نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
تحلیل ها

آخرین مأموریت امدادگر جوان

منبع
روزنامه شهروند
بروزرسانی
آخرین مأموریت امدادگر جوان
روزنامه شهروند/ متن پيش رو در شهروند منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست امداد‌گر جوان هلال احمر هفتمين داوطلبي است که در آتش‌سوزي‌هاي زاگرس قرباني مي‌شود «اگر برايم اتفاقي بيفتد شهيد محسوب مي‌شوم؟» اين سوال را سيد محمد‌مهدي حسيني، امدادگر هلال‌ احمر اردل، پيش از کشته‌شدن پرسيده بود. درست دقايقي قبل از مرگ؛ سه‌شنبه بود اما مثل همه سه‌شنبه‌ها نبود. هم شب تولدش بود و هم مأموريتي سخت پيش رو داشت؛ مأموريتي براي خاموشي آتش. بايد به جنگل‌ها و مراتع شهرستان لردگان مي‌رفت تا در کنار تيم‌هاي امدادي حريق را اطفاء کند. اما درست يک ساعت پس از آغاز مأموريت اتفاقي تلخ رخ داد. سنگي بزرگ محمدمهدي بيست‌وچهار ساله را به کام مرگ کشاند. اين امدادگر آخرين مأموريتش را در دل کوه‌ها و مراتع شهرستان لردگان اجرا کرد و پس از ريزش سنگ قرباني شد.
صبح روز سه‌شنبه. به تيم‌هاي عملياتي هلال‌ احمر شهرستان اردل خبر رسيد که بايد به کمک امدادگران در شهرستان لردگان بشتابند. به دليل گسترش حريق در جنگل‌ها و مراتع شهرستان لردگان در استان چهارمحال‌وبختياري تيم‌هاي امدادي جمعيت هلال ‌احمر براي جلوگيري از گسترش حريق و به ‌عنوان پشتيبان در کنار تيم‌هاي محلي و مردمي حضور داشتند. آتش‌سوزي‌هايي که از خرداد ماه امسال به جان جنگل‌ها و مراتع کشور افتاده و تاکنون نيروهاي عملياتي زيادي را قرباني کرده است. يک تکاور سپاه و ٥ داوطلب محيط زيست هنگام اطفاي اين حريق‌ها در زاگرس جان باختند. آن روز صبح هم يک تيم از شهرستان اردل به نيروهاي عملياتي شهرستان لردگان ملحق شد که درمجموع ۸ نفر از امدادگران و نجاتگران جمعيت هلال ‌احمر چهارمحال‌وبختياري به‌عنوان پشتيبان در بخش ميان‌کوه مشغول به اطفاي حريق شدند. سيد محمدمهدي حسيني نيز جزو امدادگران بود. آنها به دل کوه زدند و در آن آتش و دود سعي کردند از فاجعه جلوگيري کنند. کاري که تقريبا هر روز و در هر مأموريت‌شان انجام مي‌دادند. اما اين مأموريت براي محمدمهدي مثل هر روز تمام نشد؛ آنجا به قتلگاه اين امدادگر فداکار تبديل شد. صداي فرياد «مواظب باش» هم نتوانست اين امدادگر جوان را نجات دهد. همه چيز خيلي سريع رخ داد؛ سنگي بزرگ محمدمهدي را با خود برد و چرخاند تا اينکه او بي‌جان روي زمين افتاد. حامد صالحي يکي از امدادگران سر صحنه بود. او از همان دقايق اول با محمدمهدي راهي محل حادثه شده بود. اين امدادگر که هنوز هم از اين اتفاق شوکه است، آن روز را اين‌طور روايت مي‌کند: «ما به‌ عنوان تيم پشتيبان براي کمک به آنجا رفته بوديم. از آنجا که من خودم چند روز قبل به خاطر يک حادثه زخمي شده بودم و روي کمرم بخيه داشتم، قرار بود به‌ عنوان امدادگر پشتيبان در آنجا پيش بچه‌ها باشم؛ ولي وقتي به محل رسيديم، دلم نيامد آنها را تنها بگذارم. با وجود زخمي‌بودنم به بالاي کوه رفتيم. در آنجا به دو دسته تقسيم شديم؛ عده‌اي از ما در اين سوي تپه و عده‌اي به همراه محمدمهدي به آن سوي تپه رفتند. مشغول عمليات بوديم. هنوز يک ساعت هم نگذشته بود که ناگهان صداي فريادي شنيديم. فرياد بلندي که گفت «مواظب سنگ باش» اما همه چيز در عرض يک‌هزارم ثانيه رخ داد؛ آن‌قدر سريع که اصلا نفهميديم چه شد. سنگ بزرگي به کمر محمدمهدي خورد و حدودا دو متري او را با خود برد. هيچ کاري از دست کسي بر نيامد. محمدمهدي جان سپرد؛ امدادگري که من مثل او را نديده بودم.»
محمدمهدي دقايقي پيش از حادثه حرفي زده بود که هنوز هم دوستان و همکارانش با به يادآوردن اين حرف‌ها شوکه مي‌شوند: «در راه بوديم که محمدمهدي از رئيس شعبه‌مان پرسيد که اگر الان براي من اتفاقي بيفتد شهيد محسوب مي‌شوم؟ يعني اگر در اين مأموريت بميرم مرا شهيد اعلام مي‌کنند؟» خودمان هم نمي‌دانيم چرا اين سوال را پرسيد؛ وقتي يادش مي‌افتيم شوکه مي‌شويم. چرا محمدمهدي بايد دقايقي قبل از مرگش اين سوال را بپرسد. هنوز هم هيچ کدام‌مان باورمان نمي‌شود که محمدمهدي را از دست داده‌ايم. او امدادگري شجاع و مسئوليت‌پذير بود؛ در هر شرايطي کارش را انجام مي‌داد، از خطر نمي‌ترسيد، از مأموريت‌هايش سر باز نمي‌زد و با پشتکار تمام کار مي‌کرد. حدودا ٥ يا ٦ سالي مي‌شد که امدادگر بود. عاشق کارش بود. آن‌قدر رفتار خوب و مهرباني داشت که همه او را دوست داشتند. او دانشجوي رشته حقوق بود و در درس‌هايش هم هميشه موفق مي‌شد. او آينده درخشاني داشت. حالا کل شهرستان اردل و حتي روستاهاي اطراف عزادار شده‌اند. همه برايش به سوگ نشسته‌اند؛ آن‌قدر محبوب بود که هيچ‌کس باورش نمي‌شود که او را از دست داده‌ايم. امروز يعني روز هجدهم تير روز تولدش بود. اما محمدمهدي يک روز پيش از تولدش جان باخت تا بتواند به آرزويش يعني شهيدشدن برسد. او آن‌قدر عاشق کارش بود که در حين عمليات جان باخت.» غم سخت جمعيت هلال‌احمر شيروان خسروي، رئيس شعبه هلال‌احمر اردل هم در آن سه‌شنبه تلخ همراه اکيپ بود. سوال‌‏ها و صحبت‌هاي محمد مهدي پيش از حادثه او را هم شوکه کرده است. هنوز باور ندارد که ‏بهترين امدادگرش را از دست داده است: «آن روز بعد از جلسه مديريت بحران، از ما خواستند ‏که به‌عنوان تيم پشتيبان سر صحنه برويم. بلافاصله با معاون عملياتي تماس گرفتم و گفتم که ‏يک تيم حاضر کند. خودم هم همراه آنها رفتم. در راه بوديم که محمد مهدي به من گفت آقاي ‏خسروي اگر الان براي من اتفاقي بيفتد شهيد محسوب مي‌شوم؟ خيلي شوکه شدم. به او گفتم تو ‏حالا حالا‌ها بايد در دل حادثه‌هاي مختلف به ما کمک کني. از اين حرف‌ها نزن. اما باز هم ‏حرف‌هايش را تکرار کرد. به من گفت اگر من مردم به پدرم بگوييد ديدي بالاخره با شهادت ‏برگشتم! از وقتي اين اتفاق تلخ برايش رخ داد، اين حرف‌ها در گوشم مي‌پيچد. باورم نمي‌‏شود. او بهترين امدادگر ما بود. در تمام مأموريت‌ها به صورت داوطلب حاضر مي‌شد. حتي ‏خيلي از جاها در تيم نبود، اما خودش داوطلب مي‌شد. عاشق کارش بود. حتي بيشتر از من ‏دلش براي کار و ماموريت‌ها مي‌سوخت و با پشتکار به عمليات‌ها مي‌رفت. مرگ او غم ‏بسيار بزرگ و سختي براي جمعيت هلال‌احمر محسوب مي‌شود. براي ما واقعا سخت و غير‏قابل تحمل است. چه برسد براي خانواده‌اش که حالا به سوگ او نشسته‌اند. پدر و مادرش ‏آرزوها برايش داشتند اما روز چهارشنبه با او وداع کردند و پيکرش را به خاک سپردند.»‏
اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره