
نقطهعطف برنامه هستهای ایران؟
فرهيختگان
بروزرسانی

فرهيختگان/ متن پيش رو در فرهيختگان منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
علي جمشيدي/ سايت هستهاي نطنز، بامداد پنجشنبه ۱۲ تيرماه؛ يکي از سولهها به ناگاه دچار حادثه ميشود. ساعاتي بعد بهروز کمالوندي، سخنگوي سازمان انرژي اتمي از وقوع اين حادثه در سايت شهيد مصطفي احمديروشن خبر ميدهد. توضيحات او محدود است و کوتاه، اما در خلال آن ذکر شده دلايل حادثه همچنان در دست بررسي است.
به حدود ۱۲ ساعت قبل برميگرديم. آيدي کوهن، يک فعال سياسي رسانههاي صهيونيست در توئيتر و با زبان عربي از بمباران سايت غنيسازي اورانيوم نطنز خبر ميدهد و مدعي ميشود رژيمصهيونيستي بزرگترين سايت غنيسازي ايران را هدف قرار داده است. يورونيوز، کهن را تحليلگر صهيونيست معرفي ميکند و با اتکا به حساب کاربري وي در لينکدين ميگويد بين سالهاي ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۲ در دفتر نخستوزيري رژيمصهيونيستي فعاليت کرده است. اينديپندنت اما او را مشاور سابق دولت رژيمصهيونيستي عنوان ميکند، عناويني که شايد گزارهاي براي اتصال وي به دستگاه اطلاعاتي رژيم اشغالگر قدس باشد، هرچند اگر چنين سمتهايي هم براي وي عنوان نميشد، احتمالاً بايد هر فعال رسانهاي صهيونيست را يک مهره آموزشديده ازسوي دستگاه اطلاعاتي اين رژيم تصور کرد.عصر روز پنجشنبه البته رسانههاي غربي به انتشار خبر و گمانه درباره حادثه نطنز ادامه دادند، هرچند برخي از آنها پا را فراتر هم گذاشتند. نيويورکتايمز به نقل از منابع آگاه گزارش داد که انفجار روز پنجشنبه در تاسيسات هستهاي نطنز ممکن است در نتيجه خرابکاري رخ داده باشد. در اين خبر که به نقل از يک مقام اطلاعاتي خاورميانهاي که نخواست نامش فاش شود، منتشر شده آمده يک ابزار انفجاري که در تاسيسات هستهاي نطنز کار گذاشته شده بود، عامل انفجار بامداد پنجشنبه در اين تاسيسات بوده است. بعد از اين خبر ديويد آلبرايت، رئيس موسسه علم و امنيت بينالملل آمريکا و از نزديکترين افراد به کاخسفيد، که سالها بهصورت ويژه پيگير پرونده هستهاي ايران بوده است با نيويورکتايمز گفتوگو کرد و گفت به احتمال زياد، خرابکاري فني باعث چين حادثهاي شده است. او گفت که براساس ارزيابيهاي اوليه و تطبيق عکسهاي منتشرشده توسط سازمان انرژي اتمي ايران با تصاوير ماهوارهاي گوگل، محل حادثه مرکز مونتاژ سانتريفيوژ ايران بوده است. با اين اطلاعات به اضافه اينکه خسروي، سخنگوي دبيرخانه شوراي عالي امنيت ملي عصر جمعه از مشخص شدن علت حادثه سخن ميگويد اما عنوان ميکند که در فرصت مقتضي رسانهاي خواهد شد، شبهه جدي ميشود و سوال مهمتر؛ آيا رژيمصهيونيستي سايت نطنز را هدف قرار داده است؟
ظهر روز پنجشنبه اولين تصاوير از محل حادثه در اختيار رسانهها قرار ميگيرد. بهوضوح مشخص است انفجار محدودتر از آن است که بمباران رخ داده باشد. با وجود اينکه برخي کارشناسان نظامي پاسخ کهن را داده بودند، اما تجربه شناسايي هرمس صهيونيست و قرار گرفتن آن در تور اطلاعاتي پدافند ايران ميگويد ادعاي بمباران غيرقابل قبول است. حالا سوال کمي تغيير ميکند. چرا قبل از رسانهها در ايران، يک صهيونيست از چنين اتفاقي خبر داده است؟ حتي اگر بمباران هم نباشد _که نيست_ چطور ممکن است او پيش از منابع داخلي چنين خبري را منتشر کرده باشد؟ يا بلوف زده يا واقعاً خبري بوده است.
بلوف يا واقعيت؟
در حالت اول بايد يک حادثه معمولي ناشي از خطاي انساني يا اتفاقي مشابه آن را مد نظر داشت و سپس اطلاع از واقعه را در رصد ماهوارهاي آمريکا و رژيم صهيونيستي دنبال کرد. بدين معنا که آنها ازطريق ماهوارههاي رصدگر خود همزمان با انفجار که ساعت دقيق آن فعلا بيان نشده، از ماجرا خبردار شدهاند و براي جوسازي و خودنمايي بهصورت غيررسمي گفتهاند که کار ما بوده است، هرچند صهيونيستها قبلا هم نشان دادند ابايي از اقدامات تروريستي و خرابکارانه ندارد. با اين فرض بايد بهگونهاي رفتار کرد که نقشه اين بلوفزني و فعاليت رسانهاي برملا شود. حالت دوم اما معادله پيچيدهتري را پيشِ روي ما ميگذارد. بعيد نيست در روزهايي که تمام ابزارهاي آمريکا براي فشار به ايران فعال شده، درگيري در سازمان ملل، شوراي حکام و حتي بازارهاي اقتصادي به اوج خود رسيده، درگيريهاي اطلاعاتي، امنيتي و سايبري که در سالهاي گذشته همواره ميان ايران با رژيم صهيونيستي وجود داشته است اينبار باعث شده سايت شهيد احمديروشن نطنز آسيب ببيند. تجربه ويروس اکستاکسنت که اگر مهار نشده بود ضربهاي بزرگ به صنعت هستهاي کشور وارد کرده بود يا حمله سايبري همين چند وقت پيش به تاسيسات بندر شهيد رجايي که در آن اتفاق هم سپر دفاعي بهخوبي عمل کرد و مانع وقوع حادثه شد، ازجمله اين موارد است. در اين سناريو لاجرم بايد بگوييم که جز رصد ماهوارهاي، آنها از يک خرابکاري برنامهريزيشده هم مطلع بودهاند و با يک اطلاعرساني رسانهاي، ردپايي از خود بهجاي گذاشتند. اگر اين فرض را قبول کنيم، بايد بگوييم که صنعت هستهاي دوباره به روزهايي بازگشته که قطعنامههاي شوراي حکام، فشارهاي رسانهاي، سياسي، حقوقي و تحريم نتوانستند برگبرنده ايران را از روي ميز کنار بزنند و دشمنان دوباره به رفتار و توطئههاي سخت روي آوردهاند. اجازه دهيد دقيقتر بنويسم. صرفنظر از اينکه چنين عملياتي با چه وسعتي صورت گرفته باشد، تحولات اخير بهويژه تاکيد و توجه غربيها به صنعت هستهاي گوياي اين است که همچنان اين توانمندي اهرم بازدارنده و البته پيشبرنده کشور است، آنقدر مهم که دستگاههاي اطلاعاتيشان را بهخط کرده و براي آن هزينه کنند تا از هر طريقي مسير پيشرفت ايران را مسدود کنند.
در اين خصوص البته يکي دو نکته ديگر هم وجود دارد:
اول مهمترين مساله پاسخ ايران است
با فرض اينکه رژيم صهيونيستي با يک خرابکاري برنامهريزي شده بخشي از صنعت هستهاي و فعاليتهاي آن را دچار اختلال کرده باشد، آنگاه پاسخ ايران مهمترين مساله خواهد بود. يعني اگر چنين اقدامي انجام شده باشد و پاسخ درخوري از جانب ايران به آن داده نشود، آنگاه موضع ضعف تنها پيام وضعيت کنوني خواهد بود و اين به معناي چراغ سبز براي عملياتهاي بزرگتر و بعدي است. يک منطق قوي که در اين سالها بيشتر هم بهکار آمده و البته تجربه ثابتشدهاي هم هست ميگويد اگر هرگونه اقدام دشمن بدون پاسخ بماند بايد منتظر اقدامات بزرگتر بعدي بود. بهخاطر بياوريد واقعه يک سال پيش و توقيف گريسيک، بهبهانه واهي در آبهاي جبلالطارق توسط کماندوهاي انگليسي را. آن اتفاق اگر با توقيف استنا ايمپرو پاسخ داده نميشد، براي هميشه تمامي آبهاي بينالمللي براي ايران ناامن بود و نه ارسال چندين نفتکش به ونزوئلا و عبور از آبهاي مديترانه و جبلالطارق که حتي ترددهاي معمولي در خليجفارس و درياي عمان هم غيرممکن ميشد. يا اگر واقعه ترور سردار سليماني با شخم زدن عينالاسد همراه نبود يا تجاوز گلوبال هاوک با شليک سامانه پدافند هوايي سوم خرداد پاسخ داده نميشد، احتمالا تا به امروز درگيريهاي مستقيم و غيرمستقيم سنگيني را تجربه کرده بوديم و بعيد نبود که حتي شاهد جنگ تمامعيار هم باشيم. از اين رو بايد پاسخي درخور با کميت و کيفيت مناسب داده شود، علاوهبر اينکه بخشي از اين پاسخ حتما تقويت توان داخلي در توليد سانتريفيوژهاي نسل جديد خواهد بود، پاسخي در طول زمان و قابل اعتنا براي برهههاي مختلف.
دوم تکليف بازرس-جاسوس را مشخص کنيد
از سالها پيش اين فرضيه قوي وجود داشت که بخش مهمي از اطلاعات هستهاي کشور اعم از فعاليتهاي صنعتي يا اسامي دانشمندان کشور، از طريق بازرسان آژانس بينالمللي انرژي اتمي به دستگاههاي اطلاعاتي غربي منتقل ميشود، آنچنانکه در ماجراي صدور قطعنامه اخير شوراي امنيت فرآيندي بالعکس در آژانس طي شد؛ ترور دانشمندان هستهاي در نيمهدوم دهه ۸۰ هم از همين طريق صورت گرفت. با اين فرض حتما بايد تجديدنظري در همکاري با آژانس صورت گيرد، چراکه چنين اتفاقي مکمل همان ماجراي صدور قطعنامه غيرقانوني، غيرحقوقي و غيرفني در شوراي حکام آژانس بينالمللي انرژي اتمي عليه ايران است و نميتوان از کنار اين مساله بهسادگي گذشت. آژانس بايد پاسخ مناسبي بگيرد تا بهجاي نظارت بيطرفانه بخشي از دعوا نباشد.
سوم 6 سال عقبماندگي جبران شود
خرابکاري فيزيکي در يک سايت هستهاي، مويد اهميت بالاي اين صنعت است. چيزي که در سالهاي اخير از جانب دولت کمتر مورد توجه قرار گرفته و در دوران برجام ضربهاي مهلک ديده است. يکي از مهمترين اقداماتي که اکنون بايد صورت پذيرد تا هم برگ صنعت هستهاي بهعنوان اهرمي بازدارنده و گزينهاي براي چانهزني پايدار بماند و هم بهعنوان پاسخي معتبر به رژيمصهيونيستي و آژانس تلقي شود اين است که با سرعت و تلاش بيشتري در مدتي نامحدود فرآيند بازيابي توان هستهاي کشور در پيش گرفته شود تا عقبماندگي دوران برجام هم از نظر علمي و هم عملياتي جبران شود و شايد تنها از اين مسير باشد که انفعال سياسي و فني در چند سال اخير جبران شود.