کيهان/ « افق «عراق مقاوم» » عنوان يادداشت روز در روزنامه کيهان به قلم سعدالله زارعي است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد:
«عراق» يک نقطه کانوني در تحولات منطقهاي و به خصوص در منطقه عربي است. اگر به وضع 22 کشور عربي نگاه بيندازيم، عراق را به نسبت بقيه در «وضعيت ويژه» ميبينيم. کشوري که از نظر سياسي «دموکراتيکترين»، از نظر اقتصادي «پوياترين»، از نظر فرهنگي «الهامبخشترين»، از نظر تمدني «ديرپاترين» و از نظر آمار نخبگان سياسي و فرهنگي « بيشترين» است. به همين دليل تحولات دروني عراق بيش از هر کشور ديگر بر محيط عربي اثرگذار است. پس عراق براي اينکه به عنوان اولين کشور عرب شناخته شود، از ظرفيت لازم برخوردار است. در اين ميان قدرتهاي بيگانهاي که نميخواهند در کشورهاي عرب، قدرت قابل ملاحظهاي وجود داشته باشد تا در برابر آنان قد علم کند، تلاش زيادي به خرج ميدهند تا عراق هم مثل کشور مصر مضمحل شده و از دور خارج شود. درخصوص اين موضوع، نکتههايي وجود دارد:
1- کشورهاي عربي در اين 100 سال به ندرت «قائمه»اي داشتهاند. مصر در برههاي کوتاه در حدفاصل اوايل دهه 1330 تا اول دهه 1350 نقش رهبريکننده، انسجامبخش و پيشرو کشورهاي عربي ايفا کرد و توانست از اعراب، قدرتي فراهم کند. آزادسازي کانال سوئز، براندازي رژيم سلطنتي وابسته به انگليس، شکلدهي به جنبش عدمتعهد، مقابله با اشغال فلسطين، شکلدهي به ارتش بزرگ، راهاندازي يک جنبش عربي، تأسيس نظام جمهوري و مقابله با نفوذ غرب در کشورهاي عربي، به مصر يک هويت کانوني داد و به کشورهاي عربي نيز هويت بخشيد. با مرگ «جمال عبدالناصر»، شيرازه جنبشي که به راهانداخته بود، از هم گسست و امروز از اين جنبش و افتخارات آن فقط نامي و يادي باقي مانده است. خود مصر امروز به طور مطلق به حاشيه رفته و گرفتار انواعي از حوادث است. آن مصر جمهوري و دموکرات، امروز و البته 50 سال است با سرنيزه نظاميان اداره ميشود، سادات، مبارک و سيسي به غرب وابسته شدند و اهميت به مردم مصر ندادند و با ديکتاتوري بر آنان حکومت کردند. مصر پيشتاز در نهضت غربزدايي از حوزه عربي و مصر خطمقدم مبارزه با اشغال فلسطين امروز به مصر تحقير شده، وابسته، آلوده و منزوي تبديل شده است به گونهاي که در هر ده سال هم يک خبر قابل ملاحظه از آن به گوش کسي نميرسد. ساير کشورها -نظير عربستان، سودان و الجزاير- که ميتوانند قدرتي باشند، هم هر کدام به وضعي اسفناکتر از مصر گرفتار شدهاند. در اينجا سوگمندانه بايد گفت غرب در انهدام کشورهاي عربي خيلي موفق عمل کرده است. اما البته از آن طرف در جان ملتهاي عربي هنوز اميدي شعله ميزند و از اينرو به پيامهايي که به «تغيير وضع موجود» فراميخوانند، واکنش مثبت نشان ميدهند. اين پيامها گاهي صادقانهاند نظير آنچه به بيداري اسلامي يا بهار عربي موسوم گرديد و گاهي هم پيامهايي کاذبند نظير آنچه به نام احياي خلافت عربي در پروژهاي غربي -تکفيري مطرح گرديد. پس در ميان ملتهاي عرب هنوز اميد به پيدايي يک «منجي عربي» وجود دارد.
2- عراق اين ظرفيت را دارد که در نقش «منجي عربي» ظاهر شده و اين را به نتيجه برساند. عراق از حيث تمدني، سابقهاي 5 تا 7 هزار سال دارد، تمدن آشور، بابل، سومر و اکد از همين سرزمين سربرآوردهاند و پيامبران بزرگي نظير حضرت ابراهيم عليهالسلام در همين سرزمين به دين خدا فراخواندهاند. عراق در صدر اسلام، «اردوگاه» و «آوردگاه» توسعه دعوت اسلام و شکلدهي به قدرت اسلامي بوده است. در زماني که بيداد بنياميه با مرکزيت شام همه را به ستوه درآورده بود، اين عراق بود که بيش از هر جاي ديگري به مقابله با آن برخاست و کانون حکومتي شد که به نام «رضا من آل محمد» در بغداد پديد آمد و حدود ششصد سال به درازا کشيد هر چند حکومتي که قريشيان و آل عباس در بغداد پديد آوردند به مراتب بيدادگرتر بود و از همين رو و باز اين عراق بود که به کانون قيامها عليه بنيالعباس تبديل گرديد. کما اينکه همين عراقيها بعداً به مؤثرترين جريان عربي در مقابله با خلافت عثماني تبديل شده و آن را ويران کردند. حال بگذريم که در اين برهه، آنان به پروژهاي کمک کردند که ماهيتي ضداسلامي داشت و در واقع در ميدان انگليسيها جانفشاني کردند تا امپراتوري مسلمان عثماني برافتاد. آنچه در اينجا مدنظر ماست آن حسن تسليمناپذيري و جانفشاني است که گاهي در وقت خود و گاهي در غيروقت خود منشأ تحول شدند، عراقيها برخلاف مصريها، برخلاف حجازيها، برخلاف صوفيان آفريقا و برخلاف دولتهاي مولود قرارداد سايکسپيکو، خود را صاحب حق دانسته و ديگران را در حاشيه به حساب آوردهاند. اگر در ميان کشورهاي عربي اميدي به شکلگيري يک دولت قوي وجود داشته باشد، کانون اين اميد، «عراق» است. به عنوان مثال عراق، مصر، تونس و ليبي در يک دوره زماني نزديک به هم - از 1382 تا 1392- براي تغيير پا به ميدان حکمراني گذاشتند، اما در اين ميان آنکه بيش از بقيه دوام آورد، عراق بود. عراقيها برخلاف مصريها و... توانستند از حکومتي که در سال 1384 پديد آورده بودند، محافظت کرده و از بحرانهاي سخت عبور دهند ولي در بقيه کشورهاي عرب، تأسيس دولت به سرانجام نرسيد و درگيري ميان اجزاء اين دولتها گسترش يافت و بعضي نظير ليبي کماکان درگير اختلاف، تجزيه و جنگهاي خونين ميباشند. در ارزيابي از تحولات يک دهه اخير ميتوانيم بگوييم عراقيها استقامت بيشتري به خرج دادند.
3- آمريکاييها از يک طرف، عراق را به عنوان مرکز سياستهاي تجاوزکارانه و توسعهطلبانه خود در منطقه در نظر گرفتهاند و معتقدند هيچ کشور ديگري -شامل عربستان، ترکيه و رژيم صهيونيستي- قادر نيست اين نقش کانوني را براي آمريکا ايفا کند و لذا بر ادامه حضور نظامي و حفظ دو پايگاه بزرگ نظامي خود -حرير در اربيل و عينالاسد در الانبار- اصرار دارند و اين روزها که با مخالفت جدي عراقيها مواجه شدهاند، به لطايفالحيل روي آورده و از يکسو وعده رونق اقتصادي دروغين داده و از سوي ديگر از باز توليد داعش بيم ميدهند و از طرف ديگر با تبديل شدن عراق به يک «قدرت کانوني» که ميتواند قدرت عربي را احيا کند، به شدت مخالفند و از اين رو اين کشور را با انواعي از تنشهاي داخلي - سياسي، امنيتي و اجتماعي درگير و سرگرم کردهاند.
آمريکاييها به خوبي ميدانند که قرار گرفتن عراق در «محور مقاومت»، آن را از پشتيباني راهبردي ايران برخوردار ميکند و انتقال توان علمي، تکنولوژيک، آرماني و اعتقادي جمهوري اسلامي به عراق، بغداد را با سرعت بسيار زيادي به مهمترين قطب عربي تبديل ميکند. اگر «عراق دموکراتيک» و برخوردار از منابع عظيم و زمينهاي بسيار حاصلخيز به ثبات اقتصادي، سياسي و امنيتي برسد و ضمناً ظرفيت سلطهستيزي آن عليه مداخلات غرب فعال شود، ملتها، دولتها و نخبگان عربي در آسيا و آفريقا به سوي آن رهسپار ميشوند و عوامل نفوذي و مخرب غرب در بين آنان -شامل سعوديها و صهيونيستها- از اريکه قدرت به زير کشيده شده و در عمل، «قدرت اسلامي» و «قدرت عربي» شکل ميگيرد و به بزرگترين قطب قدرت در جهان آينده تبديل ميشود. آنان ميدانند که کشورهاي عربي اگر به هم برسند -که اين يک آرزوي ديرينه است و پيدايي واژه «جهان عرب» و «امت عرب» که هيچگاه شکل واقعي پيدا نکرده است، دقيقاً از متن فرهنگ مشترک عربي برخاسته است- عربها در جهان 22 کشور دارند که شامل 12 کشور در قاره آسيا و 10 کشور در قاره آفريقا ميشود و مجموعاً بيش از 130 ميليون کيلومتر مربع در اختيار دارند و اين از مساحت قاره اروپا و کشور آمريکا -به ترتيب با حدود 10 ميليون و حدود 9/8 ميليون کيلومتر مربع- بيشتر است. اين يک ظرفيت بزرگ است و زماني که با اين آمار «مؤسسه پيو» مواجه ميشويم که نفرت از غرب در ميان کشورهاي عربي را بين 70 تا 95 درصد اعلام کرده است، متوجه زنگ خطر به هم رسيدن کشورهاي عربي که ترجمه قومي «قدرت اسلامي» هم به حساب ميآيد، براي غرب ميشويم. آمريکاييها کليدواژه به هم رسيدن «قدرت اسلامي» و «قدرت عربي» را در جدا افتادن عراق از ايران ميدانند چرا که در ايران دو عنصر «قدرت سياسي» و «استکبارستيزي» به هم رسيدهاند و پيوستگي عراق به جمهوري اسلامي، خود به خود اين دو عنصر را به عراق و از اين طريق به حوزه عربي و حوزه اسلامي منتقل ميگرداند.
متأسفانه در عراق بعضي از شخصيتها و پارهاي از احزاب به غلط گمان کردهاند پيوستن عراق به محور مقاومت، آن را در معرض فشارهاي بنيانکن قرار ميدهد و تصور کردهاند اين از «طاقت عراق» خارج است و اين در حالي است که پيوستن عراق به محور مقاومت به قدرتيابي عراق و قرار گرفتن در جايگاه «قدرت عربي» سرعت ميدهد.
خوب است دوستان عراقي نگاهي به مصر و تجربه 50 سال اخير آن بيندازند تا ببينند مصر عبدالناصر قدرتمند بود يا مصر حسني مبارک و ژنرال سيسي و نيز نگاهي به تجربه «مصر مرسي» و «يمن انصارالله» بيندازند تا دريابند، مصر مرسي پس از يک سال حکومتي نيمبند با يک موج متوسط سقوط کرد و يمن انصارالله عليرغم آنکه با يک موج بسيار سنگين جهاني و منطقهاي مواجه گرديد، مقاومت کرده و آمريکا، سعودي و... را به زانو درآورده است.
اگر عراقيها دريابند که براي اضمحلال کشورشان يک توطئه صهيونيستي-غربي نظير آنچه در دهههاي 1350 و 1360 مصر قدرتمند را از پاي درآورد، در کار است، گرفتار وساوس شيطاني آمريکا نميشوند. آنان بايد راز به دريوزگي افتادن آمريکا براي گرفتن مجوز حضور دائمي در عراق را دريابند تا مانند مصريها، آينده را از دست ندهند. عراقيها بايد بدانند اين آمريکايي که ذليلانه از عراقيها اجازه ميخواهد تا در دو نقطه قومي عراق -منطقه کردي و منطقه سني- بمانند و براي آن، هم وعده کمک اقتصادي ميدهند و هم به وعيد احياء داعش متوسل ميشوند، همان آمريکايي است که يک روز تصميم گرفت کل عراق را اشغال کند بدون آنکه حتي از سازمان ملل مجوز بگيرد و يااندک اعتنايي به نظر عراقيها داشته باشد. آن عراقي که با تهاجم 300 هزار نيروي نظامي غرب، ذليلانه تسخير شد، عراق صدام حسيني بود که بنا به اسناد معتبر از زمان دانشجويياش در قاهره تا روز سقوط از سازمان سيا حقوق ميگرفت و اين عراقي که آمريکا از آن گدايي حضور 5 هزار نظامي خود ميکند و به وعده و وعيد روي آورده است، عراقي است که در اين حدود دو دهه دست در دست مقاومت و جمهوري اسلامي داشته است.
4 ـ اما عراق راه خود را پيدا ميکند و از شرايط مهآلود کنوني که بعضي از طراحان کينهورز دور آن تنيدهاند، عبور ميکند. عراق قدرتمند شکل ميگيرد و برخلاف آنچه NIC -اطلاعات مرکزي آمريکا- به تصوير کشيده است، در يک جبهه منطقهاي به نظام در حال شکلگيري «آسيامحور»، وارد ميشود و بايد بدانيم به موازات اهميتي که اين روند دارد، دشمن هر روز پردهاي به نمايش ميگذارد تا مانع ديده نشدن حقيقت شود.
بازار