نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
تحلیل ها

احمد قصیر؛ شهیدی که «شارون» را بهت زده کرد

منبع
مشرق
بروزرسانی
احمد قصیر؛ شهیدی که «شارون» را بهت زده کرد
مشرق/ متن پيش رو در مشرق منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست وقتي صهيونيست‌ها خودشان را به ساختمان مي‌رساندند تا از باران در امان بمانند، يک پژوي سفيد رنگ هم به سمت آنها در حرکت بود. راننده، جواني بود ۱۸ ساله، به نام احمد قصير، از اهالي شهرستان دير قانون النهر. سيد حسن نصرالله روز گذشته با نام بردن از شهيد احمد قصير بار ديگر نام و ياد اين شهيد بزرگ را زنده کرد و از وي به عنوان «امير استشهاديون» نام برد همين موضوع بهانه‌اي شد تا بار ديگر اين شهيد بزرگوار را معرفي کنيم. «۱۱ نوامبر ۱۹۸۲ [۲۰ آبان ۱۳۶۱] زمان کوچ يک عاشق خداست به سوي خدا. احمد قصير صرفا يک رزمنده‌ي مقاومت که سلاح به دست گرفته يا ماشينش و خودش را منفجر کرده تا دشمنش را شکست دهد نبود. او مثل همه‌ي شهدا، خلاصه‌اي بود از مجموعه‌ي بزرگي از آرمان‌ها و مفاهيم و اخلاق و معنويات و ديدگاه‌ها. و در همه‌ي اينها، پيش از همه و بعد از همه يک "عاشق خدا" بود.» اينها گوشه‌اي است از توصيفات سيد مقاومت، سيد حسن نصرالله، درباره‌ي «امير شهادت‌طلبان»، سخناني که در بيست و پنجمين سالگرد شهادت او در سال ۲۰۰۷ بيان شد. اما اين «عاشق خدا» که بود و چه کرد؟ براي پاسخ بايد کمي به عقب برگرديم. سال ۱۹۸۲ يا همان ۱۳۶۱ شمسي، ۳۴ سال از تاسيس رژيم صهيونيستي در اراضي مردم فلسطين و آواره کردن صاحبان اين سرزمين مي‌گذشت. فلسطيني‌ها که از سال ۱۹۴۸ طعم آوارگي را چشيده‌ بودند، عموما به حالتي رقت‌بار در کشورهاي اطراف ساکن شده و چشم‌انتظار آن نشسته بودند تا کشورهاي عرب، ‌سرزمينشان را آزاد کنند. اما جنگ‌هاي بعدي در سال‌هاي ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ تنها بخش‌هاي بيشتري از خاک فلسطين را نصيب صهيونيست‌ها کرد و نه تنها فلسطين آزاد نشد که بخشي از اردن و ‌سوريه و مصر نيز به اشغال صهيونيست‌ها درآمد. اين بار خود فلسطيني‌ها دامن همت به کمر زده و ‌گروه مقاومت تشکيل داده و با ايدئولوژي‌هاي مختلف براي آزادي سرزمينشان از دست اشغالگران که براي ماندن آمده بودند، عمليات مسلحانه را آغاز کردند. در آن دوران کانون فعاليت فلسطيني‌ها در اردن بود. اما با گذشت چند سال و در پي بدسليقگي‌ها و کج‌رفتاري‌هاي برخي از گروه‌هاي فلسطيني و روحيه‌ي ضد مقاومت پادشاه اردن کار به جنگ خونين بين اردني‌ها و گروه‌هاي مقاومت کشيد. «سپتامبر سياه ۱۹۷۰» باعث اخراج گروه‌هاي مقاومت از اردن گرديد. گروه‌هاي مسلح فلسطيني همگي اين بار در لبنان جاي گرفتند. در حد فاصل ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۲ تقريبا همه‌ي عمليات‌هاي مقاومت ضد اسرائيل از خاک لبنان آغاز مي‌شد. اين براي صهيونيست‌ها که ارتش خود را «ارتش شکست‌ناپذير» مي‌دانستند و ارتش‌هاي مجهز عربي را (حتي وقتي با هم به جنگ او آمده بودند) تنها ظرف چند روز به «خاک سياه» نشانده بودند، قابل پذيرش نبود که «ضعيف‌ترين کشور عرب» پايگاه مقاومت شود. وزير جنگ اين رژيم آريل شارون، مي‌خواست لبنان را هم ببلعد. شارون و نخست‌وزير وقت صهيونيست‌ها، مناخيم بگين، لشگرکشي به لبنان و سرکوب فلسطيني‌هاي حاضر در لبنان را در حد يک «مانور نظامي» و يا حتي «پيک‌نيک آخر هفته» فرض مي‌کردند. ششم ژوئن ۱۹۸۲ (۱۶ خرداد ۱۳۶۱) آغاز اين «پيک‌نيک» بود. ارتش عظيمي صهيونيست‌ها راهي لبنان شد. شهرهاي جنوب لبنان يکي پس از ديگري سقوط مي‌کردند. خبر چنداني از مقاومت هيچ کس نبود، چون تقريبا هيچ کس نبود که مقاومت کند! شايد باور کردنش سخت باشد ولي حقيقت دارد که ارتش اسرائيل تنها ۳ روز بعد به بيروت رسيد! اما وضع بيروت با ديگر جاها فرق داشت. در مثلثي در جنوب بيروت به نام «خلده» اسرائيلي‌ها براي اولين بار با مقاومت جدي مواجه شدند. در خلده بود که دنيا براي اولين بار کساني را ديد که سربندهايشان و عکسهايي که به سينه‌شان زده بودند خبر از ارادتشان به امام خميني مي‌داد. اسرائيل بيروت را محاصره کرد، با فشار و جنايت موفق شد شروط خود را تحميل و گروه‌هاي مقاومت فلسطيني را از لبنان اخراج کند. حالا حتي بيروت هم در اشغال اسرائيل بود. اما آنچه که خلده نشان داد، تازه شروع يک راه بود. شروع راه مقاومت شيعيان. اسرائيل ظرف چند ماه جاي پاي خود را در تمامي نقاط اشغالي تثبيت کرده و حتي براي لبنان رئيس جمهور هم تراشيد. همه چيز بر وفق مراد پيش مي‌رفت: فلسطيني‌ها رفته بودند، مقاومت‌هاي کوچکي که صورت گرفته بود، با وجود غير منتظره بودن، سرکوب شده بودند. رئيس جمهوري که براي لبنان تراشيده بودند، بشير جُمَيّل، دوست خوب شارون بود و هيچ کس نمي‌توانست سرزميني به اين حاصلخيزي و با اين اهميت راهبردي را از دست شارون و بگين دربياورد. همه چيز خوب بود اما فقط تا صبح روز ۱۱ نوامبر. آن روز هواي صور، از مهم‌ترين شهر ساحلي لبنان، شديدا باراني و طوفاني بود. نظاميان اسرائيلي که هميشه در سطح شهر و مناطق اطرافش پراکنده بودند، به خاطر طوفاني بودن هوا مجبور شده بودند به مقرشان بروند. مقرشان، ساختماني ۸ طبقه‌اي بود به نام «ساختمان عزمي» که حاکم نظامي‌اي که اسرائيلي‌ها براي صور تعيين کرده بودند نيز در هيمن ساختمان حضور داشت. اگرچه اين ساختمان را به اسم مقر حاکم نظامي صور مي‌شناختند ولي در آن هم دفاتري براي دستگاه اطلاعاتي اسرائيل وجود داشت و هم يک طبقه به عنوان مقر واحد امداد ارتش اسرائيل در منطقه تعيين شده بود و هم طبقه‌ي چهارم را به عنوان محل استقرار تعدادي از افسران و نيروهاي ويژه‌اي در نظر گرفته بودند که براي فعاليت‌هاي مشخصي مثل کارهاي اطلاعاتي يا کمک‌رساني لوجستيک يا ارتباط‌گيري در محل حاضر مي‌شدند. هواي باراني و طوفاني، ساختمان را که در حالت عادي هم شلوغ‌ بود شلوغ‌تر کرده بود. شايد جز چند نفري که براي نگهباني جلوي درب ورودي مقر ايستاده بودند، هيچ کس بيرون نبود و همه در ساختمان حضور داشتند. وقتي صهيونيست‌ها خودشان را به ساختمان مي‌رساندند تا از باران در امان بمانند، يک پژوي سفيد رنگ هم به سمت آنها در حرکت بود. راننده، جواني بود ۱۸ ساله، به نام احمد قصير، از اهالي شهرستان دير قانون النهر از توابع صور. پدرش با وانتي که داشت، سبزي مي‌فروخت. احمد هم کمک‌کار پدر بود. البته در کنار کمک به پدر، از پوشش فروش سبزي براي کمک‌هاي مختلف به نيروهاي مقاومت و حتي جابه‌جايي سلاح هم استفاده مي‌کرد. در ۵ ماهي که از اشغالگري مي‌گذشت، احمد در چند عمليات مقاومت به صورت مستقيم هم شرکت کرده بود. مقاومت رفته رفته داشت خودش را پيدا مي‌کرد و اينجا و آنجا عمليات‌هاي پراکنده‌اي ضد صهيونيست‌ها صورت مي‌داد. با گذشت زمان، بر حجم و کيفيت و قدرت اين عمليات‌ها افزوده مي‌شد، اما هنوز «ضرب شست» اساسي به اشغالگران نشان داده نشده بود. احمد به همراه دو نفر از نيروهاي مقاومت تا نزديکي مقر آمد. قرار بود روز قبل، اين عمليات را انجام دهد اما باران شديد مانع عمليات شده بود. آن روز باران حتي از روز قبل هم شديدتر شده بود اما خير در همين بود که تعداد هرچه بيشتري از صهيونيست‌ها براي فرار از باران به ساختمان پناه ببرند. جوان خوش‌اخلاق لبناني با دو دوستش خداحافظي کرد و به سمت مقر صهيونيست‌ها راه افتاد. با نزديک شدن به دروازه‌ي مقر بر سرعت خود افرود با سرعت زياد به سمت داخل مقر حرکت کرد. سه نفر از نظامي‌هاي صهيونيست سر راه بودند، هر سه را زير گرفت. لحظاتي بعد، پژوي سفيد به درب ساختمان رسيد و در آنجا اشاره‌ي دست احمد، ماشين را منفجر و او را راهي بهشت و ساختمان ۸ طبقه را در يک لحظه تبديل به توده‌ي عظيمي از آوار کرد. عمليات با موفقيت انجام شده بود. اين آغاز «دوران استشهادي‌ها» بود و احمد قصير «امير شهادت‌طلبان» بود و «آغازگر دوران استشهادي‌ها». خبر، مانند صاعقه‌اي بر تل آويو فرود آمد. همه گيج شده بودند. اطلاعات رسيده ثابت مي‌کرد ماجرا مربوط به يک عمليات استشهادي است اما تا آن زمان هيج وقت سابقه نداشت يک نفر خودش را در بين صهيونيست‌ها منفجر کند. بهتر بود سه روز عزاي عمومي اعلام کنند، بوق قطارها را به احترام «قرباني»ها به صدا در آورند، يک زنگ از ساعات مدارس در آن روزها را به بحث درباره‌ي کشته‌هاي اين حادثه اختصاص دهند و بگويند انفجار ناشي از اختلالي در سيستم گازرساني ساختمان بوده است. همين کار را هم کردند، اما «نگرفت». چند روز بعد کوتاه آمدند و اعلام کردند حادثه، ناشي از عملياتي ضد اسرائيلي بوده، اما نه با نيروي استشهادي، بلکه با بمب‌گذاري در داخل ساختمان. اين «بهتر» بود ولي باز هم «نگرفت»! بالاخره کساني ديده بودند پژويي سفيد به داخل ساختمان رفته و آنجار را آوار کرده است. شارون شخصا به صحنه‌ي انفجار آمد و در مقابل آن تل عظيم آوار ايستاد. «سردار اسطوره‌اي» و «فاتح کبير» صهيونيست‌ها هيچ وقت آنقدر مغموم ديده نشده بود. شوخي نبود، آمارهاي اوليه از کشته شدن ۷۴ کشته سرباز و افسر حکايت مي‌کرد. چند روز بعد، نشريات صهيونيستي‌ خبر از کشته شدن ۱۴۱ سرباز و افسر صهيونيست دادند. اسرائيل در جنگ ۱۹۶۷ در حاليکه با مصر و سوريه و اردن (که کمک‌هاي کشورهاي ديگر عرب از جمله عراق را هم به همراه داشتند) جنگيده بود، آمار تلفاتش به ۱۰۰۰ نفر نمي‌رسيد. اما حالا در يک لحظه ۱۴۰ سرباز و افسر را از دست مي‌داد. اين آغاز دوران وحشتناکي براي اسرائيل بود، «آغاز يک پايان». اسحاق رابين، از نظاميان ارشد صهيونيست ها که بعدها نخست‌وزير اين رژيم شد، درست فهميده بود: آنها فلسطيني‌ها را از لبنان بيرون رانده بودند اما در عوض «غول شيعه را از بطري خارج کرده بودند.» و اين تازه اول ماجرا بود. عمليات صور بزرگترين عمليات ضد صهيونيست‌ها در کل تاريخ نبرد با آنها محسوب مي‌شد (و تا امروز هم همچنان در صدر اين فهرست باقي مانده است) اما معلوم نبود واقعا مسئول آن کيست. نام مجري عمليات هم از طرف هيچکس اعلام نشد. حزب الله در آن روزها اصلا اعلام موجوديت نکرده بود و صهيونيست‌ها فقط گروه‌هاي چپگراي لبناني را مي‌شناختند و مبارزان فلسطيني و رزمندگان امل را. حزب الله حاضر شده بود «بُرد رسانه‌اي» را قرباني کند تا اصل ساختار مقاومت بتواند پا بگيرد و بدون اينکه اشغالگران از وجودش خبر داشته باشند پيش برود. از آن گذشته، خاندان احمد قصير در صور و ديگر شهرهاي اشغالي زندگي مي‌کردند. اگر نام او اعلام مي‌شد، حتما براي اين خانواده خطرات جدي پيش مي‌آمد. اين مخفي‌کاري ۳ سالي ادامه داشت. تا آن سال، ارتش اسرائيل مجبور شده بود زير ضربات کاري مقاومت که مدام قوي‌تر و قوي‌تر مي‌شد ابتدا از بيروت و سپس از ديگر شهرها عقب‌نشيني کند. سال ۱۹۸۵ ضربات مقاومت اسرائيلي‌ها را مجبور کرد صور را هم بگذارند و باز عقب‌تر بروند. بعد از عقب‌نشيني ذلت‌بار صهيونيست‌ها، همان‌ها که آمده بودند تا بمانند، قرار شد سيد حسن نصرالله، از مسئولان وقت حزب الله، در دير قانون النهر سخنراني کند. حزب الله در آن زمان اعلام موجوديت کرده و همه آن را مي‌شناختند ولي هنوز رازهاي بسياري بود که کسي از آن خبر نداشت. يکي از آن رازها، آن روز افشا شد. سيد حسن نصرالله با افتخار اعلام کرد کسي که آن سيلي جانانه را به صورت اشغالگران نواخته، از اهالي همين شهر بوده، جواني ۱۸ ساله به نام احمد جعفر قصير. از آن روز، نام احمد قصير، با عمليات‌هاي شهادت طلبانه گره خورد و حزب الله نيز روز ۱۱ نوامبر را به نام روز شهيد نامگذاري کرده است، روزي که هر سال، با سخنراني سيد مقاومت گرامي داشته مي‌شود تا ياد جواني که بيشترين تلفات را در يک عمليات از صهيونيست‌ها گرفت و ياد آنها که در پي او رفتند فراموش نشود: «فراموش نکنيم که عمليات [انفجار] مقر حاکم نظامي [صور] اولين عمليات شهادت‌طلبانه از اين نوع در تاريخ نبرد با دشمن صهيونيست بود و اولين باري بود که جواني سوار ماشيني پر از مواد منفجره مي‌شد و به دل يکي از دژهاي دشمن مي‌زد و آن را ويران مي‌کرد. اين يعني که اين عمليات يک سنت حسنه را در حوزه‌ي فعاليت‌هاي جهادي ايجاد کرده که [مجري آن] هم اجر خودش را مي‌برد و هم اجر هر کس را که به اين سنت عمل کند. به همين جهت است که ما در کنار هر نيروي شهادت‌طلبي که به دل دژها و کاروان‌هاي دشمن در لبنان مي‌زد، صورت احمد قصير را هم مي‌ديديم و هنوز هم صورت احمد را مي‌بينيم که به دل کانون‌هاي نظامي و جامعه‌ي دشمن در فلسطين مي‌زند.» (بخشي از سخنراني سيد حسن نصرالله در ۱۱ نوامبر ۲۰۰۷) منابع: -تاريخ لبنان المقاوم في مئة عام، اثر عبدالله الحاج حسن، انتشارات دارالولاء بيروت -از مقاومت تا پيروزي، اثر دکتر مسعود اسداللهي، موسسه مطالعات و تحقيقات انديشه‌سازان نور -متن سخنراني‌هاي سيد حسن نصرالله در سالهاي مختلف در روز شهيد، مندرج در سايت رسمي روابط عمومي حزب الله به آدرس: mediarelations-lb.org -مقاله «من هو أحمد قصير؟ ولماذا ارتبط اسمه بيوم الشهيد في ۱۱ تشرين الثاني؟» در سايت العهد (وابسته به حزب الله) -مقاله «احمد قصير، فاتح عهد الإستشهاديين في الجنوب» در سايت بنت جبيل با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد