دنياي اقتصاد/
متن پيش رو در دنياي اقتصاد منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
«جان. آر. برادلي»، نويسنده و مقاله نويسي که براي بسياري از روزنامهها و مجلات از جمله اکونوميست و The Spectator گزارش و مقاله مينويسد، در گزارشي مفصل براي The Spectator با عنوان «پادشاهي خون» مروري بر ماجراي قتل خاشقجي کرده است و مينويسد: «بهعنوان فردي که سه دهه همکاري نزديکي با سرويسهاي اطلاعاتي در جهان عرب و غرب داشت ميگويم جمال خاشقجي، ستوننويس واشنگتن پست و مخالف سعودي ميدانست که با ورود به کنسولگري عربستان در آنکارا دست به يک ريسک بزرگ زده است.» او مينويسد: خاشقجي که روزگاري در زمره «خوديهاي» رژيم بود و بعدها به منتقد بنسلمان تبديل شد به تبعيدي خودخواسته به واشنگتن رفته بود؛ آن هم در بحبوحه دوراني که در داخل کشورش سيل برخورد و سرکوب منتقدان به راه افتاده بود. «جانآر. برادلي» در گزارش مفصل خود در The Spectator، ميافزايد: خاشقجي «عزيز کرده» مفسران غربي در امور خاورميانه بود. او دو ميليون فالوئر در توييتر داشت و مهمترين کارشناس سياسي در جهان عرب بود و با بسياري از رسانهها در بريتانيا و آمريکا سخن ميگفت.
اين نويسنده به طعنه رژيم بنسلمان را «انقلابي» مينامد و مينويسد: اين رژيم انقلابي به زنان اجازه رانندگي داده، با اسرائيل عليه ايران متحد شده و دست پليس مذهبي عربستان را بسته است. وقتي بوريس جانسون وزيرخارجه بريتانيا بود، در مدح بنسلمان گفته بود: «او بهترين اتفاقي بود که ميتوانست- لااقل ظرف يک دهه گذشته- براي منطقه رخ دهد. سبک رهبري اين جوان ۳۳ ساله بسيار متفاوت است.» اين درحالي است که بيرحمي، قساوت، ستمگري، حمام خون و جان مردم را ستاندن همچنان در اين کشور ادامه دارد. اين کشور اعدامهاي عمومي وحشتناکي را مرتکب شده است. در يمن هم گفته ميشود تاکنون ۱۰ هزار نفر کشته شدهاند. شاهزادهها و تاجران يا شکنجه يا سر به نيست ميشوند؛ اعتراض شيعيان به خاک و خون کشيده ميشود و روستاهايشان به ويرانه تبديل ميشود و...
مرگ خاشقجي تبديل به خشم جهاني عليه خاندان سعودي شده است. اين قتل به ما نشان ميدهد که عربستان وارد دورهاي از تحولات غيرمنتظره شده است؛ اينکه يک نفر در راس خانواده سلطنتي همچون مافيا عمل ميکند. وقتي به او ملحق ميشويد بايد تا زنده هستيد دنبالهروي او باشيد و وقتي ميخواهيد از کشور خارج شويد بايد قيد جان خود را بزنيد. اگرچه گفته ميشود خاشقجي يک ليبرال بوده اما ظاهرا چنين نبوده است. او در دهه ۷۰ به اخوانالمسلمين پيوست و تا همين اواخر آنها را تحسين ميکرد. او اپوزيسيون اسلامگراي ميانهرو در سوريه را تحسين ميکرد که جناياتش عليه بشريت زبانزد خاص و عام است. چاشني باورهاي اسلامگرايي او ارجاع به آزاديها و دموکراسي غربي بود. او نه مدافع دموکراسي غربي که حامي ظهور اسلام سياسي بود که بهار عربي آن را برانگيخته بود. براي خاشقجي، سکولاريسم دشمن اصلي بود.
در هر حال، اين «ياسين آکتاي» نماينده سابق حزب عدالت و توسعه ترکيه بود که خاشقجي به نامزدش گفته بود در صورت ناپديد شدن در سفارت، با او تماس بگيرد. حزب عدالت هم اساسا شاخه ترکيهاي اخوان است. مورد اعتمادترين دوست او مشاور اردوغان بود؛ اردوغاني که مهمترين پيگردکننده روزنامهنگاران روي زمين است. او هرگز از اردوغان انتقاد نکرده بود. بنابراين، نبايد ترور او را بهگونهاي ترسيم کنيم که خاشقجي را يک مصلح ليبرال معرفي کند. او جايگاه خود را در غرب – جايگاهي که شايستهاش هم نيست- مديون دوراني است که سردبير الوطن بود و از آن اخراج شد (من در سالهاي بعد با خاشقجي در روزنامه Arab News همکاري ميکردم). او به اين دليل اخراج شد که به يک ستوننويس اجازه داده بود از يک «متفکر اسلامي» انتقاد کند که يکي از پدران پايهگذار وهابيت در عربستان بود. به اين ترتيب، از خاشقجي بهعنوان يک «ترقي خواه ليبرال» نام برده شد.
اخوانالمسلمين همواره در ستيز با وهابيت بود. او مدافع تحميل قوانين اسلامي با مشارکت در فرآيندهاي دموکراتيک بود. وهابيت اما دموکراسي را به منزله ابداعي غرب «لوث» کرد. از نگاه خاندان سلطنت در عربستان، خاشقجي پيوندهايي با القاعده پيش از حملات ۱۱ سپتامبر داشت. او در دهه ۸۰ و ۹۰ دوست بن لادن بود و او را در افغانستان و سودان همراهي ميکرد و جهاد او عليه شوروي را ارج مينهاد. همزمان او به استخدام سرويس جاسوسي و اطلاعاتي عربستان در آمد تا بنلادن را ترغيب به صلح با خاندان سعودي کند. نتيجه؟ خاشقجي تنها عضو غيرسلطنتي عربستان بود که پيوندهاي دوستانهاي با بنلادن در حملات منتهي به ۱۱ سپتامبر داشت. اگر او با وليعهد سعودي «چپ ميافتاد»، اين اطلاعات ميتوانست اين خاندان را در سيبل حملات جهاني قرار دهد. پس از ۱۱ سپتامبر از القاعده بريد و بهعنوان مشاور سفير عربستان در لندن و سپس واشنگتن (شاهزاده ترکي الفيصل) منصوب شد. او در اين دوران هم به خاطر گزارشهايش از بنلادن با سرويسهاي اطلاعاتي آمريکا، بريتانيا و عربستان همکاري کرده و به قول معروف «بُر خورد.»
سعوديها ميترسيدند او به يک دارايي ارزشمند در دست آمريکا تبديل شود. در سال ۲۰۰۵، يک مقام ارشد پنتاگون به من [جان برادلي] گفته بود که «طرحي خندهدار» وجود دارد که «سعوديها از عربستان بيرون رانده شوند.» قرار بود شورايي از چهرههاي منتخب سعودي در مکه برگزيده شوند تا امور کشور را زير نظر آمريکا به دست گيرند. اين مقام پنتاگون نام سه نفر را ذکر کرد که يکي از آنها همين خاشقجي بود که قرار بود اداره عربستان بدون خاندان سعودي را در دست گيرد. يک دوست ميگفت: محمد بنسلمان به خاشقجي پيشنهاد داده بود که اگر به عربستان بازگردد به او پست مشاوره خواهد داد. به نوشته گزارشگر The Spectator شايد به اين دلايل بود که دولت عربستان ترجيح داد از دست او خلاص شود تا اطلاعات ذيقيمت به گور برود. اکنون جهان در برابر محمد بنسلمان رو ترش کرده است. سرنوشت خاشقجي جديدترين نشانه از چيزي است که به راستي در حلقههاي دروني قدرت در عربستان رخ ميدهد.
بازار