روی این صندلی، عشق میمیرد
ايسنا/ به دست آوردن کسي که دوستش داري تازه اول ماجراست، دوست داشتن نگهداري ميخواهد، گاهي در روزمرگيهاي زندگي يادمان ميرود که عاشقي کنيم و ميرسيم به ته خط! آنجايي که فقط صندليهاي سرد دادگاه خانواده منتظرت هستند، روزي به خودت ميآيي و ميبيني هرچقدر براي بودنش و براي عشقش جنگيدي او براي نبودن تلاش کرد، وقتي اينجا ميآيي ديگر با خودت و با نخواستنش کنار آمدهاي.
فرقي نميکند کجا عاشق شدي، فرقي نميکند که چند سال عاشقانه کنار هم بوديد، زماني که روي اين صندليهاي سرد مينشيند ديگر مهم نيست که عاشقي چگونه بود، اينجا آمدهاي که براي هميشه خط بکشي دور اين عشق؛ امروز روز دومي است که به دادگاه خانواده آمدهام شايد اينجا بتوان عشق را پيدا کرد، همانجايي که عشق در حال جان دادن است و نميخواهي از دستش بدهي، حتي وقتي ديگر براي تو نيست!
خانمي لاغراندام درحاليکه سعي دارد غمِ در چهرهاش را پنهان کند، بهآرامي روي صندلي دادگاه مينشيند، مردي که پرونده قطوري زير بغلش است روي صندلي جلويي زن مينشيند و بهآرامي چيزي ميگويد، آنطرف دختر جواني است که بهعنوان وکيل همسر زن آمده است، درخواستي يکطرفه براي طلاق از سوي مرد.
وکيل شوهر با هيجان خاصي که انگار خودش را برنده پرونده ميداند، ميگويد: خواسته طلاق به علت اختلافات شديدي که در خانه دارند و به علت سوء رفتار خانم به درخواست زوج است، همچنين اين ۲ نفر هيچ تفاهمي در هيچ زمينهاي در زندگي مشترک ندارند.
حرف از اشتراک که ميشود، قاضي ميپرسد: بچه هم ندارند؟ وکيل با اکراه ميگويد: يک دختر پنج ساله دارند؛ قاضي با شنيدن وجود دختر ۵ سالهاي که وجه اشتراک خانواده است رو به خانم ميگويد: خانم شما چه دفاعي داريد؟
حالا زمان دفاع خانم است، بهقدري آرام روي صندلي نشسته است که هيچ خصلت بدي را نميتوان به او نسبت داد، همه آدمها وقتي آرام باشند زشتيهايشان تهنشين ميشود و زلال به نظر ميرسند، به خودم تلنگر ميزنم که تو قاضي نيستي و چيزي نميداني! بهراستي قضاوت پديده پيچيدهاي است.
زن با نگاهي سرشار از استرس و التماس به وکيلش نگاه ميکند؛ وکيل بهسختي يک برگه از کيفش درميآورد و به چشمانش نزديک ميکند و شروع ميکند روخواني از برگه: «موکله...» بعد چندثانيهاي برگه را از چشمانش دور و نزديک ميکند و بعد از مکثي طولاني به روخواني از برگه ادامه ميدهد، بهقدري آرام و کلمه به کلمه برگه را ميخواند که گويا معلم املا است و ميخواهد مطمئن شود همه نوشتهاند «موکله عليرغم تجديد فراش خواهان، حاضر به ادامه زندگي است و راضي به طلاق نميباشد؛ چنانچه خواهان مصر به مطلقه نمودن موکل ميباشد ميبايست بر اساس قانون خانواده تمام حقوحقوق موکله را پرداخت کند، موکله مدعي است که...» دوباره برگه را از چشمانش دور ميکند و ادامه ميدهد: خواهان بعد از ازدواج اموالي را به نام...»
قاضي به ميان حرفش ميآيد و ميگويد: مسائل مالي بعد از امر داوري تعيين و تکليف ميشود نه در اين جلسه!
وکيل که انگار حرف قاضي را نشنيده ادامه ميدهد: «اگر استعلام لازم است انجام دهيد، در درخواست لايحه موکله ميگويد که خواهان يک باب خانه و يک دستگاه ماشين ساينا داشته که منتقل کرده به نام فرد ديگري، يک مغازه هم داشته است اگر مشخص شود...»
اما چشمان زن چيز ديگري ميگويد، زن آمده است که براي عشقش بجنگد، عشقي که بهايش بيشتر از اين چيزهاست، با سرگشتگي به وکيلش نگاه ميکند، باورش نميشود که وکيل بهجاي اينکه طلاق را لغو کند دارد از مال و اموال صحبت ميکند.
وکيل اصرار دارد که بگويد مرد دوباره ازدواجکرده است اما زن نفس راحتي ميکشد و درحاليکه چشمانش از اشک پر است ميگويد: طلاق نميخواهم و با اين شرايط حاضرم زندگي کنم.
قاضي قرار به داوري صادر ميکند و زن و وکيلش بدون هيچ حرفي دادگاه را ترک ميکنند.
مرد هرزماني که بخواهد ميتواند درخواست طلاق بدهد
از قاضي ميپرسم که اگر يکي از طرفين بخواهد به زندگي ادامه بدهد، چطور ميشود؟ قاضي موسوي ميگويد: طلاقهايي که به درخواست زوج است نسبت به طلاقهايي که به درخواست زوجه است فرق دارد، طبق قانون مرد هرزماني که بخواهد ميتواند درخواست طلاق بدهد و معمولاً ما سؤال نميپرسيم که چرا ميخواهيد طلاق بگيريد اما اگر خانم درخواست طلاق بدهد بايد دليل قانعکننده داشته باشد يعني خانم نميتواند طلاق بگيرد مگر اينکه دليلي قطعي براي دادگاه ارائه کند.
وي ادامه ميدهد: جلسه اول روند رسيدگي به اين پرونده بود و اين آقا ازدواج کرده است، خانم وکيل ميگفت زن سوء معاشرت دارد اما در پرونده دليلي مبني بر اين وجود ندارد اگر دليلي ارائه نکند يعني چيزي وجود ندارد. قرار ارجاع به داوري داده شد، به اين معني که زوج و زوجه ۲ نفر از بستگان خود را جهت داوري معرفي کنند و درصورتيکه داوران نيز موفق به ايجاد صلح و سازش بين زن و مرد نشدند، جلسات بعدي به صدور حکم طلاق منجر ميشود.
قاضي تأکيد ميکند: در همه پروندهها قاضي در ابتدا توضيحاتي را از طرفين دعوا ميخواهد، سپس قرار ارجاع امر به داوري را صادر ميکند، طرفين داوران اختصاصي خود را در مهلت تعيينشده از طرف دادگاه انتخاب و معرفي ميکنند، داور بايد از اقوام آنها و بالاي ۳۰ سال و متأهل باشد، داور ميانجيگري ميکند ببيند ميتوانند باهم زندگي کنند يا نميتوانند و بعد نظر را به ما اعلام ميکند.
وي خاطرنشان ميکنند: اگر داوران تشخيص بدهند که امکان ادامه زندگي وجود ندارد جلسه بعدي براي حقوق مالي خانم در نظر گرفته ميشود، اگر فرزند داشته باشند تعيين تکليف حضانت فرزند مورد بررسي و وضيعت پرداخت مهريه، جهيزيه و نفقه موردبحث قرار ميگيرد.
مخالفت خانم از نظر قانوني و شرعي تأثيري ندارد
موسوي يادآور ميشود: اگر خانم راضي به طلاق نباشد و آقا بخواهد طلاق بدهد مخالفت خانم از نظر قانوني و شرعي تأثيري ندارد و اين موضوع همواره مورد اعتراض خانمها قرار ميگيرد، اما درهرصورت مرد موظف است که حقوحقوق زن را بهصورت کامل پرداخت کند.
پرونده دوم: ۲ وکيل همراه يکديگر وارد ميشوند
درب دفتر قاضي باز ميشود و ۲ مرد همزمان درحاليکه پوشه به دست دارند کنار هم مينشيند، وکيل اولي درحاليکه عينکش را روي صورتش جابهجا ميکند، ميگويد موکل من خانمي است که چهار سال ميخواهد طلاق بگيرد اما هنوز بلاتکليف است و زوج هيچ اقدام عملي براي برگرداندن زوجه از طريق اقوام نکرده است و حالا هم بايد به دليل عسر و حرج طلاق جاري شود.
استشهادي را از کيفش خارج ميکند و ميگويد: براي اثبات اينکه در اين چهار سال رفتار زوج چگونه بوده است استشهادي تقديم ميکنم، زوج نهتنها درخواست طلاق را نپذيرفته بلکه دادخواست صدور ازدواج مجدد خود را به دادگاه ارائه و هماکنون دوباره ازدواجکرده است حالا هم به موکل من ميگويد يا ۷۰ ميليون تومان بده و طلاق بگير يا تا زماني که دندانت مانند موهايت سفيد شود بايد بماني و طلاقت را نميدهم درحاليکه زوجه قادر به پرداخت آن نيست.
از شنيدن اين جمله يکه ميخورم، مگر ميشود مردي به ازاي طلاق از قانون سوء استفاده کند و ۷۰ ميليون تومان طلب کند تا طلاق بدهد درحاليکه خودش زندگي مشترک جديدي را شروع کرده است اما اين امکان را از زن سلب کرده و تا زماني که قانون اجازه ميدهد زن را به دادگاه بکشاند.
صداي وکيل شوهر مرا به خود برميگرداند، وکيل با صداي بلندي از مرد دفاع ميکند و ميگويد زن از مرد تمکين نکرده است عليرغم اينکه منزل مستقلي تهيهشده است، خواهان عليرغم مهيا بودن منزل مستقر حاضر به تمکين نشده است، عسر و حرج وضعيتي است که ادامه زندگي براي زوج با مشقت همراه باشد اين مشقت را بايد زوج ايجاد کند و اينطور نيست.
وکيل زن اما ميگويد: زن به خانه مرد رفته و مرد کمتر از ده دقيقه او را از خانه بيرون کرده و با مراجعه به کلانتري عدم تمکين گرفته است، اين نشان ميدهد که آموزشديده و اين کار صرفاً يک ترفند است که وکيلش خواسته انجام دهد، اگر زن ميدانست که خودش به کلانتري مراجعه ميکرد و بيرون کردن از خانه را صورتجلسه ميکرد اما چهکار کنم که موکل من ساده است.
قاضي در اين پرونده نيز حکم داوري صادر ميکند و ميگويد طبق زمان اعلامشده داوران را به دادگاه معرفي کنيد؛ وکلا درحاليکه باهم مشاجره ميکنند از درب دفتر بيرون ميروند، صدايشان همچنان ميآيد: «اگر بلد هستي آموزشش بده که فرار نکنه از خانه»
زني ۴ سال در انتظار طلاق، چون حق طلاق ندارد
قاضي با تأسف سري تکان ميدهد و ميگويد: هميشه پروندههايي که وکيل دارد آتششان تندتر است چون خود زوجين ميتوانند باهم زودتر کنار بيايند.
ميگويم اين انصاف است که زني چهار سال در انتظار طلاق بماند؟ چون حق طلاق ندارد.
قاضي با قاطعيت ميگويد: اين قانون و شرع ماست، نميتوانيم که به فقه عمل نکنيم و از قانون سرپيچي کنيم، اگرچه زنان زيادي نسبت به اين مسئله اعتراض دارند اما شروط ضمن عقد براي همين موارد است زن ميتواند حق طلاق را بگيرد، مرد که هميشه حق طلاق دارد.
وي ادامه ميدهد: شروط ضمن عقد اهميت بالايي دارد، متأسفانه عروس و داماد معمولاً شروط ضمن عقد را نميخوانند يا سردفتر معمولاً براي سرعت گرفتن عقد بهسرعت عقدنامه را ورق ميزند و ميگويد امضا کنيد درحاليکه دانستن اين شروط و حقوحقوق در شرايط اينچنيني که دچار اشکال ميشوند ضروري است.
قاضي ميگويد: فقه ما بهروز شده و طلاق توافقي به انواع طلاق اضافهشده است، اگر زن و شوهر واقعاً به تفاهم برسند که ادامه زندگي ممکن نيست ديگر اينقدر مشکلات ايجاد نميشود اما گاهي لجبازي ميکنند گاهي هم مسائلي مانند مهريه و جهيزيه محل اختلاف است.
با خودم فکر ميکنم قانون حق طلاق را به مرد داده است حتي بدون هيچ دليلي، اما زنان بايد براي طلاق بجنگند، ما زنان انتظار داريم که از حداقل عدالت قانوني برخوردار باشيم و بتوانيم در صورت نياز حق برابري با مردان داشته باشيم، مرداني که گاهي با سوء استفاده از قانون زنان را مورد آزار و اذيت قرار ميدهند و زناني که جز قانون پناهي ندارند.