نماد آخرین خبر

شروین وکیلی در گفت وگو با قانون بررسی کرد: علل اجتماعی شکست مصدق

منبع
قانون
بروزرسانی
شروین وکیلی در گفت وگو با قانون بررسی کرد: علل اجتماعی شکست مصدق
قانون/ متن پيش رو در قانون منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست. شروين وکيلي،جامعه‌شناس،درگفت وگو با «قانون» به بررسي شرايط اجتماعي برآمدن وسقوط دولت دکتر محمد مصدق پرداخته است.به اعتقاداو مصدق در هرصورت سقوط مي‌کردامانه به دلايل اقتصادي ويا اجتماعي.همچنين او مصدق را آخرين نسل از سياستمداران نسل قديم سياست‌ايران مي‌داند ومعتقد است که تمام رفتار سياسي او بر اساس پيگيري مطالبات مشروط است.به گفته شروين وکيلي،مصدق مي‌توانست جلوي وقوع کودتا را بگيرد:«مصدق کاري که نکردوبسيارهم نقدبه آن وارد است‌اين است که از سازمان يافتگي هوادارانش جلوگيري مي‌کرد.جاي بحث هم دارد که چرا‌اين کاررا مي‌کرد.يعني مثلا ازتشکيل ميليشياياسپاه ملي براي حمايت از نهضت ملي خودش جلوگيري مي‌کرد.درحالي که شرايط براي رخ دادن چنين اتفاقي فراهم بود.محمل قانوني هم مي‌توانست داشته باشد». براي شروع بحث مي خواهم کمي درباره شرايط اجتماعي آن روزها و فضايي که باعث برآمدن مصدق شد توضيح بدهيد. اولين نکته اي که بايد در نظر گرفت اين است که دکتر مصدق، وثوق الدوله وقوام الدوله،ازدولتمردان قديمي دوران مشروطه به شمار مي آيند.درواقع يک نسلي از سياستمداران قديمي که درمشروطه فعال بودند؛مثلا دکتر مصدق در 17يا 18 سالگي مستوفي مي شود.اين گونه افراد که بعدهاهرکدام يک سياستمدار معروف مي شوند متعلق به نسل قديم هستند.فروغي هم از همين نسل است. ضمن اينکه از خانواد‌ه‌هاي با نفوذ قاجار هم هستند.به عبارت ديگر سياست ايراني رامي شناسند وآن را به ارث برده‌اند. از جايگاه تثبيت شده اي هم برخوردارهستند ونيازي هم نيست که براي کسب جايگاه بجنگند. غوغا سالارنيستند.وي‍ژگي اي که در نسل‌هاي بعدي سياستمداران که بعضا از طريق مطبوعات وارد سياست شده اندمثل سيدضياءويامحمدمسعود ديده نمي شود.درواقع بعد از 1310به بعد نسلي ازسياستمداران جوان داريم که آنهاياتحصيلکرده اروپا هستندويابافرهنگ اروپا آشنا هستندوارتباط دارند.همچنين ازنظر ساخت وخاستگاه طبقاتي کاملا بانسل قديمي متفاوت هستند وخاستگاه‌هاي گوناگون دارند. به تعبيرديگرمي توان گفت مصدق آخرين نسل ازسياستمداران ايراني است وبعد از وي چرخشي در سياستمداران رخ مي دهد.افرادي مي‌آيندکه روشنفکر هستند و همگي به نسل جديد و جوان تعلق دارند.کساني مانند منصور ،هويدا و امثال اين‌ها که تقريبا هم سن وسال شاه هستند و دوران کوچکي وبچگي شاه را نديده اند چرا که رابطه شاه و مصدق مثل رابطه عمو وبرادرزاده يا پدر وپسراست که به چشم يک بچه به اونگاه مي کردند.رابطه فروغي وشاه هم از همين جنس است. به همين دليل شاه نسبت به نسل قديم سياستمداران آن اتوريته واينکه بتواند مستبدانه حرف خودش را بزند را ندارد؛حرفش هم در برابر‌اين‌ها خريدار چنداني نداشت. از سوي ديگر‌اين افراد کساني هستند که به شدت به اصول مشروطه پايبندند. در واقع شرايط اجتماعي‌ايران داراي يک جنبش جدي و فعال سياستمداران است که جنبش مشروطه را به پيروزي رسانده‌اند. در دوران پهلوي هم‌اين‌ها فعال هستند ولي درچارچوب نسبتا متمرکز شاهي مقتدر قرار گرفته‌اند. از 1320تا25 هم يک آشفتگي داريم که آن هم به دليل اشغال مملکت در جنگ جهاني دوم است که قواي روس همچنان در‌ايران مانده اند.دراين زمان هم باز نسل قديم سياستمداران کم وبيش حضور دارندوپس از تخليه‌ايران است که‌اين نسل جديد آرام آرام وارد صحنه مي‌شوند.از 1320 تا 28 مرداد 32 مي‌توان گفت که کشور ازحالت اشغال خارج شده است اماميدان‌هاي نفوذخارجي‌ها همچنان سر جاي خوداست؛درجنوب شرکت نفت‌ايران و انگليس است ودرشمال حزب توده حضور دارندکه بقاياي شوروي هستند.همچنين جنبه‌هاي نظامي‌آن‌هانيزدربرخي مناطق مانند آذربايجان وکردستان فعاليت مي‌کنند.درواقع دراين فضابايدظهورمصدق را ديد. چگونه؟ يکي از ويژگي‌هاي مصدق‌اين است که متعلق به نسل قديمي‌است که تامدتي از سياست خارج است.يعني ازدوره رضاشاه چندان فعال نيست.ضمن‌اينکه طي فاصله 1301تا 1304مصدق هوادار اقتداررضاخان است ومخالف سرسخت شاه شدن او.يکي ازديگر ويژگي‌هاي اخلاقي مصدق جسارت وراستگويي جدي اوست.دردوره‌اي که مصدق درمجلس باتغيير سلسله قاجاربه پهلوي مخالفت کرد،تقريبا تمام نخبگان سياسي‌ايران موافق‌اين ماجرا بودند.يعني از ميان نخبگان طرازاول تنها بهار،آيت‌ا... مدرس ومصدق مخالفت خود را اعلام کردند.دراين بافت است که مصدق دوباره به صحنه مي‌آيد.مصدق در دوره رضاشاه به‌عنوان يک سياستمدار جسور و محبوب مطرح است ولي يک صداي تک است وسال 1329سازماندهي خاصي نمي‌کند. تا انتخابات مجلس که به شدت مهندسي شده بود و با اعتراض شديد مصدق و بسياري ديگر مواجه شد که شاه انتخابات را لغو مي‌کند ومجددا انتخابات صورت مي‌گيرد.درواقع نقطه شروع نهضت ملي است.نکته مهم ديگر حقوقدان بودن مصدق است به طوري که رفتار سياسي او را مي‌توان رفتارسياسي حقوقدانانه دانست.خيلي خيلي هم قانونمدار است،حتي در حوزه بين المللي هم همين طور است.درداخل هم به همين نحو عمل مي‌کرد. يعني بدون اماواگرکاملا قانونمندعمل مي‌کرد؟ البته اخيرا اما واگر‌هايي مطرح شده است که درجاي خود قابل بحث هستنداماکدام يک ازدولتمردان آن دوره اماواگر دنبا‌ل‌شان نيست.بحث ما دفاع وحمله نيست ولي نسبت به بقيه آدم‌هاي آن دوره‌اين فرد در چارچوب قانون گام بر مي‌دارد وحرف مي‌زند.تمرکزش هم تغيير وبازنويسي واصلاح قانون اساسي است. از مصدق ووثوق الدوله نام برديد.البته شايدکمي‌ازبحث دور شويم.اما‌اين مرد،وثوق‌الدوله سياستمدار کوچکي نبود ودر زماني هم توانست با فريب شوروي آن راوادار به خروج از‌ايران کند.‌اين کار در نوع خودش کار بسيار مهم وماندگاري محسوب مي‌شود اما مي‌بينيم که نام وثوق الدوله ماندگار نمي‌شود. پرسش اصلي ‌اين است که اگر نفت را از مصدق جدا کنيم آيا بازهم نام مصدق ماندگار مي‌شد؟ وثوق الدوله به هر ترتيب يک دولتمردبسيار مهم درتاريخ ‌ايران است اما با مصدق تفاوت‌هايي دارد. يکي‌اينکه بسيارجاه طلب است وبه نظرم‌اين مسئله‌اي است که باعث شده از چشم بيفتد. مسئله ديگر هم چندوچوني در مورد مسائل مالي او است. ضمن‌اينکه آدم حزب سازي هم است. مثل حزبي دموکراتي که راه مي‌اندازد.اين حزب را وثوق الدوله در برابرحزب توده علم مي‌کندکه نسبتا هم موفق است.آدم بسيار توانايي در عرصه سياست هست وبسيار موثرهم هست.ولي کلا خوشنام نيست وبايدبگويم که واقعا هم وزن مصدق نيست. يعني دکتر مصدق بدون نفت هم ماندگار مي‌شد؟ بله.به رغم‌اينکه هردو متعلق به نسل قديم سياستمداران‌ايران هستندامارفتار سياسي متفاوتي داشتند. برگرديم به بحث.به يک سال و28 روز قبل ازکودتا.درآن هنگام ودرروز 30 تير 1331 که مصدق علاوه بر حمايت‌هاي مردمي‌وحزب توده ،ازحمايت کامل وپرقدرت سران جبهه ملي هم برخوردار است.در‌اين مدت چه اتفاقي مي‌افتد که يک سال بعداين حمايت‌ها رنگ ديگري مي‌گيرند؟ بايدبه دو نکته اشاره کرد؛يکي رفتار سياسي وديگري رفتار استقلال طلبانه وي است.اين رفتار‌ها دقيقا در امتداد شعار‌ها واهداف مشروطه است.رفتار سياسي مصدق يک رفتار استقلال طلبانه است. دقيقا در امتداد شعار‌هاي مشروطه است که استقلال‌ايران از استعمار غرب را هدف گرفته است.به عبارت ديگر رفتار سياسي مصدق را در امتدادمشروطه مي‌توان قرار داد.اگر گفتمان مصدق را تحليل کنيم به دو رکن بر مي‌خوريم. يک استعماروديگري استبداد.جالب است که در آن دوره استبداد نداشتيم و مطالبي هم که درمورد استبداددر آن زمان مطرح مي‌شودبراي دوره رضا شاه است.چون که محمد رضا شاه درآن دوران مستبد نيست ومحبوب هم هست.اوج محبوبيت او و در سال 1325وبعد از آزادي آذربايجان است که به عنوان يک شاه جوان دموکرات و محبوب مطرح مي‌شود. البته شواهدي هم هست که نشان مي‌دهد که از ابتدا آدم مستبدي بوده وخلق وخوي‌اش جوري بوده است که مي‌خواسته تمام امور را خوددردست بگيرد.منتها تا 1332که به نوعي دوباره عنان قدرت را در دست مي‌گيرد در ظاهر هم باز آدم مستبدي نشان نمي‌دهد. خب‌اين رفتار را دکتر مصدق هم داشتند.به عنوان مثال تقاضاي دوم براي افزايش اختيارات.اين دو چه فرقي با هم دارند؟ من استبداد به معني به دست گرفتن زمام امور را به شخصه بد نمي‌دانم. بسياري از شخصيت‌هاي بزرگ تاريخ هم مستبد بودند. فکر مي‌کنيد گاندي مستبد نبوده يا ماندلا.مي‌خواهم بگويم که متمرکز کردن قدرت موقعي خطرناک و فساد آفرين است که پيامد سرکوب گرانه وناجور داشته باشد. البته هر دو هم تغييرات مورد نظر را از طريق راه‌هاي قانوني تعقيب مي‌کردند اما مصدق در برابر مخالفانش بسيار روادارانه رفتار مي‌کرد. فقدان نهادهاي مدني قوي در سقوط دولت او چقدر تاثير داشت ؟ نهادهاي مدني تا حدودي داريم واين گونه نيست که صحنه خالي باشد.کلي احزاب داريم.البته يک باور غلط وجود دارد که تنها حزب مدرن آن دوره را حزب توده مي‌دانند.درحالي که حزب توده يکي از احزاب است که توسط شوروي که بزرگ‌ترين ابرقدرت دنيا از نظرپهنه جغرافيايي ونيروي نظامي‌وانساني بود، تغذيه مي‌شد.حزب توده هم شعبه سياسي آن کشور در‌ايران بود.درعين حال حزب توده جاسوس شوروي نبود.بايد توجه داشت که جاسوس باگماشته سياسي فرق دارد.جاسوس يعني خبر چين که مهم‌ترين جاسوس روس‌هادرايران،آن زمان تيمسار مقربي بود که ارتباط چنداني هم با حزب توده نداردوبيشتربر اساس منافع شخصي است.بنابراين حزب توده شعبه سياسي شوروي در‌ايران است که تا آخر طرفدار مصدق نيست.در مقاطعي هواداري از نهضت ملي مي‌کند. فرض آن‌ها بر‌اين بود که دوران مصدق دوراني زودگذر است واين‌ها قدرت را در دست مي‌گيرند. مي‌خواهم بگويم که درآن دوران نهادهاي مدني داريم. يکسري احزاب ويکسري هم جبهه‌هايي هستند مثل جبهه ملي که بسيار پيچيده وشاخه شاخه است؛ اتفاقا سازمان نيافتن ومتمرکز نشدن آن به خاطر خود مصدق است. در حالي که مي‌توانست تبديل به يک حزب فراگير بزرگ شود. مصدق مانع متمرکزشدن جبهه ملي شد؟ مصدق کاري که نکردوبسيارهم نقدبه آن وارد است‌اين است که از سازمان يافتگي هوادارانش جلوگيري مي‌کرد.جاي بحث هم دارد که چرا‌اين کاررا مي‌کرد. يعني مثلا از تشکيل ميليشيا يا سپاه ملي براي حمايت ازنهضت ملي خودش جلوگيري مي‌کرد.در حالي که شرايط براي رخ دادن چنين اتفاقي فراهم بود.محمل قانوني هم مي‌توانست داشته باشد. مي‌توانست يا بايد ساخته مي‌شد؟ مي‌توانست به راحتي ساخته شود. تشکيل ميليشيااصلا لزومي‌داشت؟ بله، اگر چنين نيرويي داشتيم خودش واکنش نشان مي‌داد وکودتا احتمالا به نتيجه نمي‌رسيد.شرايط نشان مي‌دهد که در تهران آن دوره که جمعيت چشمگيري داشته ،تخميني که مي‌زنند حداقل بين 20 تا 30 هزار نفر است يک عده مخالف هم داشته که برخي سلطنت طلب بودند وبرخي هم از نظر اقتصادي متضررشده بودند وناراضي بودند.البته کودتا يک فرايند پيچيده‌اي است که برخي مردم هم به آن مي‌پيوندند.خيلي هم‌اين طور نيست که هر کسي 28 امرداد درخيابان است دارند از جايي پول مي‌گيرند. نقطه شروع ياهسته مرکزي به نظرمي‌آيد که چند صدنفرند.در‌اين حالت اگر ميليشيا وجود داشتند جلوي آن رامي‌گرفتند. ‌اين باعمل با فرآيند دموکراسي که دکتر مصدق دنبال آن بودتعارض ندارد؟ فکر نمي‌کنم تعارض داشته باشد.چون وقتي که نيروي شبه نظامي‌درگير است نيروي شبه‌نظامي‌بايدباآن درگير شود. مگرخودکشور نيروي نظامي‌ يا انتظامي ‌نداشت ؟ بايد به نکاتي توجه کرد.يکي‌اينکه قوي‌ترين ومنسجم ترين نيروي نظامي‌اي که آن دوره داريم ارتش است که به دربار وصل هست.نکته‌اي رابه نقل از آقاي ورجاوند عرض مي‌کنم که نقل از يک شاهد عيني است که مي‌گويد مجريان کودتا تا ظهر 28امردادفکر مي‌کردند که کودتا شکست خورده است. تمام شواهد نشام مي‌دهد که آنها تيم کوچک با اندوخته مالي کم با ارتباطات نسبتا محدود بودند وفکر مي‌کردند که حرکت‌شان به سرانجام نرسيده است. منتها چرخش‌هايي انجام شد که ورق را برگرداند. نيروي نظامي‌چگونه اثر گذاري کرد؟ يکي از لحظاتي که سکه مي‌چرخد موقعي است که سرگرد نوذر رستمي‌ فرمانده يگان تانک در دوشان تپه بود.اين آدم با تعدادي تانک درحالي که هنوز صبح است وهنوز اتفاق خاصي نيفتاده همين که مي‌بيندشهرشلوغ شده است به هواداري دربار سمت نخست وزيري حرکت مي‌کند.اين يکي از فاکتورهاي مهم در پيروزي کودتا به شمار مي‌آيد. بعد‌ها هم‌اين آدم سپهبدشدزيادهم سروصداي آن را هم درنياوردکه چه کرده ونکرده است. اسناد نشان مي‌دهد که يکي ازعواملي که نشان دادمي‌توان‌اين فرآيند را ادامه داد همين عمل او بوده است.‌اين آدم اصلابه جايي وابسته نبودوصرفا به هواداري دربارتاديدشلوغ شده است سرخوددست به چنين کاري زد. ازميان عوامل خارجي ،داخلي وعملکرد دکتر مصدق کدام يک درسقوط دولت وي بيشتراثر داشتند؟ يک نکته‌اي که بايدبه آن توجه کردعدم حضور شاه در‌ايران است.يعني شاه ازماجرا بي خبر است. پس ديدارباکروميت روزولت براي چه بوده است ؟ ديداروصحبت کردند ولي درمورد 25مرداد.امادر روز 28مردادجزو سازماندهندگان نيست. يعني آدمي‌است که تلاشي کرده وشکست خورده وفرار کرده است. در‌اين سه روزشواهدمحکمي‌ازحضور شخص شاه درمديريت وبرنامه ريزي وسازماندهي وجود نداردونشان نمي‌دهد که شاه نقش خاصي داشته باشد.ضمن‌اينکه درآن هنگام مجلس همچنان حضور داردودرحضورمجلس شاه نمي‌توانست مصدق را عزل کند. مجلس البته در حالت سقوط بود وشاه مي‌توانست ازطريق آن عمل کند.اين که چراشاه از مجراي مجلس اقدام نکرد جاي بحث دارد. مگر عزل مصدق قانوني نبود؟ نه.چون دستخط براي شاه نبوده،کاغذ،کاغذ دربار نبوده است کسي که نامه را مي‌برد پيک دربار نيست وتنها امضا براي شاه است. سندي هم که مدام منتشر مي‌شودسند قانوني دربار براي عزل نخست‌وزير در سنت سياسي آن زمان نيست.در‌اين ميان شاه چندان نقشي ندارد ومخالفان مصدق بسيار مهم هستند که زماني جزويارانش بودند.آيت‌ا... کاشاني،حسين مکي ومظفر بقايي را در جبهه مخالفان مصدق مي‌بينيم. نيروي خارجي را داريم که بيشتر لايه‌هاي غيرموثررا فعال مي‌کند. هر چند روزولت نوشته است که‌اين کودتا را ما انجام داديم در واقع‌اين اولين کودتاي موفق «سي. ‌آي‌.اي » است که بعدها باعث افزايش بودجه سيا وکارهاي ديگر آنان مي‌شود.‌اين کودتا ضمنا کودتايي است که بسيار بد هم برنامه‌ريزي واجرا مي‌شود.اماميان عوامل مختلف يک همگرايي رخ مي‌دهد. ضمن‌اينکه بسياري ازافرادي که شب 28 مردادمهم مي‌شوددر‌اين فرآيند چندان حضور نداشتند؛مثل خود سپهبدزاهدي.در واقع نيرو‌هاي حاشيه‌اي هستند که بسيارتعيين کننده مي‌شوند.مثل همين فرمانده يگان تانک،مثل شعبان جعفري «شعبون بي مخ»ودارودسته‌اي هم تيپ آنها. به نظر شما حزب توده مي‌خواست که مصدق برود يا بماند؟ اين بحث را بيشتردکترهرميداس باوند دنبال کرده اندومعتقد هستند که سياست شوروي‌ها حفظ وضع موجود بود. چون با رفتن مصدق آمريکايي‌ها وارد مي‌شدندوآنها درلبه جنگ سرد قرار مي‌گرفتند.درابتدا هم به دولت دکترمصدق هشدار دادندولي بعدها‌اينکه چه کارمي‌توانستند انجام بدهند وندادند باز هم جاي بحث دارند. ‌اين کودتا را آمريکايي‌هادرحالي ساماندهي کردند که يکي ازبرنامه‌هاي جبهه ملي به نوعي جايگزيني آمريکا به جاي انگلستان به عنوان استعمارگر پير بود؟ اين کار يکي از برنامه‌هاي اوليه جبهه ملي است. آنهامي‌خواستند با‌اين قدرت جديد غيراستعماري بازي کنند والبته کمي‌ساده لوحانه بود. چون از اتصالات وارتباط پشت پرده‌اين دو بي خبرند؛ ‌اينکه‌اين دو کشور تازه از جنگ خارج شده با هم در جنگ متحدبودند ودر قالب شرکت‌ها وکمپاني‌هاي نفتي پيوندهايي با هم دارند را ناديده گرفته بودند؛يک مقدار خوش خيالانه نگاه مي‌کردند.دراين ميان قطعا هوادار‌اينکه در آمريکا در‌ايران پايگاه پيدا کند نبودند. کودتا هم در ابتداي کارچندان آمريکايي نبوده وتقريبا بخش عمده‌اي از نيروها دست انگليس را پشت پرده مي‌ديدند. به لحاظ سياسي هم چنين بود. اگر دولت مصدق سقوط نمي‌کرد با توجه به وضعيت اقتصادي ومالي پابر جا مي‌ماند يا سقوط مي‌کرد ؟ خرابي وضعيت اقتصادي آن زمان از چيزي که مي‌گويند کمتر بوده است. شاخص‌هاي اقتصادي هم آنقدرها افت نداشته است.وضعيت به گونه‌اي نبوده که بگويم در تنگناي وخيم اقتصادي قرارداشته است. طبق گفته دکتر علي رسيدي 20درصد افت شاخص داشتيم. نکته جالب در آن زمان افزايش صادرات است که رشد کرده است.به نظرم با فروش اوراق قرضه مي‌توانستند اوضاع را کنترل کنند که در حال انجام آن هم بودند. در آن مقطع سياست چاپ اسکناس وفروش اوراق قرضه درست بوده است. خيلي هم نبايد به‌اين کاربد نگاه کرد. به نظر دراين باره اغراق هم مي‌شود ودولت دراين دوره چندان به پول نفت وابسته نيست. به عبارت ديگر چندان پول نفت از طرف انگليسي‌هاواردايران نمي‌شد وباور‌اينکه اقتصاد نفتي که بعدها وحتي تا‌اين دوره وجوددارد در آن زمان هم بوده يک باور نادرستي است. چه دولتي داريم؟ دولتي مستقل ازپول نفت که تازه مي‌خواهدپول نفت را به دست بياورد.وابستگي دولت به پول نفت در واقع از دهه40 آغاز مي‌شود وپولدارشدن دولت از نفت هم به دهه پنجاه بازمي‌گرددونبايد آن را به آن دوران پيش از آن تعميم داد. ضمن‌اينکه بايد توجه داشت که دولت مصدق به شدت پشتوانه مردمي‌دارد.‌اين مسئله خيلي مهم است. چرا مي‌گويم پشتوانه مردمي ببينيد بعداز 28 مرداد مصدق آدم بده مي‌شود و هر سال‌اين روز را جشن مي‌گرفتندوبه آن قيام مردمي‌مي‌گفتند. کل دوره 25سال بعد از آن از طريق تمام رسانه‌هاي عمومي‌اين گونه آموزش مي‌دهند که مصدق آدم خوبي نبوده وقيام مردمي‌او را سرجاي خود نشانده است.بعد از انقلاب هم‌اين اتفاق درمورد مصدق رخ داده است وچندان از نظر دولتي محبوب نيست وتبليغاتي براي اونمي‌شود.بزرگداشتي براي او برگزار نمي‌شود وتصوير روشني هم از او ارائه نمي‌شود.منتها همچنان اگر افکار عمومي‌را افکار سنجي کنيد بعضا حتي برخي نگاه اساطيري به او دارند.ضمن‌اينکه اساطيري ديدن وي‌ايرادهايي دارد اما يک معاني‌اي هم در خود دارد. نشان مي‌دهد که بالاخره‌اين فرد به عنوان يک سياستمدار بسيار محبوب بوده که به رغم گذشت 62سال همچنان به عنوان يک قهرمان به او نگاه مي‌کنند. ضمن‌اينکه بر برخي از رخدادهاي بين المللي هم تاثير گذاشته است. مثل زماني که نصر مي‌خواست کانال سوئز را ملي کند گفت به تاسي از مصدق‌اين کار را مي‌کند.حتي بودجه سازمان سيا بعد از‌اين دوره بود که افزايش پيدا کرد وتثبيت شد.به عبارت ديگر درمورد‌اين که دولت مصدق از نظر اقتصادي يا پشتوانه مردمي‌سرنگون مي‌شد من ترديد دارم که‌اين گونه مي‌شد.امادرمورد‌اينکه از نظر سياسي ونظامي‌پايدار مي‌ماندترديد ندارم که نمي‌ماند.دولت مصدق وحدتي که بايد بين سياستمداران توليد مي‌کرد که درمقطعي هم انجام دادولي نتوانست آن را حفظ کند وياران سابق به دشمن مبدل شدند.بن بست‌هاي قانوني در مقابل او به وجود آمدند که به انحلال مجلس منتهي شد وهمچنين نيروي‌هاي نظامي‌مخالف او جدي بودند.به نظرم سقوط دولت اوحتمي‌بود ولي دليل اقتصادي واجتماعي نمي‌توانست داشته باشد. پرسش آخرم کمي‌انتزاعي است. اگر به هر شرايط دولت وي پابرجا مي‌ماندباتوجه به رفتارهاي سياسي به نظر شما او مسير ديکتاتوري را طي مي‌کرديادموکراسي را ؟ براي‌اين منظور بايد رفتار کل زندگي يک سياستمدار را ببينيد. مصدق خوشبختانه در دوران خيلي طولاني در سياست است. رفتار سياسي وي را مي‌توان رصد کرد. يکسري مسائل تغيير مي‌کند ويکسري ثابت مي‌ماند که آن اخلاق دولتمرد است. با توجه به اخلاق يک سياستمدار مي‌توان مردم سالاري او را ديد. ضمن‌اينکه مردم سالاري با پوپوليست متفاوت است. مصدق يک مشروطه خواه مردم سالار است. حتي معتقدم يکي از دلايل محبوبيت او‌اين است که آخرين تجلي روح مشروطه در سياست‌ايران است.