببرد، درصد خودش را مي‌گيرد. مادرم به دليل همين کارهاي پدرم و برادرهايم سال‌ها قبل دست به خودکشي زد. هنوز 12 سالم نشده بود که فکر مي‌کردم همه فوت و فن‌هاي قمار را از جمع دوستان پدرم ياد گرفته‌ام به همين دليل از پدرم خواستم به من هم اجازه بازي بدهد. اوايل به شدت مخالفت مي‌کرد، نه اين که نمي‌خواست قمارباز باشم، بلکه فکر مي‌کرد او را جلوي دوستانش سرافکنده خواهم کرد! در کمال ناباوري، اولين و دومين بازي را بردم. همان شب سه ميليون سود بازي‌هايم را به پدرم دادم. از هفته بعد، من پاي ثابت بازي‌هاي پدرم بودم.» طمع پدرمان در قمار، نابودمان کرد او با آهي بلند که صدايش توجه يکي دو نفر را در صندلي بغلي جلب مي‌کند، مي‌گويد: «بيشتر اوقات بازي را مي‌بردم اما يک شب به دليل طمع پدرم، همه چيزمان را از دست داديم. به او اصرار مي‌کردم شرط بزرگ نبندد. پدرم آن شب انگار ديوانه شده بود. پشت سر هم قاپ مي‌انداختم اما بز مي‌آوردم و تقريبا همه دارايي‌مان يک شبه بر باد رفت. اما پدرم دست‌بردار نبود، به گريه‌ها و اصرار من بي‌توجه بود. سر 3 دانگ از مغازه 6 متري مان که قبلا 2 دانگش را از دست داده بوديم، شرط بست و در کمال نا اميدي باختيم! يک شبه روي زمين خالي افتاديم. مدتي بعد پدر حتي توان مهيا کردن يک زندگي بخور و نمير را هم نداشت، به همين دليل من را زماني که هنوز 14 سال را تمام نکرده بودم شوهر داد تا به قول خودش نان خور اضافه نداشته باشد!» قمار، شوهر و پسرم را هم از من گرفت به اين جاي صحبت‌هايش که مي‌رسيم، شاکي مي‌شوم و با قيافه‌اي حق به جانب مي‌گويم که ديدن اين همه بدبختي باعث نشد قمار را ترک کني؟ و با لبخندي تلخ مي‌گويد: «مگر ترک قمار به همين سادگي‌هاست؟ بارها تصميم گرفتم اما نشد. هر روز وسوسه مي‌شدم و بازي و شرايط جديد پيشنهاد مي شد. بعد از ازدواج، همسرم اجازه نمي‌داد شرط ببندم، حتي به اصرار همسرم ارتباطم با پدر و برادرهايم قطع شده بود. اوايل سعي مي‌کردم به وسوسه‌ها توجهي نکنم اما ضعيف‌تر از آن بودم که بتوانم مقاومت کنم. چند سال اول را بدون اين‌که همسرم متوجه شود، زماني که سر کار مي‌رفت از خانه بيرون مي‌رفتم و شرط‌بندي مي‌کردم. گاهي حتي مجبور مي‌شدم درباره خرجي خانه دروغ بگويم. چند بار سوالاتي پرسيد و مي‌دانستم مشکوک شده است. تا اين‌که بعد از مدتي زمزمه‌هاي مردم به گوشش رسيد و بعد از بگومگوهاي بسيار، حاضر به ادامه زندگي مشترک با من نشد و حتي اجازه سرپرستي پسرم را به من نداد. من مانده‌ام و اعتيادي به درازاي تمام زندگي‌ام که مي‌دانم يک روز قاپم در زندگي نيز بز مي‌آورد و اين بار براي هميشه زمينم خواهد زد. گاهي فکر مي‌کنم آيا پسرم در آينده حاضر به ديدن من خواهد بود؟». باز هم تيم سارا باخت! بعد از اين که تيم مورد علاقه‌اش، دومين گل را دريافت مي کند و اختلاف دو تيم در 10 دقيقه پاياني به 2 گل مي‌رسد، ديگر حاضر به صحبت نيست و چشم به زمين بازي مي‌دوزد. با هر توپي که تيم مورد علاقه‌اش به سمت دروازه حريف مي‌زند، با استرس از جا بلند مي‌شود، چيزهايي مي‌گويد و دوباره مي‌نشيند. مسابقه تمام شد و هنوز تيم مورد علاقه او موفق به گلزني نشده بود. او باخته بود! انگار امروز، روز شانس سارا نبود و به قول خودش بز آورد! 3 بار سر پول‌هايي که باختم، سکته کردم پيرمرد 57 ساله که قمار زندگي‌اش را تباه کرده، مي‌گويد: اولين بار که بازي را ببري، ديگر تمام است چون طعم پول مفت زير دندان مي‌ماند «صابر» 57 ساله، متاهل، از کارمندان اخراجي شهرداري است. مي‌گويدکه به دليل بدهي اخراج شده است و الان دکه کوچکي در يکي از محله‌هاي پايين شهر کرايه کرده است و سيگار مي‌فروشد. همه او را عمو صدا مي‌زنند و کمتر کسي هست که در اين محله از گذشته او باخبر باشد. به تابلوي دست‌نويس جلوي بساطش اشاره مي‌کنم: «انگار با اعتياد بچه‌ها زياد موافق نيستي؟ پس چه شد که زندگي‌ات را به پاي اعتياد به قمار گذاشتي؟!». بعد از اين‌که مطمئن مي‌شود تنها هستم و يکي از دوستان قديمي‌اش معرفي‌ام کرده است، مي‌گويد: «بدي اين اعتياد آن جا ست که فکر مي‌کني هنوز معتاد نشده‌اي و هر وقت که بخواهي مي‌تواني از آن دست بکشي. اولين بار که بازي را ببري، ديگر تمام است. طعم پول مفت زير دندان مي‌ماند! هميشه از کودکي به خودرو و مسابقات رالي علاقه داشتم، به همين دليل وقتي در 30 سالگي پيشنهاد ديدن مسابقات آفرود به من داده شد، نتوانستم مقاومت کنم. مي‌دانستم اين بازي‌ها غيرقانوني است و فقط براي شرط‌بندي برگزار مي‌شود. اولين برد کافي بود تا طعم تلخ پول حرام به دهنم مزه و مرا بيشتر وسوسه کند. آدم بي‌دين و مذهبي نبودم اما اشتباه پشت اشتباه، نابودم کرد و با گذشت زمان، شرط‌بندي‌هايم بيشتر و بزرگ‌تر مي‌شد. روي حيوانات، مسابقات ورزشي، ماشين، شطرنج و ... .» مايه ننگ پسر، دختر و همسرم شدم در حالي که محو سپيدي موهاي اين پيرمرد شده‌ام، با گفتن اين جمله که حواست هست دخترم؟ تلنگري به من مي‌زند و حرف‌هايش را ادامه مي‌دهد: «من بارها خواستم اين کار را ترک کنم اما نتوانستم. همه جواني و زندگي خود و خانواده‌ام را پاي قمار باختم. به دليل مراجعه هر روزه طلبکارها به محل کارم، کارم را از دست دادم. پسر بزرگ‌ترم بعد از اين‌که به دانشگاه رفت، ديگر دلش نمي‌خواست من پدرش باشم و مي‌گفت برايش ننگ‌آور است که ديگران بدانند پدر آقاي مهندس، قمارباز است. براي همين ديگر به اين شهر بازنگشت اما خبر داشتم گاهي با مادر و خواهرش تلفني صحبت مي‌کند. سه بار سر پول‌هايي که باختم، سکته قلبي کردم. بزرگ‌ترين سکته‌ام زماني بود که خانه‌ام، تنها سرپناه خود و خانواده‌ام را در قمار باختم. شش ماه استراحت مطلق داشتم و بعد از آن، براي هزارمين بار تصميم گرفتم قمار را کنار بگذارم. اما مگر مي‌شد؟ هر روز وسوسه مي‌شدم و پيشنهاد جديدي مي‌شنيدم. من يک همسر و پدر منفور هستم. دخترم را بعد از ازدواجش ديگر نديدم. همسرم مي‌گفت؛ دامادمان اجازه نمي‌دهد به منزل ما بيايد. مي‌داني؟ دختر، تنها اميد پدرش است. دخترم که رفت، اميد و برکت از زندگي من هم رفت. همسرم مرا ترک کرد و هرچه داشتم از دست دادم. بيشتر از پنج سال است که ارتباطم را با دوستان قماربازم قطع و اين دکه را از فرد خيري به مبلغ ناچيزي اجاره ‌کرده‌ام.» منتظر مرگ هستم اشک گوشه چشمانش را پاک کرد و به دور دست‌ خيره شد. انگار در فکرش تمام روزهاي رفته را مي‌ديد يا شايد دخترش را مي‌ديد که از دور براي رسيدن به آغوش پدر دست‌هايش را گشوده و قدم‌هايش را تندتر کرده است. بعد يکهو رو به من کرد و گفت که اگر مي‌شود اين حرف آخرش هم خطاب به قماربازها چاپ شود: « همه جواني‌ام فکر مي‌کردم اين من هستم که زندگي را به بازي گرفته‌ام اما برعکس بود. اين وسوسه و هوس بود که من و زندگي‌ام را به بازي گرفته بود. الان که بايد از دوران بازنشستگي لذت ببرم، اين‌جا پشت بساط سيگار فروشي نشسته‌ام و منتظر مرگ هستم. همين ... ». پاداش رفتار، ترک قمار را خيلي سخت مي‌کند دلايل ارتکاب به قمار با وجود آگاهي از پيامدهاي منفي آن از منظر روان‌شناختي قابل بررسي است دکتر هادي نقدي | مشاور خانواده و روان‌درمانگر داستايوفسکي در اثر نسبتا مشهور خود به نام «قمارباز» به خوبي توصيف واضحي از پويه‌هاي درون‌رواني افرادي را که درگير قماربازي هستند ارائه داده است. او در اين اثر قهرمان داستان را در حالي به تصوير مي‌کشد که در تمام طول داستان هيجان‌هاي مثبت و منفي ناشي از برد و باخت را تجزيه و تحليل مي‌کند و اين هيجان‌ها را به نمايش مي‌گذارد. شرط‌بندي و قماربازي يکي از سرگرمي‌هاي انسان‌ها در طول تاريخ بوده است و همانند مصرف مواد، پيامدهاي آن پيش‌روي افراد قرار دارد. حالا پرسش اين است که اساسا با وجود آگاهي به پيامدهاي منفي يک رفتار، چرا انسان مرتکب آن فعل رفتاري مي‌شود؟ از نظر روان شناختي، فرد قمارباز فاقد يک «من» يکپارچه و قدرتمند است، نهاد قدرتمندي دارد که تکانه‌هاي آن توسط «من» قابل کنترل نيست. وقتي که من، فاقد اقتدار باشد، فرد واقع‌بيني را از دست مي‌دهد در نتيجه هنگام بروز تکانه‌هاي نهاد، من نمي تواند تعديل و کنترل کننده باشد.
پيامدهاي منفي که بازدارندگي ندارد! از نگاه رفتارگرايان، پاداش رفتار قماربازي آن چنان قدرتمند است که پيامدهاي منفي(از دست دادن مبلغ يا موضوع شرط) نمي‌تواند نقش بازدارندگي ايفا کند. چنين افرادي همانند افرادي که دچار سوءمصرف مواد هستند و در شرايط خاص نمي‌توانند رفتار مصرف خود را کنترل کنند، آن‌ها هم نمي‌توانند از شرط بندي يا قمار صرف‌نظر کنند. واقعيت اين است که چنين افرادي از نظر عصب‌شناختي هم هنگام قرار گرفتن در شرايط شرط‌بندي چنان برانگيخته مي‌شوند که هورمون‌هاي لذت همانند سروتونين و دوپامين به عنوان نوروتراسميترهاي شادي‌آور در آن ها فعال مي شود و آن ها را براي بازي تحت فشار قرار مي‌دهد.
نحوه درمان چنين افرادي براي درمان چنين افرادي که گاهي تمام زندگي خويش را در يک قمار از دست مي‌دهند همانند يک فرد معتاد نيازمند حمايت اجتماعي و همراهي يک راهنما هستيم که فرد را از چنين موقعيت‌هايي(شرط‌بندي يا همان قمار) دور کند. در کنار اين مسئله، فرد، نيازمند يک زندگي هيجاني است که معمولا چنين افرادي تمام نياز هيجاني خود را در بازي‌هاي شرط‌بندي جست‌وجو مي‌کنند. از اين رو بهتر است آن‌ها را درگير بازي‌هاي هيجاني ديگري کرد که بتوانند هيجان‌هاي لذت و درد را با هم دريافت و از شرط بندي پرهيز کنند. در پي دستيابي به گنجي بدون کشيدن رنج! يادداشت شفاهي يک جامعه‌شناس از دلايل تمايل به شرط‌بندي و يک شبه پولدار شدن خالد توکلي | جامعه‌شناس قبل از هر چيز بايد گفت در تمامي جوامع به گونه‌هاي مختلف، شرط‌بندي و به طور همزمان، ارزش‌هاي مخالف آن وجود دارد. رواج شرط‌بندي که نوعي قمار به ‌شمار مي‌رود، علل گوناگون رواني و اجتماعي دارد. يکي از علل رواج شرط‌بندي در جامعه آن است که نگرش مردم به کار و راه‌هاي رسيدن به ثروت دچار دگرگوني شده است. اگرچه کار در فرهنگ سنتي ما جايگاه ويژه‌اي را به خود اختصاص داده و همواره تأکيد شده است که «نابرده رنج، گنج ميسر نمي‌شود» اما در يک سده اخير، تحولات فرهنگي به گونه‌اي رقم خورده است که بخش عمده‌اي از مردم به دنبال دستيابي به گنجي هستند که براي آن رنجي را متحمل نشوند. تضاد طبقاتي و ظهور نوکيسه‌ها نيز مي‌تواند يکي ديگر از علل رواج شرط‌بندي باشد. نوکيسه‌ها از نظر جامعه‌شناختي تمايل فراواني به خودنمايي دارند و در جامعه به گونه‌اي ظاهر مي‌شوند و چنان در خيابان و بازار جولان مي‌دهند که مورد توجه عامه مردم قرار گيرند. اين امر موجب مي‌شود تا به تدريج، ارزش‌ها، رفتارها و خواسته‌هاي آنان رواج يابد و براي بخشي از جامعه – به ويژه جوانان- مهم تلقي کند و به گروه مرجع تبديل شوند. در اين وضعيت، يکي از راه‌هاي رسيدن به ثروت و سرمايه مادي کلان که در مدت کوتاهي امکان‌پذير باشد، شرکت در شرط‌بندي است که شايد فرد را در مدتي کوتاه به ثروتي کلان و هنگفت برساند. دستيابي به مزاياي اجتماعي بالاخص سرمايه مادي تابع قوانين و قواعد خاص خود است و فرد به سادگي به آن‌ها دسترسي نمي يابد. ناپايداري و بي ثباتي در اقتصاد و بحران‌هاي مستمري که در بازار و نظام اقتصادي به وجود مي‌آيد، موجب شده است تا عده‌اي در سايه اين بحران‌ها، بدون پيروي از قاعده خاص و آشفته‌بازاري که شکل مي‌گيرد، به امکانات و ثروت‌هاي کلاني دست يابند. اين موضوع زمينه را براي «شانسي‌شدن» جامعه مهيا مي‌کند و شانسي‌شدن هم موجب رونق و توجه به شرط‌بندي به عنوان راهي به سوي دسترسي به ثروت کلان مي‌شود. شرط‌بندي که نوعي قمار به شمار مي‌رود با استفاده از تبليغات و توجه به ويژگي ذاتي قمار که هميشه هوس قمار ديگر را در فرد نهادينه مي‌سازد، فرد را چنان درگير مي‌کند که بر اثر اين هوس و در بسياري از موارد براي جبران ناکامي و شکست‌هايش تا آخر به شرط‌بندي ادامه دهد و ريسک ورشکستگي را به جان بخرد. در واقع به همين دليل است که بسياري از قماربازان، در نهايت ورشکسته و نابود مي‌شوند و هر آن چه را که دارند از دست مي‌دهند. نويسنده : ماريه پاک‌نهاد | خبرنگار
ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد
اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره