کيهان/ « مصاف جوکرها و قهرمانها » عنوان يادداشت روز در روزنامه کيهان به قلم محمد ايماني است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد:
زمانه را بايد درست شناخت و با دانايي رفتار کرد. تحولات چند سال اخير، به اذعان سياستمداران غربي، خبر از «جهان پساغرب» ميدهد. جهان در همان نقطه عطف و پيچ بزرگ تاريخ است که رهبر حکيم انقلاب، سالها قبل از آن سخن گفت. شکوه و شوکت رو برگردانده و آمريکا و اروپا آبستن تحولات مهمي هستند. کرونا در اين ميان، موريانهوار، اقتدار و اعتبار غرب را پيش چشم جهانيان فرو ريخت. جمهوري اسلامي، در حالي که تنها بود، مقابل نظم ناعادلانه ايستاد و با موفقيت به چالش کشيد. بنابراين دور از شان نظام است که مديراني منفعلانه بخواهند خود را با منويات غرب سازگار -منجمد- کنند. اکنون زمان دميدن روح تازه در کالبد مجلس و دولت، مبتني بر حکمت انقلابي است.
1- بيست سال قبل در حالي که قرن و هزاره ميلادي جديد آغاز ميشد، آمريکاييها گفتند ليبرال- دموکراسي پايان تاريخ است. جنگ تمدنها راه انداختند تا ديگران را مضمحل کنند. اما مدتهاست مسئولان سابق و فعلي سياست خارجي اتحاديه اروپا ميگويند نظم تحت رهبري آمريکا به سر آمده است. فدريکا موگريني بهمن ماه 95 به ديولت گفت «قدرت رهبري آمريکا در حال زوال است. من هرگز آمريکا را تا اين حد قطبي شده نديده بودم. بزرگترين دموکراسي دنيا بيثبات شده و انسجام داخلي را از دست داده است». و حالا جوزپ بورل ميگويد «شيوع کرونا نقطه عطفي در تغيير موازنه قدرت است.شاهد پايان نظم جهاني هستيم. تحليلگران از مدتها قبل درباره پايان نظام جهاني به رهبري آمريکا و ظهور قرن آسيايي سخن گفتهاند. اين اتفاق در حال وقوع است».
2- بحران تکبعدي چاره دارد، اما وقتي چندبعدي شود و به شکل تودرتو با هم تقاطع پيدا کند، پيدا کردن سر کلاف دشوار ميشود. آمريکا در بحران درهم تنيده سياست خارجي و داخلي، اقتصادي و بهداشتي، و انسجام ملي گرفتار آمده است. مجموعهاي از کشورهاي نافرمان شکل گرفتهاند که با موفقيت، آمريکا را به چالش ميکشند. کاخ سفيد دو دهه پس از اعلام «قرن جديد آمريکايي»، طرف شکست خورده جنگها در غرب آسياست؛ با هشت هزار ميليارد دلار هزينه و تبديل شدن به بدهکارترين کشور جهان.
3- آمريکا نه اين چند روز آشوب زده، بلکه ماههاست نميتواند درست تنفس کند و خون به مغزش برسد؛ درست مانند آن سياهپوستي که زير زانوي پليس گفت «نميتوانم نفس بکشم» و مُرد. هر عمل از خير و شر، کز آدمي سر ميزند- آن عمل، مزدش به زودي پشت در، در ميزند. آمريکا، نوبرانه چيزي را برداشت ميکند که طي چند دهه کاشته. غارت کشورها و انباشت آن، چيزي جز فقر و تبعيض براي بسياري از شهروندان آمريکا در برنداشته است. بيعدالتي گسترده، رنج نژادپرستي، و فقر و بيکاري کمسابقه، دست به دست هم داده تا خيليها را بشوراند. چهار دولت کلينتون، بوش، اوباما و ترامپ ظرف سه دهه گذشته وعده دادند آمريکا را در زمينه قدرت و رفاه و پيشرفت، اول دنيا کنند و نه درباره شمار مبتلايان و قربانيان يک بيماري. در حالي که دولتمردان آمريکايي درباره شيوع کرونا در چين و ايران و برخي کشورهاي ديگر ياوه ميبافتند، اکنون آمار مبتلايان آمريکا از مرز 1/8 ميليون نفر و شمار قربانيان از ۱۰۵ هزار نفر گذشته است. به دنبال اين از هم گسيختگي مديريتي، شمار بيکارشدگان از مرز 42 ميليون نفر فراتر رفته است. آمار گرسنگان مطلق اگر 47 ميليون نفر بود، دهها ميليون آمريکايي پس از کرونا به اين رقم اضافه شدهاند.
4- دستکم از ۱۶ ايالت، تظاهرات گسترده و آشوب گزارش ميشود. در ۲۵ شهر حکومت نظامي اعلام شده و به مردم شليک ميشود. اعتراضات به لسآنجلس، فيلادلفيا، آتلانتا، دِنوِر، کليولند، کلرادو، تگزاس، نيويورک، واشنگتن، سياتل، شيکاگو، پيتسبورگ، سنديهگو، اوستين، پورتلند، ميامي، ميلواکي و کلمبوس کشيده شده، و ارتش براي اولين بار در سي سال گذشته، براي سرکوب مستقيم مردم، باتانک و زره پوش به خيابانها آمده است. نيويورکتايمز مينويسد «آمريکا انبار باروت است» و واشنگتنپست ميافزايد «آمريکا گرفتار بيماري، بيکاري و خشونت سازمانيافته است».
5- ترامپ چهار سال قبل با بسيج اعتراضات عليه سيستم سياسي روي کار آمد، در حالي که خود عضوي از اين سيستم تبعيض زده و دو قطبي بود. او توانست با سواري گرفتن از شبکههاي اجتماعي، بر غولهاي رسانهاي حريف غلبه کند. اما حالا ميگويد بايد براي مهار آشوب، توييتر را محدود کنيم. شبکههايي مانند توييتر، يک دهه قبل به عنوان ابزار آشوبافکني در کشورهاي مثل ايران عمل ميکردند اما حالا بهعنوان بسيجکننده عليه سيستم سياسي آمريکا کار ميکنند. ترامپ در حالي آمريکا را به نقطه انفجار رساند که خود، نارضايتيها را عليه دموکراتها سامان داد. سپس، با دوشيدن عربستان و نظاير آن، توانست تا همين چند ماه قبل، رونق نسبي در اقتصاد ايجاد کند. اما ناگهان يک ويروس کوچک، نقاب از چهره ساختار پوسيده آمريکا برداشت. ترامپ اگر به دلقکها ميماند، اما در نگاه اکثريت، بر بسياري از دموکراتها و جمهوريخواهان که آشکارا دروغ ميگفتند، ترجيح داشت. به اين معنا آمريکا دهه هاست قهرمان ندارد و ضد قهرمان (بتمن)ها در آن جولان ميدهند. «جوکر» اگر شخصيت ضدقهرماني است که مدتهاست تبديل به قهرمان فيلم و داستانهاي آمريکايي شده، وجه غالب سياست در اين کشور است؛ کساني که جنايت و خشونت و غارت حداکثري را پشت لبخند و ماسک حقوق بشر و آزادي و برخورداري پنهان ميکنند و شکستها را ميپوشانند. ترامپ، آخرين جوکر حاکميت آمريکاست و نه اولين آنها. ريگان و بوش پدر و پسر و کلينتون و اوباما، قطعا در شرارت و جنايت نقابدارانه، جوکرتر از ترامپ بودهاند.
6- زمام امور از دست آمريکا در رفته است. کار بهجايي رسيده که برايان هوک (هماهنگکننده امور ضد ايران در وزارت خارجه آمريکا) در نيويورک پست مينويسد «شبکه فارسي صداي آمريکا، سال گذشته بيش از ۱۷ ميليون دلار بودجه گرفت اما بيشتر شبيه صداي ملاها در ايران است». صداي آمريکا چه غلطي بکند، در حالي که نقشههاي حاکميت آمريکا کمانه کرده است؟! آنها مهرماه 98، سلسله آشوب را در لبنان و عراق سازمان دادند تا سپس به ايران سرايت دهند. جوکرهاي نقابدار، ميداندار آشوبي شدند که بنا بود بومي به نظر برسند. بساط اين فتنه بزرگ، با شجاعت و درايت سليمانيها، ابومهدي مهندسها و سيد حسن نصراللهها برچيده شد؛ اما حالا آتش آشوب، به دامان آمريکا افتاده است. آمريکا از قهرمان تهي شده و در مقابل، تا توانسته ضدقهرمانساخته و شرارت و جنايت و فساد سازمان يافته را در حد اشباع توليد کرده است. اين، نشانه زوال يک تمدن است. ما اما قهرمان داريم، فراوان هم داريم؛ نسل به نسل، که پا جاي پاي هم گذاشته و در برابر چالشهاي بزرگ سينه سپر کردهاند. درست در مقطعي که خباثتهاي دو دولت اوباما و ترامپ به اوج رسيده بود، قهرمانان ما جنگ بزرگ را در عراق، سوريه، لبنان، فلسطين و يمن با موفقيت اداره کردند، سيلي بر گوش آمريکا در عينالاسد و بر فراز خليجفارس زدند، ماهواره نظامي را در مدار 430 کيلومتري قرار دادند و تحريمهاي نفتي را با صادرات رسمي بنزين شکستند.
7- قهرمانان ما، واقعي و ناميرا هستند؛ اگر هم به شهادت برسند، اول شکوفايي و عطرافشانيشان است. آمريکاييها گفتند ايران پس از ترور سليماني، از سوريه و عراق عقب مينشيند؛ اما روياي آنها کابوس شد وقتي ديدند ايران وارد ونزوئلا شده و مردم، تصوير حاج قاسم را کنار قهرمانان خود سر دست گرفتهاند. پوستري در ونزوئلا منتشر شد که در آن، حاج قاسم سليماني پيشاپيش قهرمانان آمريکاي لاتين (کاسترو، بوليوار، چاوز و چهگوارا) حرکت ميکند. روي پوستر نوشته بود «چهرهها، زمانها و کشورها تغيير ميکنند، اما هدف يکي است». سليماني اگر ترور نميشد، احتمالا تا اين حد بيخ گوش آمريکا الهامبخش نميشد. سناتور کريس مورفي سناتور حق داشت 14 دي ماه 98 بگويد «ژنرال سليماني به عنوان يک شهيد، ميتواند براي آمريکا به مراتب خطرناک تر باشد. بايد از خود بپرسيم او زماني که زنده بود، خطرناکتر بود يا الان که کشته شده است؟».
8- دولت و مجلس اگر به آموزههاي حکيمانه انقلاب عمل کنند، کوه مشکلات در برابرشان آب ميشود. ما دورهاي را سپري کرديم که با ساخت پالايشگاه و رعايت مصرف بهينه سوخت، ميتوانستيم از هفت هشت سال قبل صادرکننده بنزين باشيم، اما در اثر سوءمديريت، واردکننده شديم. در اثر همين سوءمديريت (لجاجت و نفوذزدگي) و حذف چهار ساله کارت سوخت و سهميهبندي که به قاچاق ختم شد، روزانه 100 ميليارد تومان از جيب کشور رفت. بنزين به قيمت گزاف وارد کردند و با بيکفايتي به قاچاقچيان سپردند. 144 هزار ميليارد تومان ظرف چهار سال از جيب کشور رفت؛ تقريبا به اندازه کسري بودجه امسال دولت. در همين دوره ميشد چرخ اقتصاد و 250 شاخه صنعتي را به واسطه رونق بخشيدن به ساخت و ساز انبوه مسکن چرخاند، در تيراژ ميليوني شغل ايجاد کرد و نرخ تورم را نصف کرد. اما وزير مربوطه براي پنج سال، فقط عليه مسکن مهر شعار داد و جاي وزير خارجه درباره سياست خارجي و فضائل نداشته برجام سخنراني کرد. قطعا دوره اين سبک مديريت آمريکا هراسانه و در جا زدن مطابق خواست آمريکاييها سپري شده. آمريکا اگر ميخواست و ميتوانست، بايد به درد مردم گرفتار خود ميرسيد. ديگر نميتوان با وهميّات ابطال شده شش هفت سال قبل ادامه مسير داد. مجلس جديد، بشارت آغاز دوراني جديد است. بايد به توانمنديهاي انبوه داخلي، منطقهاي و بينالملل «فرا غرب» اولويت داد و بر برخي بيعملي يا بدعمليها نقطه پايان نهاد. دولت وقتي از اميد و اعتماد به دشمن عبور کرد و به توانمنديهاي داخلي احترام گذاشت، توانست به موفقيت برسد؛ مهار کرونا و ارزآوري از طريق صادرات علني بنزين نمونهاي از اين فرصتهاست.
بازار