شرق/ متن پيش رو در شرق منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
هنگاميکه حکومت «معمر قذافي»، ديکتاتور ليبي، بعد از 42 سال و درپي انقلابي که مورد حمايت آمريکا خوانده شد، در سال 2011 به پايان رسيد، «ولاديمير پوتين»، رئيسجمهوري روسيه، با نگراني و ترس تحولات ليبي را نظارهگر بود. پوتين ميديد آنچه را «نتيجه فعاليتهاي براندازانه مدني و اجتماعي» ميخواند، چگونه ميتواند حتي اقتدارگرايان انعطافپذير را سرنگون کند. هراس پوتين اما از حدود يک دهه قبل از آن و در جريان «انقلابهاي رنگي» آغاز شد و با تحولات خاورميانه در سال 2011 به اوج خود رسيده بود. اما در حقيقت آنچه در خاورميانه رقم ميخورد، از سوي مردي به اشتراک گذاشته ميشد که در آن روزها هنوز در ميان تحليلگران تحولات خاورميانه چندان شناختهشده نبود اما برخي امروزه از او بهعنوان «قدرتمندترين حاکم جهان عرب» نام ميبرند؛ شاهزاده «محمد بن زايد» وليعهد ابوظبي. «آندرياس کريگ»، استاد دانشکده مطالعات امنيتي در کينگز کالج لندن و همکار در انستيتوي مطالعات خاورميانه در تحليلي مينويسد که با گذشت يک دهه از انقلابهاي عربي، امارات متحده عربي در جايگاه عنوان قدرتمندترين نيروي ضد انقلاب و معتبرترين متحد روسيه در منطقه شناخته ميشود؛ درست در زماني که ايالاتمتحده تصميم گرفته تا فرايند مشارکت منطقهاي خود را از دخالت مستقيم به کنترل از راه دور تغيير دهد. بنابراين، مشارکت فزاينده ميان کرملين و وليعهد ابوظبي نه امري اتفاقي است و نه مبتنيبر مناسبات ژئوپليتيک. اين مشارکت در نتيجه افزايش همکاريها و تصور اشتراک فکري پوتين و محمدبنزايد شکل گرفته و ميتواند جاي خالي رهبري ايالاتمتحده در منطقه را پر کند. عقبنشيني ايالاتمتحده از خاورميانه و آفريقايشمالي به دوران رياستجمهوري «باراک اوباما» بازميگردد؛ چراکه در آغاز بهار عربي در سال 2011 رهبري اخلاقي ايالات متحده در منطقه هنوز پابرجا بود.
بااينحال، هنگامي که بار تحولات در منطقه طي «زمستان عربي» از حد تحمل واشنگتن گذشت و با سرکوب و درگيري گسترده ميان انقلابيون و حکومتهاي استبدادي، انتقادها بالا گرفت، ايالاتمتحده سياست منطقهاي خود را به قدرتهاي منطقه، بهويژه امارات متحده عربي واگذار کرد تا تصويري که از ايالاتمتحده وجود دارد، با همراهي با قدرتهاي سرکوبگر عليه مردم، بيش از اين مخدوش نشود.
جابهجايي نقش واشنگتن و ابوظبي
کريگ در ادامه تأکيد ميکند که با اين تحولات، استثناگرايي آمريکايي جاي خود را به استثناگراييهاي اماراتي داد که يک الگوي سياسي- اجتماعي تجديدنظرگرايانه از «ثبات استبدادي» را ترويج ميکند. اين رويکرد به دولت ابوظبي اجازه ميدهد تا بر روي ايجاد اتحادهاي مختلف با شبکههاي قدرت و افرادي که با ارزشهاي پلوراليسم، ليبراليسم مدني و عدالت اجتماعي مخالف هستند، تمرکز بيشتري داشته باشد.
در ليبي امروز، کانالهاي مرتبط با امارات متحدهعربي در کنار همکاري عملياتي نزديک ابوظبي با کرملين، نقش رهبري ايالاتمتحده را کاملا به حاشيه رانده است. واشنگتن هيچ استراتژي مشخصي در ليبي ندارد و امارات و روسيه با استفاده از اين خلأ، براي ضربهزدن به نظم سابق منطقهاي ميليونها دلار هزينه ميکنند.
با وجود دستاوردهاي عملياتي اخير ترکيه در ليبي، پوتين و محمد بنزايد هنوز نقشه خود را در ليبي پيش ميبرند؛ نقشهاي که با دقت از سوي ابوظبي طراحي شده است. رئيسجمهوري روسيه و وليعهد امارات جامعه مدني را ذاتا خرابکارانه و آزادي بيان و انديشه را تهديدي استراتژيک براي امنيت رژيم خود ميدانند، مگر اينکه از سوي دولت کنترل شود. هر دو آنان دريافتهاند که اعتراضها و شکايتهاي موجود که نخستين جنبشهاي ليبرال را عليه رژيمهاي سنتي بسيج کرده بود، بايد به سمت افراد پايينرده، انقلابي و فاقد قدرت برتر هدايت شوند تا مسئوليت شکست رژيمهاي اقتدارگرا را بتوان بر گردن آنها انداخت. بنابراين درحالحاضر هم از اسلامگرايان و انقلابيون بهعنوان عامل اصلي همه شرارتها در اين منطقه جنگزده نام برده ميشود. اراده انجام اصلاحات اجتماعي و سياسي که در داخل روسيه با سد کرملين روبهرو شده بود، بايد با مليگرايي افراطي و ميهنپرستي جايگزين ميشد. درواقع هم پوتين و هم محمد بنزايد، حکومت را نهادي مقدس ميدانند که تسليمشدن در برابر رهبري سياسي اين حکومت، مهمتر از وفاداري به مذهب است.
در حقيقت، وقتيکه به سلفيهاي سکوت کرده در ليبي و تحت فرمان روسيه و امارات نگاه ميکنيم، متوجه ميشويم که آنها چگونه در ليبي از پوتين و محمد بنزايد فرمانبرداري ميکنند. آنها خود را موظف به اطاعت از قدرت و مقام سياسي ميدانند و شورش را امري غيرمجاز تلقي ميکنند. در محور همافزايي ايدئولوژيک بين مسکو و ابوظبي، تمايل به بازگشت به دوران قبل از انقلابها در جهان عرب کاملا نمايان است؛ دوراني که استبداد نظامي از سوي يک رهبر اقتدارگر برقرار بود و چنين حکومتي سرنوشت مردم بيصدا را تعيين ميکرد. گفتمان اجتماعي محدود به چهار ديوار خانه ميشد و در هر عرصه ديگري، بسيج عمومي را لحن و خواست رژيم تعيين ميکرد نه خواست عمومي.
بيداري عرب
استاد دانشکده مطالعات امنيتي در کينگز کالج بر اين باور است که امروزه يک دهه از بيداري فضاي عمومي در جهان عرب از خوابي که حکومتها به آنها تحميل کردند، ميگذرد. بيشتر مردم ليبي، مصر، يمن و سوريه نهتنها دستاوردهاي خود را ازدسترفته ميبينند بلکه عدالت اجتماعي و کثرتگرايي در اين کشورها از قبل از سال 2011 هم محدودتر شده است. طبيعي است که به هر ميزان عدالت اجتماعي کمتر محقق شود، آزاديهاي مدني و کثرتگرايي هم کمرنگتر ميشود. پوتين و بنزايد در ليبي يک حکومت پليسي در شرق اين کشور براي حمايت از خليفه حفتر ايجاد کردهاند. در مصر هم امارات و روسيه از ژنرال «عبدالفتاح السيسي» حمايت ميکنند. رئيسجمهوري اقتدارگرا که خود را عامل ثبات در مصر بحرانزده پس از «حسني مبارک» ميداند و به اين بهانه حقوقبشر را نقض ميکنند. در يمن، ابوظبي بهطور سيستماتيک ساختمان شوراي انتقالي جنوبي را شکل داده است. شورايي شامل گروهي از جداييطلباني که اردوگاههاي شکنجه را براي امارات اداره ميکنند، آن هم درحاليکه همزمان حضوري فعالانه در دولت تحت حمايت سازمان ملل در يمن دارند. روسيه هم بهتازگي به احياي رابطه خود با شوراي انتقالي جنوبي پرداخته است. در سوريه هم امارات دست ياري خود را بهسوي «بشار اسد»، قديميترين و يکي از آخرين بازماندههاي قدرتهاي مورد حمايت روسيه در منطقه، دراز کرده است. ابوظبي براي عاديسازي روابط خود با دمشق، بشار اسد را شريکي براي مقابله با تروريسم معرفي کرده و در آنسو هم پوتين تلاش ميکند تا شبهنظاميان وفادار به حکومت سوريه را بهعنوان مزدوران خود در حمايت از عمليات امارات در ليبي به کار گيرد.آنچه بر خاکستر ميراث آمريکا در منطقه ايجاد ميشود، مشارکتي ميان دو رهبر قدرتمند است که خلاف تصورها، نهتنها منافع مشترک ندارند بلکه مهمتر از آن، ارزشها و ايدئولوژيهاي متفاوتي دارند. ارزشها و ايدئولوژيهايي کاملا متفاوت با ارزشهايي که ايالاتمتحده براي دههها آن را ترويج ميکرده است. از نگاه ابوظبي، اين همکاري با مسکو ممکن است پايدارتر از روابط با واشنگتن باشد؛ رابطهاي که اختلافهاي عقيدتي و شرطوشروطها و چرخشها در رهبري کاخسفيد، چالشها و بنبستهايي در مسير آن ايجاد کرده بود. بهاينترتيب ايالاتمتحده پس از حمله به عراق در سال 2003 به شريکي غيرقابل اعتماد و غيرقابل پيشبيني براي امارات تبديل شده است. ارزشهايي که زماني ايالاتمتحده در منطقه ترسيم کرده بود، قرباني شرقگرايي بدبينانه شده است که در انزواطلبي خود را نشان ميدهد.همان ليبرالهاي غيرليبرال در واشنگتن که روايات پنهاني درباره ناتواني منطقه در پذيرش ليبراليسم را تبليغ ميکنند، همانهايي هستند که اکنون تسليم روايت اماراتي از ثبات اقتدارگرايانه ميشوند و وقتي روسيه در کنار امارات قرار ميگيرد، منافقانه خشمگين ميشوند. بسيار سادهلوحانه است اگر تصور کنيم زمانيکه اجراي سياست واشنگتن در خاورميانه و در کشورهايي مانند ليبي يا يمن را به دست امارات بسپاريم، اين کشور ميتواند بار مسئوليتها و ارزشها را بهدرستي بر دوش بکشد و در برابر دشمنان ايالات متحده ايستادگي کند.
بازار