نخستین فراماسون ایرانی کیست؟
فراديد/ شايد کمتر قرارداد استعماري را در ۲۰۰ سال اخير ايران بتوان پيدا کرد که رد پاي افراد وابسته به لژهاي فراماسونري در آن وجود نداشته باشد. لژهايي که با هدف مستعمرهسازي ايران در زمينههاي مختلف اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي از زمان فتحعليشاه سنگ بناي آنها گذاشته شد و هنوز ميتوان تأثيراتشان را در پسزمينه انديشه بسياري از سياسيون فعلي کشور مشاهده کرد.
آغاز ورود فراماسونري به ايران چه زماني بوده است و نخستين فراماسون ايراني کيست؟
پروژه سلطه نرم بر ايران با استفاده از لژهاي فراماسونري از جنگهاي ايران و روسيه در زمان فتحعلي شاه قاجار آغاز شد. جايي که غرب دستش را براي سلطه به منابع ايران دراز کرده بود و از يکسو شوروي طمع مناطق شمالي ايران را داشت و از سوي ديگر دولت بريتانيا در انديشه تسلط به مهمترين کشور همسايه هند بود.
در اين شرايط باز شدن پاي بعضي افراد به اروپا بهعنوان نماينده، زمينهساز ورود تفکرات فراماسوني شده و اين اتفاق زيربناي تأسيس لژ فراماسونري در ايران شد.
اگرچه نخستين ماسون از مقامات دولتي ايران، ميرزا عسکرخان ارومي افشار سفير فتحعلي شاه در فرانسه بود که به عضويت رسمي لژ پاريس درآمد، اما اولين ماسون ايراني که مأمور تأسيس لژ در ايران شد ميرزا ابوالحسنخان ايلچي بوده است. ايلچي که با پيشنهاد سر هارفورد جونز، نماينده انگلستان در ايران بهعنوان نماينده ايران براي سفر به اروپا انتخابشده بود، از آغاز سفر بهشدت تحت تأثير مظاهر زندگي اروپائيان قرار گرفت و مشتاقانه پذيرفت در راستاي منافع انگليس در ايران فعاليت کند.
او در همين خصوص سفرنامهاي با عنوان «حيرتنامه» به قلم تحرير درآورد که سراسر آن تمجيد از ظاهر زنان اروپايي، تمجيد از مهمانيهاي مختلط و تحقير ايرانيان است. ايلچي در اين سفر رسما فراماسون شده و مأموريت تأسيس لژ در ايران را به عهده گرفت.
ميرزا ابوالحسن پس از بازگشت با حمايت ويژه نماينده انگليس در ايران، به مدت ۳۵ سال وزير خارجه ايران شد. البته عليرغم تلاش زياد، ايلچي عملا نتوانست بهصورت رسمي لژ فراماسوني در ايران تأسيس کند، اما اقدامات او باعث شد تعداد زيادي از درباريان قاجار به سمت تفکرات ماسوني متمايل شوند.
ايلچي در مدت طولاني ۳۵ ساله خود در منصب وزير خارجه، اقدام چشمگيري هم داشته است؟
بله، او در حالي که وزير خارجه ايران بود، بهصورت مستقيم ماهانه هزار روپيه از انگلستان حقوق دريافت ميکرد و نقش اصلي را در امضاي قراردادهاي ننگين گلستان و ترکمنچاي ايفا کرد. اگرچه ايلچي لژ فراماسوني تأسيس نکرد، اما فعاليتهايش در زمينه اشاعه تفکرات ماسوني سبب شد نسل بعد ماسونهاي ايران بهراحتي بتوانند اين وظيفه را انجام دهند.
چنانچه اشاره کرديد ايلچي نتوانست لژ فراماسونري را به صورت رسمي در ايران تأسيس کند، بنابراين، اين اتفاق در چه زماني صورت گرفته است؟
بهطور رسمي، ميرزا ملکمخان نخستين لژ فراماسونري را در ايران تأسيس کرد که نام آن را «فراموشخانه» گذاشت. همچنين ملکمخان پس از تأسيس فراموشخانه، با راهاندازي روزنامه «قانون»، تفکرات ماسوني را به سطح جامعه منتقل کرد.
او که به عنوان سفير ايران در انگلستان انتخاب شده بود، در ادامه حرکت ايلچي براي خدمت ماسونها به انگليس، زمينهساز و مسبب اصلي امتيازات استعماري رويترز و لاتاري در زمان ناصرالدينشاه قاجار شد. پس از ملکمخان، عباسقليخان آدميت و ميرزا محمدحسن اصفهاني، به ترتيب با تأسيس لژهاي جامعه آدميت و انجمن اخوت، راه ملکمخان در ايجاد پايگاه قدرتمند براي فراماسونها در ايران را ادامه دادند.
نقشآفريني لژهاي ماسوني در ايران در چه زمينههايي مشهود است؟
اعضاي اين لژها همزمان در بخشهاي سياسي و فرهنگي شروع به فعاليت گسترده در کشور کردند. آنها در بخش سياسي با در اختيار گرفتن مناصب مختلف دولتي زمينهساز قراردادهاي استعماري ديگري به نفع دولتهاي غربي مخصوصا انگلستان و به ضرر منافع ملي ايران شدند و در بعد فرهنگي هم شخصيتهاي برجسته اين گروه با تأسيس روزنامههاي مختلف اقدام به مقابله با مظاهر دين در جامعه نموده و در جهت ايجاد تغيير در سبک زندگي و پوشش مردم ايران قدم برداشتند.
يکي از مهمترين نقشهاي لژهاي فراماسونري در دوره قاجار را بايد ايجاد انحراف در جريان عدالتخواهي و نهضت مشروطه ايران دانست. افراد وابسته به لژ در جريان مشروطه، با نفوذ بين مشروطهخواهان جريان را از بيوت مراجع و علما به سمت سفارت انگليس منحرف کرده و با کنار زدن افراد اصلي نهضت تا جايي پيش ميروند که از ۱۲ عضو کميته انقلابي جريان مشروطه، ۹ تن را اعضاي لژ تشکيل ميدهند. (!)
به لطف اين نفوذ و انحراف، حرکتي که در جهت آزادي و عدالت در ايران آغاز شده بود به ديکتاتوري پهلوي ختم ميشود.
براي نمونه از اين اشخاص ميتوان به بازيگران اصلي ماجراي اعدام شيخ فضلالله نوري، يعني يپرم خان ارمني و شيخ ابراهيم زنجاني اشاره کرد که از اعضاي لژ بودند.
با امضاي قانون مشروطيت توسط مظفرالدين شاه و به لطف نفوذي که در صف مشروطه داشتند، لژهاي فراماسونري توانستند با فراغ بال بيشتر بر اتفاقات ايران اثرگذاري کنند. در اين زمان تعداد قابل توجهي از افراد مؤثر کشور يا رسما عضو لژها بودند و يا تحت تأثير تفکرات بيرون آمده از لژ قرار گرفتند. نتيجه اين قضيه هم به رسميت شناختن قراردادهايي، چون ۱۹۰۷ بود.
آيا تغيير سلطنت از قاجار به پهلوي تأثيري بر حرکت فراماسونري در ايران داشت؟
پس از پايان حکومت قاجار و تأسيس ديکتاتوري پهلوي توسط انگليس در ايران، گام مهمي در سيطره ماسونها بر ايران برداشته شد؛ چراکه در زمان قاجار يکي از عواملي که سرعت رشد فراماسونها را (اگرچه نهچندان زياد) کند ميکرد، شاهان قاجار بود.
شاه پهلوي که عملا دستنشانده انگلستان بود اداره کشور را به فراماسونهاي سرشناسي نظير فروغي واگذار کرد و رسما مجري تصميمات آنها شد.
شايد بتوان دوره پهلوي را دوره رشد قارچگونه لژها در ايران ناميد؛ لژهايي نظير بيداري، وفا، صفا، مهر، آفتاب، گراندلژ مستقل ملي، آفتاب، ستاره سحر، مولوي، خيام، حافظ و... بهسرعت ايجاد و رشد کردند و بخش قابل توجهي از نمايندگان مجلس ملي، دولتمردان و اعضاي دربار را به عضويت خود درآوردند.
از مهمترين اقدامات وابستگان لژ در اين زمان بايد به قراردادهاي گس-گلشائيان توسط عباسقلي گلشائيان و کاپيتولاسيون توسط حسنعلي منصور اشاره کرد. ضمنا در اين دوره بخش زيادي از توان لژ در بخش فرهنگي براي مقابله با مظاهر ديني صرف ميشد.
لژ در اين زمان با استفاده از افرادي، چون تقيزاده توانست با اديبان و هنرمنداني نظير ملکالشعراي بهار، ابوالحسنخان صبا، رهي معيري، درويشخان، ايرجميرزا، محمدحســين لقمان ادهم، روحالله خالقي، فروغ فرخزاد و ... ارتباط برقرار کند و از اين طريق فعاليتهاي فرهنگي خود را پيش ببرد.
همچنين بنياد فرح در اين زمينه بازوي توانمند لژ بود. ماسونها در زمان پهلوي طوري رشد کردند که طبق اسناد بهدستآمده در زمان وقوع انقلاب، بيش از ۳۰۰۰ عضو رسمي در ايران داشتند. اگرچه در ظاهر با وقوع انقلاب اسلامي، لژها در ايران جمع شدند، اما تفکراتي که توسط آنها در ۲۰۰ سال گذشته تبليغ ميشد هنوز هم زيربناي اصلي ذهن بسياري از افراد است.
مفاهيمي مانند اومانيسم، سکولاريسم و ... را که اين لژها مدتها تبليغ کردند امروزه ميتوان حتي در شخصيتهاي تأثيرگذار کشور مشاهده کرد. اين افراد البته در ظاهر ماسون نيستند، اما در تفکر، تفاوت چنداني با فراماسونهاي گذشته ايران ندارند. افرادي که امروز آنها را با عنوان غربزده ميشناسيم.»
جلال آل احمد ازجمله روشنفکراني است که در راستاي مقابله با جريان غربزده قلمفرسايي کرد و مقابل اين جريان ايستاد. او که همواره اين جماعت را انسانهايي «هرهري مذهب» معرفي ميکرد، خطر تفکر آنها را براي ميهن، بزرگترين خطر برميشمرد.