آرایشگری که با قیچی مهربانی به مدد کارتن خواب ها آمد
فارس/ وقتي بعضي مشتريان جوان از من ميخواستند موهايشان را با مدلهاي عجيبي مثل «توله سگي»! کوتاه کنم، متحير و غصهدار ميشدم. هيچوقت تسليم اين درخواستها نشدم اما متوجه شدم چقدر دستمان در اين حوزه خالي است. من هيچ مدل جايگزين ايراني نداشتم که به آنها پيشنهاد کنم.
«آقا! موهايم را «توله سگي» کوتاه کن!» شنيدن درخواستهايي شبيه اين از طرف بعضي مشتريان جوان، غصهدارم ميکرد. من هيچوقت اين مدلهاي عجيب و غريب و ناخوشايند را روي موهاي مشتريان اجرا نميکردم اما درخواستهاي آنها باعث شد به اين موضوع فکر کنم که چقدر دستمان در اين زمينه خالي است.
دلم ميخواست جوانان سراغ مدلهاي ناهنجار غربي نروند اما نميدانستم بايد چه مدلي را بهعنوان جايگزين به آنها معرفي کنم. همان موقع اين ايده در ذهنم جرقه زد که بايد خودمان مدلهاي بهروز و زيبا متناسب با فرهنگ ايراني اسلامي خودمان ابداع و به جوانانمان ارائه کنيم».
ماجراي طراحي و ابداع مدلهاي موي ايراني از همينجا براي «حميد اکبري»، 38 ساله، چهره ماندگار کارآفريني و مديريت کسب و کار در حوزه آرايشگري مردان، تبديل به يک دغدغه مهم شد. حاصل تحقيق و تلاش چند ساله او، 6 مدل موي ايراني است که حالا ديگر بعضيهايشان مدلهاي پرطرفداري در ميان جوانان محسوب ميشوند. با گفتوگوي ما با اين هنرمند جوان و دغدغهمند همراه باشيد که از «قيچي طلايي» گرفته تا «قيچي مهرباني» در کارنامه پربارش دارد.
هنرجوي چپدست؟! برو، تو به درد آرايشگري نميخوري
امروز شما را با عنوان اولين چهره ماندگار حوزه آرايشگري مردان در کشور ميشناسند اما ناگفته پيداست که براي قرار گرفتن در اين جايگاه، راه درازي را طي کردهايد؟ دقيقاً از چه زماني حس کرديد دلتان ميخواهد قيچي به دست بگيريد و روي موي ديگران هنرنمايي کنيد؟
از وقتي يادم ميآيد، شيفته هنر آرايشگري بودم. خودم هم هيچوقت متوجه نشدم اين علاقه از کجا در وجود من شکل گرفت.
اما از حدود 15 سالگي که فهميدم فقط دوست دارم در اين حوزه فعاليت کنم، سراغ آرايشگاههاي مردانه رفتم و درخواست کردم مرا بهعنوان شاگرد قبول کنند. بالاخره پايم به آرايشگاه باز شد و بهطور طبيعي هم کارم را با جارو زدن شروع کردم. اما اين تازه، شروع مشکلات بود.
من، چپدست هستم درحاليکه در هنر آرايشگري که بهعنوان «هنر دهم» شناخته ميشود، تمام مهارتها و ريزهکاريها با محوريت دست راست شکل گرفته و طراحي شده است.
همين نکته بهظاهر ساده، داشت مرا از هنر و شغل موردعلاقهام دور ميکرد چون هر استادکاري که متوجه ميشد من چپدست هستم، محترمانه عذر مرا ميخواست و ميگفت: «حميد آقا! از من ميشنوي، برو سراغ يک کار ديگه. شما نميتوني آرايشگر بشي.
آخه از همين اول، داري به دست استادي نگاه ميکني که راستدست است. تو با دست چپ نميتوني کارهاي استادت رو تکرار کني...».
وقتي آينهها صدايت ميکنند...!
چه شوک عجيبي! چطور با اين موضوع کنار آمديد؟ همينکه امروز بهعنوان يک استادکار برجسته با شما گفتوگو ميکنيم، نشان ميدهد يک راهکار مؤثر براي دور زدن اين محدوديت پيدا کرديد...
- آن موضوع باعث شد 10، 15 آرايشگاه عوض کنم تا مرا به شاگردي بپذيرند. روزهاي سختي بود و خيلي اذيت شدم. اما من کسي نبودم که به اين راحتي پا پس بکشم. چطور شد، نميدانم اما در يک مقطع، اين ايده در ذهنم جرقه زد که بيايم براي يادگيري آرايشگري، بهجاي اينکه بهطور مستقيم به استاد نگاه کنم، در آينه به حرکات دستش نگاه کنم. بهاينترتيب، انگار استاد هم چپدست ميشد و من بهراحتي ميتوانستم حرکاتش را تکرار و شبيهسازي کنم! امتحان کردم و جواب داد. من با همين شيوه خلاقانه توانستم تمام مهارتهاي هنر آرايشگري را ياد بگيرم. جالب است بدانيد بعد از 23 سال، من هنوز هم به فردي که در آرايشگاه زير دستم نشسته، فقط از طريق آينه نگاه ميکنم تا بتوانم آن تصويرسازي مطلوب از او را در ذهنم انجام دهم و بهخوبي مدل موردنظرم را روي موهايش اجرا کنم.
چقدر طول کشيد به مرحلهاي برسيد که استاد با اطمينان کامل به شما بگويد ميتوانيد به طور مستقل يک آرايشگاه را اداره کنيد؟
- در هنر آرايشگري يک هنرجو حداقل بايد 5، 6 سال بهصورت مستمر آموزش ببيند و تمرين کند تا بتواند به يک نقطه «امن» برسد؛ يعني به مرحلهاي که بتواند بگويد من يک آرايشگر هستم و توانايي اين را دارم که با مهارتهايم، يک فرد را حداقل براي 10 سال بهعنوان مشتري براي خودم نگهدارم. من هم 20، 21 ساله بودم که به اين مرحله رسيدم و بعد از پايان دوره سربازي، اولين آرايشگاه مستقل خودم را در محله اميريه داير کردم. حدود 18 سال از آن روزها ميگذرد، اما من هرچه بيشتر در اين حوزه جلوتر ميروم، بيشتر خودم را يک هنرجو ميبينم چون اساساً هنر، نامحدود است.
وقتي شاگرد، استادش را غافلگير ميکند
*بعد از گذشت اين سالها، هيچوقت پيش آمد با استادکاراني که در نوجواني با آنها سر و کار داشتيد، مواجه شويد و با موفقيتهايي که در زمينه آرايشگري کسب کردهايد، غافلگيرشان کنيد؟
- بله. چند وقت قبل، اولين استادم، آقاي «عليرضا يونسي» را بعد از حدود 20 سال ديدم. بعد از انتخاب من بهعنوان چهره ماندگار هنر آرايشگري کشور، پرسوجو کرده و پيدايم کردهبود.
يک روز به همراه شاگردش به آرايشگاهم آمد و حسابي شرمندهام کرد. علي آقا آن روز به شاگردش گفت: «ميبيني آقاي اکبري به چه جايگاهي رسيده؟ من يک روز به او گفتم: برو. تو نميتواني آرايشگر بشوي. اما او از چيزي که به آن علاقه داشت، دست برنداشت. آنقدر تلاش کرد تا موفق شد. حالا امروز در مسابقاتي شرکت ميکند که من جرأت ندارم طرف آن بروم».
البته استاد به من لطف داشت. من هميشه خودم را به حفظ حرمت و جايگاه اساتيدم مقيد ميدانم.
اتفاقاً در آن سالهايي که خودم حرفهاي شده و آرايشگاه مستقل داير کرده بودم، هر از گاهي ميرفتم و به علي آقا سر ميزدم. هر وقت هم پيشش ميرفتم، آرايشگاهش را جارو ميزدم. ناراحت ميشد و تلاش ميکرد جارو را از دستم بگيرد اما با اصرار، راضياش ميکردم.
ميگفتم: «ميخواهم به خودم يادآوري کنم که هيچوقت نبايد گذشتهام را فراموش کنم». هنوز هم همين اعتقاد را دارم و با افتخار حاضرم آرايشگاه اساتيدم را جارو بزنم. خوب ميدانم نبايد يادم برود از کجا به موقعيت امروز رسيدهام.
در فهرست افتخارات شما، کسب «قيچي طلايي» در جشنواره «هنر دهم» به چشم ميخورد. چند سال صبوري و تلاش، شما را به اين جايگاه رساند؟
- 11 سال بعد از اينکه اولين آرايشگاه مستقلم را داير کردم، مزد زحماتم را گرفتم. سال 93 که اولين جشنواره «هنر دهم» به ابتکار اتحاديه آرايشگران تهران با شرکت بيش از 2هزار آرايشگر برگزار شد، موفق شدم «قيچي طلايي» جشنواره را به دست بياورم.
جالب است بدانيد خروجي آن جشنواره، 36 مدل موي ايراني اسلامي بود که به صورت رسمي به ثبت رسيد و به جامعه آرايشگران معرفي شد. ماجرا از اين قرار بود که آرايشگران حرفهاي شرکتکننده در جشنواره، مدلهاي ابداعي خودشان را ارائه کرده بودند و از ميان آنها، 36 مدل توسط هيأت داوران انتخاب شد و به ثبت رسيد.
براي من باعث افتخار بود که 2 مدل از اين فهرست به نامهاي «پاکان» و «تابان»، متعلق به من بود و همين نکته هم مرا به قيچي طلايي جشنواره رساند.
بعد از آن چه روندي طي شد و چه موفقيتهايي کسب کرديد که زمينهساز کسب عنوان چهره ماندگار هنر آرايشگري کشور شد؟
- 3 سال بعد، در شهريور ماه سال 96 از طرف گروه متخصصين ايران، به عنوان کارآفرين شايسته کشور انتخاب شدم.
علاوهبراين در تمام آن سالها، مدام در حال آموزش و يادگيري بيشتر بودم و با گرفتن مدارک بينالمللي در زمينه آرايشگري، مهارتهايم را ارتقا ميدادم. اينطور بود که در بهمنماه سال 96 با توجه به معيارهايي مثل کسب قيچي طلايي شهر تهران، ثبت 2 مدل موي ايراني، عنوان کارآفرين شايسته کشور و کسب 3 مدرک بينالمللي مديريت نوين در سالنهاي زيبايي، در نهايت از طرف فراکسيون کار و کارآفريني مجلس شوراي اسلامي بهعنوان اولين چهره ماندگار کارآفريني و مديريت کسب و کار در حوزه آرايشگري مردان کشور انتخاب شدم.
در انتخاب چهرههاي ماندگار، قاعده بر اين است افرادي برگزيده شوند که در حوزه فعاليت خود، خبره باشند، آثار ماندگار خلق کردهباشند و به موفقيتهاي متعدد رسيده باشند. به لطف خدا من در 35 سالگي واجد اين شرايط شدم و اين افتخار را کسب کردم که اولين دههشصتي باشم که به جمع چهرههاي ماندگار کشور راه پيدا ميکند.
«قيچي طلايي» را کنار گذاشتم و «قيچي مهرباني» را به دست گرفتم
در کنار کسب عناوين برگزيده در حوزه آرايشگري، آنچه نام «حميد اکبري» را بر سر زبانها انداخته، فعاليتهاي مردمي و خدمات اجتماعي اوست. برايمان از اين فعاليتهاي خودجوش مردمي بگوييد.
راستش را بخواهيد، هرچه ميگذرد، من بيشتر از اين حس دور ميشوم که: «خب، خدا را شکر که به آنچه ميخواستم رسيدم و از اينجايي که ايستادهام، بالاتر وجود ندارد».
اتفاقاً هرچه پيشتر ميروم، خودم را اول راه ميبينم. بعد از کسب عنوان چهره ماندگار، بيشتر از آنکه به اين موفقيت افتخار کنم، احساس کردم يک مسؤوليت نسبت به مردم کشورم بر عهدهام گذاشته است. احساس کردم حالا وقت آن است که به مردم نزديکتر شوم. اينطور بود که «قيچي طلايي» را کنار گذاشتم و «قيچي مهرباني» را به دست گرفتم.
قبل از آن به صورت جسته و گريخته، براي دل خودم و بي سر و صدا به شيرخوارگاه کودکان بيسرپرست و آسايشگاه سالمندان سر ميزدم و با کوتاه کردن موي بچهها و پدربزرگهاي تنها، حال خوبي به دست ميآوردم.
اما بعد از ماجراي چهره ماندگار و بر اساس رسالتي که بر دوشم حس ميکردم، فکر کردم بايد بهصورت علني دست به يک فعاليت اجتماعي بزنم و با کمک نهادهاي ديگر و رسانهها، تلاش کنم با الگوسازي، همصنفيهايم و حتي ديگران را هم به انجام فعاليتهاي عامالمنفعه تشويق کنم.
اينطور بود که به فاصله دو سه هفته بعد از همايش چهرههاي ماندگار، پويش «قيچي مهرباني» را از مدارس پسرانه حاشيه تهران شروع کردم. اما از يک جايي به بعد، حس کردم بايد اين حرکت را به عرصه عمومي شهر بياورم، به جايي که همه ببينند؛ هم قشر کمبضاعتي که جامعه هدف اين پويش بود و هم ديگر مردم جامعه.
با افتخار، آرايشگر کارتنخوابها شدم!
لحن مطمئن شما نشان ميدهد که موفق شديد اين ايده را عملي کنيد. پويش قيچي مهرباني در سطح شهر به چه شکلي اجرا شد؟ جامعه هدفتان چه کساني بودند؟
بله. کار را از ميدان راهآهن و با هدف اصلاح سر و صورت کارتنخوابها شروع کردم. در پيادهرو صندلي ميگذاشتم و پيش چشم مردم، موهاي اين همشهريان رنجکشيده را به صورت رايگان کوتاه ميکردم. ماجرا براي رهگذران، عجيب و جالب بود و واکنشهاي متفاوتي داشتند.
نزديک ميآمدند و ميگفتند: «آقا! دوربين مخفيه؟ سوژه جديده؟ ماجرا چيه؟...» اما آنقدر اين کار را تکرار کردم تا اينکه بالاخره جا افتاد. هر ماه، دو روز اين طرح را اجرا ميکردم و هر بار بساط قيچي مهرباني را در يک نقطه از خيابان وليعصر(عج) پهن ميکردم تا اينکه به ميدان تجريش رسيدم.
اتفاقاً خيلي دلم ميخواست اين کار را در اين نقطه از پايتخت که اغلب افراد از سطح مالي مناسب برخوردارند، انجام دهم. دلم ميخواست در ذهن اين همشهريان عزيز هم جرقهاي ايجاد شود و براي انجام کارهاي مشابه، ايده بگيرند. البته اين طرح را در نقاط ديگر مثل ميدان نازيآباد و ميدان حسنآباد هم اجرا کردم.
ميان آتش من و آتش آنها، تفاوت از زمين تا آسمان است...
اين قبيل حرکتها که از دل برميآيند و به دلهاي مخاطبان هم نفوذ ميکنند، با اتفاقات جذاب وبهيادماندني همراه هستند. از آن روزهاي خاص، چه خاطراتي در ذهنتان ثبت شده؟
يکي از ابتکارات من در ايران، اصلاح موي سر با آتش است که يک شيوه فانتزي در کوتاه کردن مو به حساب ميآيد.
در روزهاي اجراي پويش قيچي مهرباني، ميديدم بسياري از افرادي که ميآيند و روي صندلي مينشينند تا اصلاحشان را انجام دهم، نوک موهايشان سوخته! برايم سؤال بود که علتش چيست؟ بعد از مدتي متوجه شدم اين کارتنخوابها شبها از فرط سرماي هوا، تا آنجا که ممکن است به آتشي که برپا کردهاند، نزديک ميشوند و در همان حال خوابشان ميبرد.
به همين دليل هم موهايشان ميسوزد. موقع کوتاه کردن موي اين افراد، هميشه يک چشمم اشک بود. از فکر اينکه چقدر ميان آن آتش فانتزي که من براي اصلاح موي مشتريان خاص استفاده ميکنم و آتشي که پناه اين کارتنخوابهاست فاصله و تفاوت وجود دارد، تمام وجودم غم و غصه ميشد... اما بهترين اصلاح عمرم را هم براي يکي از همين افراد انجام دادم.
سرما، کارتنخواب و بهترين اصلاح عمر من
چطور؟ ماجرايش چه بود؟
بهطور طبيعي، بسياري از افرادي که در اين پويش مشتري من ميشدند، شرايط بهداشتي مناسبي نداشتند.
يکي از آنها وقتي آمد، وضعيت موهايش اصلاً طوري نبود که بتوانم شانه و قيچي به آن بزنم. گفتم: «بيزحمت سرت رو با آب و صابون يا شامپو بشوي تا بتونم موهات رو کوتاه کنم». حرفهايم را که شنيد، رفت و وقتي برگشت، ديدم دارد از سرما ميلرزد.
خب، اين افراد که به حمام و آب گرم دسترسي ندارند. کجايش را نميدانم اما رفتهبود در آن سرما سرش را با آب سرد شستهبود! حالش را که ديدم، گريهام گرفت. با اينکه راهي جز شستن موهايش نبود اما از حرفي که زده بودم پشيمان شدم.
وقتي آمد، يک نوشابه هم براي من خريده بود؛ شايد با تمام پولي که داشت. در همان حال که ميلرزيد، گفت: «حالا موهام رو کوتاه ميکني؟» گفتم: «نوکرت هم هستم. بنشين تا سرت را صفا بدهم.» شايد باور نکنيد اما يکي از بهترين اصلاحهاي عمرم را براي او انجام دادم.
اتفاق خوبي که در پويش قيچي مهرباني افتاد، اين بود که چند بار با همکاري شهرداري منطقه 11 در ميدان راه آهن اين طرح را اجرا کرديم و دوستان شهرداري بعد از اينکه اصلاح سر و صورت کارتنخوابها تمام شد، شرايط را براي استحمام آنها فراهم کردند و لباس تميز و غذاي گرم به آنها دادند.
موافقي ابزار کارَت را «ابزار مهرباني» کني؟
پويش قيچي مهرباني توانست همصنفيهايتان و فعالان حوزههاي ديگر را هم تحتتاثير قرار دهد؟
بله. از ابتداي اجراي اين پويش، به فعالان حوزههاي مختلف پيشنهاد کردم در هر صنفي هستند، بيايند ابزار کارشان را به «ابزار مهرباني» تبديل کنند و حداقل در يکي دو روز از ماه، کار و مهارت خود را بهصورت رايگان به مردم عرضه کنند.
حرکتهاي مثبت از اين دست قبلاً هم وجود داشت اما خوشبختانه اين پويش هم توانست موج مثبتي در ميان اصناف مختلف راه بيندازد. بعد از آن، فراوان با مواردي مثل رستوران مهرباني، آشپزخانه مهرباني، سبد يا سيني مهرباني در ميوهفروشي، نانوايي مهرباني و... مواجه شدم. اين اتفاقات واقعاً باعث خوشحالي است.
ميدانيد، مهمترين اثر اين حرکتها بر جنبه رواني جامعه است. دلهاي مردم با ديدن اين فعاليتها به هم نزديکتر ميشود. آنهايي که دستشان ميرسد، تشويق به دستگيري از نيازمندان ميشوند و آنهايي که در مضيقه و سختي هستند، دلگرم ميشوند که همشهريان فراموششان نکردهاند.
در همان روزهاي اجراي طرح، کسبه و مردم تا متوجه ميشدند ماجرا چيست، کلي به من محبت ميکردند و هرطور ميتوانستند تلاش ميکردند به من کمک ميکنند. يکي ميگفت: «آقا! اگر شارژ ماشين برقيات تمام شده، بيا در مغازه من شارژش کن.» ديگري ميگفت: «خسته شدي، بيا در مغازه من استراحت کن.» آن يکي ميگفت: «برم برات ناهار بگيرم؟» و... خيليها هم با من مشورت ميکردند و راهنمايي ميخواستند که بتوانند در حوزه فعاليت خودشان به مردم کمک کنند.
اين پويش را تا چه زماني ادامه داديد؟
- قصد داشتم اين کار را تا آخر عمرم ادامه دهم اما متاسفانه شيوع ويروس کرونا اجازه نداد برنامهام را عملي کنم. البته با توقف اين پويش هم دست روي دست نگذاشتم و سعي کردم با توزيع ماسک و مواد ضدعفونيکننده به همنوعان کمبضاعت خدمت کنم.
نمونه هايي از مدل هاي عجيب و غريب مو در جوامع غربي
آقا! موهايم را مدل «توله سگي» کوتاه کن!
يکي از فعاليتهاي مهم شما، تلاش در زمينه ارائه مدلهاي موي متناسب با فرهنگ جامعه ايراني بوده. چه انگيزهاي باعث شد به اين حوزه وارد شويد؟
- از سالها قبل با جواناني مواجه ميشدم که از من ميخواستند مدلهاي عجيب و غريب روي موهايشان پياده کنم؛ چيزي که از عهده من خارج بود.
نه اينکه به لحاظ حرفهاي و هنري از پس اين کار برنيايم اما آن مدلها با فکر و نگاه من در تضاد بود. احساس ميکردم بعضي جوانان ما با گرايش به اين مدلها دارند از شأن و منزلت خود بهعنوان يک جوان ايراني مسلمان فاصله ميگيرند و خودشان هم متوجه نيستند.
ميديدم جوان خوب و شايسته و بااخلاق آمده مدل مويي را ميخواهد که اصلاً با شخصيت و اخلاقش تناسب ندارد. و حواسش نيست که همين مدل مو در درازمدت روي اخلاق و رفتار و فکر خودش و بهمرور روي همسنوسالانش در خانواده، محله و جامعه هم تأثير خواهد گذاشت.
مدلهايي که ميخواستند، بيشتر بر اساس فيلمهاي خارجي، برنامههاي ماهواره و اين قبيل چيزها بود. مثلاً ميگفتند: «مدل «توله سگي» ميخوام!» و من متحير ميماندم که يعني چه؟! مگر ميشود يک جوان رشيد ايراني آگاهانه بخواهد چنين بلايي سر خودش بياورد؟!
واکنش شما در مقابل اين درخواستها چه بود؟
من هيچوقت اين مدلهاي عجيب و غريب و ناخوشايند را روي موهاي مشتريان اجرا نميکردم اما آنها را از خودم هم نميراندم. بدون اينکه جدل کنم يا آنها را برنجانم، به هر ترتيبي که بود، با آنها طرح دوستي ميريختم.
از علايقشان، تيم و بازيکن محبوبشان و ... با آنها صحبت ميکردم و با توجه به همين موارد، به صورت غيرمستقيم يک مدل موي مناسب به آنها پيشنهاد ميکردم و هميشه هم موفق ميشدم آنها را با خودم همراه کنم.
اما آن اتفاقات باعث شد به اين موضوع فکر کنم که چقدر دستمان در اين زمينه خالي است.
دلم ميخواست آن جوانان سراغ آن مدلهاي ناهنجار غربي نروند اما نميدانستم بايد چه مدلي را بهعنوان جايگزين به آنها معرفي کنم.
همان موقع اين ايده در ذهنم جرقه زد که بايد خودمان مدلهاي بهروز و زيبا متناسب با فرهنگ ايراني اسلامي خودمان ابداع کنيم و به جوانانمان ارائه کنيم. ما حتي ميتوانيم براساس ويژگيهاي خاص نقاط مختلف کشورمان، مدلهاي بومي محلي داشتهباشيم.
از مدلهاي موي «بومي محلي» غافل نشويم
درباره مدلهاي بومي محلي بيشتر توضيح دهيد. چطور هر نقطه از کشور ميتواند مدل موي مختص خودش داشتهباشد؟
من در اين زمينه تحقيق کردهام. آرايشگران حرفهاي در هر نقطه از کشور ميتوانند با در نظر گرفتن شرايط آب و هوايي و اقليمي، رنگ پوست مردم آن منطقه، طيف شغلي غالب و...، مدل موي مناسب براي اهالي آن منطقه طراحي و ارائه کنند.
بهطور مثال، در شمال کشور با شاخصههايي مثل آبوهواي شرجي، شغل کشاورزي، پوست سفيد و صورت کشيده اغلب ساکنان اين منطقه، نوع پوشش آنها و مواردي از اين دست، ميتوانند مدلهاي موي مناسبي طراحي کنند که خاص اهالي شمال کشور باشد.
چنين مدلهايي حتماً به زيبايي هرچه بيشتر چهره اين افراد هم کمک خواهد کرد. اين موضوع در منطقه جنوب کشور با توجه به شاخصههاي خاص و متفاوت اين منطقه و ساکنانش، در شکل متفاوتي رقم خواهد خورد. بهاينترتيب، ما طيف گستردهاي از مدلهاي مو و درواقع دايرةالمعارفي از مدلهاي موي ايراني خواهيم داشت و دست جوانانمان در انتخاب مدل مو، باز خواهد بود.
خود شما هم در زمينه ارائه مدلهاي ايراني حسابي فعال بودهايد. به نظر ميرسد مدلهايي که به ثبت رساندهايد، با استقبال خوبي هم از طرف جوانان جامعه همراه بوده...
بله. 2 مدل «پاکان» و «تابان» همراه با 34 مدل موي ايراني ديگر بعد از پايان جشنواره هنر دهم بهطور رسمي و در قالب يک مجله منتشر شد.
خوشبختانه اين مدلها از طريق اين مجله که درواقع اولين ژورنال مدل موي مردانه ايراني بود، وارد اغلب آرايشگاههاي مردانه تهران شد و بهاينترتيب، آرايشگران اين مدلهاي موجه و زيباي ايراني را به مشتريان جوان خود ارائه دادند و کمکم اين مدلها در جامعه ترويج شد.
واقعاً براي من خوشحالکننده است که مدلهاي ابداعي خودم را روي موهاي جوانان ميبينم. اصلاً هم برايم مهم نيست کسي بداند مبدع اين دو مدل، من بودهام. حتي شنيدهام بعضي همکاران ميگويند اين مدلها متعلق به آنهاست! از اين بالاتر، ديدهام بعضيها براي تبليغ آرايشگاه خودشان، تنديس قيچي طلايي مرا در فضاي مجازي بهعنوان نشان (لوگو) آرايشگاهشان استفاده ميکنند. اما عيبي ندارد. خوشحال ميشوم وقتي ميبينم همکاران آرايشگر به مدلهاي ايراني علاقه و توجه نشان ميدهند.
مدل هاي مو ابداعي حميد اکبري- بالا(مدل «سهند»)/ پايين(مدل «به آرا»)
گويا علاوهبر 2 مدل به ثبت رسيده در جشنواره هنر دهم، مدلهاي ديگري هم طراحي کردهايد. از اين مدلها هم براي علاقهمندان بگوييد.
من چند مدل ايراني ديگر با نامهاي اصيل ايراني هم طراحي کردهام. روي نامگذاري مدلها تاکيد دارم چون معتقدم نام بر محتوايي که توليد و طراحي ميکنيم، تأثير مستقيم دارد.
مدلها را در 4 گروه سني بزرگسال، جوان، نوجوان و کودک طراحي کردهام. مدل بزرگسال را «سالار» نامگذاري کردم، به معناي سالخورده و ريشسفيد. براي مدل جوان، نام «نيکان» را انتخاب کردم، به معناي نيک چون خوبان. مدل نوجوان برايم با نام «سهند» معنا پيدا کرد، نامي که صلابت يک کوه زيبا را تداعي ميکند. مدل موي کودک را هم با نام «به آرا» ارائه کردم، به معناي خوب آرايششده.
گرچه اين مدلها را به مشتريان خودم معرفي و پيشنهاد و روي موهايشان اجرا ميکنم اما متاسفانه ازآنجاکه دورههاي بعدي جشنواره هنر دهم يا مسابقات و جشنوارههاي مشابه برگزار نشد، امکان ارائه رسمي اين مدلها وجود نداشته.
از پرورش آرايشگران دغدغهمند غافل شويم، در مقابل تهاجم فرهنگي آسيبپذيرتر ميشويم
اين روزها مشغول چه کاري هستيد و مهمترين دغدغهتان چيست؟
- هميشه اعتقاد داشتم يک اقدام ريشهاي در بهبود وضعيت آرايشگري در ايران، پرورش آرايشگران دغدغهمند است؛ آرايشگراني که در اين حوزه خبره باشند و علاوهبراين، بتوانند متناسب با فرهنگ ايراني اسلامي و بر اساس شاخصههاي چهره ايراني، مدلهاي موي جديد ابداع کنند.
چنين آرايشگراني، نه به مدلهاي ناهنجار غربي تن ميدهند و نه حاضر به انجام کارهايي مانند تتو، سولاريوم، برداشتن ابرو و... خواهند شد؛ تخلفهايي که متاسفانه در حال حاضر برخي از همکاران ما مرتکب ميشوند. بر اساس اين ديدگاه، مدتي است در سراي محله اميريه شروع به آموزش جوانان علاقهمند به هنر و حرفه آرايشگري کردهام و اميدوارم بتوانم آرايشگراني ماهر و متعهد پرورش بدهم.
و صحبت پاياني...؟
- از مسؤولان اتحاديه آرايشگران کشور و فعالان حوزه آرايشگري و زيبايي درخواست ميکنم از افراد دغدغهمند در اين حوزه حمايت کنند. تقاضا ميکنم با برگزاري جشنوارهها و مسابقات هدفمند، آرايشگران خوب کشور را به ميدان بياورند و آنها را براي نوآوري تشويق کنند. ما آرايشگران بسيار هنرمند و توانمندي داريم که ميتوانند مدلهاي موي جديد و زيباي متناسب با فرهنگ ايراني اسلامي ارائه دهند و به جوانان جامعه براي انتخاب مدل موي مناسب کمک کنند. اگر ما در اين حوزه ورود نکنيم و مدلهاي موي شايسته و منطبق بر فرهنگ خودمان طراحي نکنيم، درواقع آب به آسياب فرهنگ مهاجم غربي ريختهايم و در تشديد خطراتي که فرهنگمان را تهديد ميکند، سهيم خواهيم بود.