صدایش میزنند «سردار مریم»
بانوي موفق/ صدايش ميزنند«سردار مريم» زني که ميتوان گفت اولين و تنهاترين سردار زن ايراني است. او کودکي و نوجوانياش را به خاطر غضب حاکم وقت در آوارگي و سختي ميگذراند، در 15 سالگي با مردي ازدواج ميکند که 20 سال از او بزرگتر است و با اينکه همسرش داراي زن ديگري بوده، به دليل لياقت و مديريت زندگي که داشته بسيار مورد توجه همسرش و ايل قرار ميگيرد. اما بعد از 4سال همسرش در يک توطئه خانوادگي جان خود را از دست ميدهد. حاصل اين ازدواج سه فرزند است. بيبيمريم بعد از فوت همسرش به سمت خانه و ايل پدري بر ميگردد و به تربيت فرزندان با کمک برادرانش ميپردازد. بعد از چند سال بيبي مريم به اجبار براي بار دوم ازدواج ميکند. اما زندگي خوب پيش نميرود و بعد از اختلافات زياد او يک روز از همسرش ميخواهد که زندگي مستقلي را در يکي از عمارتهاي خان در قلعه سورشجان بختياري آغاز کند. همسرش نيز موافقت ميکند. مريم بانو حالا صاحب ملک است، سرباز دارد و به اقتضاي زمان و مکانِ زندگي سوارکاري و تيراندازي بلد است. او در کنارِ جنگاوري و شجاعت از مطالعه و تفکر هم بهره ميبرد. شانه به شانه سربازان بختياريها سلاح بردوش، با انگليسيها نبرد ميکند و در سختترين شرايط به آزاديخواهان و مشروطهخواهان مشهور ايران زمين در سرزمين خود پناه ميدهد. روسها به تلافي ضرباتي که از او خورده بودند، زندگي او را غارت ميکنند. اما هيچکدام اينها او را متوقف نميکند. رشادتهاي بانوي سردار به حدي رسيده بود که آوازهاش به کل کشور و حتي خارج از آن رسيدهبود. به گونهاي که مشروطهخواهان و آزاديخواهان براي ديدن سردار به منزل او ميآيند تا او را ملاقات کنند و هم او به آنها پناه ميدهد. بسياري از رجال سياسي و نويسندگان آزاديخواه ايراني نيز چون علامه علياکبر دهخدا، ملک الشعراي بهار و وحيددستگردي و مبارزين عليه استعمار که مورد تعقيب انگليسيها بودند در خانه سردار مريم پناه گرفتهاند. حتي در روايتي ديگر آمدهاست دکتر مصدق نيز مدتي در خانه بيبي حضور داشته است.