راز قتل پیرمرد بعد 5 سال برملا شد

جام جم/ پرونده قتل پیرمردی که قربانی سناریوی دختر جوان شده بود، ماجرایی است که این هفته از زبان یک کارآگاه روایت کردهایم.
سالها قبل بهعنوان افسر ویژه قتل تهران مشغول خدمت بودم. یکی از روزهای زمستان تلفن ویژه قتل زنگ خورد، وقتی جواب دادم مأمور کلانتری غرب تهران پشت خط بود و از کشف جسد پیرمرد ۷۰ سالهای در خانهاش خبر داد. اطلاعات اولیه را از او گرفتم و راهی محل حادثه شدم. وقتی به آنجا رسیدم به طبقه اول آپارتمان رفتم که درنگاه اول بسیار بههمریخته و مشخص بود که یکی از دلایل ارتکاب جنایت سرقت است. داخل اتاقخواب شدم و با جسد دستوپابسته پیرمردی روبهرو شدم که داخل دهانش پارچه بود.
پزشک قانونی هم بعد از معاینه جسد اعلام کرد پیرمرد خفه شده و چند ساعتی از مرگش میگذرد. مأمور کلانتری پیش من آمد و گفت برادرزاده مقتول اولین کسی بود که جسد را دیده و موضوع را به پلیس اطلاع داد و ما هم پس از این تماس به محل حادثه آمدیم.
پسری جوان در گوشهای از اتاق ایستاده بود و گریه میکرد؛ او را صدا کردم و خواستم هرچه دیده و میداند را بگوید. او گفت: «عمویمان محمود تنها زندگی میکرد. من یا خواهرم گاهی به او سر میزدیم. از صبح هرچه با او تماس گرفتم تلفنش را جواب نمیداد و نگران شدم. موضوع را با خانواده در میان گذاشتم و پدرم گفت به خانه عمویت برو و از حال او خبر بگیر، من هم به اینجا آمدم و هرچه در زدم کسی در را باز نکرد. با کمک یکی از همسایهها در را باز کرده و وارد خانه شدیم. خانه بههمریخته بود تا اینکه وقتی وارد اتاقخواب شدم با جسد دستوپا بسته عمویم روبهرو شدم. همسایهها را خبر کردم و موضوع را به پلیس اطلاع دادیم.
بازپرس جنایی پس از بررسی صحنه دستور داد مظنونان حادثه را دستگیر کنم و پرونده را به سرانجام برسانم.
صبح روز بعد وقتی به اداره آمدم چند مظنون را احضار و از آنها بازجویی کردم که به دو نفرشان مشکوک بودم. آنها را با دستور قضایی بازداشت کردم اما پس از ۷۲ ساعت مشخص شد هیچ نقشی در قتل ندارند و آزاد شدند.
دو سال از وقوع قتل میگذشت و هیچ سرنخی نداشتیم اما به یکباره متوجه شدیم زن میانسالی بهعنوان خدمتکار به خانه مقتول رفتوآمد داشته؛ با دستور قضایی این زن را بازداشت کردم و برای کشف سرنخ به خانهاش رفتم.
در بررسی خانه زن خدمتکار چندین ظرف متعلق به پیرمرد پیدا شد. بازجویی از او را آغاز کردم که گفت: من هیچ نقشی در قتل پیرمرد نداشتم. یک ماه قبل از مرگش، ما بر سر دستمزد به اختلاف خوردیم و من دیگر به خانهاش نرفتم و هیچ اطلاعی از او نداشتم. روز حادثه قصد داشتم ظرفهایش را به او بازگردانم، اما وقتی رسیدم متوجه شدم و پیرمرد به قتل رسیده است. از ترس اینکه مرا قاتل بدانند ظرفها را تحویل ندادم. از او در مورد اینکه چرا ظرفها را گرفته پرسیدم که ادعا کرد مهمان داشتم و میخواستم ظروف قشنگ جلوی آنها بگذارم بههمین دلیل از خانه پیرمرد چندین ظرف آوردم اما بعد به اختلاف خوردیم و او به قتل رسید و ظروف در خانه من ماند. ادعاهای زن خدمتکار را بیشتر بررسی کردم و متوجه شدم که هیچ نقشی در قتل نداشته و بههمین خاطر خیلی زود او آزاد شد.
راز این قتل پنج ساله شده بود و هیچ سرنخی نداشتیم تا بتوانیم قاتلان او را دستگیر کنیم. از اینکه هنوز این پرونده حل نشده، ناراحت بودم؛ بنابراین، میان کارهای روزمره، مدام پروندهاش را ورق میزدم تا سرنخی بیابم و راز این جنایت را بگشایم.
یک روز افسر نگهبانی اداره با من تماس گرفت و گفت بازماندگان پیرمرد ۷۰ساله آمدهاند و میخواهند من را ببینند. گفتم آنها را راهنمایی کنند تا به اداره ویژه قتل بیایند. برادر و برادرزاده مقتول روبهرویم نشستند و گفتند جناب سروان هفته گذشته متوجه شدیم فردی قصد دارد اموال مقتول را با اسناد جعلی به فروش برساند. الان هم پیش شما آمدهایم تا شاید این سرنخ بتواند راز جنایت را برملا کند.سریع با بازپرس پرونده تماس گرفتم و از او خواستم دستور جلب فردی که قصد دارد اموال مقتول را بفروشد صادر کند. یک ساعت بعد حکم دستگیری متهم برایم ارسال شد و صبح فردا پسر جوان را درحالیکه در خانهاش خواب بود دستگیر کردیم.
پسر ۳۵ ساله در همان بازجویی اولیه به قتل پیرمرد اعتراف کرد و گفت: پنج سال قبل با دختر جوانی آشنا شدم که به خانه پیرمرد رفتوآمد داشت، ولی من پول و شغل ثابتی برای ازدواج با او نداشتم. دختر جوان به خاطر شرایط مالی من پیشنهاد داد اموال پیرمرد را بدزدیم و با فروش آنها بتوانیم برای خودمان زندگی بسازیم. من هم قبول کردم. همراه دو دوستم برای اجرای نقشه وارد خانه پیرمرد شدیم دست و پایش را بستیم و درون دهانش پارچهای گذاشتیم تا سروصدا نکند، بعد هم اموال و تمام اسناد و مدارک را سرقت کردیم. ما هیچ قصدی برای قتل او نداشتیم اما بعد متوجه شدیم پیرمرد خفه شده است.
فورا برای دستگیری دو همدست دیگر او اقدام کردم که متوجه شدم یکی از آنها در شهر دیگری بهاتهام حمل و نگهداری سلاح غیرمجاز در زندان است. با بررسی بیشتر مشخص شد این فرد اسلحه را از خانه پیرمرد سرقت کرده و به شهرستان برده اما وقتی دستگیر میشود ادعا میکند اسلحه را برای حفاظت از زمین کشاورزی خریده تا راز قتلشان افشا نشود.
از قاتل پرونده خواستم تا آدرس دختر جوان را بدهد که گفت: دو ماه بعد از قتل ارتباط ما قطع شد و نتوانستیم با یکدیگر ازدواج کنیم و من الان سالهاست که از او بیخبرم. پنج سال صبر کردم تا بلکه آبها از آسیاب بیفتد و کسی متوجه موضوع نشود. بههمین خاطر شروع به سندسازی کردم تا اموال پیرمرد را بفروشم تا به مال و ثروت خوبی دست پیدا کنم اما دستگیر شدم.
آنها را بازداشت کردم و سه روز بعد صحنه قتل پیرمرد را بازسازی کردند از اینکه بعد از پنج سال خون بیگناهی پایمال نشد و عاملان جنایت را شناسایی و دستگیر کرده بودم، خوشحال شدم.