نماد آخرین خبر

سیمای معترضان آبان از نمای نزدیک

منبع
فرارو
بروزرسانی
سیمای معترضان آبان از نمای نزدیک
فرارو/ متن پيش رو در فرارو منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست با توجه به افزايش قيمت بنزين و به دنبال آن اعتراضاتي که اين امر به دنبال خود داشت، بررسي ابعاد جامعه شناختي اين مسئله از اهميت بسزايي برخوردار بود، در همين رابطه عباس کاظمي جامعه‌شناس و پژوهشگر مطالعات فرهنگي طي يادداشتي که در اختيار فرارو قرار داده، به تبيين اين مسئله پرداخته است.  متن کامل يادداشت عباس کاظمي به شرح زير است: آنچه امروز شورش حاشيه عليه متن نام گرفته است بايد از نو بازخواني شود. دو گانه حاشيه و متن عمدتا به گونه‌اي فهم مي‌شود که گويا "اينجا" و "آنجا" دو عرصه کاملا مجزا از هم هستند. "آنها" نه "آنجا " دور از ما، و نه بسيار متفاوت از ما هستند. اين افراد بيش از آنچه که فکر مي‌کنيم به ما نزديک هستند. کافي است در اداره‌اي که کار مي‌کنيد به آبدارچي يا به خدماتي‌ها بيشتر توجه کنيد، کافي است به زنان خدمتکاري که به خانه‌هاي‌تان مي‌آيند، به سرايدار مجتمع‌ها، به پيک‌هايي که اشيا دوست داشتني‌تان را ردو بدل مي‌کنند يا غذاي گرمي که سفارش داديد براي‌تان مي آورند، به دستفروشاني که پشت چراغ‌هاي قرمز به انواع کارها مشغول‌اند، به واکسي‌هاي سر چهار راه، به کارگراني که در کارواش‌ها ماشين‌ شما را جلا مي‌دهند و به رانندگان تاکسي‌هاي اينترنتي نگاهي بيندازيد. آنها همه جا هستند و هيچ وقت دور از ما نبودند فقط ما آنها را از پيش نمي‌ديديم. شورش‌ها تنها آنان را به حاشيه‌اي ديدني و تحليل‌کردني تبديل کرده‌اند. مي خواهم صرفا يکي از هزاران روايتي که شما روزانه با آن روبروييد را بيان کنم. در يکي از دانشگاه‌هايي که تدريس مي‌کنم، فردي به عنوان آبدارچي تا چندي پيش مشغول بکار بود، در يکي از روزهاي گرم تابستان متوجه شدم کتابي شعر و يک رمان روي ميز اوست، روز ديگري کتابي علمي در باب زيست شناسي. برايم جالب شد و با او به گفت و گو نشستم و بعدا بيشتر با هم حرف زديم، فرد مجردي بود که به خاطر نياز مالي خانواده دست از دانشگاه کشيده بود و اکنون چاي مي‌آورد، طبقات را طي مي‌کشيد و دستشويي‌ها را مي‌شست. اولين نکته‌اي که به چشمم آمد فاصله منزلتي و احساس ناکامي بود که مدام درون خود احساس مي‌کرد. اما او که بود؟ از کجا آمده بود؟ به چه چيزهايي فکر مي‌کرد و چه آرزوهايي در سر داشت؟ هيچکس حتي در دانشگاهي که کار مي‌کرد از احوال او خبر نداشت. اين همان وضعيتي است که کل جامعه را فراگرفته است و ما نسبت بدان غافليم، پديده‌اي که بنظرم با مفهوم بي‌عاطفگي اجتماعي بايد توضيح داده شود. در ميان همه مسائلي که مردم با آنها روبرو هستند، مانند فقر، بيکاري، بي‌خانماني، به نظرم اين مفهوم که ذيل احساس تنهايي و بي‌پناهي و بي‌کسي درک مي‌شود بايد از اهميت بيشتري برخوردار باشد. دانشگاه و استاداني که کارشان مطالعه مسائل اجتماعي و رواني و مسائلي از اين دست است به کل به اين جزئيات علاقه‌اي نداشتند. اکنون او مدتي است که کارش را به دلايلي از دست داده است. من مشترکاتي بين او و مردمي که به خيابان آمدند پيدا کرده‌ام. يکم، مهاجرت: به تازگي از يکي از شهرستان هاي غرب ايران آمده است، از خانواده‌اش جدا شده است تا براي آنها معاشي فراهم سازد. دوم، بي مکاني: جايي مناسب و با ثبات براي اقامت ندارد و به طور موقت در منزل يکي از اقوامش مستقر است. سوم، حاشيه تهران: از هشتگرد هر روز به تهران مي‌آيد. گرچه در حاشيه مي‌خوابد اما در تهران زندگي مي‌کند. چهارم، بيکاري يا کار بي ثبات: او اکنون بيکار است، وقتي هم که کار داشت ذيل شرکت‌هاي استعماگري فعاليت مي‌کرد که هر لحظه امکان از دست دادن شغلش را انتظار مي‌کشيد. پنجم، اگرچه مدرک بالايي ندارد اما کم سواد نيست. او تحصيلات دانشگاهي‌اش را ناتمام رها کرده است به دليل مشکلاتي که داشته است اما به لحاظ روحي خود را فردي تحصيلکرده مي‌داند. ششم، احساسي مبهم همراه با اضطراب، سرگشتگي و نااميدي او را فرا گرفته است. شرايط او به حدي سخت است که به خودکشي نيز فکر کرده است. هفتم، سن: سن او در رنج سني ۲۰ تا ۲۸ سال و مجرد است. همه اين مولفه‌هايي که از اين فرد ذکر شد با خصوصياتي که از معترضين آبان ماه عمدتا روايت مي‌شود نوعي شباهت خويشاوندي وجود دارد. من در همان دانشگاه سه نمونه ديگر دارم يکي در کسوت استاد حق التدريسي، دوم در موقعيت دانشجويي و سوم در شغل خدماتي که در بسياري از ويژگيهاي ذکر شده با هم اشتراکاتي دارند و شايد همين اشتراکات است که ناميدن اين جماعت عظيم ناراضي را دشوار کرده باشد. همه اين جماعت در سردرگمي، پادرهوايي و بلاتکليفي ( شغل، مسکن، منزلت و...) با هم اشتراک دارند. اغلب تصاوير و بازنمائي‌هايي که از شورش‌ آبان ماه ارائه شده است مبتني بر خواست طبقات برتر و آلوده به ديدگاههاي فرادستانه است. براي ما گفته‌اند که آنها با ابزار خشونت خواست خود را بيان مي کنند، اينکه بر خلاف طبقه متوسط گفت و گو پذير نيستند، اينکه دست به تخريب بيت المال مي‌زنند و دچار بيماري اجتماعي ونداليستي هستند، اينکه ابزار دست قدرتهاي خارجي هستند، اينکه نوعي بي عاطفگي و بي‌‌رحمي در اعتراضات‌شان نهفته است. اين عبارت‌ها تنها از زبان يک فرادست بيان مي‌شوند حتي اگر روشنفکر يا استاد دانشگاه يا خود از وضع موجود ناراضي باشد.
ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد