ماجرای پدر و مادر معتادی که فرزندشان را کُشتند
جام جم/ قتل پسر بچهای که قربانی اعتیاد پدر و مادرش شده بود، خاطره یکی از کارآگاهان پلیس آگاهی استان البرز است. شکنجههای پدر و مادر باعث مرگ تلخ این کودک
شده بود.
یک روز صبح به اداره ویژه قتل آمده بودم که کشف جسد پسربچهای در یکی از محلههای اطراف کرج به ما گزارش شد. همراه تیم بررسی صحنه جرم و قاضی جنایی راهی محل کشف جسد در زمین مخروبهای شدیم. عابری هنگام عبور از آن محل، جسد را در میان پتویی مشاهده کرده و با پلیس تماس گرفته بود.
وقتی به آنجا رسیدیم با صحنه هولناکی روبهرو شدیم. جسد متعلق به پسر بچهای حدود ۵ساله بود که آثار شکنجه روی بدنش دیده میشد. براساس ظاهر پسر بچه احتمال دادیم او کودککار بوده و مدتها مورد آزارواذیت قرار گرفته بود.
از اهالی محل تحقیق کردیم اما کسی هویت پسر بچه را نمیدانست و این احتمال مطرح شد که در محل دیگری به قتل رسیده و جسدش به آنجا منتقل شده باشد. جسد با دستور قضایی به پزشکیقانونی منتقل و تحقیقات برای شناسایی هویت مقتول را آغاز کردیم. عکس او را به کودکانکار نشان دادیم اما کسی او را نمیشناخت. از سوی دیگر با گذشت بیش از یکماه از کشف جسد، شکایتی درباره ناپدیدشدن او در پلیس آگاهی مطرح نشده بود.
هر چه بیشتر تحقیق میکردیم معمای این قتل پیچیدهتر میشد و به بنبست میرسیدیم. از سوی دیگر گزارش پزشکیقانونی برای ما ارسال شد که نشان میداد، این کودک برای مدت طولانی تحت شکنجه بوده و آثار سوختگی و شکستگی روی بدنش وجود داشته و همین شکنجهها باعث مرگ او شده بود.
برای شناسایی هویت مقتول تنها راهی که باقی مانده بود، چاپ عکس او در روزنامهها بود. به همین دلیل عکس او را در روزنامهها چاپ کردیم. در این مدت به نتیجه نرسیدیم تا اینکه پس از حدود سهماه یک روز عصر که در حال جمعکردن وسایل برای رفتن به خانه بودم، صدای زنگ تلفن اداره بلند شد. آنسوی خط زنی با صدای گرفتهای سرنخ کشف این جنایت را به ما داد. زن جوان خودش را مادر پسربچهای معرفی کرد که عکسش در روزنامهها چاپ شده بود و مدعی شد شوهرش عامل جنایت است و در این مدت او را در خانه زندانی کرده بود. امروز شوهرش هنگام ترک خانه، تلفنش را جا گذاشته و او توانسته با ما تماس بگیرد.
نشانی خانه را گرفته و برای تحقیقات راهی آنجا شدم. ابتدا سراغ همسایهها رفته و به تحقیق از آنها پرداختم که مشخص شد، این زوج اعتیاد شدیدی به موادمخدر دارند و پسربچهای داشتند که چند روزی است او را ندیدهاند. عکس جسد را به آنها نشان دادم که او را شناسایی کردند.
موضوع را به بازپرس اطلاع داده و دستور دستگیری این زوج را گرفته و ابتدا زن را در خانه و همسرش را در حال بازگشت به خانه دستگیر و به ادارهآگاهی منتقل کردیم که بهدلیل اعتیاد به موادمخدر وضعیت جسمی خوبی نداشتند.
از مرد جوان به نام میلاد بازجویی کردم. ابتدا منکر شکنجه پسر بچه شد اما بعد به قتل او با همدستی همسرش اعتراف کرد و گفت: من به تنهایی مرتکب قتل نشدم و همسرم نیز در قتل نقش داشت.
او درباره انگیزه قتل گفت: احسان پسر شیطانی بود و همیشه بهخاطر شیطنتهایش کتک میخورد و دستبردار هم نبود. روز حادثه خمار بودم که دوباره شیطانی کرد. اعصابم بههم ریخت و او را کتک زدم. همسرم از من خواست او را به پشتبام ببرم و به نردهها ببندم تا تنبیه شود. این کار را کردم. بعد از یک ساعت بهخاطر سرمای زمستان دلم به حال احسان سوخت و خواستم او را پایین بیاورم که همسرم سد راهم شد. بعد از چند ساعت همسرم راضی شد و او را پایین آوردم. شروع به فحاشی کرد که او را با لوله کتکزده و بعد بدنش را به بخاری داغ چسباندم. او را همانجا رهاکرده و همراه همسرم مشغول مصرف مواد شدیم. حوالی صبح متوجه وخامت حالش شدم و قبل از اینکه او را به بیمارستان برسانم، مرد. با کمک همسرم جسد را در میان پتویی پیچیده و از دوستم ماشین قرض کرده و با آن جسد احسان را به زمین مخروبهای بردم و آنجا رها کردم. یک روز بعد به آنجا سر زدم، ماموران در حال تحقیق بودند و از ترس فرار کردم. همسرم دروغ میگوید که در این مدت او را در خانه زندانی کردهام و خودش هم شریک جرم است.
بعد از تحقیق از این زوج، پرونده را برای تصمیمگیری به دادسرا ارسال کردم. چهره معصوم پسر بچه هیچوقت فراموشم نمیشود؛ کودکی که قربانی اعتیاد پدر و مادرش شده بود.