ارزیابی تاجزاده از پیشنهاد آشتی مليِ رئیس دولت اصلاحات
انصاف نيوز/ فعال سياسي اصلاحطلب در پاسخ به سوالي درباره صحبت هاي چندي پيش آقاي خاتمي و طرح مجدد آشتي ملي گفت: به نظر من جوهره پيشنهاد آقاي خاتمي گفتگوي ملي است که به آشتي ملي منجر مي شود؛ به باورم پيشنهاد رهبر اصلاحات همچنان اساسي و زنده است و در آينده دور يا نزديک تحقق خواهد يافت. اگر بخواهيم وارد عصر جنگ عليه همديگر نشويم آشتي ملي تنها راه حل خواهد بود. بنابراين آن پيشنهاد را جدي مي دانم و معتقدم دير يا زود نيروهاي سياسي ديگر به آن خواهند رسيد اگر چه در حال حاضر از آن استقبال نمي کنند.
متن کامل گفتوگوي سيد مصطفي تاجزاده با «بشارت نو» را در ادامه ميخوانيد:
*يکي از انتقادات اساسي برخي گروه هاي سياسي در مواجهه خود با اصلاح طلبان آن است که اين گروه، همان افرادي هستند که در دهه اول پيروزي انقلاب اسلامي هيچ تلاشي براي بسط دموکراسي و جامعه مدني نداشته وپس از آنکه در دهه دوم انقلاب از صحنه سياست ايران حذف شدند، با تاکيد بر اين شعارها خواستار بازگشت به قدرت بودند. به نظر شما در مواجهه با اين دست ابهامات و سوالات، پاسخ گروه هاي اصلاح طلب و حاميانشان چه بايد باشد؟
تا حدودي حق با کساني است که چنين ادعايي را دارند اما چند تبصره وجود دارد که اگر به آنها توجه نشود همين ادعاي درست مي تواند به گزاره اي نادرست تبديل شود. در آن دوره اساسا گفتمان انقلاب و انقلابيون تحت تاثير جريان چپ جهاني قرار داشت؛ بنابراين تقريبا همه انقلابيون نگاهي عدالتخواه و ضد آمريکايي داشته و آنرا به امور سياسي نيز تسري مي دادند. به اين معنا که به طور کلي آزادي و دموکراسي برايشان اولويت نداشت و مقدم بر عدالت و استقلال شمرده نميشد. به همين دليل اين حرف درست است که نسل اول انقلاب اساسا نسبت به دموکراسي و آزادي حساسيتي که بعد از فروپاشي شوروي و اتمام جنگ به دست آورد، نداشت؛ اما در عين حال نسبت به رقباي خود داراي کارنامه قابل قبولي است، يعني اگر مواضع نسل جوان انقلاب را با مواضع سازمان چريک هاي فدايي خلق يا مجاهدين خلق يا به طور کلي مارکسيستها مقايسه کنيد، مواضع آزادي خواهانه تري داشته اند. آنچه باعث شد دموکراسي و آزادي جزو مطالبات اصلي اصلاح طلبان قرار گيرد دوري از قدرت نبود، اگرچه نقش و تاثير آنرا نمي توان منکر شد، بلکه چند اتفاق مهم دست به دست هم داد تا نه تنها در ايران بلکه در دنيا دموکراسي و حقوق بشر اصالت يابد.
مهمترين اين رويدادها و اتفاقات، فروپاشي شوروي و بلوک شرق بود؛ تا پيش از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي؛ آزادي و دموکراسي پديده هايي غربي، سرمايه داري و بورژوازي خوانده مي شدند که براي تحت الشعاع قرار دادن فاصله وشکاف طبقاتي و رنج و ستمي که محرومان مي ديدند، برآنها تاکيد مي شد.
اما با فروپاشي شوروي در حقيقت گفتمان دموکراسي خواهي و آزادي طلبي به گفتمان اول جهان تبديل شد و طبيعتا ايران هم از آن بي نصيب نبود. اين وضعيت مقارن با شروع دهه دوم پيروزي انقلاب اسلامي است.
نکته مهم در اين زمينه همزماني فروپاشي بلوک شرق با پايان جنگ تحميلي است. به هرحال و در هر حد و اندازه جنگ در هر کشوري براي آزادي ها مخرب است و ايران هم از اين جهت استثنا نبود. بي ترديد زمينه اي که صلح براي دموکراسي و آزادي ايجاد مي کند انکار ناپذير است. بنابراين ما نيز با ورود به اين مرحله نيازمند تاکيد بر حقوق شهروندي بوديم و اصلاح طلبان از اين جهت پيشتاز به شمار مي روند.
انقلاب اسلامي و نظام برآمده از آن تثبيت شده بود و مخالفان مسلح آن، صحنه را ترک کرده بودند و از تروريسم گسترده دهه ۶۰ خبري نبود. جنگ خاتمه يافته و جمهوري اسلامي مستقر شده بود طبيعتا در چنين شرايطي همه حساسيت انقلابيون مصروف تثبيت نظام سياسي و بي اعتنايي به حقوق شهروندي نخواهد بود و در نتيجه به سراغ تقويت جامعه مدني همزمان با تقويت دولت در طرف مقابل مطرح رفتند. حذف جناح چپ از قدرت نيز در اين دهه کمک کرد تا دوباره آنان به مردم نزديکتر شوند و صريح تر و شفاف تر از هميشه از حقوق آنان دفاع کنند. جالب آنکه ما اين تجربه را در سال ۸۸ نيز داشتيم؛ اين بستر براي اصلاح طلبان فراهم آمد و به رغم اينکه از همه جهت در هسته بالاي قدرت مورد فشار قرار داشتند وحتي بسياري از بزرگانشان در زندان بودند، اما ارتباطشان با جامعه قويتر از هميشه شد و نتيجه آنرا در سالهاي بعد ديديم که با يک «تکرار مي کنم» همه معادلات هسته سخت قدرت به هم ريخت.
پيش بيني مي کنم محدوديت هاي فراواني که امروز در دستور کار دولت پنهان قرار گرفته و با يکه تازي به سمت بستن همه مجاري تنفسي اصلاح طلبان و ديگر نيروهاي منتقد صورت مي گيرد، به نفع اصلاحات و اصلاح طلبان تمام شده و آنان هم به مردم نزديکتر مي شوند؛ هم مطالبات آنان را بهتر نمايندگي کرده و صريحتر و شفاف تر از هميشه با حکومت و جناح حاکم سخن گفته و اصلاحات را سيقل خواهند داد.
*يکي ديگر از مهمترين سوالاتي که در ذهن برخي اقشار مختلف در جامعه به وجود آمده، آن است که اصلاح طلبان چه دستاورد ملموسي در سالهاي پس از دوم خرداد داشته اند. به اين معنا که با روي کار آمدن دولت اصلاحات و مجلس ششم و تا حدي نيز دولت تدبير و مجلس دهم، چه تفاوتي در سياست هاي کلان کشور ايجاد شده است و اگر ايجاد شده اصلاح طلبان چه نقشي در آن ايفا کرده اند؟
اگر منظور از پرسش اين است که ما به مطالبات اصلاح طلبانه خود در همه زمينه ها دست يافته ايم پاسخ من منفي است. هنوز خيلي راه داريم تا شعارها و خواست هاي اصلاح طلبانه ملت ايران به طور کامل اجرا شود.
اما اگر منظور اين است که چون اصلاح طلبان در زمينه هايي از جمله در سياست خارجي با مشکلات جدي مواجه هستند و سياست ماجراجويانه خارجي برخي گروهها به جاي اينکه در خدمت توسعه اقتصادي کشور قرار گيرد، اقتصاد کشور را به خدمت اهداف بلند پروازانه هسته سخت قدرت قرار داده است، بايد بگويم که دستاوردهاي آن نهضت عميق تر و گسترده و تاريخي تر از آن است که با چنين پسرفت هاي مقطعي بتوان از آن گذشت. اجازه بدهيد دو مثال عرض کنم.
نهضت ملي شدن صنعت نفت با کودتا عليه دولت قانوني و ملي مصدق شکست خورد و سپس قرارداد نفتي کنسرسيوم؛ بخش قابل توجهي از تلاشهاي دولت مصدق را براي کسب و جلب منافع ملت به باد داد. اما چه کسي مي تواند انکار کند که ايران قبل و بعد از مصدق دو ايران بود و يکي نبود؟ مردم يکبار ديگر مبارزه را تمرين کرده و با يک نهضت مردمي جامعه پذير شده بودند و نقاط عطف مهمي در تاريخ ايران ايجادکردند که بعدها حاصل آنرا در پيروزي انقلاب و حوادث بعد از آن ديديم. بنابراين اگر کسي سوال کند که آيا مصدق توانست نفت را ملي کند_ مصدقي که اساسا نهضتش به همين نام بود_ جواب خيلي روشن است که خير اينگونه نيست. اما اگر کسي بگويد آمدن و رفتن دکتر مصدق بي فايده بود، پاسخ منفي خواهيم داد. چنانچه اگر اين نهضت ادامه پيدا مي کرد هيچگاه به انقلاب اسلامي نمي رسيديم و مي توانستيم زودتر از کره جنوبي و ترکيه و برزيل و مالزي به توسعه اقتصادي دست يابيم و ايران را الگوي منطقه کنيم. متاسفانه نهضت ملي شدن صنعت نفت به دلايلي شکست خورد اما آثار آن همچنان باقي است.
کما اينکه در نهضت مشروطه هم همان اتفاق افتاد؛ از منظر دستيابي به دموکراسي و آزادي در دوره رضاشاهي وضع به مراتب بسته تري از دوره قاجار داشتيم و اساسا قابل قياس با نهضت مشروطه نبود. فکر نمي کنم کسي بتواند منکر شود که بزرگترين تحول در ايران از زمان هخامنشيان تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، نهضت مشروطه خواهان بود و تاثير بسزايي در تمام عرصه هاي حيات اجتماعي آيندگان بر جا گذاشت؛ اگرچه به استقلال و آزادي نرسيد.
در عرصه بين المللي نيز امروز در آمريکا ترامپ رئيس جمهوري است که باعث شرمندگي جامعه روشنفکران و نخبگان آمريکايي است اما آيا به معناي آن است که تلاش بنيانگذاران قانون اساسي، دموکراسي و آزادي در آمريکا شکست خورده است؟ ما دستاوردها را در کنار مشکلاتي که هست مي بينيم و اميدواريم با هر نهضت اجتماعي جامعه يک دوره آموزش سياست ورزي ببيند و خاطرات و تجريبات غني سياسي و فرهنگي از خود به يادگار بگذارد.
*همانطور که مي دانيد قاطبه اصلاح طلبان در انتخابات مجلس يازدهم مشارکت فعال نداشته و يا به صراحت از تحريم انتخابات سخن گفتند. برخي معتقدند اگر اصلاح طلبان از پيروزي خود در انتخابات مجلس اطمينان داشتند، همچون دوره دهم با برخي چهرههاي معتدل وارد صحنه انتخابات مي شدند، اما زماني که احساس کردند مردم در انتخابات مشارکت نخواهند داشت و سبد راي آنان تحريم را برگزيده است از شرکت در انتخابات سر باز زدند. پاسخ شما به اين استدلال چه خواهد بود؟
ما براي شرکت در انتخابات يک معيار روشن داريم و آن اينکه آيا شرکت در انتخابات و احيانا پيروزي در آن مي تواند تفاوت معناداري در عرصه سياست کشور ايجاد کند يا خير؟ اگر پاسخ مثبت باشد صرف نظر از اينکه مردم شرکت بکنند يا نکنند و يا به ما راي بدهند با ندهند شرکت در انتخابات توجيه دارد و در غير اين صورت اگر ما به صحنه بياييم و احساس کنيم هيچ تفاوت و تغييري قرار نيست صورت بگيرد به نظر من شرکت نکردن اولويت دارد؛ براي اينکه در هر دو حالت ما نمي توانيم کاري انجام بدهيم اما با شرکت نکردن مي توانيم به مردم نزديکتر شده؛ اميد مردم را به ياس تبديل نکنيم و خود را براي مرحله بعد آماده سازيم.
در اينجا يک تبصره مهم وجود دارد و آن خواست اکثريت جامعه است. اين حرف درستي است که وقتي دست هايي از بالا نگذارند اصلاح طلبان وارد صحنه شوند و مردم هم نخواهند راي دهند، بهترين انتخاب شرکت نکردن است و ترديدي در آن نيست. هرکسي مي تواند با هر انگيزه اي آن را توجيه کند اما در اصل داستان تفاوتي ايجاد نمي کند. اگر تشخيص اکثريت مردم آن باشد به رغم آنکه مي دانند در صورت شرکت در انتخابات تغيير مهمي در عرصه حکومت رخ نمي دهد، با وجود اين حضور اصلاح طلبان در پارلمان را مثبت ارزيابي کنند، به نظرم مي توان در انتخابات شرکت کرد. البته به يک شرط مهم و آن اينکه بسيار شفاف و روشن به مردم توضيح دهيم قادر به انجام هيچ اقدام مثبتي نيستيم اما صرفا در پاسخ به خواست ملت يا اکثريت راي دهندگان که خواهان شرکت اصلاح طلبان در انتخابات هستند، با نامزدهايي که هرگز نمي توانند سقف مطالبات اصلاح طلبانه را نمايندگي کنند و در برخي موارد حتي کف آنرا نيز نمي توانند نمايندگي کنند، شرکت مي کنيم.
فرق اين با سال هاي قبل که در انتخابات شرکت مي کرديم آن است که با شعار تغيير وارد نمي شويم چون نمي توانيم تغيير انجام دهيم و مردم مايوس مي شوند. اما اگر مردم خواهان آن باشند که بازهم شرکت کنيم با شعار پاسخ به مطالبه ملت و نه انجام تغييرات جدي، شرکت در انتخابات توجيه دارد. قدر مسلم شرکت نکردن زماني تحقق مي يابد که در بالا و پايين با بن بست مواجه شويم.
*صحبت هاي چندي پيش جناب آقاي خاتمي و طرح مجدد آشتي ملي را چگونه ارزيابي مي کنيد؟ آيا به نظر شما با وجود رد صلاحيت هاي گسترده اصلاح طلبان در انتخابات مجلس يازدهم و حذف اين جناح از قوه مقننه ميتوان به اين طرح اميدوار بود؟
به نظر من جوهره پيشنهاد آقاي خاتمي گفتگوي ملي است که به آشتي ملي منجر مي شود؛ به باورم پيشنهاد رهبر اصلاحات همچنان اساسي و زنده است و در آينده دور يا نزديک تحقق خواهد يافت. اگر بخواهيم وارد عصر جنگ عليه همديگر نشويم آشتي ملي تنها راه حل خواهد بود. بنابراين آن پيشنهاد را جدي مي دانم و معتقدم دير يا زود نيروهاي سياسي ديگر به آن خواهند رسيد اگر چه در حال حاضر از آن استقبال نمي کنند.