نماد آخرین خبر

سرمقاله وطن امروز/ انقلاب مظلوم ما

منبع
وطن امروز
بروزرسانی
سرمقاله وطن امروز/ انقلاب مظلوم ما
وطن امروز/ « انقلاب مظلوم ما » عنوان يادداشت روزنامه وطن امروز به قلم دکتر مصباح‌الهدي باقري( پژوهشگر مرکز رشد دانشگاه امام صادق(ع)) است که مي‌توانيد آن را در ادامه بخوانيد: حالا در کنار کرونا، وضعيت اقتصادي و مشکلات و تنگناهاي ديگر، برخي فرصت خراش کشيدن به چهره انقلاب پيدا کرده‌اند. جالب اينکه آن وقتي که بايد حرف بزنند و از کارنامه و عملکرد خود که به پاي نظام نوشته‌اند، دفاع کنند، سکوت مي‌کنند و گوشه‌اي مي‌خزند و جاي متهم و مدعي عوض مي‌شود و آن وقتي که بايد دست همدلي و همراهي دهند و بدون شرط و شروط کمک‌کار انقلاب و نظام باشند، آن روي ديگرشان که حقيقت وجودشان است را آشکار مي‌سازند (غالبا يا کمکي نمي‌دهند يا قيمت‌هاي بالايي مطالبه مي‌کنند تا خريداري پيدا نشود). انقلاب مظلوم ما، نامادري‌هاي زيادي به خود ديده. آنان که کمترين سهم در دوران مبارزه و انقلاب را داشته‌اند و بعضاً سر بزنگاه پيروزي، خود را نشان داده‌ و سر سفره نشسته‌اند، حالا حيا هم نمي‌کنند، دست‌درازي بيشتر مي‌کنند و ادعاي مادري دارند. شايد هم بيشتر! ادعاي بزرگ‌تري و شيخوخيت. انقلاب مظلوم ما، با اينکه اين همه جوانمردي و مروت، بي‌منت و دريغ به پايش خرج شده و اين همه خون سرخ نثارش گرديده، حالا گرفتار نامرادي‌ها و نامروتي‌ها شده و برخي با ظاهري مؤدب و بانزاکت و با قلمي بزک‌شده، بسان نامادري‌هايي در جلوي صحنه، اتوکشيده‌اند و آنگاه که به پشت صحنه مي‌روند، با قساوت تمام چهره وجيه انقلاب را مکدر مي‌سازند. اما زهي خيال باطل! واقعاً چگونه باور کنيم پالوده خوردن با اصحاب قدرت در حداقل 6 دولت جمهوري اسلامي را، و اکنون اين ننه‌من‌غريبم‌بازي‌ها را. مي‌خواهند چه چيز را کتمان کنند؟ شايد بد نباشد همه مواجهه‌هايي که گروه‌ها و افراد مختلف در طول اين 50 سال قبل و بعد از پيروزي انقلاب با انقلاب داشتند را مرور کنيم و نسبت هر کدام را با خيرخواهي و شفقت‌شان براي انقلاب بدانيم. دسته اول: برخي هيچ وقت حتي در ظاهر با انقلاب همراهي نکردند و از آغاز ضدانقلاب بودند. جبهه ملي سرآمد اين گروه‌ها بود. ريشه اين کژرفتاري، تعامل جبهه ملي با رژيم طاغوت بود که با نخست‌وزيري بختيار جنبه علني پيدا کرد. آنها از آغاز فقط به دنبال رفرم بودند و نه انقلاب و براي اصلاحات، دنبال سهم مي‌گشتند ولي بخت‌برگشته شدند و در بدترين زمان ممکن، قمار کردند و باختند. در واقع رسوا شدند. بعد از پيروزي انقلاب هم دائم موش دواندند. لايحه قصاص از برجسته‌ترين مواضعي بود که آنها در همان اوان، مرام‌شان را افشا کردند؛ مرامي که هيچ نسبتي با خواست اکثريت توده‌ها (نزديک به اجماع) نداشت. دسته دوم: برخي فقط به جهت اينکه انقلاب شده و حکومت مستقر ديگري آمده، همراهي کردند. اگر حکومت ديگري هم مي‌آمد، آنها خود را وفق مي‌دادند. اين گروه‌ها هيچگاه براي انقلاب يار نبودند. نان به نرخ روزخورهاي حرفه‌اي بودند که هم بلد بودند در بارها و کاباره‌ها مستي و فحشا کنند و هم ياد داشتند راه و رسم تسبيح گفتن و تقبل‌الله را هر چند با لکنت و غلظت... اينان اگر نان و بوقلمون‌شان فراهم باشد، خفقان مي‌گيرند. دسته سوم: برخي هيچ وقت همراه انقلاب نبودند ولي در ظاهر ساکت بودند و فقط منتظر فرصتي ماندند که روي چهره انقلاب (به هر دليل موجه و ناموجهي) خراش بکشند. برخي ساده‌انديشان، سکوت اين دسته را دلالت بر همراهي مي‌کردند اما حوادث مختلف نشان داد اينان فقط مترصد يک فرصت هستند تا به انقلاب ضربه بزنند. اگر ضربه مي‌گرفت که بت مي‌شدند و بتخانه درست مي‌کردند و اگر نمي‌گرفت، «کي بود کي بود من نبودم» راه مي‌انداختند. نقطه مهم اينکه، اين گروه و 2 دسته اول هيچ هزينه‌اي براي انقلاب پرداخت نکردند، نه در دوران مبارزه، نه در شکل‌گيري انقلاب و نه در دفاع مقدس. حتي يک 2 ريالي هم خرج نکردند، چه رسد به اينکه خون از دماغ کسي از آنها آمده باشد يا خداي ناکرده آبرو و اعتباري بگذارند. دسته چهارم: برخي هيجاني انقلابي شدند و البته بعدتر، انقلاب هزينه‌هاي زيادي را بابت تخليه هيجانات‌شان پرداخت. بعد از مدتي از هيجان به خلجان افتادند و آشفته‌حال بر همه چيز(حتي خودکرده‌ها) تاختند. اين گروه يکي از پرهزينه‌ترين گروه‌ها براي انقلاب بودند. جالب آنکه نه انقلاب را فهميدند و نه حضرت امام را اما هم خود را انقلابي جا زدند و هم خود را پيرو خط امام. فاکتورهاي هزينه‌هايي که کردند، دائم سررسيد مي‌شود اما خوب ياد گرفته‌اند موعد سررسيد، خود را چند وقتي گم‌و‌گور کنند و بعد که آب‌ها از آسياب افتاد، بزک‌کرده خود را حناق حلق مردمان مي‌کنند. دسته پنجم: برخي بيشتر از آنکه انقلاب براي‌شان جلوه ديگري پيدا کند، خودشان متفاوت شدند و خواست ديگري پيدا کردند. اين دسته، نظام ارزشي‌شان تاريخ مصرف داشت. روزي حمايت از مستضعفان، جنگ رو‌در‌رو با استکبار و داعيه راه‌اندازي نهضت‌هاي آزادي‌بخش، جلوه‌اي از انقلابيون پيشرو با آرمان‌هاي متعالي را نشان مي‌داد اما روزي ديگر با عوض شدن معيارهاي‌شان که ناشي از زنده شدن حس منفعت‌جويي سرکوب‌شده‌شان بود، نماي ديگري پيدا کردند. حتي قيافه و ظاهر و هيأت محاسن‌شان هم عوض شد. با آدم‌هايي ديگر طرف بوديم. روزي به جماران مي‌رفتند که دور امام باشند و روزي در جماران ماندند و تا لواسان هم رفتند تا هواي خوب بخورند و اکسيژن ناب، چاق کنند. حتي گروه هدف‌شان هم تغيير کرد. از جنوب شهري‌ها و آفتاب‌سوخته‌ها و روستانشينان به لپ گل‌انداخته‌ها و ايکس‌فور‌سوارها و برج‌ ‌عاج‌نشين‌ها تغيير زاويه دادند. عجب قصه‌اي دارد اين آدميزاد... دسته ششم: برخي جزو انقلاب و انقلابيون بودند اما چون آنچه مي‌جستند را کمرنگ (و شايد بي‌رنگ) ديدند، لب به شکوه و گلايه و انتقاد و اعتراض گشودند، حتي بعضا تا آشوب و اغتشاش هم پيش رفتند و مي‌روند، برخي‌شان هم جدا شدند يا ساز جدايي کوک کرده‌اند. اين دسته، عمدتاً آدم‌هاي ناراضي هستند. از هيچ چيز و هيچ‌کس راضي نيستند. همه چيز را ايده‌آل مي‌خواهند و اگر از ايده‌آل فاصله بگيرد، زود زبان به گلايه و نقد باز مي‌کنند. جنس‌شان هم مثل آدم‌هاي منتقد فيلم است. کاري به لوازم کار و موجوديت‌ها و محدوديت‌ها ندارند. بايد همه چيز کامل باشد و البته اغلب‌شان هم وسط گود و معرکه نبوده‌اند. خيلي شيک و مجلسي فقط توپخانه‌شان را هر روز کوک کرده و با اندک تقليلي از ايده‌آل‌ها، شليک مي‌کنند. شغل‌شان اغلب عيب‌جويي و بهانه‌گيري است. نزد آنها اکثر افراد ايراد دارند و نابلدند و ناتوان. آن عده‌اي هم که از ايشان مسؤوليتي گرفتند، بيشتر از ماموريت به حواشي مشغول شدند و همچنان مشغولند! دسته هفتم: برخي چه در پيروزي انقلاب سهيم بودند و چه نبودند، همواره انقلاب را (با همه فراز و فرودش) از خود مي‌دانستند، لذا در هر چه اشکال و ايراد و نقص و خلأ احساس مي‌شد، بيشتر از آنکه بقيه را متهم کنند، به دنبال تقصيرهاي خود گشته و خود را موظف به ترميم مي‌دانستند. ايشان سعي مي‌کردند کم نگذارند و دِين خود را ادا کنند. اينها هميشه خود را مديون انقلاب و امام و رهبري مي‌دانند و جالب اينکه هميشه سنگ صبور انقلاب و مدافع ارزش‌هاي آن باقي مانده و در اغلب مواقع سپر خرابکاري‌ها و سوءمديريت‌هاي مسؤولان مي‌شوند اما به خاطر اهداف والاي انقلاب، خود و آبروي خود را خرج انقلاب مي‌کنند. از اين دسته، خانواده شهيدي را مي‌شناسم که يک فرزندشان توسط منافقين و پسر ديگرشان در جنگ شهيد شده است. يک دامادشان نيز در دوره عقد به شهادت رسيده است. همسر اين داماد هم به ‌واسطه ناراحتي‌هايي که براي‌شان به وجود آمد، از دنيا رفتند. در واقع، 3 فرزند و يک دامادشان را در مسير انقلاب(مستقيم و غيرمستقيم) تقديم کردند. يادم مي‌آيد وقتي هواپيماي اوکرايني به اشتباه دچار سانحه شد، مادر شهدا براي رهبر حکيم انقلاب نامه نوشت که کاش 2 فرزند ديگرم در اين هواپيما بودند تا از غصه شما، 2 نفر کم بشود. اينگونه افراد خود را صاحب انقلاب دانسته، نه از آن بابت که از آن بکنند و بردارند و بخورند، بلکه از آن جهت که دلسوزش باشند و هوايش را داشته باشند و حريمش را محترم بدارند و برايش جان‌فشاني و فداکاري کنند. اينها هميشه سفره انقلاب را پر کرده‌؛ سعي کرده‌اند آبروداري کنند. اينها، هر وقت حرف انقلاب شد، سينه سپر کرده‌اند و با اينکه بيشترين ضربه و خسارت از تصميم‌هاي شب جمعه‌اي مسؤولان (که خودشان صبح جمعه از آن خبردار مي‌شوند) را متحمل شده‌اند، با اين همه باز هم براي حفظ انقلاب، همه آبرو و اعتبار خود را فدا کرده‌اند. خوب است بدخواهان داخلي و دشمنان خارجي بدانند اين دسته هفتمي‌ها، با اينکه عُدّه (مسؤوليت و اختيارات و امکانات) کمي دارند ولي عِدّه‌شان و بالاتر از آن همت‌شان کم نيست. اينها همان‌هايي هستند که جنگ براي‌شان، ساعت 6:30 صبح 29 مرداد 67 تمام نشد. اينها حاج‌قاسم‌هايي هستند که بيشتر از آنکه حرف بزنند ايستادند و براي اين ملت عزت خريدند. اينها نگذاشتند در ايثار و جهاد بسته شود. محکم و بدون هيچ چشمداشتي، عزيزترين سرمايه‌شان را فداي امت کردند. نتيجه آنکه، از انقلابي دم مي‌زنيم که دشمنان خارجي‌اش هر کار که توانستند براي انحراف و التقاط و ارتجاعش انجام دادند و باز هم ادامه مي‌دهند. اما اين سوي ميدان و در داخل هم، عده‌اي هر چند قليل اما با بلندگوها و تريبون‌هاي اشغالي، سعي کردند حافظ منافع لواسان‌نشين‌ها باشند و با ظاهر انقلابي و حراج همه سابقه‌ درخشان نداشته و جعلي‌شان، بن‌بست‌هاي فکري خود را به مردم نسبت دهند. شايد حتي يک بار هم در طول عمرشان کتاب خدا را به درستي نخوانده باشند که پر از هشدار و انذار نسبت به همه اين مسيرهاي طاغوت‌پسند است. شايد اگر مسير عزت و آقايي را دنبال مي‌کردند، الان نياز به نامه‌نگاري و زبون‌اظهاري و خود‌رسوايي نداشتند. شايد نمي‌دانند پرده‌اي که آنها سال‌ها خود را پشتش پنهان کرده بودند، مدت‌هاست مندرس شده و آشکارا، تمام هيکل فکري به بن‌بست رسيده‌شان را رو کرده است. شايد بد نباشد بعد از سال‌ها زندگي، ترازوي عمل خود را ببينند. از يک سو ببينند براي انقلاب چه کرده‌اند و چه ساخته‌اند و چه فدا کرده‌اند... و از سوي ديگر ببينند چقدر هزينه با نابلدي‌ها و ناکارآمدي‌ها و نشاني غلط دادن‌شان به مردم تحميل کرده‌اند. بعد از 40 سال، معلوم گرديده حرکت و مسير پيشرفت انقلاب، مسير راهوار و آساني نيست، چرا که هم دشمنان و کينه‌توزان ولايت شيطان اين نهضت بيداري را مغاير منفعت‌طلبي‌ها و سلطه‌جويي‌هاي‌شان مي‌دانند و هم داخلي‌هاي خسته و درمانده که نشاني‌ها و نسخه‌هاي‌شان، عکس نتيجه داده، مي‌‌خواهند صحنه‌ را بهم بريزند تا به زعم خود مردم حاضر و ناظر را با کروکي‌هاي خودساخته و جعلي مواجه کنند. شايد بد نباشد براي يک بار هم که شده به مجموعه آيات مکر در قرآن و نتيجه آن نگاه بيندازند. 2 نمونه شايد براي حسن‌ختام کفايت کند اما ديدن بقيه آيات مکر در سياق مربوط نيز بسيار درس‌آموز است: وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا فِي کُلِّ قَرْيَه..ٍ أَکَابِرَ مُجْرِمِيهَا لِيَمْکُرُوا فِيهَا وَمَا يَمْکُرُونَ إِلَّا بِأَنْفُسِهِمْ وَمَا يَشْعُرُونَ (آيه ١٢٣/ سوره انعام) و مکروا و مکرالله والله خيرالماکرين (آيه 54/ سوره آل عمران)