نماد آخرین خبر

پاسخ به پرسشی جنجالی؛ آیا بازی‌ ویدیویی نوعی هنر است؟

منبع
ديجياتو
بروزرسانی
ديجياتو/ بازي‌ ويديويي سال‌هاست که مردم را سرگرم مي‌کند اما نزد هنرشناسان درک مناسبي از ارزش آن وجود ندارد. هستند کساني که بازي‌کردن را وقت تلف کردن مي‌دانند و معتقدند بازي‌هاي ويديويي، افراد را به افول مي‌کشانند. از طرف ديگر، کساني هم هستند که بازي را نوعي هنر به حساب مي‎آورند و بازيسازان را خالق هنر مي‌دانند. هر چند دادگاه عالي آمريکا بازي را نوعي هنر مي‌داند، بسياري به مخالفت کردن با اين موضوع ادامه مي‌دهند. سؤال اصلي اينجاست که کدام طرف حرف درست را مي‌زند؟ هنر چيست؟ افلاطون هنر را زيبايي مي‌دانست. امروزه نيز موافقان اين نظريه از ويژگي‌هاي عامي که همه براي هنر نام مي‌برند، استفاده مي‌کنند؛ مانند «ويژگي اصلي، زيبايي آن است.» يا «هر چيز که ساخته‌ي آدمي و زيبا باشد.» سؤال ديگري که مطرح مي شود، اين است که زيبايي چيست؟ زيبايي هر چيزي است که آدم را به خود جذب مي‌کند و انسان خواهان تکرار ديدن يا شنيدن آن است. زشتي در مقابل زيبايي است. زشت هر چيزي است که از ديدن دوباره‌ آن دوري مي‌کنيم و کراهت داريم. اشکال اين تعريف از هنر اين است که تمام ماهيت و چيستي هنر را به واکنش مخاطب واگذار مي‌کند. واکنش مخاطب موضوع مهمي است، اما تنها عامل ارزش‌گذاري يک اثر هنري نيست. رابرت اينگرسل، مؤلف کتاب «هنر ناب، هنر اخلاق گرا» اعتقاد دارد که هنر هر آن چيزي است که وسيله پالايش، والايي و اعتلاي روح آدمي بشود؛ يعني هنر را صرفا هنر اخلاق‌گرا مي‌داند و هنر خود را هنري مي‌داند که به اثر گذاري‌هاي مثبت اجتماعي، اخلاقي، آموزشي، تربيتي و... منجر شود. طرفداران اين نظريه از شعار «هنر براي اجتماع» جانب داري مي‌کنند. اشکال اين تعريف نيز اين است که اخلاقيات و مسائل اجتماعي در همه هنرها به يک اندازه کاربرد ندارند که بتوان از آن به عنوان يک معيار جامع براي سنجش آثار هنري استفاده کرد. مثلا در شعر يا رمان يا سينما، ميزان اخلاق‌گرايي با هنري مثل خط يا معرق بسيار متفاوت است. تعريف ديگر هنر از زبان ارسطو بيان شده: هنر نسخه‌برداري از اصل طبيعت است و هر چه در طبيعت وجود دارد، مي‌تواند در هنر هم مصداق داشته و ارزشمند باشد. مثلا هوس، هواي نفس، ميل به جنايت و خون ريزي و ديگر صفات زشت و ناپسند به دليل اينکه وجود دارند، مي‌توانند آزادانه به تصوير کشيده شوند و عينا مثل يک هنر مقدس قابل احترام و تحسين باشند، چون آيينه تمام نماي حقيقت و واقعيت‌ها هستند. تعريف چهارم مي‌گويد: هنر بيان احساس و عاطفه آدمي و برداشت او از زندگي و جهان هستي است. اما کدام‌يک درست مي‌گويند؟ احتمالا هيچکدام! واسيلي کاندينسکي:«در هنر بايد وجود ندارد، هنر آزاد است.» هنر يعني ترکيب ايمپرسيونيسم، آزادي بيان و بسياري موارد ديگر. بنابر اين جرج ديکي نظريه «نهادي» را براي تعريف هنر بيان کردند. طبق اين نظريه، يک اثر با توجه به ويژگي خاصي که دارد هنري شناخته نمي‌شود. بلکه اين لقب، شأن خاصي است که عالَم هنر براي آن اثر قائل مي‌شود. به طور کلي مي توان گفت ديکي در شرح خود براي هر اثري که بخواهد و بتواند هنري محسوب شود، دو ويژگي بنيادي قائل است: 1- دست ساخته باشد: اينکه اثر هنري مي بايد دست ساخته باشد بدين معنا است که نه تنها مي تواند به روش دست ساز تهيه و ساخته شود، بلکه مي تواند تنها گزينش هنرمند از محيط پيرامون خود باشد. به عبارت ديگر مي توان گفت همه چيز، دست ساخته است. 2- اجتماع هنري براي آن ارزش خاصي قائل باشد. اثر چشمه (fountain) از مارسل دوشان که داراي مؤلفه دست ساخته بودن است. تقسيم‌بندي هفت هنر به ترتيب زمان ايجاد يا توسعه عبارت است از: نقاشي هنرهاي تجسمي (طراحي، تنديس‌گري، عکاسي و چاپ) معماري ادبيات موسيقي تئاتر سينما راجر ايبرت يکي از بي‌رحم‌ترين و صريح‌ترين منتقدان فيلم بود و در تاريخ 4 آوريل 2013 در گذشت. او بارها اعلام کرد که بازي‌هاي ويديويي هرگز نمي‌توانند هنر باشند و آن را تجربه نخواهد کرد. در ادامه بخش‌هايي از مقاله‌اي که او در وبسايت شخصي خود و در سال 2010 درباره هنر نبودن بازي‌هاي ويديويي منتشر کرده بود را مي‌خوانيم: قبلا بارها اين نکته را گوشزد کرده‌ام اما به نظر مي‌رسد که بايد دوباره آن را توضيح بدهم. با اين حال من متقاعد شده‌ام که بازي‌هاي ويديويي هرگز نمي‌توانند هنر باشند. شايد اين احمقانه به نظر بيايد که بگويم «هرگز» اما همانگونه که هم‌نظران من مي‌گويند، در آينده‌اي بسيار دور، بازي هنر خواهد بود و نسل کنوني قادر به تجربه آن نخواهد بود. چه چيزي باعث شد که من اين مقاله را بنويسم؟ يکي از مخاطبان من، ويديويي از سخنراني يک بازيساز در سخنراني‌هاي TED را مطرح کرد. سخنران مطمئن و متقاعدکننده است اما اشتباه مي‌کند. او در ابتدا گفت که بازي‌هاي ويديويي هم‌اکنون هنر محسوب مي‌شوند. ولي او سخن خود را اينگونه تغيير مي‌دهد که همچنان هيچ کدام از بازيسازان با شاعران، کارگردانان و نويسندگان قابل مقايسه نيستند. او در ادامه عکسي از يک نقاشي روي ديواره يک غار را نشان مي‌دهد و آن را با نقاشي داوينچي بر سقف کليساي Sistine مقايسه مي‌کند. منظور او اين بوده که بازي‌هاي ويديويي هم همانند نقاشي‌ها تکامل پيدا مي‌کنند و به بلوغ مي‌رسند. نقاشي‌هاي روي غار را تنها بايد از اين منظر نگريست که تنها نور موجود آن زمان توسط آتش تأمين مي‌شده، براي کشيدن چنان طرح‌هايي از ذغال استفاده مي‌شده و حال چندين ساعت بيداري است. پس شروع چيزي نبوده که حال بخواهد تکامل پيدا کند. آن‌ها توسط افراد بااستعدادي و در ميان بسياري از مشکلات خلق شده‌اند و به همين دليل هنرمندان آن‌ها را تحسين مي‌کنند. سخنران اينگونه ادامه مي‌دهد که بيس‌بال، فوتبال و شطرنج نمي‌توانند هنر باشند اما قوانيني بر آن‌ها حاکم است. موافقم اما اين نکته به تعريف هنر بستگي دارد. او ادامه داد که در ويکيپديا تعريفي براي هنر پيدا کرده است: «هنر فرايند تنظيم عناصر به گونه‌اي است که موجب تحريک احساسات شود.» تعريف جالبي است اما به عنوان بازيکن شطرنج، بازي من با اين تعريف سازگار است. افلاطون، از طريق ارسطو، معتقد است هنر بايد به عنوان تقليد از طبيعت انجام شود. ويکي پديا مي‌گويد: «بازي از کار متمايز است که معمولا براي پرداخت هزينه انجام مي‌شود و از هنر، که بيشتر به بيان ايده ها مربوط مي شود. اجزاي اصلي بازي‌ها اهداف، قواعد، چالش و تعامل هستند.» ايبرت معتقد بود بازي‌هاي ويديويي به دليل اهداف و دستاوردهايي که براي مخاطب تعيين مي‌کنند، نمي‌توانند هنر باشند. همچنين او گفته بود که اگر در يک بازي اهداف و دستاوردها نباشند، ديگر نمي‌توان آن را بازي ناميد و بيشتر شبيه به يک داستان تصويري مي‌شود. راجر ايبرت در پايان مقاله‌اش چنين گفته بود: چرا گيمرها با اين شور و شدت و نگراني خواستار آن هستند که بازي هاي ويديويي حالتي از هنر شناخته شود؟ بابي فيشر، مايکل جردن و ديک بوتکاس هيچ وقت نگفتند که فکر مي‌کنند بازي آن‌ ها نوعي هنر به حساب مي‌آيد. حتي شي‌ هوا‌ چن، برنده 500 هزار دلاري مسابقه جهاني بازي ماهجونگ در سال 2009 نيز چنين ادعايي ندارد. چرا گيمرها به اينکه به بازي‌ هايشان بپردازند و از آن‌ها لذت ببرند راضي نمي‌شوند؟ دعاي خيرم پشت سرشان خواهد بود. آيا به تائيديه نيازمندند؟ مي‌خواهند از بازي کردن خود در مقابل خانواده، دوست، همکار، همسر و حتي ديگر منتقدين دفاع کنند؟ مي‌خواهند قادر به اين باشند که نگاهشان را از صفحه تلويزيون بچرخانند و بگويند: «من در حال مطالعه بخش مهمي از هنر هستم؟» اگر اين جملات ارضايشان مي‌کند، بگذار بگويند. اولين هنر جهان به گفته منابع «نقاشي» است. نقاشي هنر استفاده از خطوط و رنگ‌ها به صورتي است که زيبايي بصري توليد کند يا مفهومي را برساند. همانطور که ديديد، قدمت نقاشي به عصر حجر باز مي‌گردد. بازي‌‌هاي ويديويي نيز توانايي توليد زيبايي بصري دارند و مي‌توانند با طرح‌هاي خود مفهوم‌هاي فراواني برسانند. نمونه داخلي يک طراحي بصري خوب: بازي Filiping Filip ادبيات چهارمين هنر به وجود آمده است. ادبيات، عبارت است از آن گونه سخناني که از حدّ سخنان عادي، برتر بوده و مردم آن سخنان را در ميان خود، ضبط و نقل کرده‌اند، از خواندن و شنيدن آنها دگرگونه گشته و احساس غم و شادي يا لذّت کرده‌اند. شاعران و نويسندگان با قدرت انديشه و نيروي تخيل و به کارگيري بديع زبان، جلوه و معناي خاصي به سخنان روزمره بخشيده‌اند و با نفوذ در فکر و جان خواننده، آنان را در غم ها و شادي هاي خود شريک کرده‌اند و گاه با ارائه آثار ادبي متنوعي چون: شعر و ترانه، فيلم نامه، داستان، رمان و نمايش نامه، علاوه بر عاطفه و احساس، آگاهي ها و افکار و تجربيات خود را نيز منتقل کرده، جامعه را همدل ساخته و موجب پيشرفت هاي بزرگ مادي و معنوي شده‌اند. با توجه به تعريف ارائه شده از ادبيات، آيا بازي‌هاي ويديويي از اين هنر در خود بهره مي‌برند؟ جواب واضح است، بله. فرقي نمي‌کند که فردي احساسي هستيد يا منطقي، گاهي اوقات داستان بازي‌هاي ويديويي مي‌توانند زندگي‌تان را عوض کنند. تفاوت اصلي آن‌ها با کتاب، رمان و حتي فيلم‌هاي سينمايي اين است که تصميم گيرنده نهايي مخاطب است، نه نويسنده. شما مي‌توانيد هر کسي پيش رويتان قرار گرفت را بکشيد يا بگذاريد آن‌ها شما را بکشند. برخي بازي‌هاي امروزي پا را در تعامل فراتر گذاشته و قابليت انتخاب ديالوگ دارند. نمونه بارز يک اسکريپت خوب که با ديالوگ‌هاي خود از صفر تا صد رابطه يک پدر و پسر را نمايان مي‌کند. پروفسور رابرت گرينبرگ، استاد دانشگاه سانفرانسيسکو:«موسيقي يعني صدا در زمان.» موسيقي و جلوه‌هاي صوتي از ديگر زيرشاخه‌هاي هنر محسوب مي‌شوند. موسيقي از دو عنصر اصلي تشکيل مي‌شود: صدا و سکوت. بازي‌هاي ويديويي نيز در اين زمينه سابقه درخشاني داشته‌اند و بارها با موسيقي و جلوه‌هاي صوتي همگون با تصاوير، مو را به تنمان سيخ کرده‌اند. موسيقي مي‌تواند با نواها و هارموني منحصر بفردي که توليد مي‌کند، احساسات دروني انسان را بيان کند و يا با ريتم و ضرباهنگ خود ما را به حرکت وا دارد. کافيست يکبار موسيقي‌هاي بازي Journey را بشنويد تا دلباخته آن‌ها شويد. کدام بهتر است؛ سينما يا بازي ويديويي؟ سينما خود نيز از ترکيب چندين زير شاخه گفته شده به وجود آمده اما تفاوت بزرگي که آن را در رقابت با بازي ويديويي عقب مي‌اندازد، عدم وجود تعامل است. درک بازي‌هاي ويديويي و دخالت در روند آن راحت‌تر جلوه مي‌کند. چراکه تعامل در آن‌ها حرف اول و آخر را مي‌زند و مخاطب هر طوري که بخواهد رفتار مي‌کند. شايد سينما با توجه به قدمت خود مخاطب بيشتري داشته باشد، اما ويديوگيم به علت پتانسيل بالاي خود در روايت داستان‌ها و انتقال احساسات، مي‌تواند جاي سينما را در آينده بگيرد. بازي‌هاي ويديويي آنچارتد که معرف حضورتان هست؟ يک اثر هنري که از هر جنبه‌اي حرف‌هاي زيادي براي گفتن دارد. دنياي بازي‌هاي ويديويي آن‌قدر بزرگ و فراگير شده که بسياري از بازيگران نام‌آشنا و موفق سينما نيز در آن فعاليت مي‌کنند و از آن به نيکي ياد مي‌کنند. يک تکه گرفتن نماها در دنياي سينما بسيار سخت و طاقت‌فرساست اما بازي‌هاي ويديويي با توجه به ماهيت آزاد خود مي‌توانند از اين قابليت راحت‌تر بهره ببرند. بازي در حال ساخت هيدئو کوجيما ميزبان بازيگران بزرگ و مشهوري است. از جمله آن‌ها مي‌توان به لئا سيدو (lea seydoux) اشاره کرد که در کارنامه خود، يک جايزه «کن» دارد. «اثر هنري» را با «هنر» اشتباه نگيريد اثري هنري است که در در همه زمينه‌ها بتواند خودي نشان دهد و فقط در يک زمينه خود را اثبات نکند. مشخصا همه بازي‌هاي ويديويي ساخته شده تا به امروز را نمي‌توان اثري هنري دانست؛ زيرا کمتر عناويني پيدا مي‌شوند که بتوانند در داستان، جلوه‌هاي بصري، موسيقي و تأثيرگذاري کمترين نقص را از خود نشان دهند. طبق اين تعريف، از بازي‌هاي کمي مي‌توان به عنوان يک اثر هنري ياد کرد. هنر و اثر هنري دو موضوع کاملا متفاوت هستند. بازي‌هاي ويديويي نيز همانند ديگر انواع هنر، خوب و بد دارند و نمي‌شود همه آن‌ها را بي‌نقص يا داراي کمترين نقص دانست. اما به عقيده نگارنده، بازي‌هاي ويديويي به طور کلي هنر محسوب مي‌شوند چراکه در آن‌ها ويژگي‌هاي بارزي از تأليف خلاقيت و ايجاد شأن هنري ديده مي‌شوند. نمي‌توان همه بازي‌هاي ساخته شده تا به امروز را اثري هنري و قابل تحسين دانست اما تمام اين رويهْ تحت عنوان هنر شناخته مي‌شود. چيزي که مي‌تواند به تثبيت جايگاه هنر هشتم توسط بازي‌هاي ويديويي کمک کند، ساخت شاهکارهاي هنري همانند بايوشاک، The Last of Us، هورايزن زيرو داون، آنچارتد، God of War و بازي‌هايي از اين دست است. با خواندن مقاله راجر ايبرت، اين ايده در ذهن من شکل گرفت که او پر بيراه نگفته و در زمان حيات خود يک بازي ويديويي که درخور لقب «اثر هنري» باشد را نديده. اگر همچنان معتقديد که بازي‌هاي ويديويي هنر نيستند، بد نيست تا فرصتي هر چند کوتاه به بازي‌هاي ويديويي سزاوار لقب «اثر هنري» بدهيد. نظر شما در اين باره چيست؟ همراهان عزيز، آخرين خبر را بر روي بسترهاي زير دنبال کنيد: آخرين خبر در سروش http://sapp.ir/akharinkhabar آخرين خبر در ايتا https://eitaa.com/joinchat/88211456C878f9966e5 آخرين خبر در بله https://bale.ai/invite/#/join/MTIwZmMyZT آخرين خبر در گپ https://gap.im/akharinkhabar
اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره