دنياي اقتصاد/ « با اين غول عظيمالجثه چه کنيم؟ » عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم برهان حقيقتجو است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد:
به نظر ميرسد ايده اصلي دولت براي حمايت از رونق بورس اين بوده که فروش سهام داراييهاي غيرمنقول آن به آساني انجام شود. سياستگذار نيز فرصت را غنيمت شمرد و با کاهش نرخ سود بانکي، انگيزه سپردهگذاران به بازار سرمايه را افزايش داد تا به اين شکل مشکل ناترازي بانکها قدري کاهش يابد. همچنين تصور اين بود که کوچ سپردههاي بانکي به بازار سرمايه، به کاهش التهاب در بازار ارز نيز کمک ميکند.
اکنون که بورس کوچک ما به غولي عظيمالجثه تبديل شده است، کمکم بايد ترسيد و تصورات نادرست نسبت به اين بازار را اصلاح کرد. شايد مهمترين تصور اين بود که اگر بازار سرمايه رشد کند، بازار ارز و سکه و مسکن آرام ميگيرد (نگارنده يادداشت حاضر نيز در ابتداي رونق بورس همين تصور را داشت). اما اکنون شاهد هستيم که رشد شاخص بورس و بازدهيهاي سرسامآور براي دارندگان سهام سبب شده است تا اين تصور در فعالان اقتصادي ساير بازارهاي دارايي ايجاد شود که تورم انتظاري در حال افزايش است. به همين دليل، انتظارات فعالان ساير بازارها نيز منفيتر از قبل شده و قيمت ارز و سکه نيز با شتاب زياد در حال افزايش است.
به نظر بنده، مهمترين سياست نادرست هم اين بود که ميليونها نفر را در کشور صاحب سهام کنيم و به آنها تلقين کنيم که ميتوان در مدت زماني بسيار کوتاه سود سرشاري بهدست آورد. اگر روزي به هر دليلي رشد شاخص بورس متوقف شود يا دچار ريزش مداوم شود و صاحبان سهام ديگر نتوانند سهام خود را به قيمت بالاتر به ديگران بفروشند و ناچار شوند به واريز سود شرکتهايي که سهام آنها را در سبد دارايي خود نگهداري ميکنند، اکتفا کنند، آنگاه مشخص خواهد شد که قيمت واقعي سهام بسياري از شرکتها کمتر از آن چيزي است که فکر ميکردند. آن وقت دور جديدي از ريزش سرمايه اجتماعي و نارضايتي عمومي آغاز ميشود و اگر روزي افرادي بودند که از موسسه اعتباري ثامن شکايت داشتند و تجمع ميکردند و پول خود را از بانک مرکزي مطالبه ميکردند، بايد منتظر روزي بود که شکستخوردگان بورس مطالبه سودهايي را بکنند که روز خريد سهام به دنبال آن بودند.
با آنچه وصف آن رفت، به نظر ميرسد بايد يک جنبش فکري براي مهار اين غول عظيمالجثه شکل بگيرد وگرنه همانطور که غول نقدينگي اقتصاد کشور را نوسانخيز کرده است، غول بورس نيز ميتواند کمر آن را بشکند. راقم معتقد است هر راهکاري که براي اين موضوع ارائه ميشود، بايد اولا رشد شاخص بورس را محدود کند نه آنکه به ريزش شاخص بينجامد، ثانيا از عرضه سهام دست اول که به معناي واقعي کمک به توليد است، حمايت کند و ثالثا بر ساير بازار داراييها اثر منفي نگذارد.
يک راهکار ميتواند اين باشد که ماليات بر عايدي سرمايه به صورت همزمان در تمام بازارهاي دارايي (بورس، ارز، سکه و مسکن) و با نرخي بسيار بالا برقرار شود؛ فقط خريد سهام دست اول شرکتها معاف از ماليات باشد. به اين ترتيب که اگر فرد (الف) در بازار بورس اقدام به فروش بخشي از سبد دارايي خود به فرد (ب) کرد، بازدهي به اندازه (مثلا نرخ سود سپرده بانکي به اضافه ۵ درصد) براي فرد (الف) در نظر گرفته شود و مابقي آن بهعنوان ماليات اخذ شود. اين کار سبب خواهد شد بورسبازاني که به اميد دلالي سهام پا به اين عرصه گذاشتهاند، قدم به بازار ساير داراييها بگذارند. اما افرادي که واقعا بهدنبال کمک به توليد کشور هستند و در عين حال به سود واقعي شرکتها قناعت ميکنند، در بورس باقي بمانند. حال اگر همين قاعده مالياتي در بازار ارز، سکه و مسکن نيز برقرار و به دقت اجرا شود، نبايد نگران کوچ سفتهبازان از بازار سرمايه به بازار ساير داراييها بود.
در اين صورت، فقط سرمايهگذاري در توليد از طريق خريد سهام دست اول شرکتها يا سپردهگذاري در بانکها با نرخهاي موجود ميتواند گزينه سرمايهگذاري افراد باشد. انتخاب اين سياست ميتواند دو نفع ديگر نيز داشته باشد؛ اول اينکه، دولت و بانکها ميتوانند با خيال آسوده سهام دست اول خود را در بورس عرضه و بودجه مورد نياز خود را تامين کنند. دوم اينکه، بانک مرکزي بايد اجراي سياست هدفگذاري تورم را با قدرت بيشتر دنبال کند. علت اين است که در حال حاضر، نرخ سود حقيقي سپردهگذاري در بانکها منفي است و اگر قرار باشد با نرخهاي سود فعلي، افراد ترغيب به سپردهگذاري در بانکها شوند، ناگزير بايد نرخ تورم را به شدت کاهش داد.
هرچند به راهکار پيشنهادي انتقاداتي وارد است، اما با همفکري و به اشتراک گذاشتن انواع راهحلها، ميتوان شاخ غول را شکست.
بازار