مسئله غدیر از دیدگاه امام خمینی (ره)
باشگاه خبرنگاران/ امام خميني (ره) در صبح دوم شهريور سال ۶۵ مطابق با هجدهم ذيحجه سال ۱۴۰۶ همزمان با روز عيد شريف غدير در جمع مسئولان کشوري و لشکري که در حسينيه جماران به ديدار ايشان رفته بودند، با تبريک عيد غدير، به تببين مساله غدير پرداختند. ايشان در بخشهايي از سخنان خود فرمودند:
"بسم الله الرحمن الرحيم
اميدوارم ان شاءالله، اين عيد مبارک به همۀ ملتهاي مظلوم و بخصوص به ملت شريف ما مبارک باشد. خداوند ان شاءالله که با عنايات خاصۀ خود نظري به اين ملت بزرگ که بايد گفت پرچمدار اسلام در اين عصر هستند، به اينها عنايت خاصي بفرمايد و آنها را از عنايات خاصۀ خود نصيب بزرگ عنايت بفرمايد.
من دربارۀ شخصيت حضرت امير چه ميتوانم بگويم و کي چه ميتواند بگويد. ابعاد مختلفهاي که اين شخصيت بزرگ دارد، به گفتگوي ماها و به سنجش بشري در نميآيد. کسي که انسان کامل است و مظهر جميع اسماء و صفات حق تعالي است، ابعادش به حسب اسماء حق تعالي بايد هزار تا باشد و ما از عهدۀ بيان حتي يکي اش نميتوانيم برآييم. اين شخصيت که جامع تضاد است، امور متضاده در او جمع است، کسي نمي تواند در حول و حوش او سخن بگويد؛ از اين جهت، من در اين موضوع بهتر مي دانم که ساکت باشم. لکن مسئلهاي را که بهتر است ما بگوييم، انحرافاتي است که براي ملتها و خصوصاً، براي شيعيان اين حضرت پيش آمده است در طول تاريخ و دستهايي که اين انحرافات را از اول به وجود آورده اند و توطئههايي که بوده است در طول تاريخ و اخيراً در اين سالهاي اخير، سدههاي اخير پيش آمده است، آنها را عرض کنم.
مسئلۀ غدير، مسئلهاي نيست که بنفسه براي حضرت امير يک مسئلهاي پيش بياورد، حضرت امير مسئلۀ غدير را ايجاد کرده است. آن وجود شريف که منبع همۀ جهات بوده است، موجب اين شده است که غدير پيش بيايد. غدير براي ايشان ارزش ندارد؛ آن که ارزش دارد خود حضرت است که دنبال آن ارزش، غدير آمده است. خداي تبارک و تعالي که ملاحظه فرموده است که در بشر بعد از رسول الله کسي نيست که بتواند عدالت را به آن طوري که بايد انجام بدهد، آن طوري که دلخواه است انجام بدهد مأمور ميکند رسول الله را که اين شخص را که قدرت اين معنا را دارد که عدالت را به تمام معنا در جامعه ايجاد کند و يک حکومت الهي داشته باشد، اين را نصب کن. نصب حضرت امير به خلافت اين طور نيست که از مقامات معنوي حضرت باشد؛ مقامات معنوي حضرت و مقامات جامع او اين است که غدير پيدا بشود؛ و اينکه در روايات ما و از آن زمان تا حالا اين غدير را آن قدر ازش تجليل کرده اند، نه از باب اينکه حکومت يک مسئلهاي است، حکومت آن است که حضرت امير به ابن عباس ميگويد که «به قدر اين کفش بي قيمت هم پيش من نيست» آنکه هست اقامۀ عدل است. آن چيزي که حضرت امير ـ سلام الله عليه ـ و اولاد او ميتوانستند در صورتي که فرصت بهشان بدهند، اقامۀ عدل را به آن طوري که خداي تبارک و تعالي رضا دارد انجام بدهند، اينها هستند، لکن فرصت نيافتند.
زنده نگه داشتن اين عيد نه براي اين است که چراغاني بشود و قصيده خواني بشود و مداحي بشود، اينها خوب است، اما مسئله اين نيست. مسئله اين است که به ما ياد بدهند که چطور بايد تبعيت کنيم، به ما ياد بدهند که غدير منحصر به آن زمان نيست، غدير در همۀ اعصار بايد باشد و روشي که حضرت امير در اين حکومت پيش گرفته است بايد روش ملتها و دست اندرکاران باشد. قضيۀ غدير، قضيۀ جعل حکومت است، اين است که قابل نصب است و الاّ مقامات معنوي قابل نصب نيست يک چيزي نيست که با نصب آن مقام پيدا بشود؛ لکن آن مقامات معنوي که بوده است و آن جامعيتي که براي آن بزرگوار بوده است، اسباب اين شده است که او را به حکومت نصب کنند و لهذا، ميبينيم که در عرض صوم و صلوة و امثال اينها ميآورد و ولايت مجري اينهاست. ولايتي که در حديث غدير است به معناي حکومت است، نه به معناي مقام معنوي؛ و حضرت امير را همان طوري که من راجع به قرآن عرض کردم که قرآن ـ در روايات است اين ـ نازل شده است به منازل مختلف، کلياتش سبع و الي سبعين و الي زيادتر، تا حالا رسيده است به دست ماها به صورت يک مکتوب، حضرت امير هم اين طور است، رسول خدا هم اين طور است. مراحل طي شده است، تنزل پيدا کرده است. از وجود مطلق تنزل پيدا کرده است، از وجود جامع تنزل پيدا کرده است و آمده است پايين تا رسيده است به عالم طبيعت، در عالم طبيعت اين وجود مقدس و آن وجود مقدس و اولياي بزرگ خدا. بنابراين، اينکه حديث غدير را ما حساب کنيم که ميخواهد يک معنويتي را براي حضرت امير يا يک شأني براي حضرت امير درست کند نيست. حضرت امير است که غدير را به وجود آورده است، مقام شامخ اوست که اسباب اين شده است که خداي تبارک و تعالي او را حاکم قرار بدهد.
حکومت عدل، ضامن اجراي احکام اسلام
مسئله، مسئلۀ حکومت است، مسئله، مسئلۀ سياست است، حکومتْ عِدْلِ سياست است، تمام معناي سياست است. خداي تبارک و تعالي اين حکومت را و اين سياست را امر کرد که پيغمبر به حضرت امير واگذار کنند، چنانچه خود رسول خدا سياست داشت و حکومت بدون سياست ممکن نيست. اين سياست و اين حکومتي که عجين با سياست است، در روز عيد غدير براي حضرت امير ثابت شد. اينکه در روايات هست که بُنِيَ الاسلامُ عَلي خَمْس اين ولايت، ولايت کلي امامت نيست. آن امامتي که هيچ عملي مقبول نيست، قبول نميشود، الاّ به اعتقاد به امامت، اين معنايش اين حکومت نيست. خوب، ما بسياري از ائمه مان حکومت نداشتند. ما الآن معتقديم که حضرت امير در يک برهه از زمان به حکومت رسيد، حضرت امام حسن هم يک مدت بسيار بسيار کمي به حکومت رسيد، باقي ائمه حکومت نداشتند. آنکه خداي تبارک و تعالي جعل کرد و دنبالش هم براي ائمۀ هدي جعل شده است، حکومت است؛ لکن نگذاشتند که اين حکومت ثمر پيدا بکند. بنابراين، حکومت را خدا جعل کرده است براي حضرت امير ـ سلام الله عليه ـ اين حکومت يعني سياست، يعني عجين با سياست. از اعوجاجهايي که پيدا شده است مع الأسف، اين است که، يعني اعوجاج زياد پيدا شده، اما بزرگترينش اين است که دستهايي از زمان سابق از زمان خلفاي اموي و خلفاي عباسي ـ عليهم لعنة الله ـ از آن زمان دستهايي پيدا شده است که بگويند که دين علي حده از مسائل است و سياست علي حده از حکومت است. هرچه طرف پايين آمده است، اين قوت گرفته است تا وقتي بازيگرهاي دنيا که ديدند بايد دين را يک چيز تعبدي قرار داد. اين بازيگرها آمدند و اين طور کردند که ماها هم باورمان آمده بود که دين چکار دارد به سياست، سياست مال امپراتورها. اين معنايش اين است که تخطئه کنيم خدا را و رسول خدا را و اميرالمؤمنين را، براي اينکه حکومت سياست است، حکومت که دعا خواندن نيست، حکومت که نماز نيست، حکومت روزه نيست.
حکومت، حکومت عدل، اسباب اين ميشود که اينها اقامه بشود، اما خود حکومت يک دستگاه سياسي است. آن که ميگويد دين از سياست جداست، تکذيب خدا را کرده است، تکذيب رسول خدا را کرده است، تکذيب ائمۀ هدي را کرده است؛ و اينکه اين قدر صداي غدير بلند شده است و اين قدر براي غدير ارج قائل شده اند ـ و ارج هم دارد ـ براي اين است که با اقامۀ ولايت يعني با رسيدن حکومت به دست صاحب حق، همۀ اين مسائل حل ميشود، همۀ انحرافات از بين ميرود. اگر حکومت عدل بپا شود، اگر گذاشته بودند که حضرت امير ـ سلام الله عليه ـ حکومتي را که مي خواهد بپا کند، تمام انحرافات از بين ميرفت و محيط يک محيط صحيح و سالم مي شد که آن وقت مجال براي همۀ اشخاص که داراي افکار هستند، عرفا که داراي افکار هستند، حکما که داراي افکار هستند، فقها، همه براي آنها مجال هم پيدا بشود. از اين جهت، اسلام بُنِيَ عَلي خَمْس، نه معنايش آن است که ولايت در عرض اين است، ولايت اصلش مسئلۀ حکومت است، حکومت هم اين طوري است، حکومت حتي از فروع هم نيست.
آن چيزي که براي ائمۀ ما قبل از غدير و قبل از همه چيزها بوده است، اين يک مقامي است که مقام ولايت کلي است که آن امامت است که در روايت هست که الْحَسَنُ وَ الْحُسَين امامان قاما اَوْ قَعَدا وقتي قعد است که امام نيست. امام به معناي حکومت نيست، آن يک امام ديگري است و آن مسئلۀ ديگري است. آن مسئله، مسئلهاي است که اگر او را کسي قبول نداشته باشد اگر آن ولايت کلي را قبول نداشته باشد، اگر تمام نمازها را مطابق با همين قواعد اسلامي شيعه هم بجا بياوريد باطل است، اين غير حکومت است آن در عرض اينها نيست، آن از اصول مذهب است، آني است که اعتقاد به او لازم است و از اصول مذهب است؛ و انحرافي که پيدا شده است ـ علاوه بر همۀ انحرافات ـ همين انحراف است که ما باور کرديم که سياست به ما چه ربط دارد. غدير آمده است که بفهماند که سياست به همه مربوط است، در هر عصري بايد حکومتي باشد با سياست، منتها سياست عادلانه که بتواند به واسطۀ آن سياست اقامۀ صلوة کند، اقامۀ صوم کند، اقامۀ حج کند، اقامۀ همۀ معارف را بکند و راه را باز بگذارد براي اينکه صاحب افکار، يعني آرام کند که صاحب افکار، افکارشان را با دلگرمي و با آرامش ارائه بدهند. بنابراين، اين طور نيست که ما خيال کنيم که ولايتي که در اينجا ميگويند، آن امامت است و امامت هم در عرض فروع دين است، نخير؛ اين ولايت عبارت از حکومت است، حکومت مجري اينهاست، در عرض هم به آن معنا نيست، مجري اين مسائل ديگر است. اين انحرافات خيلي زياد است، نميشود همه اش را احصاء کرد.