گزارشگران؛ دیدهشدن و نشدن، مساله این است
اعتماد/ بهانه اين يادداشت گزارش دو مسابقه چلسي- لستر و منچستر- فولهام طي دو شب متوالي(سهشنبه 20 دي و چهارشنبه (1 بهمن) توسط جواد خياباني است. خياباني بارها در واکنش به انتقادات با استقبال و روي خوش برخورد و حتي اظهار خوشحالي کرده به همين دليل اين يادداشت را ميتوان انتقادي به ايشان تلقي کرد. با اين توضيح که پيشاپيش بابت هرگونه شائبه برخورندگي از اين ايشان عذرخواهي ميشود.
گزارشگران مسابقات ورزشي به خصوص فوتبال اغلب از ميان بهترين اين حرفه انتخاب ميشوند. آنها به دليل نقشي که در جذابيت مضاعف گزارش فوتبال دارند، بايد برخوردار از مختصات مضاعف در مقايسه با ساير حرفههاي مشابه باشند. اين حساسيت در ارتباط با فراگيري و هيجانات ذاتي اين رشته همواره در کانون توجه بوده و هست و خواهد بود.
برخي از اين مختصات صرفنظر از دانش و آگاهي درباره اين رشته ورزشي و ابعاد متني و فرامتني به جنس صدا، لحن، قدرت بداههپردازي، هوشمندي در دادن اطلاعات حاشيهاي، معطوف به ارتباط با مخاطب، ايجاد صميمت و گاه برقراري رابطه عاطفي با مخاطب و البته برخي فاکتورهاي فرهنگي و جامعهشناختي مربوط ميشود. گزارشگران راديويي فوتبال درگذشته بنا به ضرورت از جمله اتکاي صرف گزارش به صدا و ذهنيتسازي لحظات بازي ناگزير به پر کردن بخشهاي سفيد گزارش بودند.
منظور از بخشهاي سفيد لحظات و دقايق ساکن بازي است که به دلايلي بازي را از جريان ميانداخت و گزارش تا حدود زيادي موضوعيت خود را از دست ميداد. در اين فرم گزارش،گزارشگر ناگزير به پر کردن اين لحظات ساکن بود. در ايران مرحوم بهمنش از زبدهترين گزارشگران راديويي فوتبال بود که صداي او به بخشي از نوستالژي علاقهمندان فوتبال آن سالها تبديل شد. با ظهور تلويزيون و امکان پخش مستقيم مسابقات فوتبال چند گزارشگر مشهور آن سالها از جمله مانوک خدابخشيان همچنان در خاطره آن نسل باقي مانده است.
با پخش تلويزيوني مسابقات فوتبال،گزارش مسابقات با تغيير سبک جدي مواجه شد. به اين دليل ساده که مخاطبان تلويزيوني دليلي براي ذهنيتسازي از گزارش فوتبال نداشتند. به اين معني که بخش مهمي از کارکرد گزارش فوتبال و به يک معني آنچه در ارتباط با مشاهدات مخاطب ضرورت پيدا ميکرد، منتفي و موضوعيت خود را از دست داد. اين اتفاق اما به معني حذف يا کمرنگ شدن نقش گزارشگران تلويزيوني نبود. بلکه در ابعاد ديگر و به درجاتي بر اهميت و کارکرد نقش گزارشگران تلويزيوني تاکيد داشت.
به تعبيري ميتوان گفت،گزارشگر در واقع به واسطه و کاتاليزور تصوير و مخاطب ارتقا پيدا کرد. نقشي که نه تنها حذفشدني نبود که به درجاتي جذابيت تماشاي يک مسابقه فوتبال را مضاعف ميکرد. آنچه باعث جذابيت مضاعف ميشد، تنيدگي و همزماني اتفاقات درون زمين و سکوها و نقش و وظيفهاي بود که گزارشگر بايد بهطور هارمونيک و معنيدار به تماشاگر تلويزيوني انتقال دهد. در واقع آن پارامترها و مختصات تکنيکي از جمله جنس صدا و لحن و... که برشمرده شد، درست در چنين بزنگاه موضوعيت پيدا ميکند. اينگونه بود که گزارش تصويري مسابقات فوتبال به يکي از بااهميتترين حرفهها همچنين بخش تفکيکناپذير مسابقات فوتبال تبديل شد.
براي اثبات اين ادعا ميشود با بستن صداي تلويزيون هنگام تماشاي فوتبال به کارکرد چندگانه صدا به خصوص صداي گزارشگر و نقش و تاثيرات هيجاني و رواني آن در تماشاي فوتبال پي برد. با اين همه هستند کساني که به دلايلي و در برخي مواقع ترجيحشان بستن صداي تلويزيون و محروميت اختياري از لذت صداي استاديوم و گزارش گزارشگر يک مسابقه فوتبال است.
اين محروميت خودخواسته و ناگزير البته تنها براي علاقهمندان فوتبال داخلي مصداق پيدا ميکند. به اين دليل که امکان تماشاي يک مسابقه فوتبال براي آنها محدود به شبکه داخلي است. اما دليل مقاومت اين برخيها براي بخشيدن صفاي صداي گزارشگر به لقاي او چيست؟ آنچه طي سالهاي گذشته در واکنش به برخي گزارشگران فوتبال شاهد بوديم، بر کميها و کاستيهايي تاکيد و دلالت دارد که به تعبيري تحمل صداي گزارشگر را براي آنها غيرممکن و به نوعي لذت آن را به عذاب تبديل ميکنند. هرچند براي همين عده هم صداي اين گزارشگران و در پارهاي موارد هم خاطرهانگيز و هم در حافظه فوتبالي آنها و حتي شايد نسلهاي آينده بايگاني شود. آنچه نگارنده به صورت تجربي و در مقام همذاتپنداري از تبعات اين معضل دريافته بر رفلکسهاي روحي - رواني و بدتر از آن احساس غبن و به تعبيري توهينشدگي به درک و شعور و حتي عواطف و احساسات مخاطبان تلويزيوني دلالت و تاکيد دارد.
آنچه مورد نظر است چندان ارتباطي به نکات تکنيکي از جمله نوع صدا و لحن و ارتباطگيري حسي و عاطفي گزارشگر ندارد. اين عوامل به نوعي در مقايسه با صورت مساله اصلي به حاشيه و اولويتهاي ثانوني تبديل ميشوند. آنچه به تعبير فلسفي معضل شناخته ميشود، ديده شدن و نشدن است، مساله اين است. به زبان سادهتر افتادن تمامقد سايه گزارشگر روي زمين و زمان است. مساله اين است که احساس حضور و بودن گزارشگر فوتبال همان اندازه که لازم و ضروري و اجتنابناپذير، همان اندازه هم گم شدن و احساس نکردن او ضرورت لذت بردن از تماشاي فوتبال است. اين حضور و غياب ديالکتيکي ارتباط مستقيم به خيلي چيزها دارد و مهمتر اينکه گزارشگر آنقدر هوشمندي و از خودگذشتگي داشته باشد که فرديت خود را قرباني لذت مخاطب کند.
اين فداکاري البته معطوف به دارا بودن صلاحيتها و توانمنديهاي فني و پارامترهاي ذکرشده است؛ به معني سادهتر عطف به موضوع و مختصاتي که يک گزارشگر فني خوب را از متوسط و بد تمييز ميدهد. آنچه به سرخوردگي و احساس غبن مخاطب تعبير کردم عطف به همين حس خودشيفتگي خواسته يا ناخواسته گزارشگري ميشود که تلاش ميکند موقعيت خود را تا موضوع يک مسابقه فوتبال ارتقا بدهد. اين خودشيفتگي ميتواند از احساس مزاحمت مخاطب شروع و تا پشيماني و آزردگي و در نهايت به ترجيح محروم کردن خود از لذت تمامي صداي يک مسابقه فوتبال بينجامد. به اين خودشيفتگي مزمن اضافه کنيد تلاشهاي کاريکاتورگونه در بداههپردازي و توصيفات و تعابير من درآوردي براي جلب نظر بيشتر که اغلب نتيجهاي جز عصباني کردن مخاطب ندارد.
آنچه و بهرغم انتقادها و اعتراضات و... و اذعان به اشتباهات و ابتلائات اما همچنان شاهد هستيم، بياعتنايي آميخته به لجاجت يا از سر عادت مزمن و ترکناشدني ناشي از همين فرديت خودشيفته است. به گمان حقير بسيار کاستيها و ضعفها و آزردگيها و انتقادها به اين نوع گزارشها صرفنظر از عواملي چون کماطلاعي از موقعيت گزارشگر، ضعف در گويش اديبانه و حتي عوامانه و ... معطوف به اين فرديت بازدارنده است.
آنچه طي سالهاي اخير شاهد هستيم محبوبيت برخي گزارشگران در مقايسه با برخي متوسطها و برخي که ميتوان به معني کامل کلمه به بد تعبير کرد، حکايت دارد. حذف عادل فردوسيپور، مهاجرت مزدک ميرزايي، بيمهري و محروميتهاي مقطعي و در نقطه مقابل لجاجتهاي غيرحرفهاي براي جايگزين کردن برخي که به نور چشمي تعبير ميشوند، وضعيت گزارش مسابقات فوتبال را به جايي رسانده که اگر در توان و امکان همگاني باشد ترجيحشان تماشاي مسابقه فوتبال از فضاي مجازي و با قابهاي کوچک اما با صداي گزارشگراني است که صداي آنها لذت کامل تماشاي فوتبال را پيشاپيش تضمين ميکند.