ماجرای عملیات بعد از پذیرش قطعنامه؛ نام این عملیات را خیلیها نشنیدهاند!
فارس/ ۲۷ تير سال ۱۳۶۷ ايران قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل را پذيرفت و جنگ تمام شد و البته تمام نشد! ۳۱ تير ماه رژيم بعثي ماشين جنگياش را که با کمکهاي اروپاييها و آمريکا وضعش خوب بود و نوسازي شده بود و ۴ برابر نخستين روزهاي جنگ در سال ۱۳۵۹ توان داشت آورد از مرزهاي خوزستان وارد خاک ايران کرد و دوباره مثل قديم، هواي اشغال خرمشهر و آبادان و اهواز را داشت.
بعثيها نقشه ريخته بودند که با عملياتي گسترده و سريع دوباره بخشهاي بزرگي از جنوب ايران را اشغال کنند تا قدرت چانهزني خودشان را پاي ميز مذاکرات صلح بالا ببرند و بتوانند امتياز بگيرند. اينطوري شد که حمله کردند و در ۳ روز تا نزديکي جاده اهواز ـ خرمشهر هم پيش آمدند و تهديد آشکار شد.
ايرانيها چه کردند؟
همان روز اول امام خميني (ره) فرمودند: «همانطور که قبلا گفتيم ما با مردم خود با صداقت صحبت ميکنيم؛ ما در چارچوب قطعنامه ۵۹۸ به صلحي پايدار فکر ميکنيم و اين به هيچ وجه تاکتيک نيست ولي سلحشوران ارتش اسلام بايد خود را آماده کنند که اگر دشمن دست به حملاتي زد جواب مناسبي به آن بدهند. فرزندان انقلابيام! توجه کنيد که امروز روز حضور گسترده در جبههها است؛ فکر نکنيد که ديگر جنگ تمام شده است، خود را مسلح به سلاح ايمان و جهاد کنيد، بر دشمن غدار رحم جايز نيست، اينها تمام حرفهايشان يک فريب است. ما خواستيم به دنيا ثابت کنيم که صدام معتقد به مجامع بينالمللي نيست و ما تا قبول قطعنامه از سوي عراق، جواب دشمنان اسلام را در جبههها خواهيم داد».
رازي که تکليف را روش کرد
روزي که معلوم شد بعثيها نقشهشان را پيش ميبرند و ناداني ميکنند و نميشناسند اعجاز کلام رهبر ايران و اعجاز غيرت و ايمان ايراني را، امام (ره) در پيامي به فرماندهان، رازي تاريخي گفتند براي ايرانيان دورانها که چگونه بايد مبارزه کرد و تکليف را روشن کردند؛ «اين نقطه حياتي کفر و اسلام است؛ يعني نقطه شکست يا پيروزي، يا اسلام يا کفر است و بايد متر به متر جنگيد...» راز اين بود؛ «متر به متر» بايد جنگيد براي ايران و براي ايمان و همين کافي بود.
دوباره مثل روزهاي اول جنگ تحميلي خيليها شتافتند به سوي جبههها و فقط همين نبود. رزمندگاني از لشکر ۱۰ سيدالشهدا، لشکر ۲۵ کربلا، لشکر ۴۱ ثارالله و بخشي از لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) حضور داشتند و عملياتي بود نه مثل عمليات ديگر؛ متکي به تجربه بود و جنگ نامنظم و دفاع پراکنده بود و قرارگاهي نداشت و برنامه و طراحي و نقشهاي منسجم هم نداشت؛ مثل روزهاي اول جنگ بود و انگار که روز اول بود. همين روحيه مقاومت ايرانيها ماشين جنگي بعثيها را غافلگير کرد که حساب کرده بودند روي اينکه ايرانيها خسته و فرسودهاند از جنگ.
بعثيها بازگشتند پشت مرز
نتيجه چه شد؟
تا روز ۸ مرداد بعثيها ۳ مرحله عمليات انجام دادند و هر بار شکست خوردند و ايرانيها بخشهايي از خوزستان در منطقه عمومي شلمچه و همچنين جاده اهواز ـ خرمشهر و پادگان حميد و پاسگاه زيد و اراضي جفير را که ۳ روز اشغال شده بود، دوباره آزاد کردند و بعثيها دوباره بازگشتند پشت مرز.
جالبتر اينکه ايرانيها لب مرزها بودند و آماده بودند که اگر اشارتي باشد در خاک عراق هم بزنند در دهان بعثيها. اين عمليات ايران هم نامش شد «غدير» و البته به عمليات «دفاع سراسري» هم مشهور است. همين دفاع جانانه و همين نيروي پنهان در رگ ايرانيها بود که موجب شد بعثيها بفهمند ديگر کار تمام است.