نماد آخرین خبر

اشرف غنی برای عبور از چالش به کمک ایران نیاز دارد

منبع
ديپلماسي ايراني
بروزرسانی
اشرف غنی برای عبور از چالش به کمک ایران نیاز دارد
ديپلماسي ايراني/ متن پيش رو در ديپلماسي ايراني منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست. پيرمحمد ملازهي در گفت وگو با ديپلماسي ايراني ضمن تاکيد براي نکته که توزيع قدرت بين سه جريان طالبان، ليبرال ها به نمايندگي اشرف غني احمدزي و جهادي ها با محوريت عبدالله عبدالله، منطقي ترين راه حل براي برون رفت از چالش کنوني در افغانستان است، پيرامون تنش هاي اخير در مناسبات تهران و کابل و تاثير آن بر روابط دو کشور در سال پيش رو بر اين باور است که اگر اشرف غني به سمت تحت الشعاع قرار دادن روابط افغانستان با ايران گام بردارد مسايل و مشکلات بيشتري براي خود، آن هم در شرايط کنوني اين کشور رقم زده است. طي روزهاي پاياني سال ۱۳۹۸ اخباري دال بر شکل‌گيري تنش هاي سياسي، ديپلماتيک و امنيتي ميان تهران و کابل منتشر شد که حتي کار به اخراج مقامات ديپلماتيک افغانستاني و ايراني از جانب دو کشور کشيده شده است. اما دليل يا دلايل اين تنش چيست؟ آيا اين تنش در آينده مي تواند تداوم و تشديد پيدا کند؟ در شرايطي که افغانستان با چالش دو دولت مستقر مواجه هست اساساً ايجاد تنش با همسايگان چه سودي براي کابل دارد؟ ديپلماسي ايراني در گفت وگويي با پيرمحمد ملازهي، کارشناس و تحليلگر مسائل افغانستان به دنبال پاسخ اين سوال‌ها است که در ادامه مي‌خوانيد: با توجه به برخي حرف و حديث ها در خصوص اخراج ديپلمات هايي ايراني و افغانستاني از سوي دو کشور برخي اين مسئله را آغاز تنش در روابط تهران و کابل ارزيابي کرده‌اند. اگرچه سيد عباس موسوي، سخنگوي وزارت امور خارجه صراحتا در اين رابطه عنوان کرده که جابه‌جايي ديپلمات‌ها و افزايش و کاهش تعداد آنها امري معمول در روابط سياسي و ديپلماتيک کشورها به شمار مي‌رود و هر جابه‌جايي لزوما به معني اخراج نيست، اما به نظر مي رسد که طبق برخي از اخبار واصله دولت اشرف غني احمدزي به واسطه برخي گمانه زني ها در خصوص احتمال حمايت تهران از عبدالله عبدالله در زمان انتخابات رياست جمهوري اکنون به سمت کاهش مناسبات با تهران پيش رفته است، خصوصاً که اکنون عبدالله عبدالله نيز به موازات اشرف غني، دولت خود را مستقر کرده و افغانستان با دو دولت مستقر مواجه است. فارغ از اين تحولات اساساً نگاه دولت اشرف غني احمدزي به عنوان يک پشتون که همسويي بيشتري با سياست‌هاي ايالات متحده آمريکا دارد و تمايل به همراهي با جمهوري اسلامي ايران ندارد در خصوص روابط تهران و کابل چيست؟ آيا سال پيش رو که سال آغاز به کار دولت اشرف غني مي تواند روابط دو کشور را تحت الشعاع قرار دهد؟ در پاسخ به سوال شما بايد ۲ نکته را مدنظر قرار داد. اولين نکته ناظر بر اين واقعيت است که اشرف غني احمدزي در راستاي نکته شما همراهي و همسويي بيشتري با برخي از کشورهاي عربي حاشيه خليج فارس مانند عربستان سعودي دارد. لذا در رقابت هاي بين تهران و رياض اشرف غني تمايل بيشتري براي حمايت از سعودي‌ها دارد. نکته دوم هم به اين واقعيت باز مي گردد که در مناسبات ايران و غرب به خصوص ايالات متحده آمريکا، اشرف غني جهت گيري سياسي خود را به سمت غرب برده است. چرا که اشرف غني در يک موقعيت سياسي بسيار ضعيفي در داخل افغانستان قرار دارد و به گفته شما اکنون افغانستان با دو دولت مستقر مواجه است و از آنجايي که در نگاه اشرف غني و دوستان او تمايل جمهوري اسلامي ايران به سمت عبدالله عبدالله است، اين مسئله شده که اکنون اشرف غني احمدزي تمايل پررنگ‌تري براي حمايت از سياست‌هاي ايالات متحده آمريکا و همزمان عربستان سعودي در برابر ايران داشته باشد. حال قطع نظر از اينکه آيا کاهش و افزايش تعداد ديپلمات‌هاي ايراني و افغانستاني از سوي دو کشور به معناي اخراج آنها باشد يا نباشد و يا افراد اخراج شده ايراني از سوي افغانستان ديپلمات باشند يا نباشند، مهم اين است که اکنون روابط دو کشور وارد مرحله تازه‌اي شده است و اين مسئله را نمي توان انکار کرد. بنابراين شايد رياض و واشنگتن بتوانند در ادامه تلاش ها و فشارهاي خود را براي تحت الشعاع قرار دادن روابط تهران و کابل از طريق اشرف غني در دستور کار دولت کابل قرار دهند. اما با اين وجود به نظر من روابط دو کشور ايران و افغانستان به واسطه اقتضائات ژئوپليتيک و امنيتي همسايگي دو کشور به قدري جدي و پررنگ است که اين دست اقدامات قطعاً نه به سود جمهوري اسلامي ايران، نه به سود سود افغانستان و نه به سود منطقه خواهد بود. بنابراين بهترين و صد البته راهگشاترين اقدام و رفتار تمايل دو کشور براي حل مشکلات، تلاش به منظور تداوم و گسترش روابط، مناسبات و همکاري ها در خصوص مسايل بين دو کشور است. قطعاً اگر اشرف غني به سمت تحت الشعاع قرار دادن روابط افغانستان با ايران گام بردارد مسايل و مشکلات بيشتري براي خود، آن هم در شرايط کنوني اين کشور رقم زده است. چون واقعيت آن است که اشتراکات فرهنگي، تاريخي، امنيتي و سياسي دو کشور به واسطه وجود مرز مشترک بيش از هزار کيلومتري سبب شده است که سرنوشت دو کشور به هم گره بخورد. بنابراين سود دو طرف در آن است که همکاري هاي جدي براي تقابل با تحرکات برخي گروه ها در افزايش ناامني ها در مرز دو کشور و همچنين تقابل با قاچاق مواد مخدر داشته باشند. لذا دو کشور ايران و افغانستان که داراي دو فرهنگ، زبان و تاريخ نزديک به هم هستند ناگزير به همکاري با همديگر هستند. در اين رابطه شايد در موقت و کوتاه مدت برخي تنش هاي مقطعي صورت بگيرد که بسيار هم طبيعي است، اما ضرورت هاي همسايگي ايجاب مي کند که تهران و کابل از اين دست تنش ها در ادامه خودداري کنند. چون يقينا اين مسائل و اقتضئات روابط دو کشور اجازه نمي دهد که تنش ها در سطح غيرقابل کنترلي پي گرفته شود. با اين اوصاف اکنون که افغانستان با چالش دو دولت مستقر مواجه است چه برنامه‌اي براي تعامل با ايران در سال پيش رو دارد، آن هم در شرايطي که به نظر مي‌رسد اشرف‌غني جانب ايالات متحده آمريکا و عربستان سعودي را دارد و عبدالله عبدالله نيز نيم‌نگاهي به ايران دوخته است؟ در سايه اين نکته مهم شما و نيز مسائلي که در پاسخ به سوال قبلي مطرح کردم به نظر مي‌رسد در شرايط حساس کنوني اشرف‌غني اين محاسبه سياسي را کرده باشد که با اين حرکت خود در قبال اخراج ديپلمات هاي ايراني از افغانستان يک پيام و پالس را به رياض و واشنگتن که رقابت جدي با تهران دارند، داده باشد که در اين رقابت دولت اشرف غني جانب ايالات متحده آمريکا و عربستان سعودي را گرفته است بنابراين براي آمريکايي ها و سعودي ها بهترين سناريو حمايت از دولت اشرف غني احمدزي است تا همسويي با دولت عبدالله عبدالله که به تمايلي به تهران دارد. پس اشرف غني با اخراج ديپلمات هاي ايراني از خاک افغانستان سعي کرده است از اين طريق با کسب حمايت عربستان سعودي و ايالات متحده آمريکا چالش دولت موازي عبدالله عبدالله را به نحوي حل و فصل کند. ذيل نکات شما سوالي که در ذهن شکل مي‌گيرد ناظر بر اين واقعيت است که اگر اشرف غني احمدزي براي حل چالش دولت موازي عبدالله عبدالله به حمايت عربستان سعودي و ايالات متحده آمريکا چشم دوخته است، چرا براي حل و فصل اين معضل داخلي سياست نزديکي با تهران را در دستور کار قرار نمي دهد، خصوصا که اکنون اين ظن در دولت اشرف غني وجود دارد که به واسطه حمايت تهران از عبدالله عبدالله در زمان انتخابات اين امکان وجود دارد که جمهوري اسلامي ايران بتواند در حل و فصل چالش دو دولت مستقر در افغانستان نقش موثري داشته باشد؟ آيا اشرف غني به جاي تنش آفريني در روابط دو کشور بهتر نبود که به سمت همراهي، همگرايي و همسويي بيشتر با ايران گام بر مي داشت؟ در صحنه تحولات افغانستان اشرف غني يک بازيگر است، همان گونه که عبدالله عبدالله و هر شخص ديگري هم يک بازيگر به شمار مي رود. در سايه اين واقعيت عبدالله عبدالله نماينده بخش شمالي افغانستان است و اشرف غني نماينده تيم پشتون ها و ليبرال دموکرات هاي افغانستان که از سال ۲۰۰۱ حکومت را در افغانستان به دست گرفتند. در اين راستا و به طور سنتي ايران، روسيه و هند همواره از تيم شمالي ها در افغانستان حمايت کرده‌اند. حتي در دوراني که طالبان قدرت را در افغانستان در دست گرفتند و دولت مرحوم برهان الدين رباني را ساقط کردند و اين افراد مجبور شدند به شمال افغانستان بروند و در آنجا دولت خود را تشکيل بدهند سه کشور ايران، روسيه و هند از اين دولت در شمال افغانستان در آن زمان حمايت کردند. به نظر من اين وضعيت به شکل ديگري اکنون در حال تکرار شدن است. اگر چالش و معضل استقرار دو دولت موازي در افغانستان تداوم پيدا کند علي القاعده ايران از عبدالله عبدالله حمايت خواهد کرد. حال در راستاي نکته درست شما طبيعتاً اشرف غني نبايد به سمت افزايش تنش با جمهوري اسلامي ايران پيش مي رفت. اما واقعيت آن است که اکنون در تيم اشرف غني اين باور وجود دارد که جمهوري اسلامي ايران علاوه بر حمايت از عبدالله عبدالله روابط جدي هم با طالبان به موازات روسيه و چين پيدا کرده است. لذا اشرف غني حمايت و همسويي ايالات متحده آمريکا و عربستان را برگزيد تا بتواند جبهه خود را تقويت کند. در اين صورت يقينا تيم شمالي افغانستان با نمايندگي عبدالله عبدالله دو راه بيشتر پيش رو ندارد يا عبدالله عبدالله و تيم شمال بايد به سمت نافرماني مدني، اعتراض انتقاد و درگيري براي گرفتن قدرت در کابل پيش روند که اين مسئله بدون پشتيباني تسليحاتي عملاً امکان ندارد و استفاده از سلاح هم به معناي تشديد بحران جنگ داخلي در اين کشور است و يا دولت محلي خود را در شمال تشکيل دهند که در اين صورت هم افغانستان عملاً دوپاره خواهد شد. بنابراين اشرف غني بي گدار به آب نزده و با برنامه‌ريزي مصلحت خود را در شرايط کنوني در تضعيف روابط با تهران ديده است تا در آن سو بتواند حمايت واشنگتن و رياض را کسب کند. باز هم سوالي که ذهن را مشغول مي کند اين است که اگر اشرف غني براي حل چالش دولت موازي عبدالله عبدالله به سمت کسب حمايت ايالات متحده آمريکا و عربستان سعودي پيش رفته است و حتي پيش شرط توافق آمريکا با طالبان در خصوص آزادسازي ۵ هزار زنداني طالبان را پذيرفت، اکنون با اين چالش مواجه است که اساساً دولت اشرف غني از سوي ايالات متحده آمريکا و عربستان سعودي در آينده مورد پذيرش قرار نگيرد. اين ظن زماني تقويت مي شود که در مراسم ۱۰ اسفند سال گذشته/۲۹ فوريه 2020 براي امضاي توافقنامه صلح ميان آمريکا و طالبان در قطر در سربرگ اين توافقنامه صلح از عبارت "امارت اسلامي افغانستان" استفاده شده است که به نوعي به رسميت شناختن حاکميت دولت طالبان از سوي آمريکايي ها در ذهن متبادر مي کند. چون طالبان در زمان تصاحب کابل و حکومت بر کل افغانستان نام "امارت اسلامي افغانستان" را براي حکومت خود انتخاب کرد. اگرچه همان زمان مقامات کاخ سفيد براي اين مسئله توضيحاتي و يا بهتر بگوييم توجيهاتي را مطرح کردند. آيا با اين تفاسير عملاً اشرف غني يک بازي دو سر باخت را انجام نداده، چون از يک سو به حمايت از آمريکايي برخواسته که احتمالاً در آينده دولت طالبان را جايگزين وي خواهد کرد و از آن سو روابط با تهران براي حل چالش دولت موازي عبدالله عبدالله را هم از دست داده است؟ بله اين تحليل شما کاملا درست است. خصوصاً که نگاه تماميت خواهانه و انحصارگرايانه طالبان اجازه نخواهد داد که دولت ديگري به موازات آن در افغانستان روي کار بيايد. يعني در صورت قدرت گيري طالبان در اين کشور به واسطه توافق صلح اين گروه حاضر به رسميت شناختن هيچ دولت ديگري در افغانستان نخواهد بود کما اين که در پروسه گفت وگو و مذاکرات با آمريکايي‌ها اساساً هيچ‌گونه ارزشي براي مذاکره با دولت مرکزي کابل قائل نبود. منتها شرايط کنوني افغانستان حکايت از اين دارد که ما با سه جريان عمده قدرت‌طلب در افغانستان شامل جريان اشرف غني، جريان عبدالله عبدالله و جريان طالبان رو به رو هستيم. بنابراين در اين شرايط ايالات متحده آمريکا بهترين سناريو را در اين مي‌بيند که يک مديريت را در همراهي با هر سه جريان داشته باشد. لذا بعيد به نظر مي‌رسد که کاخ سفيد بخواهد در کوتاهمدت جانب يکي از اين سه جريان را بگيرد. چراکه اگر آمريکا بخواهد جانب يکي از اين سه جريان قدرت‌طلب در افغانستان را بگيرد آثار و تبعات سياسي و امنيتي جدي براي خود در افغانستان رقم زده است. مگر اينکه واقعا آمريکا طرح تجزيه افغانستان را به شکل جدي در دستور کار قرار داده باشد. لذا شايد واقع بينانه ترين سناريو اين است که اشرف غني اکنون به گونه‌اي بازي مي‌کند که آمريکايي‌ها را مجبور کند که هر سه تيم قدرت را در يک مديريت با همديگر ببيند تا بتواند يک توازن و توزيع قدرت را ميان هر سه طيف قدرت داشته باشد. اما نکته مهم اينجاست که اکنون جريان طالبان رسميتي براي دولت کابل قائل نيست. لذا به نظر مي‌رسد که زلماي خليل زاد، نماينده آمريکا در امور افغانستان در اين راستا سعي دارد با تشکيل دولت موقت اين سه طيف قدرت يعني اشرف غني، عبدالله عبدالله و طالبان را به هم نزديک کند. بنابراين تشکيل دولت موقت لازم و ضروري است. به اين معنا که خليلزاد به دنبال تعيين فردي غير از عبدالله عبدالله و اشرف غني براي رياست دولت موقت است تا از يک سو بتواند زمينه نزديکي طالبان را با دولت کابل فراهم کند که طالبان را هم شريک قدرت کند و از سوي ديگر هم باعث کنار رفتن عبدالله عبدالله و اشرف غني از حاکميت نشود. اگر اين دولت موقت تشکيل شود آمريکايي ها سعي خواهند کرد در طول عمر دولت موقت با اصلاح قانون اساسي افغانستان و عدم تمرکز قدرت در کابل شرايط را براي توزيع جريان هاي قدرت طلب در افغانستان فراهم کنند، کما اين که پيش تر هم طرح هايي براي تحقق اين مهم در قالب تشکيل ۴ منطقه فدرالي با حکومت محلي شامل حکومت پشتون ها، اُزبک ها، تاجيک ها و هزاره ها مطرح شده بود که به موازات آن سهمي هم در دولت مرکزي کابل داشته باشند. به نظر من اين منطقي ترين و واقع بينانه ترين سناريو براي جلوگيري از تجزيه افغانستان و رسيدن به اجماع و مشارکت همه اقشار و بازيگران داخلي در مديريت سياسي اين کشور است. خصوصا که قطعا افغانستان با چالش دو دولت مستقر نمي تواند به حيات سياسي خود ادامه دهد. بنابراين توزيع قدرت بين سه جريان طالبان، ليبرال ها به نمايندگي اشرف غني احمدزي و جهادي ها با محوريت عبدالله عبدالله، منطقي ترين راه حل براي برون رفت از چالش کنوني در افغانستان است.