حکایت/ زشتی عیب جویی
حوزه/ از شيخ اجل سعدي در گلستان حکايت است: يکي از بزرگان از پارسايي پرسيد: «نظر تو در مورد فلان عابد چيست که مردم درباره او سخن ها مي گويند و در غياب او، از او عيب جويي مي کنند؟» پارسا گفت: «در ظاهر او عيبي نمي بينم و در مورد باطنش نيز آگاهي ندارم». اين حکايت سعدي، در مقام نکوهش عيب جويي است. عيب جويي صفتي ناپسند و زشت است که در آموزه هاي ديني، آدمي را از آن بر حذرداشته اند. عيب جويي آن گاه زشتي بيشتري مي يابد که تمام عيب هايي را که شخص عيب جو از ديگران برمي شمارد، در او نيز نهفته باشد. علي عليه السلام در روايتي مي فرمايد: بزرگ ترين عيب، آن است که به عيب ديگران مشغول شوي، در حالي که همان عيب در تو وجود دارد. بيهقي نيز گفته است: مي بينم که هر آدمي زادي عيب ديگري را مي بيند و از عيبي که خود بدان گرفتار است، نابينا مي ماند و مي بينم که هر مردي، عيب هايش بر وي پوشيده است و عيبي که برادرش راست، بر وي آشکار مي گردد. در واقع، انسان عاقل و پارسا، همواره در حال تهذيب نفس خويش است و فرصت پرداختن به عيب هاي مردم را ندارد؛ زيرا اين خصلت ناپسند را دور از انسانيت و خيرخواهي مي داند. تا مطمئن نشده است که خود در نهادش عيبي ندارد، عيب ديگران را نمي جويد و البته رسيدن به چنين مرتبه و اطميناني بر همگان آسان نيست. عيسي مسيح عليه السلام مي گويد: از کسي ايراد نگيريد تا از شما هم ايراد نگيرند. چون هرطور که با ديگران رفتار کنيد، آنها هم همان گونه با شما رفتار خواهند کرد. چرا پر کاهي که در چشم دوستت هست، مي بيني، ولي تير چوبي که در چشم خودت هست، نمي بيني؟ دليل ديگري که موجب مي شود انسان هاي پرهيزکار و دورانديش به دنبال عيب ديگران نباشند، اصل ناآگاهي آدمي از باطن انسان هاست. يعني آنها بر اين باورند که اي بسا هماني که تصميم به عيب جويي از او دارند، در حقيقت، از ايشان برتر و نزد خداوند آبرومندتر باشد. حضرت علي عليه السلام دراين باره، سخني دل نشين دارد. ايشان مي فرمايد: اي بنده خدا، در عيب جويي و بدگويي، از هيچ کس عجله مکن؛ زيرا چه بسا او از آمرزيده شدگان باشد. بر نفس خود نيز از گناه، به خاطر کوچکي آن ايمن و آسوده مباش که شايد بر اثر آن معذب و گرفتار باشي و هر که از شما عيب و بدي غير خود را مي داند، بايد که از عيب جويي بپرهيزد؛ زيرا او خوب مي داند که خود نيز به چه عيب هايي گرفتار است. مولانا دراين باره سروده است: اي خُنک جاني که عيب خويش ديد هر که عيبي گفت آن بر خود خريد عيب کردن خويش را داروي اوست چون شکسته گشت جاي «اِرْحَموا»ست گر همان عيبت نبود، ايمن مباشبو که آن عيب از تو گردد نيز فاش