طنز/ تا سال هزار و چارصد، لطفا هیس!
راه راه/ در محضرتان، نشسته کُنجي، ابليس! هم چرکنويس کرده، هم پاکنويس! «باران» شده مبصر و زده با خطکش محکم کف دست او، که: «اسکول بنويس!» از جزوهي تَه Open، دو ساعت، «اصغر»، کردهاست «مباني دورويي»، تدريس! «تهمينه» ارائه کرده «بيحافظگي» با فيلم تمام اچ دي و زيرنويس يک جزوهي «سوءمصرف شهرت» هم «رخشان» زده، پر ملات و پر مغز و نفيس! «مهناز» و «حبيب» و «داريوش» و «شيلا» نگذاشتهاند بر سر وجدان، گيس گويي همه، لبخند به لب، نصبيدند يک حافظهي آک جديدالتاسيس اين است کلاس درس «ماهي»صفتان کردند «بنفش» را، همينها تقديس! شش ثانيه عمر کرده، اين حافظهها گويي شده مغزهاي آنها، سرويس حالا تو مخاطبي، سلبريتيجان! هرچند که رعيتم و هستيد رئيس! از لطف شماست اينکه ما غرق شديم اما نشديد، اندکي حتي، خيس امروز عيان شده که بيشک داريد در عمق وجودتان، کمي آسکاريس حيف است که در ديدهي مردم باشيد روباهصفت! دورو! سيهروي! خبيث! حالا که به سرنوشتمان گند زديد تا سال هزار و چارصد، لطفا هيس! فهيمه انوري