نماد آخرین خبر

روستایی که با دستان جوان‌هایش جهانی شد

منبع
فارس
بروزرسانی

فارس/ روزهای‌شان می‌گذشت. یک روز. دو روز. یک هفته. اما تا کِی باید خاک‌نشین می‌ماندند؟ بلند شدند. زنده ماندند. انگار نمردن، بالاخره بهانه زندگی کردن را هم دست‌شان داده بود.

زمین لرزید. حدود هشت ریشتر. همه دیوارها و پنجره‌ها و قاب‌ها و زندگی‌ها در یک لحظه، خاک شد. فقط آوار بود و صدای کش‌دار زجه زن‌هایی با صورت‌های خراشیده که تمام سال ۱۳۵۷ را پُر کرده بود و دیگر زندگی نداشتند. مردها سیگار می‌کشیدند. نخ پشت سر نخ. سینه‌هایشان پر از غم و توتون شده بود. نفس‌هایشان بالا نمی‌آمد. و پیرمردها و پیرزن‌های جانِ سالم به در بُرده از آوار، تمام حرف‌شان آه بود. «دیگر چیزی از اصفهک نمانده! تمام شد.»
زندگی‌های بر باد رفته
روستای اصفهک، در سی و پنج کیلومتری شهر طبس بود و هنوز هم هست. یک روستای خشتی هزار ساله وسط دامن کویر که زلزله‌ای سنگین، خانه‌های قدیمی و سنتی‌اش را در هم کوبید و جز آوارهایی در هم تنیده و دسته‌های خونین جنازه، چیزی از آن، روی دست زنده مانده‌هایش باقی نگذاشت. اهالی روی خاک‌ها نشسته بودند و به زندگی‌های بر باد رفته‌شان زل می‌زدند. نه امید بود، نه دارایی، و نه حتی نا و شانسی برای ساختن دوباره زندگی.

شروع دوباره
اهالی غم‌زده و عزادار اصفهک کجا باید می‌رفتند؟ عزیزهایشان را توی زمین خاک کرده بودند و خودشان روی خاک‌های سرد، از سر ناامیدی، دست روی دست می‌کوبیدند و آه حسرت می‌کشیدند. دنیا از همان جا که نشسته بودند برای‌شان تمام شده بود. در خاطره هیچ‌کس نبودند و روزهایشان می‌گذشت. یک روز. دو روز. یک هفته. اما تا کِی باید خاک‌نشین می‌ماندند؟ بلند شدند. زنده ماندند. انگار نمردن، بالاخره بهانه زندگی کردن را هم دست‌شان داده بود و با کمک هم، اتاق‌های چوئی یا همان چوبی را ساختند و با هم در آن‌ها زندگی دوباره‌شان را شروع کردند.

ویرانه‌ای با عطر زندگی
سال‌ها از آن زلزله دردناک گذشت و بچه‌هایی که زنده مانده بودند بزرگ شدند و سر و سامان گرفتند. اصفهک هنوز همان شکلی ویرانه بود. ویرانه‌ای که گاهی عطر غذا از اتاق‌های چوبی و بعضی خانه‌های تازه ساخت کاهگلی‌اش بیرون می‌پاشید و زندگی، بگویی نگویی در میان نهرها و نخل‌هایش جریان داشت. کوچک‌ترها هم هر وقت که پای صحبت بزرگ‌ترها می‌نشستند، سهم‌شان از خاطره‌های شیرین، هیچ بود، چون قبل از زلزله را دیگر کسی به خاطرش نمی‌آورد.

جوان‌های با اراده‌ی کارساز
«کُفری شده بودیم. پدر و مادرهایمان نه تاب دل کندن از اصفهک را داشتند و نه قدرت و ایمانِ ساختنش را. همه‌شان گیر کرده بودند توی تلخی خاطره زلزله و حاضر نبودند از آن بیرون بیایند. ما جوان‌ها خسته شدیم. روستایمان را دوست داشتیم. نسل در نسل همین جا به دنیا آمده بودیم و دل‌مان می‌خواست بچه‌هایمان هم همین جا به دنیا بیایند و اصفهک فراموش نشود.‌ تصمیم بزرگی بود اما دنبالش افتادیم.» این را علی آقایی می‌گوید که الان دانشجوی دکترای معماری‌ است. یکی از ده‌ها جوان بااراده روستای اصفهک.

خِشت‌ها و مُشت‌ها
سال ۱۳۸۷ جوان‌های روستا یک کارگاه خشت راه‌اندازی کردند. آن‌ها نمی‌خواستند اصفهک را تغییر دهند و فقط دل‌شان می‌خواست دوباره، مثل روز اولش زنده‌اش کنند.‌ دست‌هایشان خالی بود اما اراده‌شان بلند. هر روز یکی از جوان‌ها خانه خشتی آبا و اجدادی‌اش را زنده می‌کرد و پای موسسات تحقیقاتی را برای احیای روستایشان به اصفهک باز کردند. نفس کم‌کم در رگ‌های اصفهک جاری شد و جان گرفت. اسمش روی زبان‌ها افتاد و از خیلی جاها می‌آمدند دیدنش.
خشت‌ها و مُشت‌ها کار خودش را کرده بود و اصفهک دوباره نفس کشید. تلاشی که جایزه معماری آسیایی را در سال ۱۳۹۶ آن هم به خاطر اراده‌شان برای حفظ هویت فرهنگی این روستا، برای جوان‌های اصفهکی به ارمغان آورد.

شیرین و شبیه معجزه
بعد از این جایزه دیگر هیچ مانعی نمی‌توانست توی صورت جوان‌های اصفهکی بایستد. راه‌ و روش‌شان را پیدا کرده بودند و پاپس کشیدن برای‌شان مثل یک شوخی بود. اصفهکی‌ها می‌خواستند به آدم‌ها نشان دهند که زلزله آخر قصه نیست و تورهای امید را راه انداختند.
هر روز آدم‌های زلزله دیده زیادی با این تورها می‌آمدند اصفهک و امیدوار به شهرها و روستاهایشان برمی‌گشتند. خانم سمیعی هم یکی از آن‌ها بود. «اولین باری که اصفهک را از نزدیک دیدم باورم نمیشد که بافت تاریخی‌اش را توانسته بعد از زلزله این‌طور بازسازی کند. جوان‌های اصفهکی روستایشان را همان‌طور دست‌خورده ساخته بودند. راستش، هم شیرین بود و هم شبیه معجزه! چیزی را که می‌دیدم باورم نمی‌شد.»
 
رحمت به جان جوان‌ها
پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها به جان جوان‌های روستا رحمت می‌فرستادند و اصفهک هر روز زیباتر و جوان‌تر می‌شد. کم‌کم به همت و پیشنهاد جوان‌های اصفهکی، گروه‌های تحقیقاتی هم راه‌شان را به اصفهک پیدا کردند و روستا تبدیل به قطب تحقیقات علمی زلزله‌نگاری شد. این فداکاری اصفهکی‌ها برای مرکز پیش‌بینی مخاطرات طبیعی شدن، مهربانی‌هایشان را دست خالی نگذاشت و سال ۱۳۹۹ برنده جایزه تو دو آلمان برای رویکرد نوآورانه‌شان در احیای روستایشان شدند.
و حالا مدت‌هاست که اصفهک لبخند می‌زند و خانه‌های خشتی‌اش عطر زندگی می‌دهد. همه اصفهکی‌ها آنجایند و هیچ‌کس از روستا نرفته. آسمان، آبی است و نخل‌ها، سبز. زن‌ها نان تنوری می‌پزند و مردها گله می‌چرانند. و جوان‌ها، جوان‌های ناب اصفهکی، هر روز، جهانی‌تر از دیروزشان می‌شوند. آن هم فقط و فقط با دست‌هایی که به رحمت خداوند دوخته‌اند. رحمتی که اصفهکی‌ها را از آسیبی مثل زلزله در سال ۱۳۵۷، به دهکده برگزیده گردشگری سازمان جهانی گردشگری شدن در سال۱۴۰۳ می‌رسانَد.

آخرین خبر خراسان جنوبی در اینستاگرام :
https://instagram.com/skhorasan_today