اعتماد/ « ريشههاي اجتماعي حريق » عنوان سرمقاله روزنامه اعتماد نوشته مهتا بذرافکن است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد:
هر چند شواهد زمينشناسي نشان ميدهد که در طول تاريخ زندگي روي زمين آتشسوزي در طبيعت يکي از روشهاي بازسازي حيات و يک اتفاق معمولي در جهان معمولي بوده است، اما در روزگار ما نه جهان ديگر معمولي است و نه آتشسوزيهاي متعدد جنگلهاي جنوب و شمال کشور منشا طبيعي دارند. به گفته کارشناسان 90درصد از آتشسوزيهاي سالهاي اخير با دخالت انساني صورت گرفته و منجر به فاجعه شده است؛ فاجعهاي که در بلبشوي بحران مديريت بحران موجود در استانهاي مختلف کشور که حتي آبي براي ريختن روي آن و خاموش کردنش پيدا نميشود، نابودگر خواهد بود.کارشناسان، گرمايش زمين را به عنوان يکي از مهمترين دلايل افزايش آتشسوزيها در مناطق خشک و نيمه خشک ارزيابي ميکنند، اما شواهد زيادي در دست است که برخي از اين آتشسوزيها دلايل کاملا اجتماعي دارند که ريشههاي آن را در خارج از جنگل بايد جست.
هر چند سوختن جنگل و حياتوحش تاثير رواني عميقي روي جوامع انساني دارد، با اين حال انسانها به دلايل متفاوت از ناآگاهي و بيمبالاتي گرفته و تا رويکردهاي سودجويانه عامل آتشسوزيند و جنگل، حياتوحش و جوامع محلي و بهويژه عشاير از اين حادثه آسيبهايي گاه غيرقابل جبران ميبينند. جوامع محلي که در جوار جنگلها زندگي ميکنند از جمله بهرهبرداراني هستند که از ديرباز معيشتشان با جنگل پيوند خورده، اما در ساليان اخير اين همزيستي آنها نيز دستخوش تغييرات قابل تاملي شده است. رويکردهاي تخريبگرانهاي چون تصرف زمينهاي جنگلي براي ساخت ويلا، معدنکاري، احداث مزارع و باغها و ساير تاسيسات به بهانه اشتغالزايي توسط افراد متمول و با حمايت مديران مسوول و سيستماتيک از عمدهترين مخاطراتي است که مداخلات بشر را به قلب جنگلها و عرصههاي طبيعي کشانده و بستري براي آتشسوزي فراهم کرده است. مهمترين مشکلي که اين تصرفات ايجاد کرده است کوچک شدن عرصه جنگل و مراتع و از بين رفتن معيشت جوامع محلي و فقيرتر و بيکارتر شدن آنهاست. علاوه بر اين احداث راههاي متعدد موجب شده که مخاطرات انساني چون آتشافروزي در حاشيه جنگلها و مراتع افزايش يابد و پاي مردم ناآشنا به اصول جنگلنوردي و گردشگري به اين مکانها باز شود. مردمي که گاه نميدانند با افروختن آتش و رها کردن زبالهها تا چه حد خطر آتشسوزي را افزايش ميدهند. جوامع محلي نيز به دليل فقر، بيکاري و ناآگاهي و حتي طمع به سوداگريهاي مخرب روي آوردهاند. بيکاري و نبود معيشت جايگزين مناسب که بتواند پيامد آسيب واگذاري عرصههاي جنگلي را کاهش دهد؛ آنها را به سمت روشهاي غيرمتعارف و بسيار مخاطرهآميزي چون همکاري با قاچاقچيان چوب، قطع درختان سالم جهت توليد زغال، صمغگيري بيرويه و آسيبزا، شکار حياتوحش چون سنجابفروشي با آتش زدن درختان روي آوردهاند. اگرچه معدود جاهايي هم بوده است که اثبات کرده هر جا آگاهيبخشي، آموزش و توانمندسازي و شيوههاي مشارکتي بوده، آسيبها از سوي جوامع محلي نيز کاهش يافته، اما آسيب اصلي و مهم يعني جنگلخوري و تصرف عرصههاي منابع طبيعي که به طور سيستماتيک و در پوشش اشتغالزايي صورت ميگيرد همچنان عامل مهم مخاطرات عليه جنگلها ازجمله آتشسوزي است. براساس گفتههاي مردم و فعالان محيطزيست يکي از روشهاي منحوس تصرف؛ آتش زدن عرصههاست. سوالي که بايد مسوولان سه قوه به آن پاسخ دهند اين است که چگونه ممکن است فردي يک شبه مالک بخشي از جنگل شود و ادعا کند که به او ارث رسيده يا جزو استثنائات است؟ آنچه مسلم است بخشي از آتشسوزيهاي ساليان اخير ريشههايي عميقا اجتماعي دارد. طيفي از مسائل از فساد و ناکارآمدي در تصرف عرصههاي جنگلي به بهانه اشتغالزايي گرفته تا فقر و بيکاري مردم جوامع محلي و بيتفاوتي، بيمسووليتي و ناآگاهي گردشگران نسبت به محيطزيست و جنگل، همه و همه دست به دست هم دادهاند که جنگلها و حياتوحش را در عصر تغييرات اقليمي بسوزانند و کباب کنند، اما درنهايت دود اين اهمالکاريها چشم انسانها را کور خواهد کرد. وقتي متمولان ميتوانند به راحتي چندين هزار متر از جنگل را با اسنادي عجيب تصرف کنند، عجيب نيست که شغل برخي جوانان زاگرسنشين «سنجابفروشي» با آتش زدن درختان بلوط شود.» الناس علي دين ملوکهم.»
بازار