نماد آخرین خبر

سرمقاله ابتکار/ سکوت در حیات، نقد در پساحیات!

منبع
ابتکار
بروزرسانی
سرمقاله ابتکار/ سکوت در حیات، نقد در پساحیات!
ابتکار/ « سکوت در حيات، نقد در پساحيات! » عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار نوشته محمدعلي وکيلي است که مي‌توانيد آن را در ادامه بخوانيد: چند روزي است که مصاحبه آقاي موسوي‏ خوئيني‌ها جنجال به راه انداخته است. ايشان در اين مصاحبه، مواضع بسيار تندي عليه مرحوم هاشمي گرفته است. او تقريباً کل حيات سياسي و مقاطع زندگي هاشمي را به دست داوري خود سپرد و هيچ‏کدام را قابل دفاع ندانست. هرچند بديهي است که نبايد نقد هاشمي را تابو کرد اما پيدا است که اين مواجهه با هاشمي نمي‌تواند درست باشد. مرحوم هاشمي حتماً قابل نقد است و زندگي سياسي معصومانه‌اي نداشته است. مانند همه شخصيت‌ها، کارنامه او نقاط ضعف هم داشته است. اين‌ها نکاتي بديهي است و نياز به تاکيد ندارد. بر همين اساس، امروز نقد مرحوم هاشمي امر سنگين و گران نبايد باشد. دست‌کم هيچ‏کس مانند او در دوران حياتش نقد نشد و مقابل نقدها تاب نياورد. با اين حال، هر نقدي نمي‌تواند درست باشد و بايد نقدها را به کوره ارزيابي انتقادي بُرد تا سره از ناسره تمييز يابد. ارزيابيِ انتقاديِ نقدها نمي‌تواند مخالفت با اصلِ «نقد کردن» قلمداد گردد. هاشمي مي‌تواند پس از مرگش نقد شود (همانگونه که پيش از مرگش بيش از همه نقد شد)، اما مي‌توان هم پرسيد و معترض شد که اين ديگر چگونه نقدي است؟ چرا انصاف در آن رعايت نمي‌شود؟ آقاي موسوي‏خوئيني‌ها، مرحوم هاشمي را يک «چپ سوپرراديکال» معرفي مي‌کند و ادعا مي‌کند که او هيچگاه در خط اعتدال نبوده است! اينکه مرحوم هاشمي مانند غالب قريب به مطلقِ انقلابيون در دهه شصت، گرايشات «چپي» داشته را مي‌توان با تسامح پذيرفت اما ادعاي اينکه هاشمي با اعتدال بيگانه بوده، بسيار غريب است. مزاج ميانه و معتدلِ هاشمي در سياست، تقريباً از واضحات سياست در ايران است. چندان ميانه‌رو بود که گستره نفوذش و دامنه افرادِ جمع‌ناپذير در ميان حاميانش، بي‌سابقه است. اين مسئله از بديهيات است. البته به طور مطلق امکانِ نظريِ قرائتِ غيرِمعتدلانه از زيستِ سياسي هاشمي منتفي نيست، اما شايسته‌تر بود اگر قرار است خوانشي شاذ از هاشمي ارائه گردد (چندانکه او را بالمره خارج از خط اعتدال توصيف کرد)، نيازمند احتجاجات به مراتب جدي‌تر و قوي‌تر از آنچه آقاي خوئيني‌ها ارائه داد، است. او نمي‌تواند با يک‌دو نقد کهنه بر هاشمي (مانند سکوت او نسبت به برخورد با نهضت آزادي)، و يک‌دو ادعاي جديد اما غريب و اثبات‏نشده، از اين ادعاي به‌ اين‌سان بزرگ دفاع کند. اطلاعات و ادعاهاي جديد او پيرامون مرحوم هاشمي (مانند ادعايي که پيرامون نمازجمعه۷۶ مطرح کرد) به قدري غريب بود که يک نفر نيز از آن دفاع نکرد. بهتر آن بود که بسياري از اين حرف‌ها را در زمان حيات مرحوم هاشمي به او نسبت مي‌داد تا سنجش آن راحت‌تر بود. آقاي خوئيني‌ها که مي‌دانست چند دهه است که مرحوم هاشمي ذيل ترم‌هاي خاصي تبيين مي‌شود و روايت‌‌هايي که از هاشمي مي‌شود چگونه است، چرا در زمان حيات هاشمي اين روايات را به چالش نکشيد و او را به پاسخ وانداشت؟! طبيعي است که ما اکنون بسياري از اين ادعاها که اينگونه طرح و شرح مي‌شوند را چندان جدي نگيريم و برايش ارزش معرفتي قائل نشويم. گاهي شخصي به علت ملاحظاتي در زمان خودش نقد نمي‌شود؛ يا ناتواني معرفتيِ تاريخي وجود دارد يا هژمون قدرت مانع مي‌شود و يا موانع ديگر وجود دارد. اما در مورد مرحوم هاشمي اينگونه نبود. دست‌کم دو دهه است که هرکس اراده کرده است توانسته هاشمي را نقد کند. تخريب و تاختن بر هاشمي در اين دهه، راحت‌ترين کارِ ممکن در سياست بود. لذا چندان نمي‌توان دريافت که طرح ادعاهاي غريب پيرامون هاشمي، پس از وفات او، چه توجيهي دارد؟ نه‌تنها پاره‌اي از ادعاها محلِ خدشه است، بلکه حتي نحوه داوري نيز (با فرض صحت همه اطلاعاتِ طرح‏شده) چندان موجه نيست؛ يعني بدترين تبيين و بدبينانه‌ترين قضاوتي که مي‌شد از اين ادعاها کرد، همان بود که آقاي خوئيني‌ها کرد. اين ميزان از بدبيني و بي‌انصافي، نمي‌گذارد که مخاطب نقدِ او را بر جاي درستي بنشاند و روايت او از هاشمي را سالم قلمداد کند. ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد