نماد آخرین خبر

سرمقاله دنیای اقتصاد/ فواید آزادی اقتصادی شهروندان

منبع
دنياي اقتصاد
بروزرسانی
سرمقاله دنیای اقتصاد/ فواید آزادی اقتصادی شهروندان
دنياي اقتصاد/ « فوايد آزادي اقتصادي شهروندان » عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم محمد ماشين‌چيان است که مي‌توانيد آن را در ادامه بخوانيد: مخالفت با اصل آزادي ريشه و اساس اکثر ضديت‌ها با بازار آزاد است. بازار آزاد همان چيزي را فراهم مي‌کند که مردم مي‌خواهند نه آن چه که گروه خاصي مصلحت مي‌داند۱. اين گروه خاص که بخش بزرگي از سياستمداران و ديوان‌سالاران را شامل مي‌شود خيلي اوقات انسان‌هاي خيرخواهي هستند که به طبيعت آدمي بي‌اعتمادند، پس شهروند عادي را شايسته تصميم‌گيري براي زندگي خويش و در نتيجه تعيين سرنوشت نمي‌دانند. لذا با مداخله در بازار مي‌کوشند تا با سرکوب طمع کاسب و افسار زدن به سوداي بازرگان و وضع مقررات براي کمک به ناتواني صنعتگر در رقابت و مداخله دستوري براي خنثي کردن سادگي عوام‌الناس، آينده روشن‌تري بسازند. با تحکم، کارفرما را به انسانيت و با دستور و توصيه اخلاقي، کارگر را به قناعت تشويق مي‌کنند. به تناوب به تحريک عرضه و تقاضا مشغولند و ترجيح مي‌دهند که آينده مملکت تابعي از برنامه‌هاي متخصصان و ديوان‌سالاران باشد، تا ترجيحات ملون و غيرقابل پيش‌بيني کارگر و کارمند و بقال و نانوا. دستور مي‌دهند قيمت‌ها بالا نرود، صف تشکيل نشود، بودجه کم نيايد، توليد سقوط نکند، مستمري‌ها افزايش يابد و تورم از کنترل خارج نشود؛ اما دريغ. بزرگ‌ترين مانع مقابل اين گروه خواص براي برپايي آينده روشن و مدينه فاضله، علم ضدحال يعني اقتصاد است. عنوان «علم ضدحال۲» را بدوا توماس کارلايل، فيلسوف و سخنور و مترجم و رياضيدان بريتانيايي در عصر ويکتوريا ضرب کرد. او که الهام‌بخش اصلي يکي از طرفدارانش، چارلز ديکنز، براي نوشتن «داستان دو شهر» بود، نظريه‌هاي متنوع و بعضا محبوبي داشت؛ از جمله تاکيدش بر قهرمانان و قهرمان‌پرستي و اينکه تاريخ چيزي نيست جز زندگي‌نامه مردان بزرگ. مقصودش از مردان بزرگ هم مرد سفيدپوست بريتانيايي بود که او را سرور و مالک بحق همه مي‌دانست. او نژادپرست و طرفدار پروپاقرص برده‌داري بود. مثل بسياراني در آن عصر، بديهي مي‌دانست که بهره‌وري برده بيش از نيروي کار داوطلب مزدبگير است. اما اقتصاد ادعاي او را نقش بر آب کرد و نشان داد که کار داوطلبانه براي نفع شخصي بهره‌وري بالاتري از کار اجباري براي خيرجمعي دارد. آدام اسميت ثابت مي‌کرد، تعقيب نفع شخصي با نظم اجتماعي در تعارض نيست و اتفاقا به نفع عمومي منجر مي‌شود. ايده اسميت بعدها در بيانيه استقلال آمريکاي انقلابي از انگلستان در عبارت «زندگي، آزادي و تعقيب خوشبختي» ماندگار شد. پيشگويي‌هاي مالتوس راجع‌به نرخ رشد جمعيت و نسبتش با رشد وسايل ارتزاق، مو بر تن سيخ مي‌کرد و آينده تاريکي را براي بشر وعده مي‌داد. به اين دلايل بود که اقتصاد را به‌عنوان علم ضدحال مفتخر کرد. محور آراي او، اهميت فرماندهي قوي بود و نفرت از دموکراسي و پيشه‌وري: «از آجرپزش بگير تا ديپلمات.» کارلايل تنها نبود و طرفداران زيادي داشت. شورانگيزترين رساله سوسياليسم در دفاع از برده‌داري را جورج فيتزهيو، حقوقدان و نظريه‌پرداز آمريکايي با عنوان «ما همه آدمخواريم» يا «بردگان بي‌ارباب» نوشت. هر دو عنوان رساله مستقيما از نوشته‌هاي کارلايل، که مرشد و قهرمان فيتزهيو بود، برداشته شده و به اهميت کار در پارادايم ارزش-کار توجه دارد. استدلال فيتزهيو اين است که برده‌داري به تمايز ميان نيروي کار داوطلبانه يا اجباري ربطي ندارد و با لغو قوانين حامي برده‌داري هم از ميان نخواهد رفت. براي اجراي برده‌داري کافي است به جاي خود فرد، دسترنج و خدمات او را تصاحب کنيم. در انديشه فيتزهيو، برده‌داري استثمار کارگران را به حداقل کاهش مي‌دهد. او ضدحال خوردن کارلايل را اين‌طور التيام مي‌دهد که اگر محصولات نيروي کار آزاد ارزان‌تر از محصولات نيروي کار بردگان درمي‌آيد، به اين علت است که نظام برده‌داري نسبت به نظام کارمزدي، سهم بيشتري از توليد کار برده را خرج خود او مي‌کند. به علاوه ارباب، اشتغال و روزي را تضمين مي‌کند؛ درحالي‌که کارفرمايان سرمايه‌دار کمترين هزينه لازم را براي استخدام کارگران پرداخت کرده و لزوما تعهد بلندمدتي راجع‌به اشتغال ندارند و اگر اوضاع خراب شد زير پاي کارگر را خالي و او را بيکار خواهند کرد. از اين رو، وضع برده‌هاي جنوب نسبت به کارگران کارخانه‌هاي شمال (آمريکا) منصفانه‌تر است. فيتزهيو مي‌نويسد: «برده‌داري، علاوه بر اينکه به‌عنوان هدف سوسياليست‌ها مردم را به يکديگر نزديک‌تر مي‌کند و با کمونيسم در مورد «از هرکس به اندازه توانش، به هرکس به اندازه نيازش» همسو است. مساله خيلي برتر اين است که مالک برده‌ها در جايگاه صاحب اختيار اعضا، تحت‌تاثير عواطف و علاقه شخصي با محبت با ايشان رفتار کرده و به بهترين وجه از اين دارايي مراقبت مي‌کند...» نوشته‌هاي فيتزهيو، که بعدها براي دفاع از نظام‌هاي اقتصادي دولتي معمول شد، آبراهام لينکلن را عصباني مي‌کرد تا جايي که پس از انتخاب شدن لينکلن به‌عنوان کانديداي جمهوري‌خواهان براي سنا در سال ۱۸۵۸، در سخنراني معروف و تاريخي مجلس دوپاره، ناخواسته به آراي فيتزهيو اشاره کرد. فيتزهيو معتقد بود که تنها اقليت کوچکي از مردم، شايد در حدود ۵ درصد يک جامعه، آن قدر باهوش هستند که بتوانند در اقتصاد رقابتي خودشان را بالا بکشند. لذا در بازاري آزاد، کارگر و کارفرما در جدالي ابدي در اصطکاک هستند و اکثريت ۹۵ درصدي مردم آسيب‌پذير و در معرض خطرند و نيازمند حمايت. اما حمايت نيازمند نظارت است و جز با برده‌داري نمي‌شود اين تعارضات را حل کرد. مي‌فرمايد که: «در واقع همه سوسياليست‌ها موافقند که همه اعضاي ضعيف‌تر جامعه به حمايت بيشتري از آنچه در حال حاضر دريافت مي‌کنند، نياز دارند. اما، براي محافظت از انسان‌ها، ما بايد قدرت تاثيرگذاري و کنترل بر آنها را داشته باشيم.» فيتزهيو بيانيه استقلال ايالات متحده را «غلط زيادي» و مشتي خزعبلات مي‌خواند. قريب به صدسال بعد، در دوره‌اي که تصور مي‌شد بردگي از ميان رفته است، فردريش هايک «راه ‌بردگي»۳ را نوشت. محور آن اثر ماندگار، نه قوانين برده‌داري بلکه برنامه‌ريزي دولتي بود. هايک مي‌گويد برنامه‌ريزي، که از ايده شکست‌خورده سوسياليسم به اقتصادهاي آزاد رخنه کرده، موجب تمرکز قدرت مي‌شود، به‌مرور همه جوانب زندگي فرد را در کنترل گرفته و در نتيجه نه به عدالت يا امنيت، بلکه به اسارت و بردگي ختم خواهد شد. آري بردگي حاصل يک نظام اقتصادي دولتي است. امروز در مقالات روزنامه‌هاي معتبر کشور، اقتصاد آزاد ويروسي خوانده مي‌شود که مدت‌هاست حيات بشري را تهديد مي‌کند و ميدان‌داري آن يکي از دلايل وضع کنوني و بحران‌هاي کشور است. اقتصاد به غلط، فروکاستن انسان به عدد و رقم تلقي شده و همچنان در مباحث روشنفکران وطني، فرهيخته‌ترين ارجاعات و حملات عليه بازار آزاد و مدرنيته و توسعه، نه از ادبيات اقتصادي که از رمان‌هاي چارلز ديکنز نقل مي‌شود. مقدمه‌اي که شرحش رفت، نه داستان گذشتگان که موضوع نبرد انديشه‌ها در ايران امروز است. در کشوري که هنوز تا لغو قانون غله۴ فاصله بسيار دارد و همچنان در عصر مرکانتيليسم گرفتار مانده، در دنياي کرونازده‌اي که در آن هشدارهاي هايک دست‌کم گرفته مي‌شود و توجيه‌ها براي ادامه و تشديد اقتصاد دولتي فراوان و در دسترس است. در اين روزهاي سخت، گردن نهادن به علم اقتصاد و دست کشيدن از اقتصاد دولتي، درمان وضعيت کنوني کشور است و هرچند تلخ، اما از آن گزيري نيست. دست کشيدن از نظام برنامه‌ريزي متمرکز و مداخله در بازار و تصدي‌گري دولتي به معناي به رسميت شناختن آزادي همه مردم است براي تعقيب خوشبختي خويش و مشارکت داوطلبانه و خير رساندن به يکديگر. راه، سخت و پردست‌انداز و مشکلات بسيار است اما پاسخ به تمامي در يک لغت گنجيده است: آزادي.۵ پاورقي‌ها ۱- سرمايه‌داري و آزادي، ميلتون فريدمن، ترجمه محمد ماشين‌چيان ۲- Dismal science ۳- راه بردگي، فردريش فون هايک، ترجمه فريدون تفضلي و حميد پاداش ۴- Corn laws ۵- همسازي‌هاي اقتصادي، فردريک باستيا، ترجمه محمد ماشين‌چيان