صبح نو/ متن پيش رو در صبح نو منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
سعيد آجرلو/ چرا آقاي موسويخوئينيها در اين مقطع و با اين لحن تند، رهبر انقلاب را خطاب قرار داده است؟ چند نکته به نظرم ميرسد. پاسخ به ادعاهاي ايشان هم در اين نکات مدنظر است.
۱- هم در متن، هم در فرامتن و هم در لحن نامه جناب خوئينيها نوعي خصومت شخصي، کينهجويي و حس انتقامگيري نسبت به آيتالله خامنهاي پيداست؛ همان احساس خوئينيها به ايشان قبل از رهبري که چون نهالي از ۴۰ سال گذشته تاکنون روييده و تبديل به درخت خشم و کينه شده است. اين ميزان از خصومت، اين حجم از کينه و اين اندازه از انتقامجويي براي فردي که پدر اصلاحطلبي و چپ اسلامي ميخوانندش، ترحمانگيز است.
۲- اين نامه حاصل نااميدي ايشان و دوستان راديکالشان از پشتيباني و حمايت مردم است. بهتعبيري ريشه نگارش اين نامه را بايد در راي ۶۰ هزارتايي آقاي مجيد انصاري بهعنوان سرليست اصلاحطلبان در انتخابات مجلس يازدهم جستوجو کرد که اين را البته بايد بازتابي از نارضايتي مردم نسبت به عملکرد مجلس دهم، شوراي شهر اصلاحطلب و دولت مورد حمايت اصلاحطلبان دانست؛ نوعي بيرونزدن از قواعد بازي براي نپذيرفتن مسووليت در قدرت. به جاي پيداکردن دلايل نارضايتي مردم از اصلاحات و پذيرفتن مسووليت و پذيرش معايب و تلاش براي جبران راه، سهلترين راه، انداختن تقصيرها به گردن نظام و رهبر نظام است؛ رفتاري عوامفريبانه. بحران نمايندگي چنان ميان اصلاحطلبان فراگير است که گروهي را که واقعگراتر هستند به نقد خود مشغول داشته و گروه پرمدعاتر را به حمله به نهادهاي مختلف نظام. اين گروه دوم، اصلاحات را بازسازي نميکنند بلکه نابود و ويران ميکنند. نامه خوئينيها از اين جمله است.
۳- نامه آقاي خوئينيها از جهات زيادي شبيه به نامه استعفاي مرحوم آيتالله طاهري به رهبر انقلاب در ۱۷ تير سال ۱۳۸۱ از امامت جمعه اصفهان است- در ماه «تير» چه رازي نهفته است که اين دو نامه و وقايعي چون کوي دانشگاه همه در تيرماه روي ميدهند؟ ماه خروج و شورش اصلاحطلبان- شباهت نامه از اين جهت است که ايشان از قامت اصلاحطلبي درون نظام خارج شده و چون آقايان تاجزاده و حجاريان و علويتبار، به لباس تجديدنظرطلبان درآمده و به صف «حريف» نظام به جاي «رقيب» اصولگرايان پيوستند. باعث تاسف است که فردي با داعيه انقلابيگري و شاگردي امام چنين سرنوشتي يافته است. به اين واسطه بايد تاسف خورد اما به واسطه آشکارشدن نيات پنهان و عيانشدن آنچه سالها در دل برخي افراد ميگذشته، بايد خوشحال بود چراکه صف انقلابي و غيرانقلابي از هم جدا ميشود؛ همانگونه که صف انقلابي پشيمان از انقلابي راسخ. برخي مدعيان خط امام، هم تکليف خود را با ولايت فقيه روشن کردند و هم با ولي فقيه. از اين جهت آقاي خوئينيها را اکنون ميتوان تجديدنظرطلب ناميد و نه اصلاحطلب. تجديدنظر طلباني که دنبال جامعه «جنبشي» به جاي جامعه «مدني» هستند و براي رهبري هرگونه نارضايتي احتمالي مورد تصورشان خيز برداشتهاند.
۴- نامه خوئينيها به رهبر انقلاب مصداق فرافکني و فرار به جلو است. او که اکنون بهعنوان يکي از جديترين رهبران اصلاحات بايد پاسخگوي وضعيت اقتصادي کشور و مخاطب سوالات اساسي مردم درباره دلار 19 هزار توماني و تورم سرسامآور باشد، چنانکه گويي از کره مريخ آمدهاند، شراکت اصلاحطلبان با روحاني را به روي خود نميآورد و در قامت حملهکننده قرار ميگيرد. جناب خوئينيها! شما در موضع پرسشگر قرار نداريد؛ جايگاه شما پاسخگويي به سوالات فراوان مردم است. فعلا شما متهم هستيد. اگر فرصتي را در اختيار خبرنگاران قرار دهيد و به مرام آزاديخواهي مورد ادعايتان وفادار باشيد، سوالکننده زياد است اما پاسخگو يافت نميشود. من يکي از افرادي هستم که حاضرم سوالکننده از شما باشم، به شرط آنکه شعارهاي دموکراسيخواهي و آزاديطلبي بر راديکاليسم رسوبکرده در افکار و منش شما غلبه کند و عزم شفافيت و ورود به عرصه عمومي کنيد.
۵- آقاي خوئينيها کمتر در عرصه عمومي به بيان تفکرات سياسي، اجتماعي، مذهبي و اقتصادي خود پرداخته است. در مورد عملکرد ايشان ابهامها و سوالهاي مختلفي وجود دارد که عيانشدنش هم خدمتي به تاريخ سياسي ايران و هم پندنامهاي براي سياسيون خواهد بود؛ اينکه چگونه راديکاليسم منجر به چشم بستن به واقعيتها، دگماتيسم و يکطرفهنگريستن به صحنه سياست ميشود و چگونه ميراث چپ در ايران که آميزهاي از تخريب و طلبکاري و فرافکني است، «پدرسالاران ديروز» را تبديل به «دموکراتهاي مصنوعي» ميکند و چگونه از «انحصارگرايان ديروز»، اصلاحطلب و دموکراتهاي امروز ميسازد. ظواهر جديد، بواطن تازه نميآفريند؛ همانگونه که جامه و پوسته تازه، مغز و جوهر جديد نميسازد.
عصر اصلاحات براي برخي چپهاي دهه ۶۰ از جمله جناب ايشان، پوشيدن لباس جديد بر همان افکار قديم بود وگرنه چه کسي است که نداند رواداري و مدارا براي امثال ايشان بيشتر به مطايبه و شوخي ميماند تا واقعيت. سياق مداوم؛ انحصارگرايي و سرکوب رقيب و افراطيگري بود و «زندهباد مخالف من»، طنز تلخ زمانه. لباس دموکراسي براي تن انحصارطلبان گشاد و بيريخت بود؛ شعار اعتدال هم که جاي خود دارد. تفسير مارکسيستي از اسلام کجا، اصلاحات و اعتدال کجا؛ بيربطترين و نامربوطترين واژه براي توصيف احوال و منش اين دوستان که خود زماني به شيخ اکبر اعتدال، لقب مرد خاکستري دادند. با اين اوصاف تصديق ميکنيد، توقع زيادي است اگر اندکي از صبر و مداراي مخاطب نامه در وجود نويسنده نامه يافت ميشد.
۶- در ميان اصلاحطلبان، انسان منصف و مدبر و واقعبين کم نيست. افرادي که در ارادتشان به رهبر انقلاب ترديدي وجود ندارد. نمونههاي زيادي در ذهن دارم که گرچه در شيوه اداره کشور داراي نظرات متفاوتي هستند اما هم ارادت و علاقه فردي به حضرت آيتالله خامنهاي دارند و هم معتقد به گفتمان انقلابي رهبري هستند. افراد و گروههايي مخالف راديکاليسم امثال آقاي خوئينيها و ملتزم به قواعد سياستورزي که با وجود نقد به اصولگرايان، معايب را ميپذيرند. اين گروه البته همواره مورد هجمه و التفات راديکالها بودهاند و در فضاي رعبانگيزي که حاصل همين راديکاليسم است زبان به کام گرفتهاند. اکنون فرصت خوبي است که اين دوستان به ميدان بيايند و فاصله خود را با تجديدنظرطلبي و راديکاليسم عيان کنند. از اصلاحطلبان در حزب کارگزاران، ندا، اعتدال و توسعه و افرادي چون آقاي عارف توقع ميرود که اين ادبيات تند و انتقامجويانه آقاي خوئينيها را نقد کنند. خوب است موضع آقاي خاتمي هم نسبت به اين نامه روشن شود. اگر مخالف هستند يا موافق، صريح بيان کنند که اکنون زمانه صراحت است. روشنشدن نسبت مجمع روحانيون مبارز با اين نامه هم ميتواند مفيد باشد. اصلاحطلبان نبايد فراموش کنند که قصد و غرض اين نامه تندشدن اصلاحات و خروج اصلاحات از دايره نظام است و سکوت در مقابل آن، زمينه چنين غرضي را فراهم ميآورد. اين نامه را بايد واکنشي به اختلاف ميان اصلاحطلبان و وزندادن به راديکالها و نابگرايان دانست. به همين واسطه اصلاحطلبان ميانهرو بهعنوان بخشي از نظام سياسي بايد مقابل چنين غرضي هوشيار و آگاه باشند. «اصلاحطلبي» درون نظام است، نه بيرون آن. قدمبرداشتن بيرون اين دايره در منظومه رقابت سياسي نميگنجد و «اپوزيسيوننمايي» و «مخالفخواني» ترجمه ميشود. نامه خوئينيها صداي همه اصلاحطلبان نيست اما سکوت در برابر آن به جديترشدن اين صدا در اصلاحات منجر ميشود، پس سکوتکردن و عبور از آن گامي به سود راديکاليسم است ، نه خلافش. اينها البته تعيين تکليف نيست، پيشنهاد است که من نه در مقام تعيين تکليف هستم و نه اصلاحطلبان را انتظار تعيينتکليفشدن ميرود. سکولاريزاسيون مورد نظر حجاريان وعلويتبار به سردمداري خوئينيها، راه را براي نزديک شدن به طيف ملي - مذهبي و اوپوزيسيون باز ميکند تا پروژه گذاربهايران جديد کليد بخورد.
۷- روح کلام آقاي خوئينيها، انداختن مشکلات اقتصادي کشور به گردن رهبر انقلاب است. او براي رسيدن به اين گزاره، دو فرضيه دارد؛ يکي نارضايتي مردم از شرايط کشور و ديگري وصلکردن اين وضعيت به جايگاه و قدرت رهبري. در صحت فرضيه اول ترديدي وجود ندارد اما پاسخگوي اصلي اين وضعيت دولتي است که در هفت سال گذشته کشور را اداره کرده و با شعار ميانهروي مخالفان را به کف و صابون و جهنم احاله داده و مهمتر از آن، حاميان اين دولت که در حمايت از روحاني در سال ۹۲ و ۹۶ از جان مايه گذاشتند و فرياد بنفش «روحاني تا ۱۴۰۰» سر دادند. درباره فرضيه دوم که البته بحث مفصل و طولاني ميطلبد، اختيارات رهبري کاملا مشخص است؛ همانگونه که وظايف و اختيارات دولت مشخص است. رفتارهاي رهبري در چارچوب همين اختيارات و معطوف به تعيين سياستها، هدايت و نظارت و هماهنگي و تنظيم روابط بين قوا بوده است. کمدانشي خوئينيها در «حقوق اساسي» است يا «چون غرض آمد، هنر پوشيده ماند» که اينگونه خود را به تغافل زده و تير کينه به سوي رهبري نشانه ميرود؟... خدا ميداند. محضر جنابشان عرض ميکنم که اگر اصرار رهبري به حرمتداشتن «راي مردم» و «جمهوريت» نبود، اين حجم از آشفتگي و بيعملي و ناکارآمدي دولت به عزل آن منجر ميشد؛ کما اينکه اگر «نرمش قهرمانانه» رهبري نبود، با وجود بدبينياي که تعبير بهتر درباره آن واقعبيني ايشان نسبت به آمريکاست، برجامي هم بنا نميشد که بهواسطه آن اصلاحطلبان، رقيب را تخريب کنند و چهره دلهرهآور از آن بسازند. همين است حديث دولت احمدينژاد و خاتمي که اگر اصرار و اصول «آقا» نبود، هيچکدام به پايان نميرسيدند؛ اولي از جانب چپ و دومي از سوي راست. حفاظت و دفاع رهبري از تمام دولتها جزو اصول و نه تاکتيک که راهبرد ايشان است؛ حتي اگر به قيمت طعنه چپ و راست تمام شود. شرط انصاف بود که بهجاي اين ادبيات گستاخانه، از رهبري براي حمايت از دولت همفکرتان تقدير و تشکر ميکرديد، نه اينکه بيکفايتي دوستانتان را گردن نظام بيندازيد.
اين بيانصافي در سطور ديگري از نامه که از «امور نامتعارف» سخن ميگوييد، هم مشخص است. کاش به جاي «کليگويي» مصداق ذکر ميکرديد اما توقع حقيقتجويي از «اصحاب وارونهنمايي» عبث و بينتيجه است. آن امور نامتعارفي که از آن سخن ميگوييد، نحوه اداره کشور توسط شما و دوستانتان است که کارد را به استخوان مردم رسانده وگرنه مشي و مرام رهبري، مشورت با نخبگان و شنيدن نظر کارشناسان و حمايت از تصميمهاي سرانقوا بوده است؛ کمااينکه خود حضرتعالي هم از مشاوران ايشان بوديد که ترک پست کرديد و «اپوزيسيوننمايي» را بر «ياري» به حاکميت ترجيح داديد.
آقاي خوئينيها! شما سياست را با عينک جناحي مينگريد، آن هم از نوع انحصارگر که اين عينک جناحي به علاوه خصومت شخصي، موجب نگاه کوتهنظرانه و ارتجاعي شما به رهبري است. گمان ميکنم زمان مناسبي است که آن عينک تيره و تار را از روي چشم برداريد و وقايع را بدون فيلتر نگاه کنيد. اگر چنين شود، حتما فرصتي پيش ميآيد تا به اندازه قدرت و وزن دوستانتان در قدرت، مسووليت هم بپذيريد و اگر به اين نتيجه رسيديد که در شکلگرفتن وضع موجود مقصريد، به اندازه آن تقصير، عذرخواهي کنيد؛ اين رسم مروت است که البته سراغگرفتن مروت از کساني که نقش آيتالله خامنهاي را در قويشدن ايران در منطقه پرآشوب خاورميانه، صنايع موشکي، صنعت هستهاي، فناوريهاي جديد و حفاظت از گفتمان انقلاب اسلامي و قدرتگرفتن جمهوري اسلامي نميبينند و اگر هم ميبينند، درک نميکنند و اگر درک ميکنند، خود را به تغافل ميزنند و از بيان آن گريزان هستند، زيادهخواستن و فزونطلبي است.
8- نامه آقاي خوئينيها همانگونه که گفته شد پايان سياستورزي رسمي و ورود به دالان اپوزيسيوننمايي است؛ واکنشي به شکست در انتخابات مجلس، پيشدستي براي قبولنکردن مسووليت شکستهاي بعدي، فرافکني در پذيرفتن مسووليت نهادهايي که در اختيار اصلاحطلبان بوده و تلاش براي راديکالکردن اصلاحات و نسخه جديد خروج از نظام است. اين نامه که به تندترين شيوه نگاشته شده و بالاترين مقام کشور را خطاب قرار داده است، مصداق فرصتطلبي سياسي و گشودن باب فشار بر نظام براي مذاکره با ترامپ است؛ مذاکره با يک مرد لاابالي و غيرقابلاعتماد که در آستانه افتادن به چاه دنبال طناب ميگردد. مطلقنگري نويسنده توأم با هدفگذاري براي تغييرشکلدادن اصلاحات و سوالکردن و متهمکردن بهجاي پاسخگويي که اين آخري گويا تبديل به رسم اين جماعت شده است، زمينهچيني دور جديد بازي راديکالهاست. بهتر بود بهجاي اينگونه کنشها، آقاي خوئينيها و دوستانشان تدابير و راهکارهاي خود را براي خروج از وضع وخيم اقتصادي فعلي ارائه ميکردند تا مصداق سياسيکاري و فرافکني نشوند که البته اگر چنين وسع و تواني در ايشان و همراهانشان بود، کار دولت مطلوبشان به اينجا نميکشيد چراکه «از کوزه همان تراود که در اوست».
بازار