خاطره عکس با خداداد؛ به من لباس هم نداد!
جام جم/ مرور چند خاطره و چند عکس با خداداد عزيزي. او هميشه جذاب حرف ميزند. کلي خاطره دارد. خداداد به خاطر رک بودن، در صدر اخبار بوده و هست. در دوران بازيگري او جذابيت فراواني داشت، همين حالا هم جذابيت دارد. در اين گفتوگو که خاطره بازي با عکسهاي قديمي است، او خاطراتي شيرين را بازگو ميکند. از ماجراي جدايي از تيم ملي در زمان مربيگري علي پروين تا ماجراي جدايياش از تيم بلاژويچ.
با بلاژ دست دادم
در دوره آقاي بلاژويچ ما خيلي دوستانه جدا شديم. به نظر خود من به آقاي بلاژويچ گفته بودند که شماره ۱۱ تيمملي شر درست ميکند. به نظرم تصوير بدي از من در ذهن او ساخته بودند. وقتي روز اول شمارهها را بين همه تقسيم کردند، ۱۱ را دادند به رحمان رضايي. يادم هست آن روز حتي لباس هم به من ندادند. بلاژويچ گفت برايت لباس ميدوزيم که من گفتم لباس خودم را ميخواهم. همان روز بازي داشتيم با تيم علم و صنعت. من نيمه دوم بازي کردم. بعد از شام به آقاي چلنگر گفتم که صحبتي با بلاژ دارم. به ايشان گفتم ميخواهم بروم که گفت نه تو بايد بماني و دست آخر وقتي ديد تصميم گرفتهام، دست داد و برايم آرزوي موفقيت کرد. يعني ما دوستانه جدا شديم. بعدها خيليها پادرمياني کردند مشکل حل شود ولي کلا بلاژويچ از من ذهنيت داشت و چيزهاي خوبي به او نگفته بودند. اين شد که نشد برگردم.
با علي هم اتاق بوديم
اين هم که تمرين تيمملي است. درباره من و علي دايي کلا زياد داستان ميساختند که مشکل داريم ولي اتفاقا ما هميشه هم اتاق بوديم. رابطه خوبي هم داشتيم. اين عکس مربوط به دوران آقاي برانکوست. ايشان هم کلا درباره من ذهنيت خوبي نداشت. نميدانم، شايد از من خوشش نميآمد. سال ۸۲ که بهترين بازيکن ليگ شدم، جايي در ليست تيمملي نداشتم. رسانهها خيلي فشار آوردند که بايد خداداد دعوت شود. در نهايت من و وحيد هاشميان با هم به تيمملي برگشتيم. برانکو به نظرم من را اجباري دعوت کرد. يکي از خاطرهانگيزترين اتفاقات در آن زمان بازي با قطر بود در مرحله اول مقدماتي. مساوي هم ميکرديم حذف ميشديم که من دقيقه ۸۶ به زمين رفتم و يک پاس دادم که وحيد آن را تبديل به گل کرد و به مرحله بعدي رفتيم.
به علي آقا گفتم بروم
خيليها ميپرسند چرا وقتي علي آقا من را دعوت کرد تيمملي، نماندم و از اردو رفتم. داستان داشت. من و علي آقا با هم نشستيم و من به ايشان گفتم در حد و اندازه بازيکنان ديگر نيستم. کلي مهاجم خوب در تيمملي داشتيم. از فرشاد پيوس تا مرفاوي و... به علي آقا گفتم با حضور اين مهاجمها اگر اجازه بدهيد من برم. علي آقا به من گفت بچه نرو. گفتم ميروم و يک روز برميگردم. البته از رفتار من برداشت اشتباه شد. من فقط شرايط را ديدم و رفتم اما ۴ سال دعوت نشدم و يکسري بحث راه انداختند که خداداد براي پيراهن تيمملي ارزش قائل نيست. در حالي که اينطور نبود.
آمريکا گفته بود خداداد باشد
آقاي جلال طالبي. راستش بعد از جامجهاني ۹۸ بود که آقاي پورحيدري سرمربي تيمملي شدند و من را براي يک بازي دوستانه دعوت کردند تيمملي. بعد از آن هم ۲۰ ماه دعوت نشدم. حرفهاي عجيبي ميزدند که مثلا خداداد با دمپايي يا شلوارک به لابي هتل آمده! همهاش بهانه بود. فقط ميخواستند من را کنار بگذارند و دنبال بهانه بودند. اين هم بهانهاي شد براي آقايان. بعد رسيديم به بازي دوستانه ايران و آمريکا. قرار شد تيمملي به آنجا سفر کند. يکهو ياد من افتادند. آقاي طالبي هم برگشته بود تيمملي. نگو فدراسيون فوتبال آمريکا گفته بود خداداد عزيزي بايد جزو دعوت شدهها باشد. اين شد که من را دعوت کردند.
بعد از جام ملتهاي ۹۶
پدرم. نوکر او هستم و دوستش دارم. اين عکس مربوط به بعد از جام ملتهاي ۹۶ است که سوم شديم. من سال ۶۹ مادرم را از دست دادم. آنموقع زندگي سختي داشتيم. تازه فوتبالم داشت جان ميگرفت که مادرم را از دست دادم و اي کاش او هنوز کنارم بود. پدرم ابتدا موافق فوتبال نبود ولي وقتي ديد دارم پول در ميآورم، مخالفت نکرد. اين تصوير در روزي گرفته شد که خاطرات زيادي دارم. در فرودگاه همه منتظر ما بودند. يادم هست مردم پدرم را روي دستشان بلند کرده بودند. کلي از او تشکر کردند. يادش بخير.
مدل شديم
يادش بخير. اين عکس براي بيست و دو سه سال قبل است. آن روز را يادم هست. اين لباسها را تازه براي تيمملي زده بودند. لباس هاي يکدست سفيد و يکدست سبز بود. علي سفيد پوشيد، من هم سبز. قرار بود چند ماه بعد به جام جهاني فرانسه برويم. تازه تيم ملي داشت صاحب لباسهاي يکدست ميشد. يادم هست که آن روز کلي خبرنگار و عکاس هم آمده بودند. اين عکس را هم يکي از دوستان زحمتکش شما گرفت. من و علي دايي يکجورهايي مدل شده بوديم.
ميخواستم فوتبال بازي کنم
بعد از جام ملتهاي ۹۶ که سوم شديم. خب من در آن مسابقات به عنوان بهترين بازيکن انتخاب شدم. هر بازيکني هم که در جام ملتها بهترين ميشود، چنين عنواني را به دست ميآورد. راستش را بگويم خودم فکر نميکردم اين جايزه به من برسد. تازه اول فوتبالم بود. به اين چيزها فکر نميکردم. فقط ميخواستم به زمين بروم و فوتبال بازي کنم. اين جايزه را مديون آقاي مايلي کهن و همينطور همبازيانم بودم. آنها به من کمک زيادي کردند.