نماد آخرین خبر

ماجرای دختری که به ۷۸ مقام علمی رسید؛ روایت شروع با دستان خالی

منبع
فارس
بروزرسانی
ماجرای دختری که به ۷۸ مقام علمی رسید؛ روایت شروع با دستان خالی

فارس/ سمیرا خیاط خرم‌آبادی دختری از همین آب و خاک، ثابت کرد نمی‌شودها افسانه‌اند؛ افسانه‌هایی که تا کسی جرئت نکند، همچنان پابرجا می‌مانند.

باران پاییزی از همان صبح زود، خیابان‌های دزفول را در آغوش گرفته بود. بارانی که نه شدید بود و نه خسته‌جان؛ آرام، پیوسته و آن‌قدر دل‌نشین که آدم را بی‌اختیار وارد خاطرات دور می‌کرد. شهر زیر این باران نرم، انگار از نو متولد شده بود. از کوچه‌هایی که آب باران روی سنگفرش‌شان راه افتاده بود، تا پشت‌بام‌هایی که صدای قطره‌ها رویشان ریتمی آرام می‌نواخت.

در چنین روزی بود که قرار ملاقات با خانم سمیرا خیاط خرم آبادی را داشتم؛ دختری دهه‌هفتادی که اسمش در چند سال اخیر میان بچه‌های پژوهشگر و فناوری‌دوست دزفول زیاد شنیده شده است.

شروع با دست خالی
سمیرا بعد از خواندن بسم‌الله، با یک لبخند آرام شروع کرد.

"من از سال ۹۱ شروع کردم. از صفرِ صفر. نه حامی داشتم، نه امکانات، نه پشتوانه مالی… هرچی بود، توکل بود و چند تا دوست همدل."درحالی‌که صدای باد کوتاه پشت پنجره می‌پیچید، او از آغاز راهش گفت؛ از روزهایی که بین انتخاب "منتظر امکانات ماندن" یا "با هیچ شروع کردن" دومی را انتخاب کرده بود."کاش می‌توانستم بگویم آن زمان همه‌چیز برای شروع مهیا بود، اما نبود. حتی یک ریال هم نداشتم که بخواهم کاری راه بیندازم. شهرستان هم فضای خاص خودش را دارد؛ مخصوصاً برای یک دختر جوان. نه تجهیزات پژوهشی بود، نه مرکز حمایت، نه حتی یک کلاس یا گروه که بشود در آن فعالیت منسجم علمی کرد."اما همین سختی، نقطه شروع شد. سمیرا به‌جای آنکه بنشیند و منتظر باشد، تصمیم گرفت راه خودش را بسازد.
 
کارگاه رایگانی که آینده را ساخت
همه‌چیز از یک کارگاه رایگان شروع شد. یه فراخوان گذاشتم. هیچ‌کس فکر نمی‌کرد از یک کارگاه رایگان چیزی دربیاید، اما آمد!با ذوقی که هنوز هم در صدایش پیداست، ادامه می‌دهد: استقبال خیلی خوبی شد. بچه‌ها از هم‌سن و سال‌های خودم بودند. همان کارگاه شد جرقه. شد هسته اولیه گروه پژوهشی ما.از آن روز به بعد، مسیر سمیرا تغییر کرد.او فهمید مشکل اصلی نبودِ استعداد یا انگیزه نیست؛ نبودِ یک نفر است که چراغ اول را روشن کند و سمیرا این چراغ را روشن کرده بود.
 
سمیرا خیاط، کارشناسی مهندسی پزشکی داشت. بعد کارشناسی ارشد و سپس دکترا را در گرایش هوش مصنوعی ادامه داد.اما مسیرش یک مسیر معمولی دانشجویی نبود. او نه فقط دانش‌آموخته این رشته‌ها، بلکه سازنده یک اکوسیستم پژوهشی در شهرستان بود.می‌گوید: وقتی امکانات نداری، باید از ذهن و اراده‌ات خرج کنی. ما در دزفول گروه پژوهشی ساختیم. اتفاق کمی نبود و ایجاد چنین گروهی یعنی ساختن یک زیرساخت از هیچ.پس از چند سال فعالیت جدی، گروه پژوهشی او تبدیل شد به باشگاه فناوران جوان؛ مجموعه‌ای که بیش از ۴۰۰ نوجوان و جوان نخبه، دختر و پسر، در آن عضو شدند.۴۰۰ نفری که بعضی‌شان امروز در مسیرهای پژوهشی، دانشگاهی و حتی کسب‌وکاری قدم گذاشته‌اند و نقش سمیرا در شکل‌گیری اعتمادبه‌نفس و مهارت‌شان انکارناپذیر است.
 
عهد روشن
سال ۱۴۰۰، باشگاه فناوران جوان شکل رسمی‌تر گرفت و سمیرا تصمیم گرفت آن را به مرحله بالاتری ببرد.باشگاه رو تبدیل کردیم به مدرسه مهارت‌آموزی عهد روشن. هدف این بود که کار فقط آموزشی نباشد. می‌خواستیم نیرو تربیت کنیم؛ پژوهشگر واقعی.و قطعا عهد روشن یکی از افق‌های روشن تولید مهارت و پژوهش در دزفول می‌شود و همه‌چیز از همان کارگاه رایگان شروع شده بود.
 
اختراعاتی که حرف دارند
وقتی صحبت به دستاوردها رسید، سمیرا با تواضعی مثال‌زدنی فقط گفت: ۳۴ تا مقاله‌ام در سطح ملی حائز رتبه شدند، چند اختراع دارم حدود ۷۸ مقام در جشنواره‌های استانی و چندین مقام دیگر در سطح بین‌المللی به دست آوردم و همه این‌ها چیزهایی است که خدا خواست اتفاق بیفتد.اما وقتی جزئیات را پرسیدم، تازه معلوم شد هر کدام از این چیزها یک دنیا کار بوده.
 
تجهیزات پزشکی و دستگاه‌های مرتبط با تخریب‌کننده‌های ایمن، سیستم‌های خودتخریب برای کمک به مدیریت بحران آتش‌نشانی، دستگاه‌های ضدعفونی که در دوران کرونا کاربرد پیدا کردند، پروژه‌های نرم‌افزاری الکترونیکی برای دسترسی سریع‌تر بیماران، مقالات تخصصی هوش مصنوعی در سطح بین‌المللی و یک طرح ویژه برای سیستم‌های هوایی که به دلیل ابعاد امنیتی‌اش، توضیح بیشتری نمی‌تواند بدهد تنها بخشی از اختراعات و دستاوردهای علمی و پژوهشی او هستند.سمیرا خیاط خرم‌آبادی یک جمله کلیدی گفت: هر اختراع باید درمان یک درد باشه، نه فقط یک عنوان برای رزومه.
 
حجاب؛ نه محدودیت بلکه قدرت است
وقتی بحث رسید به فعالیت و امکان رشد زنان در کشور، چشمانش برق گرفت: برای یک دختر محجبه، هیچگاه مسیر بسته نیست. من از صفر شروع کردم، در همین کشور، همین شهرستان، بدون حمایت مالی. هرچی هست، به‌نظرم نگاه خداست. اگر خدا بخواد مسیر باز می‌شود، حتی در تاریک‌ترین روزها.این حرف سمیرا مهر تاییدی است بر صحبت و روایت زنانی که در مسیر علمی و حرفه‌ای، حجاب را محدودیت ندانسته؛ بلکه آن را هویت و سرمایه‌شان کرده‌اند.باران کم‌کم شدیدتر شده بود و صدای ریزش قطره‌ها روی لبه پنجره، گفت‌وگو را دل‌نشین‌تر کرده بود."مسیر علمی همیشه سختی دارد، مخصوصاً در شهرستان‌های کوچیک. آدم گاهی به صفر مطلق می‌رسد. باید دوباره شروع کند و من بارها این را تجربه کردم."سمیرا بی‌پرده گفت: چالش هست، سختی هست، بی‌مهری هست اما اگر کسی باور داشته باشد که راهش درست است، خدا همراه اوست. سختی‌ها فقط تأخیر ایجاد می‌کنند نه توقف.
 
پشت پرده هر موفقیت
وقتی پرسیدم چه کسی بیشترین نقش را در موفقیتش داشته، بدون مکث گفت: خانواده‌م. پدر و مادرم و البته دوست‌هایم. ولی هیچ‌کدام از این‌ها بدون نگاه خدا معنا نداشت. من حقیقتاً باور دارم اگر خدا نخواهد، هیچ کاری جلو نمی‌رود.این جمله آخر را آن‌قدر مطمئن گفت که حس کردم آن آرامش درونی‌اش نتیجه همین ایمان است.وقتی از اولین جشنواره‌ای پرسیدم که مقام آورد، لبخندی کوتاه زد؛ از آن لبخندهایی که هم غرور دارد و هم قدردانی: اولین بار که مقام آوردم، احساس کردم دارم دیده می‌شوم نه توسط آدم‌ها؛ حس کردم خدا دارد نگاه می‌کند. فهمیدم این راهی که انتخاب کردم درست است.در میان گفت‌وگو، چند بار اشاره کرد که مسیر تازه‌ای را آغاز کرده است. اختراعات جدید دارم. پروژه‌های تازه‌تر اما مهم‌تر از همه مدرسه عهد روشن است. من احساس می‌کنم مسئولم که بچه‌های این شهر را بسازم. نسل جدید توانش خیلی بیشتر از ماست.او معتقد است که رسالت یک پژوهشگر تنها پیشرفت فردی نیست؛ ساختن فرصت برای دیگران است.
 
یک الگو و یک روایت شدنی
وقتی مصاحبه تمام شد و باران کمی آرام گرفت، از کنار همان پنجره که برگ‌ها زیر باران برق می‌زدند بلند شدیم.سمیرا با همان لبخند آرام خداحافظی کرد؛ لبخندی که در آن نه غرور مقام‌های متعددش بود، نه ادعایی درباره آینده‌ای بزرگ.فقط اطمینان و تواضع بود.در راه خروج، دوباره بوی آجر نم‌خورده به مشامم خورد.انگار ساختمان، خودش داشت داستانی را زمزمه می‌کرد؛ داستان دختری که از همین شهر، از همین کوچه‌ها، بدون رفاه مالی، بدون حمایت، اما با ایمان و اراده راهی ساخت که امروز صدها جوان از آن عبور می‌کنند.داستان سمیرا، روایت شدنی‌بودن است.روایت اینکه یک دختر جوان ایرانی، با چادر مشکی، با دست‌های خالی و با ذهنی پر از ایده، چگونه می‌تواند نه فقط مسیر خودش، که مسیر صدها نفر دیگر را هم روشن کند.

سمیرا خیاط خرم‌آبادی دختری از همین آب و خاک، ثابت کرد نمی‌شودها افسانه‌اند؛ افسانه‌هایی که تا کسی جرئت نکند، همچنان پابرجا می‌مانند. یادآور همان جمله معروف ادیسون که می‌گفت "بزرگ‌ترین ضعف ما در تسلیم شدن است؛ راه موفقیت، دوباره تلاش کردن است." و او، همان دوباره‌تلاش‌گر قصه ماست.

آخرین خبر خوزستان در اینستاگرام :
https://instagram.com/khouzestan.today