درخواست قصاص برای پدر بابک خرمدین توسط خانواده دامادش
رکنا/ براي پدر بابک خرمدين درخواست قصاص شد.
رسيدگي به پرونده اين جنايت هولناک در حالي ادامه دارد که خانواده فرامرز تصميمشان درباره سرنوشت قاتل فرزندشان را گرفتهاند و خواهان قصاص او هستند. خواهر فرامرز ميگويد: تصميم ما اشد مجازات و قصاص قاتلان است. ما ميدانيم که اکبر خرمدين سرطان پيشرفته دارد و اميدي به زنده ماندن ندارد و احتمالا با توجه به بيمارياش، خودش خواسته که رازش فاش شود. رها کردن جسد بابک در نزديکي خانهشان هم احتمالا به همينخاطر است، اگر نه او دو بار در گذشته مقتولان خود را بهگونهاي سر به نيست کرده بود که امکان شناسايياش وجود نداشت و حتي احتمال دارد که او پيش از محکوميت و اجراي حکم فوت کند.
اقوام خانواده خرمدين همچنين هرگونه باور و اعتقاد مذهبي را از سوي او رد کرده و درباره تصاوير منتشر شده از صحنه شکرگزاري او از ارتکاب اين قتلها معتقدند که او نمايشي را براي عموم اجرا کرده که کوچکترين اعتقادي به آن ندارد.
راز 3 قتل هولناک در تهران فاش شد
پرونده هولناک قتل 3عضو خانواده خرمدين بهدست پدر و مادر خانواده همچنان ابهامات زيادي را پيش روي افکار عمومي قرار داده است. ابهاماتي که هراز گاهي با انتشار اظهارنظرهاي بدون سند و مدرک پيچيدهتر هم ميشود. چرا بايد پدر و مادري فرزندان و دامادشان را به قتل برسانند؟ آنها چه کرده بودند؟ چرا خانواده داماد آنها به نام فرامرز پيگير پرونده او نشدهاند و.... همه سؤالاتي است که خيليها بهدنبال پيدا کردن پاسخ آن هستند. براي پاسخ به اين موارد با برخي از نزديکترين اعضاي خانواده قاتل و مقتولان صحبت کردهايم که برخي از آنها بهدليل در جريان بودن پرونده خواستند هويتشان محفوظ بماند و تنها ذهن عموم را درباره اين واقعه عجيب و وحشتناک روشن کرده باشند. يکي از اين افرادي که پاي صحبتهاي او درباره اين پرونده نشستهايم، خواهر فرامرز، داماد خانواده خرمدين است که از ماجراي ازدواج برادرش با دختر خانواده خرمدين، ناپديد شدن او و شنيدن خبر قتل وي ميگويد.
ماجراي آرزو و فرامرز
شايد بتوان گفت که همهچيز در اين پرونده هولناک از دختر بزرگ خانواده خرمدين به نام آرزو آغاز شده است. آرزو، دختر بزرگ خانواده خرمدين، سال 1378، تازه از همسر اولش پس از 5سال زندگي مشترک، جدا شده بود. يعني همان سالها که بيماري اماساش عود کرد. فرامرز، پسرعمه آرزو هم تازه از همسر اولش جدا شده بود. آرزو حال روحي مناسبي نداشت. آن زمان فرامرز با خانوادهاش زندگي ميکرد. از آنجايي که رابطه فاميلي بين اين ۲خانواده بود شکست در زندگي مشترک و صحبت و گپهاي آرزو و فرامرز باهم آنها را به هم نزديکتر کرد. همين آغاز علاقه آندو به هم شد. هر چند رفتارهاي آرزو چندان با خانواده فرامرز همخوان نبود.
خواهر فرامرز ميگويد: ما خانوادهاي مذهبي هستيم که خانوادهام علاقه نداشتند به آرزو بهعنوان عروس خانواده نگاه کنند. آرزو، آزاديهايي داشت که چندان با عرف خانوادگي ما هماهنگي نداشت و با اين حال فرامرز يکي از دلايلش را براي ازدواج با آرزو حمايت از او عنوان ميکرد. بيماري آرزو هر روز شديدتر ميشد و اين براي همه خانواده خصوصا فرامرز ناراحتکننده بود. همين هم شد که پس از يک مهماني در منزل خرمدينها که به دعوت بابک که دوستي و رابطه تنگاتنگ و نزديکي با فرامرز داشت، برگزار شده بود، فرامرز به خانواده گفت که ميخواهد با آرزو ازدواج کند.
اصرار فرامرز در نهايت باعث ازدواج آنها شد، هرچند پدر فرامرز بهعلت مخالفت در اين مراسم حضور پيدا نکرد و صيغه محرميت آنها را پدر آرزو، يعني اکبر خرمدين خواند. اما مدتي نگذشت که فرامرز با آرزو دچار اختلاف و همين باعث شد بخواهد نامزديشان را به هم بزند. آرزو اما نميخواست اين اتفاق رخ دهد و با اقدام بهخودکشي آرزو، فرامرز تصميم گرفت زندگياش را با او از سر بگيرد.
ازدواج آنها درتاريخ مهر 1390انجام شد. در تهرانسر خانهاي اجاره کردند، اما دعواهايشان تمامي نداشت. آرزو سيگار ميکشيد و اين بيمارياش را تشديد ميکرد. هرچند هفته دعواها به خانه نزديکان کشيده ميشد و آرزو به قهر، به خانه پدرش برميگشت. ديماه همان سال آرزو براي هميشه به خانه پدرش رفت و ديگر به خانه مشترکشان برنگشت. اين قهرها ادامه داشت تا 14اسفندماه که فرامرز با دستهگلي به خانه خرمدين که دايياش بود رفت تا براي هميشه و به خوبي داستان زندگياش با آرزو را به پايان برساند. او حتي در خانه خرمدين با خواهرش تماس گرفته و از حضور آرزو، دايياش اکبر خرمدين، همسر او و پسر کوچکشان افشين خبر داده و گفته بود که باهم صحبت ميکنند.
فرامرز به روايت نزديکان
فرامرز متولد 1345بود و ۲برادر و يک خواهر دارد. پسري که بهگفته نزديکانش مودب و غيرتي بود و دوست صميمي و نزديک بابک خرمدين . نزديکانش ميگويند که او اهل هيچ خلافي نبوده و سيگار هم نميکشيده. او تکنيسين برق و عاشق و شيفته اتومبيلش بود. خانواده و نزديکانش دليل ازدواج فرامرز و آرزو را دلسوزي فرامرز براي آرزو ميدانستند، زيرا آرزو در آن زمان نيز بيمارياش پيشرفته شده بود و با افسردگي وحشتناکي دست و پنجه نرم ميکرد.
خواهر فرامرز ميگويد: 14اسفند فرامرز آخرين بار با من صحبت کرد، موقعيت خود را در منزل دايي خود، اکبر خرمدين، شرح داد و با من قرار گذاشت که فرداي آن روز يکديگر را ببينيم. او ۲خط تلفن داشت که يکي مخصوص کار و ديگري براي ارتباط خانوادگي بود. او پس از آن روز ناپديد شد و خط تلفن کارياش پس از غيبتش خاموش شد اما خط ديگرش دست آرزو بود که ميگفت فرامرز تلفن را به او سپرده و رفته است. از آن روز ديگر خبري از فرامرز نشد.
روند پيگيريهاي خانواده فرامرز
فرداي اين ماجرا، اکبر خرمدين به خانه خواهرش رفت و ماجرا را اينطور تعريف کرد که «تا ساعت ۲بامداد با فرامرز درباره تصميم او براي جدايي از آرزو صحبت کرده و صبح زود رفتهاند و با يکديگر ورزش کردهاند. بعد فرامرز به او گفته که آرزو را طلاق نميدهد.»
پس از آن هم اکبر به همراه خانواده فرامرز به کلانتري و پليس آگاهي رفته و گفتهاند که او گم شده است. چند روز بعد پليس آگاهي خودروي فرامرز را در نزديکي محله مهرآباد پيدا کرد. خودرويي رها شده که شيشههاي آن شکسته و شناسنامه و چند وسيله ديگر او در داخل خودرو رها شده بودند. پنل ضبط، سوييچ وکارت ملي او هرگز پيدا نشد. خانوادهاش از آنجايي که از دلبستگي فرامرز به اتومبيلش آگاه بودند، از پيدا شدن آن بيشتر نگران سلامتي فرامرز شدند. از آن روز اکبر خرمدين، همراه شوهر خواهرش، يعني پدر فرامرز و برادرهاي او هر روز به پليس آگاهي رفتوآمد داشتند. اما او خانواده فرامرز را راضي کرده بود که بهعلت بيماري آرزو پاي او را به اداره پليس و... باز نکنند. خواهر فرامرز در اظهاراتش به پليس آگاهي گفته که پنل ضبط برادرش را يکبار در خانه خرمدين ديده است، اما دختر دايياش با گفتن اين جمله که پنلها به هم شباهت دارند، ذهن او را از پيگيري منحرف کرده است. در آن روزها بابک خرمدين در لندن زندگي ميکرد.
خواهر فرامرز ميگويد: اکبر خرمدين در ديدارهاي ديگر با گفتههاي خود باز هم سعي کرد خانواده ما را از پيگيري منصرف کند و به ما گفت که برادرم پيش از اينکه براي هميشه گم شود، در صحبتهايش گفته عاشق زني شده و براي هميشه خواهد رفت و گم و گور ميشود. يا بار ديگر گفت يکي او را در خيابان ديده که منتظر کسي بوده و بعد به خانواده فرامرز تهمت زده که خودشان در فراري دادن فرامرز کمک کردهاند تا آرزو را رها کند. اين در حالي است که تا ۴سال بعد از گم شدن فرامرز پدرش براي شناسايي اجساد بارها به پزشکي قانوني رفته و پيگير گم شدن او شده بود. بهگونهاي که اين کار به عادتي براي خانواده بدل شده بود.
پيشرفت بيماري آرزو و گم شدنش
اکبر خرمدين از خانواده خواهرش خواست خودروي فرامرز را به آرزو بدهند اما خانواده که اميد به بازگشت او داشتند از اين کار خودداري کردند. کمکم رابطه خانواده خرمدين و فرامرز در همدليهايشان بهتر شده بود و خانواده فرامرز با نوعي عذاب وجدان بهخاطر ترک آرزو، پسرشان را شماتت ميکردند. پس از ۲سال از گم شدن فرامرز، پدر آرزو به شکل غيابي طلاق دخترش را گرفت و او را تحت پوشش بيمهاي خود قرار داد. وضعيت آرزو بدتر و بيمارياش وخيم شده بود.
سال 1393بابک خرمدين از لندن بازگشت. او که دوست صميمي فرامرز بود بارها پيگير مفقود شدن وي شد، اما کمکم او هم دروغهاي پدرش را باور کرد تا سال 1395که پدر فرامرز درگذشت.
در آن زمان وضعيت آرزو وخيم شده بود و اکبر خرمدين مدام از اين وضعيت ناراحت بود. او مجبور بود آرزو را تر و خشک کند و مدام جابهجايش کند و اين ديگر برايش طاقتفرسا شده بود. آرزو مدت زيادي در بيمارستان بستري ميشد. اما با درگيريهاي لفظي فرزندان ۲خانواده، روابط کم شد و فقط اکبر خرمدين بود که به خانه خواهرش رفتوآمد ميکرد. تا اينکه در سال 1397 آرزو هم ناپديد شد و پدر و مادرش ادعا کردند که او با يکي از دوستان پدرش که مردي مسن است ازدواج کرده و به ترکيه رفته است. هرچند با وخامت حال آرزو همه ميدانستند چنين امري محال است و حتما خانواده بهعلت ناتواني از پرستاري او، آرزو را به آسايشگاهي برده و اينگونه وانمود ميکنند که دخترشان در جايي ديگر زندگي ميکند و خوشبخت است.
تکذيب ادعاي تجاوز
بهگفته خانواده فرامرز، ادعاهاي اکبر خرمدين درباره بابک، پسرش، به هيچ عنوان نميتواند صحت داشته باشد. بابک به هيچ عنوان دچار معضلات اخلاقي اينچنيني نبود و حتي براي رعايت حقوق دختران خانواده و فاميل در جمعهاي آنها وارد نميشد و کوچکترين مسئله اخلاقي از او مشاهده نشده بود. از سويي رابطه و علاقه عاطفي بابک و فرامرز براي همه روشن بود. آنها از بچگي باهم بزرگ شده بودند و با هم رابطه بسيار خوبي داشتند. تا اندازهاي که بابک حتي پس از بازگشت به ايران بارها به شکلهاي مختلف سراغ فرامرز را گرفت و پيگيري غيبت او شد. خانواده فرامرز ميگويند که بابک نميخواست باور کند که فرامرز گم شده است.
تصور خانواده بر اين است که بابک با پيگيريهايش درباره فرامرز ممکن است متوجه موضوعي شده و خواسته آن را با خانواده فرامرز در ميان بگذارد و به همين دليل پدر و مادرش نقشه قتل او را کشيدهاند. البته اين فقط حدس برخي از افراد خانواده فرامرز درباره انگيزه کشته شدن بابک خرمدين بهدست پدر و مادرش است.
اما در اين ميان آنچه بيشتر از همه باعث شگفتي اقوام خانواده خرمدين شده، ادعاي مطرح شده درباره تجاوز پدر خانواده خرمدين به دخترش است. اقوام نزديک اين خانواده ميگويند که با توجه به شناخت کاملشان از اين مرد بهشدت ادعاي تجاوز او به دخترش را رد کرده و از کساني که باعث اشاعه اين گفتههاي دروغين شدهاند شکايت خواهند کرد.
بهگفته يکي از نزديکان قاتل و مقتولان، اتهام هر عمل شنيع به کسي که متهم به قتل است، شايد از سوي بعضي از مردم چندان عمل ناپسندي نباشد، اما بايد به حقوق او و خانواده نيز توجه شود. از آنجايي که خانواده خرمدين و نزديکان او و مقتولان روزهاي سختي را سپري ميکنند، اين امر را جزو حقوق خود ميدانند که با اتهامهاي واهي مقابله کرده و از عاملان انتشار آن شکايت کنند.
يکي از اعضاي خانواده يکي از مقتولان ميگويد که آرزو از ابتدا دچار اختلالهاي شخصيتي و رواني بود. او درباره چيزهايي حرف ميزد که اين باور را براي همه بچههاي خانواده ايجاد کرده بود که متوهم است. اگر چه اکبر خرمدين عمل شنيع و غيرقابل باوري انجام داده، اما اقوام اين خانواده انتشار ادعاهاي واهي درباره اين پرونده و متهمان را بهشدت محکوم ميکنند.
کمي بيشتر درباره قاتلان
اعتقادات اکبر خرمدين بهگفته نزديکانش براي آنها روشن بود. او هيچ باور و علقه مذهبي نداشت. بسيار انسان آرامي بود و در عين حال هر نوع مخالفت با باورها و حرفهايش را تاب نميآورد. آنها از مردم ميخواهند که اجازه دهند مراحل قضايي با صحت و سلامت کامل طي شود. از اتهامات بيهوده پرهيز کنند، زيرا فشارهاي رواني بهوجود آمده براي خانواده مقتولين و قاتلان به اندازهاي زياد است که توان مقاومت در برابر آن را نداشته و نگران تبعات بعدي آن هستند. چرا که ساختار خانوادگي آنها بهگونهاي است که بهخاطر ازدواجهاي فاميلي روابط چند سويه دارند و اين موضوع ممکن است باعث گسست و شکستهاي جبرانناپذير بعدي براي فرزندان و ديگر اعضاي خانوادهشان شود.
برادر بابک خرمدين در بيمارستان
حواشي و اخبار در پرونده قتل هولناک بابک خرمدين همچنان ادامه دارد و تمامشدني نيست؛ در تازهترين اتفاق، پيکر نيمهجان پسر اين خانواده در قتلگاه بابک خرمدين، خواهر و دامادشان کشف شده و برخي مدعي شدهاند که او قصد پاياندادن به زندگياش را داشته است.
به گزارش صبح روز جمعه نگهبان ساختمان بلوک سي در شهرک اکباتان متوجه شد که در ورودي خانه پدر و مادر بابک خرمدين نيمهباز است. بعد از افشاي جنايات و بازداشت پدر و مادر خانواده، برادر وي در آپارتمان پدرياش ساکن بود. نگهبان وقتي ديد در نيمهباز است، چندينبار نام برادر بابک را صدا زد. چون مطمئن بود که آخرينبار او وارد ساختمان شده و به آپارتمان رفته است. از سوي ديگر نيمهبازبودن در مشکوک بود و نگهبان براي سرکشي وارد آپارتمان شد. وي به محض ورود با پيکر نيمهجان برادر بابک روبهرو شد که دستانش روي شکمش بود و از حال رفته بود. نگهبان با ديدن اين وضعيت بلافاصله به اورژانس زنگ زد و برادر بابک خرمدين براي درمان به بيمارستان لقمان انتقال يافت. وي تحت درمان قرار گرفت و معلوم شد که دچار مسموميت الکلي شده است. او از خطر مرگ نجات يافت و حالا شايعاتي درخصوص اينکه وي دست به خودکشي زده مطرح شده است که تحقيقات در اين خصوص ادامه دارد.