نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
تحلیل ها

مدیرکل خاورمیانه وزارت خارجه: شهادت سردار سلیمانی امتیازی ناروا به تروریست‌ها بود

منبع
اعتماد
بروزرسانی
مدیرکل خاورمیانه وزارت خارجه: شهادت سردار سلیمانی امتیازی ناروا به تروریست‌ها بود
اعتماد/ متن پيش رو در اعتماد منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست در بحث حضور ما در سوريه نبايد صرفا سود و زيان مالي را درنظر گرفت‌
سارا معصومي/ غرب آسيا همچنان گرفتار بحران‌هاي روزافزون است. از طولاني شدن بن‌بست در پرونده صلح خاورميانه تا انفعال کشورهاي عربي و برخي کشورهاي اسلامي در برابر زياده‌خواهي‌هاي رژيم اسراييل، از تداوم بحران انساني در يمن تا ناآرامي‌هاي پراکنده نظامي و ابهام در آينده سياسي سوريه. در حالي که بازيگران مهم منطقه‌اي روزهاي تنش در روابط دو يا چندجانبه را تجربه مي‌کنند تداوم نقش‌آفريني بازيگران فرامنطقه‌اي که عمدتا با چاشني نظامي‌گري هم همراه شده شرايط را روز به روز وخيم‌تر مي‌کند. حميدرضا دهقاني‌پوده، دستيار وزير خارجه و مديرکل خاورميانه وزارت امور خارجه کشورمان در گفت‌وگوي تفصيلي با روزنامه اعتماد از جزييات جاري در پرونده سوريه و تلاش‌ کشورهاي عضو ابتکار آستانه براي فاصله گرفتن از فاز نظامي و ورود پرونده به فاز سياسي سخن مي‌گويد. دهقاني‌پوده در بخش‌هايي از اين گفت‌وگو با اشاره به عدم تاثيرپذيري سياست‌هاي منطقه‌اي ايران از ترور سردار شهيد قاسم سليماني تاکيد مي‌کند که شهادت سردار سليماني ضربه به طرفداران ثبات، استقرار و حاکميت‌هاي ملي در منطقه خاورميانه بود. مشروح اين گفت‌وگو به شرح زير است. در سايه دولت دونالد ترامپ ما شاهد سکوت جهان عرب و اسلام و کوچک و کوچک‌تر شدن سرزمين فلسطين هستيم. ابتدا معامله قرن مطرح شد و پس از آن هم شاهد تلاش رژيم اسراييل براي الحاق سرزمين‌هاي بيشتر هستيم. آيا بايد بي‌تعارف اعتراف کنيم که پرونده فلسطين در جهان اسلام با بي‌توجهي بي‌سابقه و تاريخي روبه‌رو شده است؟ بله، مشغوليت برخي دولت‌هاي عربي و اسلامي به امور ديگر باعث شد که سرزمين فلسطين و قبله اول مسلمانان به فراموشي سپرده شود. در حالي که قبله اول همچنان مي‌توانست به عامل وحدت ميان کشورهاي اسلامي تبديل شود اما متاسفانه اين عامل وحدت به فراموشي سپرده شد و ما شاهد بلعيده شدن سرزمين فلسطين توسط اسراييل هستيم. بخش‌هايي که بر اثر قيام مردم فلسطين و گروه‌هاي مقاومت تلاش مي‌کرد خود را از دست زورگويي‌هاي اسراييل خلاص کند با موج دوم اختلاف‌ها و فراموشي اين تلاش‌ها تضعيف شد. حضور شخصي مانند ترامپ و نتانياهو در قدرت هم به اين روند کمک کرد. يکي ديگر از عواملي که باعث شد تا حدودي موضوع فلسطين کمرنگ شده و جنايت‌هاي اسراييل فراموش بشود نوع عملکردي بود که گروه‌هاي تروريستي به ويژه داعش انجام دادند. زماني اسراييلي‌ها به يک کودک فلسطيني بنزين خورانده و او را زنده آتش زدند که منجر به واکنش جهاني شد و دنيا در برابر آن ايستاد. با ظهور داعش، ده‌ها تصوير از اين جنس هر روز نمايش داده شد آن هم در حالي که مسلماني داشت، مسلمان ديگر را به آتش مي‌کشيد. درنتيجه موضوع جنايت‌هاي اسراييل کمرنگ شد. امروز به وضعيتي رسيده‌ايم که امريکا در سايه اين اختلاف و بي‌توجهي، کاري را که از 1995 کنگره امريکا تصويب کرده بود که سفارت امريکا از تل‌آويو به بيت‌المقدس منتقل شود، عملي کرد. روساي جمهور پيشين امريکا همگي از سال 1998 هر سال دو بار و حتي خود ترامپ نيز دوبار درخواست به تعويق انداختن اين امر را کرده بود تا منافع امريکا به خطر نيفتد اما در سايه سکوت و اختلافات عميق جهان عرب و اسلام و رياست‌جمهوري دونالد ترامپ اين اقدام غيرقانوني انجام شد. مساله دوم الحاق و انضمام جولان به اين رژيم و مساله سوم بخش ديگري از معامله قرن است که در آينده نزديک قصد دارند حداقل 30درصد از کرانه باختري را به اسراييل ملحق کنند. همه اين اتفاق‌هاي ناگوار در پرتو به خود مشغولي کشورهاي عربي و اسلامي و اختلافات داخلي اعم از اختلاف بين کشورهاي عربي و اسلامي و اختلاف بين عناصر شکل‌دهنده سياسي و اجتماعي در داخل کشورها و فراموشي نقش ملت‌ها و به حاشيه بردن خواست آنها و ناکارآمدي و فقدان مقبوليت مردمي و فراموش کردن خطر اصلي و البته جنايت‌هاي تروريست‌ها صورت مي‌گيرد. انفعال کشورهاي عربي و اسلامي و نااميدي از راهکار سياسي مي‌تواند نوعي از انتفاضه جديد را رقم بزند؟ بايد ببينيم که انتفاضه‌هاي اول و دوم در سايه چه تحولي رخ داد. در انتفاضه اول دو طرف فلسطيني اعم از مجموعه‌هاي متمايل به فتح، مجموعه‌هاي متمايل به حماس و جهاد اسلامي و ساير گروه‌ها تا حدود زيادي با هم متحد بودند. در انتفاضه الاقصي در سال 2000 هم با تفاوت‌هايي همين‌گونه بود و اين امر به‌رغم آن تجربه تلخ اسلو بود. با اين حال ابو عمار در مقابل زياده‌طلبي صهيونيست‌ها ايستاد و شرايط جهاني هم آماده بود و لذا انتفاضه الاقصي روي داد. البته انتفاضه اول که به انتفاضه سنگ معروف شد، با حمله عراق به کويت و اختلافي که بين جهان اسلام و جهان عرب پديد آورد، سرانجام به «مادريد» و «اوسلو» ختم شد. همچنان‌که دومين انتفاضه هم با اقدام‌هاي تروريستي القاعده و هدف قرار دادن برج‌هاي دو قلو، مساله فلسطين را به حاشيه برد. دو اقدام حمله صدام به کويت و حمله القاعده هر دو موضوع فلسطين را براي ساليان درازي به حاشيه برد. انتظار مي‌رفت انتفاضه سوم هم در سال‌هاي گذشته شکل بگيرد؛ اما در نتيجه اقدامات تروريستي داعش و حاميانش در ايجاد دشمن جعلي و پرداختن به فروع و فراموشي اصول و اختلاف بين کشورهاي جهان اسلام و عرب و اختلاف بين دو طرف اصلي فلسطيني، اين موضوع به تاخير افتاده و مشخص نيست آيا موضوع الحاق بخش‌هايي از کرانه باختري به اسراييل، شعله انتفاضه را روشن خواهد کرد يا خير. 9 سال از آغاز جنگ در سوريه مي‌گذرد. در بخش اعظمي از اين سال‌ها ما شاهد جنگ داخلي و به عقيده برخي کارشناسان مسائل منطقه، جنگ نيابتي ساير کشورها در زمين سوريه بوديم. با اين همه در قريب به دو سال اخير تغييرات ميداني نظامي در سوريه به نفع دولت بشار اسد و ارتش اين کشور منجر به پررنگ‌تر شدن بحث‌ها درباره احياي فرآيند صلح در سوريه شد. در نتيجه اين تغييرات به نظر مي‌رسد که نقش وزارت خارجه هم در اين پرونده پررنگ‌تر از پيش شده است. به نظر شما حالا مي‌توانيم از پايان تقريبي فاز نظامي در سوريه و ورود به فاز سياسي سخن بگوييم؟ بله، تقريبا مي‌توان اين‌گونه گفت. در حال حاضر مي‌توانيم بگوييم که به استثناي دو نقطه التهابي داخلي و بين‌المللي، پرونده سوريه از فاز نظامي خارج شده است. نقطه التهابي داخلي در دوجا است: ادلب و شرق فرات. موضوع التهابي خارجي هم مربوط به نيروهاي نظامي غيرمشروع در سوريه است. در راس اين نيروها هم امريکايي‌ها و پس از آن نيروهاي نظامي ساير کشورهايي که به صورت نامشروع در سوريه حضور دارند، قرار دارند. منظور شما از نيروهاي نظامي نامشروع، نيروهاي متعلق به کشورهايي است که دولت سوريه از آنها براي حضور در اين کشور دعوتي به عمل نياورده است؟ بله. به جز اين دو نقطه ادلب و شرق فرات مي‌توانيم بگوييم که پرونده سوريه از فاز نظامي خارج شده است. حتي درباره ادلب و شرق فرات هم از حجم عمليات‌هاي نظامي کاسته شده و تقريبا نقشه روشن است. بسياري از طرف‌ها در اين مرحله چند اصل را پذيرفته‌اند: 1. دولت بايد حاکميت خود را بر تمام سرزمين سوريه مستقر کند، 2.گروه‌هاي تروريستي بايد از معارضه جدا شوند، 3.معارضه بايد وارد روند سياسي و چارچوب کميته قانون اساسي و گفت‌وگوهاي سوري-سوري شود و چهارم آنکه رابطه کردها به عنوان بخشي از ملت سوريه با دولت مرکزي بهبود يابد. در اين مورد سه موضوع مورد توجه است: 1.حقوق آنها در چارچوب «دولت واحد سوريه» به رسميت شناخته شود، 2.دولت سيطره خود را بر تمام اراضي در اختيار اين مجموعه گسترش بدهد و سوم آنکه از سوي اين منطقه آسيبي به امنيت و ثبات کشور همسايه وارد نشود. در سايه چنين تحولاتي ترکيه و سوريه مي‌توانند در چارچوب توافقات منعقده نسبت به تامين امنيت مرز دو کشور اقدام کنند. براساس آمارهاي ميداني که وزارت خارجه ما دراختيار دارد آيا مي‌توانيد بگوييد که چند درصد از خاک سوريه دراختيار ارتش اين کشور قرار گرفته است؟ آمارها رو به افزايش است و روز به روز با انجام عمليات نظامي عليه تروريست‌ها، مصالحه‌هاي سياسي يا توسعه دامنه مناطق کاهش تنش، سرزمين‌هاي تحت سيطره دولت افزايش و سهم ديگران از اين مناطق کاهش پيدا مي‌کند. در حال حاضر قريب به 70درصد سرزمين سوريه در حاکميت مطلق دولت اين کشور، کمتر از 8درصد دراختيار گروه‌هاي مسلح اعم از تحرير الشام و ديگر گروه‌ها، قريب به بيست و اندي درصد از خاک سوريه نيز در شرق فرات است که نمي‌توانيم بگوييم که تحت سيطره دولت است و از طرفي هم نمي‌توانيم بگوييم که دولت در اين بخش‌ها هيچ حضوري ندارد. نيروهاي دولتي پس از تحولات مربوط به شرق فرات در سال 2019 در اين منطقه مخصوصا در طول مرز با ترکيه -به جز نزديک 120 کيلومتري که نيروهاي نظامي ترکيه در آنجا مستقر شده‌اند- حضور پيدا کرده‌اند. همزمان دولت‌هاي ضامن دولت سوريه در روند آستانه مانند روسيه و ايران هم در اين منطقه حضور مستقيم يا غيرمستقيم دارند. بنابراين مي‌توانيم بگوييم بخش‌هايي از اين منطقه خاکستري به حساب مي‌آيند که در آن امريکايي‌ها، کردها، بخش‌هايي از عشاير و اعراب، نيروهاي دولتي و هم‌پيمانان دولت سوريه حضور دارند. مي‌توانيم بگوييم که باتوجه به مشخص بودن وضعيت آن 8درصد، بخش عمده جدال نظامي باقي مانده به اين 25درصد مربوط است که از نظر منابع طبيعي غني و براي بشار اسد و مخالفان خارجي‌اش استراتژيک است؟ بله، تعبير درستي است اما دولت سوريه به دنبال آن است که در مرحله نخست بخشي که دراختيار گروه‌هاي تروريستي مانند النصره يا تحرير الشام در «ادلب» است را آزاد کرده و پس از آن به سراغ «شرق فرات» برود. براي دولت سوريه بخش «ادلب» از اين جهت که گروه‌هاي تروريستي در آنجا حضور دارند از اهميت بيشتري برخوردار است؛ اما اهميت «شرق فرات» همان‌طور که اشاره کرديد به ذخاير نفت، گاز و آب است. کشاورزي و منابع غذايي و رودخانه‌هاي دجله و فرات هم در اين بخش هستند. بنابراين جدا از بخش موضوع گسترش حاکميت، شرق فرات براي دولت سوريه از منظر اقتصادي هم اهميت استراتژيک دارد. جدا از جايگاه اقتصادي اين منطقه، دولت سوريه نمي‌خواهد اين منطقه به عنوان ابزاري براي فشار بر دولت مرکزي و برگ امتيازي در دست ديگران باقي بماند. درباره جايگاه «روند آستانه» در پرونده سوريه همواره حرف و حديث‌هايي وجود داشته و در دوره‌اي شاهد بوديم که رييس‌جمهور ترکيه از مرگ اين روند يا به اصطلاح ابتکار سخن گفتند. در حال حاضر اين ابتکار از چه جايگاه و مقبوليتي برخوردار است؟ در پرونده سوريه روند آستانه تنها روندي بوده که به دستاورد عملي منتهي شد. ما پيش از اين تجربه‌هاي ديگري مانند «گروه بين‌المللي حمايت از سوريه» را با حضور چندين کشور (بيست کشور و سازمان‌هاي منطقه‌اي و بين‌المللي) داشتيم. جلسات متعددي در وين يا نيويورک تشکيل شد اما به نتيجه نرسيد. همچنين در يک دوره ميان روسيه و امريکا بر سر آتش‌بس در سوريه، توافق شد، ولي اين آتش‌بس کمتر از يک هفته دوام آورد. در سايه روند آستانه، شاهد برقراري آتش‌بس بادوام در سوريه، تشکيل مناطق کاهش تنش و مصالحه‌هاي سياسي بوديم. يکي از مهم‌ترين دستاوردهاي آستانه نشاندن معارضه و دولت سوريه دور يک ميز بود. اتفاقي که در هيچ‌يک از روند‌هاي مشابه صورت نگرفت. تشکيل کميته قانون اساسي يکي ديگر از موفقيت‌هاي «روند آستانه» بود. هيچ‌کدام از ابتکارهاي قبل از «آستانه» نتوانستند روند سياسي را منجر به نتيجه‌اي کنند که در سايه آن کميته‌اي براي اصلاح قانون اساسي تشکيل شود. نقش ما به عنوان جمهوري اسلامي ايران نيز در اين پروسه بسيار تاثيرگذار بود. با اين همه برخي اظهارنظرهاي تند که از سوي ترکيه درباره اين ابتکار صورت مي‌گيرد گوياي اين نيست که با ورود پرونده سوريه به فاز سياسي اختلاف‌ها بيش از زمينه‌هاي همکاري پررنگ شده‌اند؟ اين‌گونه نبوده که سه کشور ايران، روسيه و ترکيه از ابتداي شکل‌گيري روند آستانه با يکديگر کاملا يک ديدگاه داشته باشند؛ اما مي‌توان گفت هر چه مي‌گذرد، تفاوت ديدگاه‌هاي دولت‌هاي ضامن کمتر شده است. رمز موفقيت ما نيز اين بود که پذيرفتيم به‌رغم برخي اختلاف‌ها، براي حل مشکل مردم سوريه با هم گفت‌وگو کنيم و هر کدام از طرفين تلاش کرديم دولت و معارضه را به هم نزديک و آنها را بر سر يک ميز بنشانيم. هر سه کشور درباره مبارزه با تروريسم به موازات تلاش براي گفت‌وگو اقدام کرديم و سعي ما بر اين بود که گفت‌وگوهاي سياسي ما را از کمک به دولت در مبارزه با تروريسم باز ندارد و برعکس مبارزه با تروريسم ما و دولت سوريه را از توجه به روند سياسي باز ندارد. تعريف متفاوت ما سه کشور از «تروريسم» باعث نشد که امروز روند آستانه با چالش جدي روبه‌رو شود؟ در سطح بين‌المللي توافقي درباره مفهوم تروريسم و مصداق‌هاي آن وجود ندارد و همين عدم توافق درباره گروه‌هاي تروريستي موجود در سوريه هم از همان ابتدا وجود داشت. در نشست‌هاي وين يک و دو درباره اينکه چه گروه‌هايي تروريستي هستند بحث‌هاي بسياري داشتيم و وزير خارجه کشورمان تلاش‌هاي بسياري در آن مقطع کردند. سرانجام حاضران به يک نقطه مشترک رسيده و دو گروه را تروريستي اعلام کردند: داعش، النصره و البته مجموعه‌هاي وابسته به آنها و القاعده. ممکن است هر يک از ما گروه‌هاي ديگري هم تروريستي محسوب کنيم اما همه ما درباره اين دو گروه تفاهم کرديم و در مبارزه با اين دو گروه موفقيت‌هاي نسبي کسب کرديم. درباره اين دو گروه اختلافي نداشتيم اما مثلا ترکيه، تعريف مدنظر خود را از گروه‌هاي تروريستي پيش ‌مي‌برد و همين تعقيب تعريف موردي به درگيري‌ها در سوريه با کردها منتهي شده و بر موفقيت روند آستانه هم تاثير گذاشته است. ايران فارغ از روسيه براي حل اختلاف ترکيه با بخش‌هايي از کردهاي سوريه چه تلاشي انجام داده است. به هر حال مساله کردي مساله مشترک ما و ترکيه و عراق است. دولت سوريه، روسيه، ما و حتي دولت ترکيه درباره اينکه کردها بخشي از جامعه سوريه هستند اتفاق‌نظر داريم. ترکيه همواره مي‌گويد ما کل جمعيت کردي در سوريه را تروريست نمي‌دانيم؛ بلکه اين عنوان را براي گروه‌ محدودي از جمعيت کردي استفاده مي‌کنند. در پرونده سوريه توافق داريم که: يک: دولت اين کشور بايد بر مرزها و سرزمين خود حاکم باشد، دو. تجزيه‌طلبي در سوريه را نمي‌پذيريم، سوم کردها را بخشي از اين سرزمين و آب و خاک و فرهنگ و تمدن مي‌دانيم که حقوق آنها بايد رعايت شود. کردها و دولت سوريه بايد به هم نزديک‌تر شوند، در نتيجه اين نزديکي هم حقوق کردها حفظ مي‌شود هم گسترش حاکميت دولت رعايت مي‌شود و هم امنيت مرزي ترکيه با سوريه تامين مي‌شود. نکته ديگر اين است که مجموعه‌هاي درگير در سوريه نبايد اميدي به کمک امريکايي‌ها داشته باشند، زيرا اين اميد منجر به تعلل در اراده سياسي براي حل و فصل اختلاف‌ها با دولت سوريه مي‌شود. به نظر مي‌رسد که دولت سوريه فعلا توانايي تامين امنيت در سراسر مرزهاي خود را نداشته باشد. اين ضعف هم در چالش‌هاي اقتصادي پيش‌روي دولت ريشه دارد هم در وجود اختلاف سياسي گسترده ميان دولت و جريان‌هاي معارض و هم تاثيرات 9 سال جنگ داخلي فرسايشي. بنابراين بايد منتظر باشيم که ترکيه به دليل دغدغه‌هايي که از امنيت مرزي با سوريه مطرح مي‌کند فعلا به حضور نظامي در داخل خاک سوريه ادامه بدهد؟ اين نوع از تامين امنيت پايدار نيست. تامين امنيت بادوام و پايدار در منطقه مرزي سوريه با ترکيه در چارچوب توافقات منعقده قابل دستيابي است و روند آستانه بر اين امر تاکيد کرده است. تقويت ارتش سوريه و کمک به او براي تامين امنيت مي‌تواند در چارچوب آستانه عملياتي شود. ايران در سال 1998 به همراه دولت وقت مصر تلاش کرد که تفاهمنامه‌اي بين ترکيه و سوريه حاصل شود. در مقدمه آن تفاهمنامه، نام رييس‌جمهور و وزير خارجه وقت جمهوري اسلامي ايران آقايان خاتمي و خرازي و همچنين همتاهاي مصري آنها حسني مبارک و عمر موسي آمده است. تفاهمنامه «آدنا» مبنايي براي تامين امنيت در مرزهاي سوريه است. در سال 2010 نيز وزراي خارجه سوريه و ترکيه تفاهمنامه ديگري در اين راستا امضا کردند که اين تفاهمنامه‌ها و برخي ديگر از توافقات منعقده، مي‌توانند براي تامين امنيت مرزهاي دو کشور سوريه و ترکيه مبنا قرار بگيرند. مي‌تواند مبنا باشد اما آيا ضمانت اجرايي هم دارد؟ تاريخ‌هايي که شما از آنها ياد مي‌کنيد به قبل از آغاز ناآرامي‌ها در سوريه بازمي‌گردد. اگر خودمان را جاي ترکيه بگذاريم با تهديدهاي امنيتي که دولت ترکيه از آنها سخن مي‌گويد شايد ما هم به اين نتيجه برسيم که دولت سوريه توان نظامي اجراي مفاد اين موافقتنامه‌هايي را که مطرح کرديد، ندارد؟ در پيوست چهارم توافق «آدنا» قيد شده که اگر دولت سوريه نتوانست با گروه‌هايي که امنيت ترکيه را به خطر مي‌اندازند مقابله کند، دولت ترکيه مي‌تواند تا 5 کيلومتري داخل خاک سوريه آنها را تحت تعقيب قرار بدهد. البته اين تفاهم مجوزي براي استقرار ارتش ترکيه در خاک سوريه يا ايجاد منطقه امنيتي در اين کشور نداده است؛ ولي «منطقه تعقيبي» تعريف شده تا گروه‌هايي که امنيت دولت ترکيه را به خطر مي‌اندازند و دولت سوريه نمي‌تواند آنها را مهار کند توسط دولت ترکيه مهار و مديريت شوند. ما همواره اعلام کرديم که براي عملي شدن اين تفاهمنامه‌ها، آماده کمک به دولت‌هاي سوريه و ترکيه هستيم. در همين راستا زماني طرحي داشتيم مبني بر اينکه ايران و روسيه حاضر هستند در مناطق مرزي مدنظر ترکيه نقش ضامن اجراي تفاهمنامه‌هاي موجود ميان دو کشور را برعهده بگيرند. منظور از برعهده گرفتن ضمانت، استقرار نيروهاي نظامي ايراني و روسي است؟ ما چيزي تحت عنوان ناظر بر اين روند را در آستانه هم پذيرفته‌ايم. در ابتکار آستانه مناطق کاهش تنش چهارگانه تعريف کرديم که ادلب يکي از اين مناطق کاهش تنش بود. درباره «ادلب» توافق کرديم که هر کدام از سه کشور ضامن، 12 پست نظارتي در مناطق دو طرف ايجاد کنند، به اين معنا که ما و روسيه در طرف دولت و ترکيه در طرف معارضه اين پست‌ها را ايجاد کنند. چيزي شبيه اين مکانيسم ممکن است در نقاط ديگري هم محقق شود. شما به دستاوردهاي «روند آستانه» اشاره کرديد اما به نظر مي‌رسد که باتوجه به تعريف مناطق کاهش تنش و برقراري آتش‌بس در عمده مناطق سوريه، بخش اعظمي از اين دستاوردها نظامي بوده است. اکنون با ورود سوريه به فاز سياسي و مطرح شدن مسائلي مانند نياز به بازسازي سوريه و احياي فرآيند صلح در اين کشور، اين پرونده به ابتکارهايي وسيع‌تر و فراگيرتر نياز دارد. آيا زمان آن فرا نرسيده که روند آستانه را به روندي جامع‌تر ذيل چتر سازمان ملل متصل کنيم تا کشورهاي بيشتري را دربر بگيرد و مثلا پروسه «احياي فرآيند صلح» و «بازسازي سوريه» سرعت بيشتري به خود بگيرد؟ اولا آنچه در سطح آستانه به دست آمده دستاوردهاي مهم سياسي بوده است. حتي استمرار مبارزه با تروريسم در داخل و بيرون مناطق کاهش تنش برمبناي توافقي بود که در آستانه به دست آمد و يک دستاورد سياسي محسوب مي‌شود. ثانيا درباره گسترش چارچوب آستانه بحث‌هاي بسياري شده است. در روند آستانه، به جز ايران، روسيه و ترکيه، سازمان ملل و کشورهاي ناظري، نظير اردن، عراق و لبنان حضور دارند. به زبان عبارت ديگر، کشورهاي هم ‌مرز با سوريه به علاوه سازمان ملل در اين ابتکار حضور دارند. کشورهاي ديگري را هم ما به عنوان ايران کانديداي عضويت ناظر در روند آستانه کرده‌ايم. مثلا کدام کشورها؟ به عنوان مثال چين، در مقطعي برخي ديگر، اما از آنجا که تصميم‌گيري در اين باره به اجماع نياز دارد، عضويت آنها هنوز به تصويب نرسيده است. مخالفت چه کشورهايي مانع شد؟ عضويت براساس اجماع است و هنوز اين اجماع حاصل نشده و طرف‌ها در حال بررسي آن هستند. دليل تعلل در بررسي و اعلام نتيجه «سايرين» چيست؟ ملاک عضويت ناظر عراق و لبنان همسايگي با سوريه و حضور آوارگان سوري در لبنان و متاثر شدن از حملات تروريستي در عراق و لبنان بود که ساير کشورهاي پيشنهادي فاقد اين ملاک بودند. البته ما به دلايل ديگري مثل نقش چين در شوراي امنيت و بازسازي سوريه خواستار عضويت ناظر بوده و هستيم. شايد در آن مقطع ابتدايي يا حتي مياني به قول شما همين جمع تضمين‌کننده اهداف اصلي و اوليه بوده است اما با ورود به پروسه سياسي، کمک به بازسازي سوريه کار يک جمع محدود نيست. ما درباره بازسازي و لزوم مشارکت ديگران در اين پروسه و همچنين بازگشت آوارگان سوري اختلاف‌نظرهايي با غربي‌ها داريم. ما معتقد هستيم که شروع بازسازي سوريه و مشارکت در اين روند به حل مشکل سياسي، امنيتي و نظامي اين کشور کمک مي‌کند. اما اروپايي‌ها معتقدند که بايد «مشارکت فعال» در بازسازي سوريه را به پس از طي پروسه سياسي موکول کرد. مي‌توان گفت که آنها بازسازي سوريه را گروگان فرآيند سياسي قرار داده‌اند. همين وضعيت در بحث بازگشت آوارگان سوري به وطن هم مطرح است. نظر ما اين است که آوارگان سوري بايد هر چه سريع‌تر بازگردند اما طرف غربي چند پيش‌شرط مطرح کرده است: سوريه امن باشد، بازگشت اختياري باشد و سلامت آوارگان تضمين شود. نقد ما به اين شرط‌ها چيست؟ نقد به کليت وجود ندارد. ما با شرط لازمه امن بودن سوريه و اختياري بودن بازگشت آوارگان موافق هستيم اما هميشه يک مطلب را مطرح کرده‌ايم که همان اندازه که بازگشت آوارگان بايد اختياري باشد بقاي آنها هم در ساير کشورها اختياري باشد. نمي‌توان فقط بازگشت را اختياري کرد اما ماندن آنها اختياري نباشد. مگر کسي به زور آوارگان سوري را در ساير کشورها نگه داشته است؟ زماني که شما مشوق‌هايي را براي ماندن ارايه مي‌دهيد به اين معناست که انگيزه افراد براي بازگشت را از بين مي‌بريد و آنها را تشويق به ماندن در کشورهاي ديگر مي‌کنيد. منظور شما کمک کشورهاي اروپايي يا نهادهايي بين‌المللي به آوارگان سوري يا دولت‌هاي پذيراي آنهاست؟ بله، کشورهاي اروپايي به نحوي از آوارگان حمايت مي‌کنند که مانع از بازگشت آنها به سوريه مي‌شود. به عنوان مثال، زماني که شما به يک خانوار مبلغي را به دلار پرداخت مي‌کنيد، هزينه تحصيل فرزندان و درمان خانواده را پرداخت مي‌کنيد اما اگر به سوريه بازگشتند، اين کمک‌ها را قطع مي‌کنيد طرف ترجيح مي‌دهد بازنگردد. اين کشورها يا نهادهاي کمک‌کننده در داخل سوريه هم مي‌توانند اين کمک‌ها را به افراد ادامه بدهند. اتفاقا يکي از کشورهايي که مايل به بازگشت سريع آوارگان است در رايزني‌هايش با ما مرتبا اين مساله را تکرار مي‌کند. لبنان؟ بله؛ مقام‌هاي لبناني مي‌گويند ما نمي‌توانيم 2 ميليون آواره را در دل 6 ميليون جمعيت خود راه بدهيم. اين تعداد آواره توازن اجتماعي لبنان را آن‌ هم در شرايطي که وضعيت اقتصادي اين کشور خوب نيست، برهم مي‌زند. مساله ديگر نگراني درباره برهم خوردن توازن طايفه‌اي لبنان است. درست است که اين افراد مشارکتي در مسائل سياسي ندارند اما نفس حضور جمعيتي که يک سوم جمعيت اصلي لبنان به حساب مي‌آيد مي‌تواند بر هم زننده توازن باشد. مخصوصا در لبنان تجربه تلخ حضور آوارگان فلسطيني و عدم صدور مجوز از سوي اسراييل رژيم صهيونيستي براي بازگشت آنها هم وجود دارد. حرف مقام‌هاي کشوري مانند لبنان اين است اروپايي‌هايي که به آوارگان سوري کمک مي‌کنند مي‌توانند اين کمک را در داخل لبنان انجام بدهند. نقطه اختلاف ما با اروپا اين است که آنها اين دو مورد را به بعد از حل و فصل اختلاف سياسي در داخل سوريه موکول مي‌کنند و ما مي‌گوييم که بازسازي و بازگشت آوارگان بخشي از حل و فصل سياسي پرونده سوريه است. ما سوريه را براي بازگشت آوارگان امن مي‌دانيم؟ امنيت، مقوله و مفهوم مشکک و نسبي است که در هر کشوري و هر منطقه‌اي استانداردي دارد. در استاندارد خاورميانه و سوريه، مناطق تحت اختيار دولت سوريه مناطق امني هستند. شايد شما به امنيت نظامي اشاره مي‌کنيد؛ امنيت اقتصادي چطور؟ خانواده‌اي که باز مي‌گردد از کجا امرار معاش کند؟ کمک‌هاي بين‌المللي و بازسازي مي‌تواند در بهبود وضع اقتصادي هم کمک‌کننده باشد. اگر به طرفي که اسلحه براي امرار معاش به دست گرفته کمک بکنيد او هم به روند بازسازي ملحق مي‌شود. سطح امنيت نسبي در بسياري از مناطق سوريه رضايت‌بخش است. البته ما در سوريه مناطق قرمز امنيتي هم داريم مانند مناطق درگيري در «ادلب» اما مناطق تحت حاکميت دولت که از نظر سرزميني قريب به 70 درصد است، امن است. اجازه بدهيد به اين مقوله از لنز طرف غربي هم نگاه کنيم. شما مي‌گوييد که طرف غربي بازسازي را گروگان فرآيند سياسي کرده است. طرف غربي هم مي‌تواند بگويد که ايران و روسيه با اصرار بر تقدم بازسازي بر حل و فصل اختلاف‌هاي سياسي به دنبال خريد وقت براي بشار اسد هستند. بله؛ اتفاقا طرف مقابل گاهي چنين ادعايي را مطرح مي‌کند و مي‌گويد که دولت سوريه «بازي تاخيري» را پيش مي‌برد اما واقعيت چيز ديگري است. به عنوان نمونه، در جريان روند تشکيل «کميته قانون اساسي» دولت اولين طرفي بود که ليست 50 نفره خود براي حضور در اين کميته را اعلام کرد. همين اقدام براي معارضه و جامعه مدني چندين هفته يا چند ماه طول کشيد. خروجي تشکيل کميته قانون اساسي چيست؟ به نظر مي‌رسد که فعلا در داخل اين کميته هم اختلاف‌ها بيش از نقاط مشترک هستند. درباره کميته قانون اساسي هم اختلاف نظري ميان مجموعه موجود وجود دارد. نمايندگان دولت مي‌گويند ما که قرار است قانون اساسي سوريه را تبيين کنيم ابتدا بايد درباره مفاهيمي با هم تفاهم کنيم. مفاهيم کلي وجود دارد که اختلاف نظر درباره آنها يا ارايه تعاريف متفاوت از اين مفاهيم ممکن نيست. به عنوان نمونه، درباره مفهوم و مصداق تروريسم، لزوم حفظ تماميت ارضي سوريه و رد اشغالگري بايد تفاهم داشته باشيم. مثلا نمي‌توانيم درباره اشغال بخش‌هايي از سوريه سکوت کنيم يا درباره بود و نبود اشغالگر در کشورمان اختلاف نظر داشته باشيم. حرف طرف مقابل دولت اين است که مي‌توانيم اين کارها را به صورت موازي پيش ببريم. حرکت موازي يعني ورود به قانون اساسي. طرف دولتي هم مي‌گويد تا زماني که تکليف من درباره موضوعات کلي و مفاهيم اصلي مشخص نشده باشد چگونه مي‌توانم درباره ساير موضوعات با شما گفت‌وگو کنم. اين طور که شما روايت مي‌کنيد ما 9 سال پس از آغاز بحران در سوريه همچنان در بحث احياي «فرآيند صلح» و آغاز مذاکرات سياسي در پله‌هاي ابتدايي هستيم و حل همين اختلاف‌ها که تازه بر سر کليات است و به جزييات نرسيده به چند سال ديگر وقت نياز دارد. در چنين شرايطي از آوارگان هم مي‌خواهيم که در سايه اين بلاتکليفي به سوريه بازگردند. اين تضادها قابل توضيح است؟ من نمي‌گويم که حرف شما نادرست است. واقعيت همين است تا زماني که طرف‌ها به «نقطه مشترکي» با هم نرسند امکان دسترسي به «چارچوب» قانون اساسي وجود ندارد. فاصله با آن نقطه مشترک چقدر است؟ اين همان چيزي است که ما به هر دو طرف و به طرف‌هاي ديگر مي‌گفتيم و مي‌گوييم که بايد جوي ايجاد کنيم که در سايه اين جو از اين مرحله بتوان عبور کرد. نبايد به عنوان دو گروه مجزا وارد روند قانون اساسي شد؛ بلکه به عنوان يک مجموعه بايد صحبت کنيد. بين اين دو بايد مدارا و نوعي از وفاق حاصل شود. اگر بنا باشد دو طرف ميز در مورد يک سري از مفاهيم کلي تفاهم نداشته باشند در اين صورت حرف شما صحيح است و روند سياسي و قانون اساسي طولاني مي‌شود. ايران معتقد است که در بحث تدوين قانون اساسي کميته بايد از مداخله يا تحميل خارجي و زمان بندي‌هاي تحميلي به دور باشد. اعضاي اين کميته براي اصلاح قانون اساسي دور هم جمع شده‌اند و قانون اساسي ميثاق مشترک نسل‌هاي يک کشور است. بنابراين حداقل اين نسل بايد به درجه‌اي از همدلي برسد که بتواند اصلاحات در قانون اساسي را به پيش ببرد. اگر قرار باشد که از بيرون براي تغيير شکل يا محتوا بر اين کميته فشار آورده و اراده آزاد اين مجموعه را تحت تاثير قرار بدهند، نمي‌توانند به چارچوبي براي اصلاح موادي از قانون اساسي دست پيدا کنند. صرف نظر از اينکه برخي از کشورهايي که خودشان رنگ قانون اساسي را نديده‌اند چگونه به کشور ديگري درباره جزييات اصلاح قانون اساسي توصيه مي‌کنند. ايران هم هيچ توصيه‌اي به طرف دولت در تدوين قانون اساسي نکرده است؟ خير؛ ما همواره خواستار عدم مداخله کشورها در اين امور بوده و هستيم و خودمان نيز به آن پايبنديم؛ اما جمهوري اسلامي ايران در روند شکل‌گيري کميته قانون اساسي کمک شاياني به تشکيل کميته قانون اساسي کرده است. ما معتقد هستيم که در تدوين جزييات هيچ طرفي حق دخالت ندارد و اين حق مردم سوريه است که با راي آزاد خود و به دور از فشار يا ديکته خارجي، قانون اساسي خود را اصلاح کنند. در سخنان خود اشاره کرديد که جريان معارضه براي اعلام نهايي تيم 50 نفره خود در کميته قانون اساسي چند هفته معطل کرد. 9 سال از آغاز اين جنگ مي‌گذرد اما ما هنوز شاهد چنين شکافي در جريان معارضه سوريه هستيم؟ در چنين شرايطي چگونه مي‌توان از وجود جانشين براي بشار اسد سخن گفت؟ اين را بايد از حاميان چنين ديدگاه‌هايي سوال کرد. البته پس از 9 سال درگيري داخلي طرفداران چنين نظريه‌اي بين معارضه و حاميان آن بسيار اندک هستند. ما که از ابتدا از دولت سوريه در مقابل تروريست‌ها و اشغال خارجي و در مورد اختلافات داخلي از راه‌حل سياسي و گفت‌وگوي سوري - سوري حمايت کرده‌ايم. مجموعه گروه‌هاي مخالف دولت چند مشکل دارد. بخشي از مخالفان بشار اسد مجموعه‌هاي تروريستي بودند و اين عدم تفکيک معارضه سوريه با اين گروه‌هاي تروريستي ضربه بزرگي به معارضه وارد کرد. بخشي از مخالفان، کشورهاي خارجي را نمايندگي مي‌کردند که تبعات اين مساله براي معارضه بسيار زياد بود. بخشي از معارضه از نظر انديشه و عمل با انتقادهاي که به دولت مي‌کنند، شبيه هستند. يعني همان صفاتي را که به دولت منتسب مي‌کنند، خودشان هم دارند و در حالي که ادعا مي‌کنند براي مقابله با فلان ويژگي دولت مبارزه مي‌کنند اما خودشان با آن ويژگي فاصله‌اي ندارند. وقتي برخي معارضه مبارزه مسالمت‌آميز را به مبارزه مسلحانه و سپس آن را با به‌کارگيري ابزارهاي تروريستي در مي‌آميزند و بعدتر به مقابله نظامي خارجي تبديل مي‌کنند، مطالبات مشروع اوليه زير سوال مي‌رود. شما به عنوان فردي که با دولت سوريه در تماس هستيد در شخص بشار اسد اراده براي واگذاري قدرت در فرآيند سياسي مشخص را مي‌بينيد؟ زماني که آقاي بشار اسد به قدرت رسيد به دنبال برخي اصلاحات بود و از زماني که بحران شروع شده تا به امروز برخي اصلاحات را انجام داده است. ما بايد در قضاوت يک فرد يا يک جريان، وضعيت تاريخي آن را مدنظر قرار دهيم. آقاي حافظ اسد، رييس‌جمهور سابق سوريه زماني که به قدرت رسيد ثبات، امنيت، رفاه را براي جامعه سوريه به ارمغان آورد. پيش از او سوريه شاهد کودتاهاي بسياري بود. حافظ اسد به‌رغم مشارکت سوريه در کنفرانس مادريد، هرگز از حق ملت سوريه در باز پس‌گيري جولان کوتاه نيامد و در طول اين سال‌ها به‌رغم بازي تاکتيکي که انجام داد، اما حاضر نشد حقوق مردم سوريه درباره سرزمين اين کشور را به بهاي ضمانت بقايش در قدرت زير پا بگذارد. اگر مي‌خواهيد ببينيد که فردي تا چه اندازه به قدرت چسبيده بايد ببينيد که ميزان فشاري که بر او وارد کردند تا درباره يک موضوع کوتاه بيايد و در ازاي آن بقايش در قدرت تضمين شود چه ميزان بوده است. حافظ و بشار هر دو در برابر زياده‌خواهي‌ها مقاومت کردند. همراهي اين خاندان با مقاومت فلسطين و پناه دادن به آنها، حمايت از مقاومت لبنان و همراهي با جمهوري اسلامي ايران مواردي نبودند که از نظر غرب و امريکا و حتي «برخي» ديگر از کشورها، ناديده انگاشته شود. در دو سال اخير شاهد افزايش حملات اسراييل به مقرهايي بوديم که گفته مي‌شود متعلق به نيروهاي ايران يا نيروهاي تحت حمايت ايران است. در حالي که کم‌کم سوريه از فاز نظامي دور و به فاز سياسي وارد مي‌شود، دليل افزايش اين حملات را در چه مي‌دانيد؟ تلاشي براي وادار کردن ايران به عقب‌نشيني؟ آنچه مربوط به شهادت نيروهاي ايراني يا وابسته به ايران است برحسب آنچه دوستان نظامي ما اعلام مي‌کنند، نادرست است. از چه تاريخي به بعد؟ از حمله به پايگاه هوايي تيفور به بعد. (۹ آوريل ۲۰۱۸ طي حمله دو فروند جنگنده اف-۱۵ ارتش اسراييل به پايگاه هوايي تياس (T-4) سوريه واقع در منطقه تياس استان حمص سوريه ۱۴ نفر از نظاميان اين پايگاه شهيد شدند). آمار قربانيان ادعايي از طرف اسراييل نادرست است يا اصولا حمله‌اي صورت نگرفته و اسراييلي‌ها داستان‌سرايي مي‌کنند؟ حمله به داخل سوريه صورت مي‌گيرد اما هدف آن نيروهاي ايراني نيست و نيروهاي ايراني يا وابستگان به ايران در نتيجه اين حملات شهيد نشده‌اند. در اين صورت دليل طرح اين ادعاها آن هم در بازه‌هاي زماني نزديک به هم چيست؟ اسراييلي‌ها به دنبال جنگ رواني در دو سو هستند؛ داخل ايران که مردم ايران را عليه سياست‌هاي نظام در سوريه تحريک کنند و يا ايران در سوريه را ناتوان جلوه بدهند و در سوي ديگر هم در داخل رژيم صهيونيستي به دنبال آن هستند تا به افکار عمومي خود اين گونه بقبولانند که ما در برخورد با ايران قوي هستيم و مي‌توانيم با ايران مقابله کنيم. همزمان اسراييلي‌ها تعهداتي به روسيه يا ديگران دارند مبني بر اينکه ارتش سوريه يا مراکز اقتصادي سوريه را هدف قرار ندهند لذا نمي‌خواهند اعلام کنند که در حال تخلف از اين تعهد هستند اما واقعيت اين است که ارتش سوريه را هدف قرار مي‌دهند. البته درباره تلفات نظامي سوريه هم اغراق مي‌کنند. در بحث حملات رژيم اسراييل به سوريه و هدف قرار گرفتن مقرهاي نظامي، اين سوال به وجود مي‌آيد که آيا روسيه با توجه به پيوندهاي محکمي که مي‌دانيم ميان مسکو و تل‌آويو وجود دارد درباره اين مساله هشداري به اسراييل داده است؟ به هر حال ايران و روسيه هر دو هم‌پيمان دولت سوريه محسوب مي‌شوند. در اجلاس‌هاي آستانه به خصوص در اجلاس‌هاي اخير، يکي از بندهايي که در بيانيه پاياني ذکر شده، محکوميت حملات اسراييل به سوريه است که 3 کشور ضامن ايران، روسيه و ترکيه آن را امضا کرده‌اند. روسيه همواره به ما مي‌گويد که ما با اين حملات مخالف هستيم و به اسراييل اعلام کرده‌ايم که نبايد اين حملات را انجام بدهد. فراتر از تذکر شفاهي انتظار ديگري از روس‌ها در اين خصوص نداريم؟ ما همواره به دوستان روس گفته‌‌ايم که اين حملات مي‌تواند دستاوردهاي نشست‌هاي آستانه را از بين ببرد و آنها نيز رويه اسراييل را نمي‌پذيرند. آيا روسيه هيچ‌گاه پيام مستقيمي از سوي اسراييل براي ايران آورده است؟ ديدارهاي نتانياهو با رييس‌جمهور روسيه کم نيستند و جايگاه ايران در منطقه هم قابل چشم‌پوشي نيست. نتانياهو در هر ديدار، ملاقات يا اجلاسي به دنبال ايران‌هراسي، نمايش دشمني با جمهوري اسلامي ايران و ايجاد يک فتنه عليه ايران است. نتانياهو در ديدار با برخي سران عرب مي‌گويد که ايران در حال برنامه‌ريزي عليه منافع شما است، اگر با مقام‌هاي غربي مي‌نشيند مي‌گويد که ايران تهديدي براي منافع شما است و اگر با مقام‌هاي روسيه ديداري داشته باشد مي‌گويد ايران براي مقابله با اسراييل به سوريه آمده و نه براي مبارزه با تروريسم. البته حضور ما در سوريه بر مبناي درخواست دولت سوريه و براي مقابله با تروريسم است. دولت روسيه هيچ‌گاه توصيه‌اي درباره تداوم حضور نظامي ايران در سوريه کرده است؟ ايران و روسيه کار مشترکي را براي کمک‌هاي به دولت سوريه در مبارزه با تروريسم انجام داده‌اند که بسيار موفقيت‌آميز بود. هم ما و هم روس‌ها به خوبي مي‌دانيم که در نتيجه اين همکاري سه‌جانبه مشترک بود که دولت سوريه موفق شد وحدت و تماميت ارضي کشور را حفظ کند. در نتيجه اين همکاري سه‌جانبه بود که دولت سوريه توانست جايگاه خود را در منطقه حفظ کرده و تجربه‌هايي مانند تجربه ليبي در حمله نظامي به يک کشور و سرنگون کردن دولت از بيرون توسط نيروهاي نظامي خارجي تکرار نشد. همکاري مشترک ايران، روسيه و سوريه ادامه دارد. البته همکاري ايران و روسيه ابعادي فراتر از سوريه هم دارد. اختلاف منافع ما در سوريه با روسيه اندک ‌اندک با ورود به فاز سياسي در اين پرونده به چالشي يا تهديدي براي همکاري‌هاي مشترک تبديل نخواهد شد؟ ما با روسيه در مورد سوريه اختلافي نداريم. البته روشن است که هيچ دو کشوري دقيقا مانند هم فکر يا عمل نمي‌کنند. شايد بتوان گفت در کل ما با روسيه درباره رژيم‌هاي اسراييل و امريکا دو ديدگاه و دو روش داريم، اما در موضوع سوريه در اينکه اسراييل نبايد در امور داخلي سوريه دخالت کند، نبايد اهدافي را در داخل سوريه بمباران کند و نامشروع بودن حضور امريکا در سوريه و ضرورت خروج از اين کشور و سوري بودن جولان و محکوميت انضمام آن به اسراييل و رد و محکوميت به رسميت شناختن اين انضمام و موارد متعدد ديگري در سوريه با يکديگر اتفاق نظر داريم. ما درباره مبارزه با تروريسم، حفظ دولت سوريه و لزوم توسل به راه‌حل سياسي در اين کشور و ضرروت بازسازي و بازگشت آوارگان و موضوع تبادل زندانيان و برخي موضوعات ديگر با هم اتفاق نظر داريم. با اين اوصاف در پرونده سوريه اختلاف نظري نداريم؟ بله همين طور است. آيا ترور سردار شهيد سليماني تاثيري بر استراتژي ما در سوريه نداشت يا منجر به تغيير تاکتيک نشد؟ خير، ابدا؛ هيچ تغيير تاکتيکي يا استراتژي نداشته و نخواهد داشت. اما شهادت سردار سليماني ظلم به بشريت بود. ضربه‌اي به صلح، امنيت و ثبات در جهان و خاورميانه بود. شهادت سردار سليماني امتيازي ناروا به تروريست‌ها بود. شهادت سردار سليماني ضربه به طرفداران ثبات، استقرار و حاکميت‌هاي ملي در منطقه خاورميانه بود. سردار سليماني زماني به شهادت رسيد که در حال انجام ماموريت صلح‌ساز و صلح‌آميز بود. برخي رسانه‌هاي اسراييلي شايد در راستاي همان فضاسازي و روايت‌سازي که شما هم به آن اشاره کرديد، ادعا مي‌کنند که سردار قاآني رويکرد متفاوتي از سردار سليماني در سوريه دارد. با اين اوصاف شما اين ادعاها را رد مي‌کنيد؟ بله، اين ادعاها مردود است؛ دو دليل براي حرف خودم عرض مي‌کنم: يکي اينکه فرض کنيد که ما هيچ شناختي از سردار سپهبد شهيد سليماني و سردار قاآني نداشتيم اما مي‌دانيم که سردار قاآني چندين سال معاون سردار شهيد بود و اگر اختلاف نظري يا تفاوت مشي وجود داشت ايشان اين سال‌ها معاون سردار نبود. ديگر اينکه فرض کنيم که هيچ شناختي از اين دو عزيز نداشتيم و سمت معاونت هم نبود، اما از جمهوري اسلامي که شناخت داريم. سياست‌هاي کلي نظام جمهوري اسلامي ايران توسط مقام معظم رهبري و در نهادي مانند شوراي عالي امنيت ملي با مشارکت سران سه قوه و به رياست رييس محترم جمهور ترسيم مي‌شود و وزارت امور خارجه مجري سياست خارجي نظام جمهوري اسلامي ايران است. بنابراين تصميم‌گيري‌ها و اجراي آنها در نظام جمهوري اسلامي وابسته به افراد نيست. اين شاکله و ماهيت با رفتن يک سردار - هر چند که مي‌دانيم ايشان سردار بزرگي بودند و تا ابد در حزن و اندوه اين ضربه ناجوانمردانه هستيم- تغيير نمي‌کند. بنابراين در حالي که ما يک چهره دولت‌ساز خود و ثبات‌ساز خود را به نحو ناجوانمردانه‌اي از دست داديم، در عين حال اين شهادت ذره‌اي در رويکرد جمهوري اسلامي نسبت به فلسطين، سوريه و... تغيير ايجاد نخواهد کرد. اظهارات اخير آقاي فلاحت‌پيشه درباره کمک 70 ميليارد دلاري ايران به سوريه با واکنش‌هاي متعددي روبه‌رو شد. آيا کمک‌هاي ايران به سوريه در اين سال‌ها بلاعوض بوده است؟ اگر خير مي‌توانيد بگوييد که ما به ازاي اين کمک‌ها چه بوده است؟ من مطمئن نيستم جناب فلاحت‌پيشه اين جمله را گفته‌اند يا خير و در چه چارچوبي بيان کرده‌اند و لذا بهتر است از خود ايشان بخواهيد آن را تشريح کنند. منتها در اينجا مي‌خواهم به نکته‌اي اشاره کنم؛ البته يادم هست در ابتداي برجام به گونه‌اي به آن اشاره کردم: ما ديپلمات‌ها دو سوي ديوار را مي‌بينيم و حرفي که مي‌زنيم در دو سوي ديوار شنيده مي‌شود و لذا بايد حرفي بزنيم که مراعات منافع و مصالح ملي کشور در دو سوي ديوار را کرده باشيم. وقتي اظهارنظري مي‌کنيم بايد هم مراقب منافع و مصالح ايران در داخل باشيم و هم در خارج از کشور از سخن ما سوءاستفاده نشود. صرفنظر از سخنان جناب فلاحت‌پيشه و بدون تعرض به آن و به عنوان کلي عرض مي‌کنم که متاسفانه گاهي در داخل، حرف‌هايي زده مي‌شود و مواضعي اتخاذ مي‌شود و اطلاعات نادرستي داده مي‌شود که اگر بخواهيم به آنها جواب بدهيم و نادرستي آن را عيان سازيم، دشمن سوءاستفاده مي‌کند و به مصالح کشور لطمه مي‌خورد و اگر بخواهيم در مقابل آن سکوت کنيم و اين اطلاعات و تحليل نادرست را بي‌جواب بگذاريم باز هم به منافع و مصالح کشور لطمه وارد مي‌شود. گاهي در اين بين، درست‌ترين اقدامات و سياست‌ها و خالص‌ترين، بهترين و موفق‌ترين ديپلمات‌هاي کشور مورد هجمه واقع مي‌شوند، اما آنکه براي انقلاب اسلامي ملت بزرگ ايران و ميهن و مردم و نسل‌هاي آتي اين کشور خود را مسوول و به فکر منافع آنهاست، با دلي خونين بر اين حرف‌ها چاره‌اي جز صبر ندارد و دل خوش دارد به وعده‌هاي الهي که آن‌الله بدافع عن الذين آمنوا و يا آيه شريف وقل اعملو فسيري‌الله عملکم و رسوله و المومنون. اين اظهارنظر شما را مي‌توانم به اين تعبير کنم که مخالف بيان اين مساله از سوي آقاي فلاحت‌پيشه هستيد؟ بحث مخالف يا موافق بودن نيست؛ ايشان چند دوره نماينده مجلس و حتي رييس کميسيون امنيت ملي و سياست خارجي بوده‌اند و نمايندگان حق دارند در تمامي امور کشور اظهارنظر کنند. آنچه منظور من است آن است که بايد توجه داشته باشيم که آنچه ايران در سوريه انجام داد خدمتي به بشريت بوده است. ما تروريسم را دشمن بشريت مي‌دانيم و داعش صنعتي است که دشمن فرهنگ و تمدن بشري بوده و هست. فداکاري امثال سردار شهيد سليماني در مقابله با اين اختاپوس يک ارزش جهاني محسوب مي‌شود. تروريست‌ها در سوريه و عراق نمود پيدا کردند و به لبنان هم رفتند و حزب‌الله با آن مقابله کرد ولي تروريسم، اين جرثومه خبيث مي‌توانست به ساير کشورها هم سرايت کند. ما پيشگامان مبارزه با امر خطيري شديم که بشريت را تهديد مي‌کرد ولي در عين حال اين امر از ارزش تلاشي که براي مردم خودمان کرديم، کم نمي‌کند همچنان که محافظت از منافع ملي خودمان از ارزش کاري که در سطح منطقه‌ و فرامنطقه‌ کرديم، چيزي کم نمي‌کند. منظور شما همان جمله معروف است که اگر در سوريه نمي‌جنگيديم بايد در خيابان‌هاي تهران با داعش مبارزه مي‌کرديم. منظورم اين است که تلاش ما در عين حال که ارزش جهاني دارد، با منافع ملي ما هم سازگار بود و با وجود حفظ منافع ملي از ارزش جهاني برخوردار است. در بحث حضور ما در سوريه نبايد صرفا سود و زيان مالي را در نظر گرفت. پرداختن ما به جنبه مادي موضوع، نافي نيت معنوي ما نيست. همزمان اتکا به جنبه معنوي نافي اين نيست که ما در زمينه مادي هم نبايد متضرر شويم. اگر ما به کمک دوستان خود شتافتيم در جهت حفظ امنيت ملي ما بوده اما دوستان ما در خارج از ايران هم از اين امنيت بهره‌مند شدند. حتي سود زحمات ايران در سوريه را ساير کشورهايي که حتي با ايران رابطه خوبي هم نداشتند، بردند، زيرا تروريسم مرز، فرهنگ و جغرافيا نمي‌شناسد. ما زودتر به سوريه رفتيم يا تروريست‌ها؟ روشن است که ما بر اساس در خواست دولت سوريه براي مبارزه با تروريسم به سوريه رفتيم و اگر تروريست‌ها نبودند شايد حضور ما هم نبود. بنابراين حضور مستشاري ما بعد از حضور تروريست‌ها در بحران سوريه بود اما اين حضور پيش از ساير مقابله‌کنندگان با تروريست‌ها بود. ما از ابتداي بحران، نيروي مستشاري به اين کشور اعزام نکرديم. ما ابتدا تلاش کرديم که از اختلاف پيش آمده دشمن سوءاستفاده نکند. زماني که مي‌گوييم سوريه عضو محور مقاومت است منظورمان اين است که دولت و ملت سوريه محور مقاومت هستند. اگر بين دولت و بخشي از ملت اختلافي به وجود بيايد و آنها از ما کمک بخواهند قطعا ما به کمک آنها مي‌شتابيم. اما پس از حضور تروريست‌ها در سوريه، حضور ما نيز متفاوت شد و به درخواست آنها کمک مستشاري ارايه کرديم.