نماد آخرین خبر

شعر طنز از امید مهدی نژاد/ آن وزیر از مسندش شد کله پا

منبع
بروزرسانی
شعر طنز از امید مهدی نژاد/ آن وزیر از مسندش شد کله پا
يک وزيري داخل ماشين نشست/ کيف و گوشي دفتر و دستک بدست کم کمک با شوفرش دمساز شد/ باب صحبت بين آن دو باز شد آن وزير از ارز با رانده گفت/ شوفر از گاز و کلاچ و دنده گفت شوفر از فرسايش لاستيک گفت/ شيخ از پيمان آتلانتيک گفت آن وزير از ارز گفت و از دلار/ شوفر از نرخ بليط لاله زار گفت مي داني سقوط ارز چيست/ يا پزشکان بدون مرز چيست چيست اصل پادمان و پرتکل/ چيست قانون جزا و جزء و کل گفت ما را با سياست کار نيست/ کار مردان اين قر و اطفار نيست گفت با راننده ي خود آن وزير/ اي عزيز بي خيال سر به زير با سياست هر کسي نا آشناست/ حول و حوش نصف عمرش بر فناست مدتي بگذشت از اين ماجرا/ آن وزير از مسندش شد کله پا مدتي را بي هدف در خانه بود/ تا مگر پستي بگيرد زود زود مثل خود را او فراوان ديده بود/ طالع خود را چو آنان ديده بود چون مي آوردندشان از صدر زير/ يا معاون مي شدند و يا سفير از قضاي روزگار و بخت شور/ همچنان از کار دولت ماند دور مدتي در منزلش بي کار بود/ فکر و ذکرش پاکت سيگار بود عصر جمعه حول و حوش انقلاب/ چرخ مي زد در خيابان بي حساب از قضا راننده را در راه ديد/ با وي از احوال خود گفت و شنيد گفت ديگر در بساطم آه نيست/ بعد از اين از هيچ کار اکراه نيست قلب شوفر مهربان و صاف بود/ خير خواه وخوب و با انصاف بود گفت دارم يک رفيق منعطف/ صاحب يک خودروي " تهران الف " با رفيقم ساعتي ديدار کن/ بعد از آن با خودروي او کار کن شيخ با راننده فرمود اي عمو/ لطف داري تو ولي تصديق کو گفت تصديق از اساس کار ماست/ چون نداري کل عمرت بر فناست