طلاق بعد از سرقت طلافروشی شوهر
ايران/ زوج جوان در راهرو دادگاه خانواده در گوشهاي ايستاده بودند و گهگاه زير لب حرفي زمزمه ميکردند، گاهي به ساعتشان نگاهي ميانداختند و منتظر بودند اما هرگز بهصورت همديگر نگاه نميکردند گويي بشدت از هم دلخور بودند.
سميرا 25 سال بيشتر ندارد و مازيار 28 ساله است و شايد يکي از دلايل حضورشان در دادگاه همين کم تجربگي و سن کم آنها بود. دقايقي بعد منشي دادگاه اين زوج را به داخل شعبه فراخواند.
سميرا پس از ورود به اتاق روي صندلي روبهروي قاضي ميانسال نشست و چند قدم آن طرفتر هم مازيار ايستاد تا قاضي به او اجازه نشستن دهد.
قاضي پرونده پس از تورق دادخواست اين زوج سرش را بلند کرد و به مازيار گفت: بفرماييد بنشينيد. مشکلتان چيست؟
مازيار تا قصد داشت صحبت کند، سميرا گفت: اجازه بدهيد من ماجرا را کامل تعريف کنم. پدر من فرش فروشي دارد و در کنار مغازه پدرم مازيار يک مغازه طلافروشي. من قبل از ازدواجم حداقل هفتهاي 5 بار به مغازه پدرم ميرفتم و گاهي براي خريدن طلا به مغازه مازيار سر ميزدم تا اينکه او به من پيشنهاد دوستي داد. در ابتدا قبول نکردم اما وقتي ديدم او قصد ازدواج دارد و پسر خوش قيافه و خوشتيپي است و علاوه بر آن خانوادهاش هم وضعيت مالي خوبي دارند پيشنهادش را پذيرفتم و چند ماهي باهم دوست شديم و در آن چندماه هر چيزي که ميخواستم برايم تهيه ميکرد و من احساس ميکردم که وقتي با او ازدواج کنم هيچ وقت احساس کمبود نخواهم کرد، چراکه من در خانه پدرم هرچيزي که ميخواستم براحتي ميخريدم و در رفاه زندگي ميکردم.
قاضي گفت: تعاريف شما از همسرتان نشان ميدهد که او از همان ابتدا به شما علاقهمند بوده و نبايد در ادامه مسير زندگيتان با مشکلي روبهرو ميشديد.
سميرا جواب داد: اتفاقاً من هم همين باور را داشتم اما پس از عقد همه چيز تغيير کرد. تازه فهميدم خرج کردن او فقط تا پيش از ازدواج بوده و خساستهاي او پس از ازدواجمان مشخص شد. حتي خانوادهاش هم با اينکه وضع مالي خوبي دارند به سختي حاضرند هزينه کنند. اين در حالي است که من در خانوادهاي بزرگ شدم که پدرم هيچ چيزي برايمان کم نگذاشته بود.
زن جوان ادامه داد: اين رفتارها ادامه داشت تا اينکه چند ماه پيش دزد مغازه مازيار را سرقت کرد و از آن روز به بعد ما مثل خانوادههاي فقير زندگي ميکنيم. حتي براي مخارج اوليه زندگي هم به مشکل برخورديم و هروقت هم اعتراض ميکنم مازيار ميگويد که فعلاً از پول خبري نيست و بايد با اين موضوع کنار بيايي. جالب است بدانيد که اين آقا حتي براي رفاه من هم حاضر نيست از پدرش پولي بگيرد.
مازيار آهي کشيد و گفت: تا زماني که پول داشتم هر آنچه که در توانم بود برايش ميگرفتم اما حالا خودش ميداند که وضعيت مالي خوبي ندارم و نميتوانم براي لباس و کفش و آرايشگاه اين خانم ماهي 10 ميليون تومان هزينه کنم.
سميرا حرف مازيار را قطع کرد و گفت: هزينه کني؟! تو فقط در چند ماهي که با هم دوست بوديم هزينه ميکردي. آن هم براي اين بود که مرا فريب بدهي تا فکر کنم مرد دست و دلبازي هستي وگرنه من اگر ميدانستم تو و خانوادهات اينقدر خسيس هستيد هرگز حاضر نميشدم با تو وصلت کنم.مازيار جواب داد: مگر تو با پول من وصلت کرده بودي؟! اصلاً فکر کن من از اول پول نداشتم. مگر عاشق من نبودي؟!
سميرا گفت: اگر از اول پول نداشتي مشکلي نبود چون من زن تو نميشدم. مگر ديوانه بودم که خانه پدريام را که در آن با ناز و نعمت زندگي ميکردم با خانه يک مرد بيپول و خسيس عوض کنم. عشق در زندگي من موقعي معنا پيدا ميکند که بدانم از هر نظر تأمين هستم نه اينکه براي خريدن يک کفش التماس کنم.
مازيار که از حرفهاي همسرش عصباني شده بود، گفت: اگر ناراحتي طلاقت ميدهم.
سميرا پاسخ داد: تو؟ من خودم طلاق ميگيرم و دوباره به آرامش ميرسم.
مازيار که از حرفهاي همسرش وامانده بود رو کرد به قاضي و گفت: جناب قاضي ميبينيد که چگونه با من حرف ميزند انگار نه انگار که من همسرش هستم. از وقتي سرمايهمان سرقت شد اصلاً ديگر من را نميبيند. آن مغازه مال من نبود مال پدرم بود و من در آنجا کار ميکردم.
سميرا گفت: ميبينيد. حالا که به اينجا رسيده ميگويد مغازه مال پدرم است. اما وقتي ميخواست با من ازدواج کند ميگفت مغازه خودم است. بعد رو کرد به مازيار و گفت: من نميخواهم که مغازه تو يا پدرت را تصاحب کنم که حالا اينجوري حرف ميزني. پدر من به اندازه کافي مال و اموال دارد که چشمم به اموال پدرت نباشد. اگر ميتواني همينجا تعهد بده که زندگيمان را تغيير ميدهي اگر هم نميتواني همينجا از هم جدا شويم و تو زندگي ات را بکن و من هم بهدنبال زندگي خودم بروم.
در ادامه قاضي زوج جوان را به آرامش دعوت کرد و گفت: از صحبتهاي شما اينطور استنباط ميشود که هر دو از هم دلگير هستيد اما ته دلتان هنوز هم همديگر را دوست داريد. فکر ميکنم بهتر است يک ماه نزد مشاور برويد که فکر ميکنم مشکلتان رفع خواهد شد اگر پس از حضور در جلسات مشاوره هنوز هم مشکلتان حل نشده بود در جلسه بعدي تصميمگيري خواهم کرد.
اميرحسين صفدري کارشناس مسائل خانواده
استقلال مالي در زندگي مشترک يکي از ارکان مهم زندگي مشترک است. اما اگر هدف شما از ازدواج کردن فقط پول طرف مقابلتان باشد بايد اين را بدانيد که در آينده با مشکلات زيادي مواجه ميشويد.ملاکهاي يک زندگي موفق؛ اخلاق، صداقت، وفاداري، تعهد، صميميت، درک متقابل و ازخودگذشتگي است.
در اين پرونده اگر سميرا با توجه به ملاکهاي زندگي موفق در مقابل وضعيت پيش آمده با مازيار همراهي و تعامل ميکرد هيچگاه کارشان به دادگاه نميکشيد. زوجهاي جوان بايد بدانند که در زندگي مشترک سختيها و مشکلات هميشه وجود دارد و رفع اين مشکلات بستگي به نگرش خودشان دارد.