نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
  2. برگزیده
دخترونه زنونه

مهدیه‌ الهی قمشه‌ای؛ دختری که راه پدر را ادامه داد

منبع
ايرنا
بروزرسانی
مهدیه‌ الهی قمشه‌ای؛ دختری که راه پدر را ادامه داد
ايرنا/ يکي از بانوانِ نامداري که در روزگارِ ما، از همان کودکي در مسيري گام برداشت که پدرش در آن طي طريق کرده بود، روان‌شاد استاد مهديه الهي قمشه‌اي است؛ بانويي که هم نامِ خود و هم ذوق شاعري خويش و هم شيفتگي‌اش به آياتِ الهي و ابياتِ شعري را از پدرِ خود، استاد مهدي الهي قمشه‌اي، به ارث برده بود. معروف است که دخترها، به‌اصطلاح «بابايي‌اند». با اين حال وقتي تاريخ دور و نزديکمان را نگاه مي‌کنيم، مي‌بينيم که بسته به شرايط اجتماعي و عرفي، اين، پسران بوده‌اند که اغلب پيشه، حرفه، کسب، کار و يا هنرِ پدران خود را ادامه داده‌اند. با اين‌حال، بوده‌اند، دختراني که آنان نيز راه پدرانشان را پي گرفته‌اند و همچون پدرانِ نامدارشان، صاحب نام و آوازه شده‌اند. گُردآفريد، دخترِ گَژدَهَم (دژبانِ دژ سپيد)، که همچون پدرش جنگاوري را پيشه کرده بود؛ و نيز بانوگُشَسپ، دخترِ رستمِ دستان که دلاوري را از پدرش به ارث برده بود؛ و همچنين رَشحۀ اصفهاني، دخترِ هاتف اصفهاني، که چون پدرش شاعري پيشه داشت، سه نمونه از دخترانِ نامدارِ جلوه‌گر در ادبيات فارسي‌اند که راه پدرانشان را ادامه داده‌اند. در روزگارِ ما نيز يکي از دخترانِ نامداري که از همان کودکي در مسيري گام برداشت که پدرش در آن طي طريق کرده بود، روان‌شاد استاد مهديه الهي قمشه‌اي است؛ بانويي که هم نامِ خود و هم ذوق شاعري و هم شيفتگي‌اش به آياتِ الهي و ابياتِ شعري را از پدرِ بزرگوارش، مرحوم استاد مهدي الهي قمشه‌اي، به ارث برده بود. امروز، چهارمين سال‌روز درگذشت روان‌شاد مهديه الهي قمشه‌اي است؛ بانويي که دخترِ ارشدِ پدر و مادري فاضل بود و در خانواده‌اي پرورش يافته بود که از پدر و مادر تا برادران و خواهران، همگي اهل علم و ادب و هنر بوده‌اند. دختي چنين از پدري چنان در همين سالِ پايانيِ سده چهاردهم خورشيدي که ترجمه‌هاي مختلفي از قرآن کريم در دسترس خواهندگان قرار گرفته است، هنوز هم بسياري از ايرانيان قرآن کريم و نيز کتاب مفاتيح الجنان را با ترجمه مرحوم استاد مهدي الهي قمشه‌اي مي‌خوانند. استاد الهي قمشه‌اي اما به جز ترجمه قرآن کريم و آثاري چون مفاتيح الجنان، در کسوتِ معلمي دانشمند نيز شناخته مي‌شود. از نامدارترين شاگردانِ استاد مي‌توان از استاد مهدي محقق، شهيد آيت‌الله مرتضي مطهري، آيت‌الله حسن‌زاده آملي، آيت‌الله جوادي آملي و دکتر سيد حسين نصر نام برد. مرحوم استاد مهدي الهي ‌قمشه‌اي که به «مُحي‌الدين» ملقب بوده است، افزون بر کارهاي تحقيقي و علمي همچون نوشتن حاشيه بر «مبدأ و معادِ» ملاصدرا و نيز اهتمام به تصحيح و انتشارِ کهن‌ترين تفسير شيعي قرآن کريم به زبان فارسي، يعني «تفسير رَوض الجِنان و رَوح الجَنان» اثر شيخ ابوالفتوح رازي، در سرايش شعر نيز ذوقي عالي داشت. استاد مهدي الهي قمشه‌اي بانو مهديه الهي قمشه‌اي تحت حمايت و پرورش چنين پدري باليد و مسير زندگي خويش را پيدا کرد. وي درباره روزگار کودکيِ خويش و تأثيري که رفتار و شيوه پدر بر وي و ديگر برادران و خواهرانش گذاشته بوده است، نکته‌هايي يادآور شده. وي در مقدمه کتاب «سيري در گلزار مثنوي» جلوه‌اي از نقش پدرِ دانشمندش را در علاقه‌مند شدنِ دخترِ پدر به مثنوي و جهانِ فکري مولانا شرح داده است: «اين شعلۀ اشتياق را پدر از دوران کودکي در دل ما روشن کردند. «مثنوي الاطفال»، اولين کتابي بود که پدر براي ما خريدند و ما با آن آشنا شديم. ايشان شب‌هاي بلند زمستان براي فرزندان داستان «طوطي و بقال» و «طوطي و بازرگان» را مي‌خواندند و گاه قصه مارگير و گاه حکايت پيل و گاه ابيات آنها را زمزمه مي‌کردند: پيل اندر خانه‌اي تاريک بود /// عرضه مي‌کردند بر قومش هُنود خاطرم هست براي اينکه حکايت‌ها جاذبه‌ بيشتري داشته باشند، ايشان داستان‌هاي حماسي فردوسي را به صورت نمايش اجرا و براي حُسن ختام، قصه‌هاي قرآن کريم را براي ما نقل مي‌کردند تا با روشي ساده و صميمي فرزندان را با قرآن و ادبيات آشنا کنند». [۱] مرحوم آت‌الله الهي قمشه‌اي براي تربيت فرزندانش، برنامه جامعي در نظر گرفته بود. وي افزون بر آنکه در آشنايي فرزندانش با قرآن کريم و آثار ادبي و ديني و فلسفي بسيار اهتمام داشت، جمعه‌ها را هم به تمرين خط و خوشنويسيِ بچه‌ها اختصاص داده بود. افزون بر اين، برگزاري جلسه مشاعره با بچه‌ها نيز از ديگر برنامه‌هاي ثابت پدر براي علاقه‌مند ساختنِ کودکان خويش به فرهنگ و ادب و دانش بود. با همه اينها اما استاد الهي قمشه‌اي در پي آن بود که استعداد خاصِ هر يک از آنان را نيز در هر رشته‌اي که علاقه‌مند بودند، شکوفا کند. علي الهي قمشه‌اي، فرزند کوچک استاد، تعريف کرده است که «مرحوم پدر... هر استعدادي را در هر زمينه‌اي در ما مي‌ديدند و تشخيص مي‌دادند که در آن زمينه پيشرت خواهيم کرد، همان زمينه و جنبه را تشويق مي‌کردند. مثلاً هميشه از نقاشي کودکانه من تعريف مي‌کردند. درحالي‌که کارِ من چيزي نبود، اما ايشان در حضور ديگران مي‌گفتند: اين عليِ من مثل کمال‌الملک خواهد شد!... گاهي ايشان يکي از نقاشي‌هاي مرا عمداً در جيب مي‌گذاشتند و در حضور من به ديگران نشان مي‌دادند و مي‌فرمودند: ببينيد که عليِ من چه نقاشي جالبي کشيده! اين‌طور ما را تشويق مي‌کردند و همين تشويق‌هاي ايشان بود که مسير زندگي فرهنگي يا هنري ما را غيرمستقيم مشخص مي‌کرد». [۲] خانه‌اي که محل اجتماع اهل فضل بود به جز تعليمات پدر و همه تلاش‌هايش براي پرورش روحيِ فرزندان، يکي ديگر از عواملي که در گرايش بانو مهديه الهي قمشه‌اي به وادي فرهنگ و ادب و عرفان نقشي مهم داشته، فضاي خانه‌اي بود که او و خواهران و برادرانش زيرِ سقفِ آن قد کشيده بودند و روزگارِ کودکي و نوجواني خويش را سپري کرده بودند. خانه حکيم الهي قمشه‌اي به سببِ وجود ذي‌قيمتِ او محل آمد و شد و گردِ هم آمدنِ اهل علم بود. استاد با آنکه در مدرسه سپهسالار و نيز در دانشگاه تهران تدريس مي‌کردند، پاره‌اي از کلاس‌هاي درسي خويش را هم در خانه برپا مي‌کردند و در آنجا شاگردان را با روي باز به حضور مي‌پذيرفتند. استاد مهدي محقق که از محققان برجسته و عالي‌ترين مفاخر فرهنگ ايراني و ادب پارسي در روزگار معاصر به‌شمار مي‌آيند، خود در روزگار جواني به منزل استاد الهي قمشه‌اي مي‌رفتند و نزد ايشان درس فرامي‌گرفتند. استاد محقق از آن روزها اين‌گونه ياد کرده اند: «در دوره ليسانس که رشته منقول را مي‌خوانديم، استاد من مرحوم الهي قمشه‌اي نبودند، چون عرفان جزو برنامه ما نبود. ولي بعد شنيدم که ايشان يک درس شرح منظومه حاج ملاهادي سبزواري را در منزل خودشان که در خيابان ري بود، تدريس مي‌کنند و باز من با همراهي دوستم، آقاي شيخ محمدرضا رباني تربتي، عصر مي‌رفتيم، خدمت ايشان. ايشان خيلي علاقه داشت به شاگردانش و تشويق مي‌کرد. اگر در ضمنِ درس دادن شعري را قرائت مي‌کردند که من دنباله‌اش را مي‌گرفتم، خيلي خوشحال مي‌شدند که شعر را از قبل حفظ کرده‌ام. ما نزد ايشان شرح منظومه را مي‌خوانديم و هر ماه يکي دو بار بدون اينکه مطّلع باشيم، غافلگير مي‌کردند و شام را در خدمتشان مي‌مانديم و روش هم اين بود که موقع خداحافظي پس از درس، مي‌فرمودند کجا مي‌خواهيد برويد؟ حالا بنشينيد، حالا بنشينيد! و ما از اين تأکيد و لحن ايشان مي‌فهميديم که مقصودشان اين است که ما مفتخر باشيم که شام را در خدمتشان باشيم و فوري از همان درِ اتاق مجاور که به قسمت خانوادگي باز مي‌شد، صدا مي‌زدند، کمال! نظام! [۳] بيار هرچه ماحضري هست. کلمه ماحضري را ايشان به کار مي‌بردند، يعني هرچه که هست، هرچه داريم، چون ايشان اهل تشريفات نبودند. بعد متوجه مي‌شديم که قبلاً هماهنگ شده و در سيني يا مجمعه فلزي، يکي از فرزندان استاد، حالا کمال‌الدين يا نظام‌الدين شام را مي‌آوردند و در خدمت ايشان صرف مي‌کرديم». [۴] استاد مهدي محقق و آشکار است که مردي چنان، که در حقّ شاگردانش اين‌چنين دلسوز و بامحبت بوده است، تا چه حد مي‌توانسته نسبت به فرزندانِ خويش مهربان و مشفق و دغدغه‌مند بوده باشد. به هر روي افزون بر شاگردان، عالمان و استادان و بزرگان اهل دانش نيز به خانه حکيم الهي قمشه‌اي آمد و شد داشتند؛ نامداراني چون مرحومان فيض الاسلام (مترجم نهج‌البلاغه)، بديع‌الزمان فروزانفر، جلال‌الدين همايي و آسيد کاظم عصار. طبيعي است که مهديه الهي قمشه‌اي و برادران و خوهرانش که مدام درس و بحثِ پدر را با شاگردان يا اين استادان بزرگ به گوش مي‌شنيدند و به چشم مي‌ديدند، چه بهره‌ها از آن محيطِ عالمانه خانگي مي‌توانسته‌اند برده باشند. همچنان‌که روانشاد مهديه الهي قمشه‎‌اي خود تصريح کرده است که به موجبِ دوستيِ استادان جلال‌الدين همايي و بديع‌الزمان فروزانفر با پدرِ ايشان، توفيق آن را داشته که حضوراً از محضرِ آن بزرگواران بهره‌مند شود و کسب فيض نمايد. [۵] وقتي پدر دانشگاه را براي دخترش به خانه آورد! خواهرانِ روان‌شاد مهديه الهي قمشه‌اي همگي به دانشگاه مي‌روند و تحصيلات خود را در دانشگاه ادامه مي‌دهند. در ميان آنان اما مهديه که زودتر از همه و در سنّ ۱۶ سالگي ازدواج مي‌کند، به دانشگاه نمي‌رود. البته اين موجب نمي‌شود که وي از ادامه تحصيل بازبماند، چراکه پدر دانشگاه را براي اين دخترِ خويش به خانه مي‌آورد. استاد مهديه الهي قمشه‌اي در اين‌باره چنين گفته است: «در منزل، پدر به ما قرآن، مثنوي و شرح مثنوي و حکمت درس مي‌دادند... . من که نتوانستم به دانشگاه بروم، مرحوم پدر هميشه مي‌گفتند مهديه را من خودم درس مي‌دهم و دانشگاهش را توي خانه فراهم مي‌کنم. خيلي سعي کردند در اين منظور؛ حالا من چيزي نشدم، حرف ديگري است! من هر چند روز يک‌بار براي درس نزد پدر مي‌رفتم و ايشان هم مرتب براي تدريس و ديدار به منزل ما مي‌آمدند... . روزگار زيادي در خدمت پدر درس گرفتم. منزل ما ابتداي اختياريه بود و منزل پدر، انتهاي اختياريه و پدر مي‌آمدند منزل ما، گاهي تنها و گاهي با دوستان؛ و مي‌فرمودند اينجا ايستگاه عشّاق است. مي‌آمدند و مي‌نشستند و خستگي درمي‌کردند و به من درس مي‌دادند». [۶] کتابي حاصل سال‌ها انسِ با مثنوي ازجمله آثاري که بانو مهديه الهي قمشه‌اي نکات و دقايق و ظرايفِ آن را نزد پدرِ دانشمند خويش فرا گرفته بود، کتابِ «مثنوي معنوي» مولانا جلال‌الدين محمد بلخي خراساني است. وي دَه سال نزد پدر مثنوي مولانا را مي‌خوانده و بي‌ترديد همين کسبِ فيضِ طولاني مدت از مهم‌ترين دلايل جذب شدنِ استاد مهديه الهي قمشه‌اي به جهانِ مثنوي بوده است. دلدادگيِ اين بانوي اديب به مثنوي معنوي بدان حد بود که وي بخش مهمي از توانِ جسمي و روحي خويش را تا پايانِ عمر صرف، تحقيق در مثنوي و شناساندنِ آن به عمومِ مردم کرد. بسياري از افرادي که روان‌شاد مهديه الهي قمشه‌اي را مي‌شناسند، شايد چهره‌ خندان او را اول ‌بار در يکي از برنامه‌هاي تلويزيون ديده باشند؛ آن‌گاه که وي داشت با بياني شيرين و شيوا، ابيات يا قصه‌هايي از مثنوي معنوي را به گوشِ جان مخاطبان آشنا مي‌ساخت. يکي ديگر از جلوه‌هاي تلاش وي در راه شناساندنِ مثنوي معنوي و انديشه مولانا به عموم مردم به تأليف کتاب «سيري در گلزار مثنوي» بازمي‌گردد. وي در مقدمه اين کتاب، مخاطبان را يادآور شده است که «مثنوي مولانا به‌تحقيق گنجي است رايگان براي ما فارسي‌زبانان که به زبانِ اصلي از آن بهره‌مند شويم. درحالي‌که جامعه غرب از وراي ترجمه مست و شيفته اين شاعر عارف است، به‌طوري که در سال‌هاي اخير، از کتاب‌هاي پُرفروش در آمريکا به شمار مي‌رفته است». [۷] بانو الهي قمشه‌اي در اين اثر تعدادي از قصه‌ها و حکايت‌هاي کتاب «مثنوي معنوي» را برگزيده و ضمن آوردنِ خلاصه‌اي از بيت‌هاي هر حکايت، خلاصه داستانِ آن را به نثرِ روان و ساده آورده شرح داده است. مؤلف همچنين نکته‌هاي برجسته هر حکايت را نيز فهرست‌وار در اختيار مخاطب قرار داده است. به‌مَثَل در حکايتِ «مرد بقّال و طوطي»، به اين نکته‌ها اشاره شده است: «مولانا در قالبِ اين حکايت، به انواع مختلف قياس‌ها اشاره مي‌کند؛ قياس‌هايي که در ظاهر مشترک، ولي در باطن به‌کلّي با هم متفاوتند. از آن جمله است: الف) قياس مردمِ عامه با انبياي الهي که اشتراک آنها فقط ظاهري است: همري با انبيا برداشتند /// اوليا را همچو خود پنداشتند گفته اينک ما بشر، ايشان بشر /// ما و ايشان بستۀ خوابيم و خَور. ب) قياس سحرِ ساحران فرعون با سحر موسي (ع) که درواقع يکي باطل بود و ديگري حق: سِحر را با معجزه کرده قياس /// هر دو را بر مکر پندارد اساس س عبادتِ رياکاراني منافق با عبادت مؤمنان عاشقِ خالص؛ که آنان براي فريب خلق به اين صورت ظاهر مي‌پردازند و اينان خدا را با جان و دل پرستش مي‌کنند: آن منافق با موافق در نماز /// از پيِ استيزه آيد، ني نياز در نماز و روزه و حج و زکات /// با منافق مؤمنان در بُرد و مات مؤمنان را بُرد باشد عاقبت /// بر منافق مات اندر آخرت». [۹] وقت نماز است! بانو مهديه الهي قمشه‌اي سال‌هاي عمر خويش را با قرآن گذرانده بود؛ قرآني که پدرش نيز لحظه‌لحظه زندگاني خود را با آن انس داشت و حتي واپسين روزهاي عمر خويش را هم به تصحيح منتخب‌التفاسيرِ خود مشغول بود. جالب اينکه دخترِ پدر نيز آخرين دَم‌هاي حياتِ خويش را با کلام الهي مي‌گذراند؛ و چه سعادتي است اينکه آدمي عمري را با قرآن سپري کند و آن لحظه‌ که مي‌خواهد از دنيا راهي آخرت شود نيز با قرآن همدم و هم‌کلام باشد. آنچه در ادامه آمده و پايان‌بخشِ اين سياهه است، توصيفي است که افشين علا، شاعرِ معاصر و دامادِ روان‌شاد مهديه الهي قمشه‌اي، از آخرين روزِ حيات آن بانو به دست داده است: «حال بانو الهي وخيم است. ايشان به‌سختي چشم باز مي‌کنند و توان حرف زدن هم ندارند. پزشکِ ايشان خواست به بيمارستان منتقل شوند؛ با اشاره مخالفتِ خود را نشان دادند. چون اصرارِ ما زياد شد، باز هم با اشاره و به‌سختي فهماندند که استخاره کنيم. قرآن را بر بالينشان آورديم، آياتي آمد که استنباط خوب يا بد از آن براي ما ميسّر نبود. به خودشان متوسل شديم و آيات را در گوششان زمزمه کرديم. با اشاره دست فهماندند که جواب، بد است و دوباره بيهوش شدند. درواقع آيات قرآن تنها کلامي بود که در روزهاي اخير بر زبانشان جاري شد. اين بانوي قرآني در روزهاي اخير هم از نمازِ اول وقت که عمري به آن مقيّد بوده‌اند، غافل نشدند؛ البته با اشاره ابرو و حرکت ضعيف لب‌ها». [۱۰] علا در يادداشتِ خود خاطره‌اي هم از روان‌شاد مهديه الهي قمشه‌اي نقل کرده است که همين خاطره کوتاه، خود به‌خوبي تصويرگر ايمان و تسليمِ آن بانوي عالِم و عامل به قرآن کريم است. خاطره از اين قرار است: «سالِ گذشته وقتي منِ روسياه مأمور شدم خبر فوت دومين پسر دلبندِ اين مادر را به ايشان بدهم، هنگام اذان مغرب بود. وقتي خبر را شنيدند، فقط گفتند: من هنوز در مصيبتِ فريدالدين (پسرِ اولشان که چند ماه قبل از فؤادالدين فوت کرده بود) کمر راست نکرده‌ام. اما بلافاصله استغفار کردند و دست‌ها را به آسمان گرفته، ذکرِ الهي رِضاً بِرِضائِک و تسليماً لِاَمرِک را بر زبان آوردند. با گريه پرسيدم چه خدمتي از من برمي‌آيد که انجام بدهم؟ فرمودند: هيچ؛ فقط زير بغلم را بگير و بلندم کن، چون پاهايم سست شده‌اند. پرسيدم چرا بلند مي‌شويد؟ همين‌جا استراحت کنيد. گفتند: وقت نماز است...». [۱۱] ارجاع‌ها: ۱. «سيري در گلزار مثنوي»؛ مهديه الهي قمشه‌اي؛ مشهد: به‌نشر؛ ۱۳۹۴؛ دفتر يکم، ص ۸. ۲. «استاد درس عشق مي‌گفت»؛ گفت‌وگو با استادان مهدي محقق، اميرمحمود انوار، مهديه الهي قمشه‌اي و علي الهي»؛ مجله کيهان فرهنگي؛ خرداد ۱۳۸۱، شماره ۱۸۸؛ ص ۱۳. ۳. مرحومان کمال‌الدين و نظام‌الدين الهي قمشه‌اي (فرزندان استاد) که اولي، استاد فلسفه و دومي نيز پزشک بود. ۴. همان. ص ۱۶. ۵. رک: «سيري در گلزار مثنوي»؛ مهديه الهي قمشه‌اي؛ مشهد: به‌نشر؛ ۱۳۹۴؛ دفتر يکم؛ ص ۷ و ۸. ۶. «استاد درس عشق مي‌گفت»؛ گفت‌وگو با استادان مهدي محقق، اميرمحمود انوار، مهديه الهي قمشه‌اي و علي الهي»؛ مجله کيهان فرهنگي؛ خرداد ۱۳۸۱، شماره ۱۸۸؛ ص ۲۱. ۷. «سيري در گلزار مثنوي»؛ مهديه الهي قمشه‌اي؛ مشهد: به‌نشر؛ ۱۳۹۴؛ دفتر يکم؛ ص ۱۳. ۸. يعني از روي ستيزه و دشمني. ۹. «سيري در گلزار مثنوي»؛ مهديه الهي قمشه‌اي؛ مشهد: به‌نشر؛ ۱۳۹۴؛ دفتر يکم؛ ص ۵۵. ۱۰. «وضعيت عمومي بانو مهديه الهي قمشه‌اي رو به وخامت است»؛ افشين علا؛ منتشر شده در خبرگزاري ايلنا، در تاريخ ۱۹ تير ۱۳۹۵. ۱۱. همان.