نماد آخرین خبر

به دنبال مگاپروژه اقتصادی در منطقه باشیم

منبع
شرق
بروزرسانی
به دنبال مگاپروژه اقتصادی در منطقه باشیم
شرق/ متن پيش رو در شرق منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست روح‌اله نخعي/ در ميانه بحران‌هاي ريز و درشت منطقه خاورميانه، بحران اقتصادي جدي در لبنان يکي از آنهاست که خبرساز شده است. گزارش‌ها از نارضايتي‌هاي گسترده در ميان مردم لبنان از مقامات دولتي و از ساختار اقتصادي اين کشور و اعتراضات در اين زمينه در رسانه‌ها ديده مي‌شود. لبنان البته تنها کشوري نيست که در اين برهه دچار مشکل اقتصادي شده و به‌خصوص در اين شرايط و با شيوع کرونا، اقتصاد تمام نقاط دنيا ضررهايي ديده‌اند؛ اما طبعا اقتصادهايي با زيرساخت ضعيف‌تر و مثلا اقتصادهايي که گردشگري بخش قابل‌توجهي از منابعشان را تأمين کند، صدمه بيشتري ديده‌اند. در ميانه گمانه‌زني‌ها براي راه‌حل‌هاي عبور لبنان از بحران، گزينه‌هايي مثل دريافت کمک به اشکال مختلف از کشورهايي مثل چين و ايران مطرح شده است. سيدحسن نصرالله، دبيرکل حزب‌الله لبنان، نيز سه‌شنبه‌شب در سخنراني‌اي که داشت، نام هر دو کشور را آورد و آنها را به‌عنوان گزينه‌هايي مطرح کرد که دولت براي حل معضلات اقتصادي مي‌تواند از آنها کمک بگيرد. براي بررسي ايده‌ها و احتمالاتي که در اين زمينه مطرح شده است، گفت‌وگويي با نصرالله تاجيک، ديپلمات سابق و کارشناس سياست خارجي داشتيم. تاجيک معتقد است، ايران بايد به دنبال اجراي پروژه‌هاي بزرگ اقتصادي در منطقه برود و از اين طريق، هم منافع سياسي و هم منافع اقتصادي کسب کند. به عقيده او البته، اقداماتي مثل کمک‌هاي بلاعوض، نه براي لبنان و نه براي ايران سودي ندارند. ‌ بگذاريد اين‌طور شروع کنيم که تحليلتان از اوضاع فعلي لبنان چيست؟ لبنان الان با دو نوع مشکل مواجه است، يک مشکل روزمره و يک مشکل ساختاري. لبنان در حقيقت به دليل فقر منابع، ازجمله در حوزه‌هاي انرژي و معدن، بستر اقتصادش خدماتي است. نه صنعت قوي دارد، نه زمين‌هاي وسيع براي کشاورزي دارد، به‌جز بخش کوچکي در شمال شرقش، همجوار سوريه؛ يعني زمين‌هاي عمده ندارد. براي همين از دهه‌هاي گذشته، مرکز بانکي در خاورميانه بوده است و بيشتر سرويس‌هاي مالي بين‌المللي ارائه داده و نيز در بخش گردشگري فعال بوده است. اقتصادش بيشتر براساس خدمات اقتصادي در منطقه و در حوزه بين‌الملل است. قبل از شروع ماجراي بهار عربي و سوريه طبيعتا قسمتي از سوريه و لبنان در اين زمينه پيوند داشتند و لبنان مي‌توانست از تعاملات اقتصادي با سوريه و پوشش بخش مالي‌اش استفاده کند، همچنين از تراکنش‌هايي که در قسمت‌هاي مالي داشتند. با شروع ماجراي سوريه آن بخش قطع شد و هزينه سنگين مهاجران سوريه در لبنان هم بر دوش اين کشور گذاشته شد. مجموعه‌اي از اتفاقات به اين ترتيب باعث شد يک کشور خاورميانه‌اي نسبتا لوکس و خيلي فعال تبديل به اقتصادي نسبتا جنگ‌زده شود. با اينکه خودش درگير جنگ نيست اما تبعات جنگ‌هاي نيابتي خاورميانه در عراق، سوريه و قسمت‌هاي ديگر خاورميانه روي لبنان هم اثر گذاشت. الان اين مشکلات اجتماعي که اين کشور دارد، طبيعتا باعث مسائل سياسي و اقتصادي هم مي‌شود و شده است. مسائلي مثل بالارفتن بي‌کاري و مشکل اشتغال، سلسله‌اي تبعات سياسي و اجتماعي براي دولت لبنان داشته است. در کنار اينها، بخشي هم دخالت آمريکا در لبنان با کمک کشورهاي ديگر بود که باعث شد همان خدمات مالي بين‌المللي هم انجام نشود. قسمتي از اين تعاملات مثلا با فرانسه بود و به‌دليل سابقه استعماري‌اش در اين منطقه تعاملات مالي و بين‌المللي داشت و قسمتي هم آمريکايي‌ها بودند که در دهه‌هاي اخير و نيز به دليل سلطه دلار در تعاملات مالي و بين‌المللي. اينها طبيعتا روي اقتصاد لبنان تأثير داشتند و الان قطع آن کمک‌ها باعث شده که اقتصاد لبنان لطمه ببيند. قسمتي از حوادث در اقتصاد لبنان در اين مسير قابل‌پذيرش و طبيعي است؛ اما فشار اقتصادي آمريکا جنبه سياسي دارد. آمريکا براي تحميل اراده‌اش بر دولت لبنان اقدام کرده و با اهداف سياسي، از جمله حذف حزب‌الله از صحنه سياسي و اقتصادي و امنيتي لبنان، فشارهايي بر دولت لبنان مي‌آورد. مجموعه اينها باعث شده اقتصاد لبنان لطمه ببيند. از آن کانال اصلي که خدمات مالي بين‌المللي بوده لطمه ديده است، به اضافه وضعيت منطقه و دنيا. کشورها و سازمان‌هايي که تا حالا کمک مي‌کردند، حالا اين کمک را قطع کرده‌اند يا کاهش داده‌اند. اين وضعيت باعث مي‌شود که هم به لحاظ ساختاري و زيرساختاري اقتصاد لطمه ببيند. اين لطمه هم در بخش روزمره و معيشت مردم است و هم اقتصاد سياسي اين کشور لطمه ديده است. مجموعه اين شرايط به اينجا رسيده که لبنان به‌عنوان کشوري که درگير جنگ نيست، به دليل کاهش ارزش لير دچار تنش‌هاي سياسي- اجتماعي شده، تورم بالا رفته و مسائلي براي دولت لبنان و نيروهاي صحنه سياسي ايجاد شده است. ‌ در برخي رسانه‌ها و از زبان برخي تحليلگران اين ايده مطرح شده که امکان دارد چين وارد شود و به لبنان براي حل مشکل کمک کند. لبنان سابقه جذب کمک‌هاي بين‌المللي، چه از کشورها و چه از سازمان‌ها را دارد. هم لبنان هم اردن؛ اين دو کشور برخلاف سوريه هستند که تا قبل از ۲۰۱۱ و شروع مشکلات سوريه، بيشتر با درآمدهاي داخلي اداره مي‌شد. ولي اين دو کشور به دليل فقر منابع طبيعي و معدني و تا حدي آب، مسائل و مشکلاتي دارند. بنابراين لبنان سابقه استفاده از کمک‌ها را دارد. اگر کشورها بيايند براي سرمايه‌گذاري، اين ظرفيت وجود دارد. اما بايد ديد چين در کدام قسمت وارد مي‌شود. اگر بخواهد در بخش تأمين انرژي وارد شود، چين خودش مصرف‌کننده انرژي است. مگر اينکه به خاطر وضعيت خوب اقتصادي، با سلسله اقداماتي از قبيل وام، کمک‌هاي بلاعوض و پروژه‌هاي زيرساختي و ايجاد شغل در لبنان شروع کند و کشورهاي تأمين‌کننده انرژي در جهان و در خاورميانه که ايران هم از آن جمله است، در اين ميان نقش تکميلي داشته باشند. ‌ ايده ديگري که براي حل مشکل لبنان مطرح بود و در سخنان سيدحسن نصرالله هم به آن اشاره شد، بحث کمک ايران بود که در صحبت‌هاي دبيرکل حزب‌الله به شکل کمک در حوزه سوخت مطرح شد اما در تحليل‌ها از گزينه کمک کلي‌تر هم صحبت مي‌شود. به نظر شما اين ايده خوبي است و به سمت اجرا مي‌رود؟ اينکه به سمت اجرا برود يا نه يک بحث است اما ايده خوبي است. حالا که آمريکا درصدد به‌هم‌زدن چهره ژئوپيلتيک منطقه به نفع خود و هم‌پيمانانش است، ما بايد از منظر سياسي و ژئوپليتيک به دنبال يارگيري و اجماع سياسي و اقدامات زيرساختي اقتصادي، بازار بزرگ منطقه‌اي باشيم. از منظر و حمل‌ونقل و انرژي، تأمين‌کننده‌ها بايد وارد شوند و از طرف آپ‌استريم، يا بالادستي‌ها به داون‌استريم يا پايين‌دستي‌ها حرکت داشته باشيم. دليل اين وضعيتي که آمريکا دارد براي جهان درست مي‌کند، بيشتر ترامپ و تا حدي هم سياست آمريکا بوده که تا جايي که مي‌تواند هژموني خودش را داشته باشد. مخصوصا سلطه دلار در اين زمينه مؤثر است و در عرصه منابع انرژي که خون در رگ اقتصاد کشورهاست، اين هژموني را بر جهان و منطقه تحميل مي‌کند. ما بايد با يارگيري و پاي‌کارآوردن کشورهاي مخالف سياست آمريکا از جمله روسيه و چين و همين‌طور اروپا واکنش نشان دهيم. اين مدلي که من تعريف مي‌کنم اين است که اگر بتوانيم کانال تأمين انرژي که مي‌تواند نفت خام باشد يا گاز، از ايران به عراق و از آن طرف به سوريه، اردن و لبنان ببريم، اين يک مگاپروژه است. اين را اگر با همکاري کشورها و شرکت‌هاي بين‌المللي نفتي طراحي و اجرا کنيم، يقينا کشورهاي ديگري که دستشان زير ساطور آمريکاست به استقلال نسبي مي‌رسند، از جمله اردن و نيز لبنان. همين‌طور سوريه در اين زمان اگر قرار شد صلح برقرار شود و به سمت بازسازي کشورش برود. اگر مجموعه اين شرايط و مسائل را در نظر بگيريم، چه از نظر ژئوپليتيکي، چه سياسي، با اين اقدامات، مخصوصا از لحاظ اقتصادي و نه با اقدام نظامي و لشکرکشي مي‌توانيم با چنين مگاپروژه‌هايي بستر بازار انرژي منطقه‌اي را تعريف کنيم. اين مي‌تواند يک بستر براي رسيدن ما به درياي مديترانه باشد، با پروژه اقتصادي، نه نظامي يا مثلا با احداث پايگاه نظامي در مديترانه. من آن را نفي نمي‌کنم اما عقيده دارم مدل اقتصادي در تأمين امنيت و استقلال نسبي کشورها بهتر و زودتر نتيجه مي‌دهد. ‌ بعضي رسانه‌ها به اين موضوع پرداخته‌اند که اگر لبنان وارد چنين تعاملي با ايران شود، از آن طرف با آمريکا به مشکل مي‌خورد و بحث تحريم‌ها پيش مي‌آيد و هزينه ايجاد مي‌شود. بستگي به ميزان اجرائي‌کردن اين پروژه دارد، اگر واقعا اجرا شود، چه از سوي ايران چه کشورهايي که تأمين‌کننده مالي هستند، اگر بتوانند پاي کار بيايند. در هر صورت لبنان هم بايد اولويت‌بندي کند که از کجا چه مي‌گيرد و اگر از سمت ايران برايش بهتر است اقدام کند. من بعيد مي‌دانم آمريکايي‌ها خيرخواه باشند، مخصوصا با اين مشکلاتي که ترامپ، خودش، در دنيا و داخل آمريکا دارد. الان بعد کرونا و بعد از مسائل تبعيض نژادي داخل آمريکا، بعيد مي‌دانم شرايطي باشد که بخواهند سرمايه‌گذاري زيادي در لبنان کنند. بنابراين شايد اين ايده يکي از معدود انتخاب‌ها براي لبنان باشد که بتواند در حقيقت براي نيل به استقلال اقتصادي و سياسي از دخالت خارجي، وارد چنين سازوکاري بشود. مهم تعريف سازوکار است. مثلا انتظار کمک اقتصادي بلاعوض به عقيده من خوب نيست. اگر توليد شغل در لبنان و حل مشکلات لبنان با سلسله پروژه‌هاي زيرساختي باشد، ايران هم از چنين سرمايه‌گذاري‌اي منتفع مي‌شود. بازاري براي محصولاتش مي‌شود يا بازار براي فارغ‌التحصيلانش و اين بازي دو سر بردي مي‌شود هم براي ايران و هم لبنان. ولي اگر نه، بخواهند ما کمک بلاعوض کنيم، اين ايده خوبي براي لبنان و ايران نيست. ‌ برخي منابع ازمنظر صحنه سياسي داخل لبنان مي‌گويند که اگر اين تعامل با ايران انجام شود و احيانا چالش با آمريکا شکل بگيرد يا مشکلات لبنان حل نشود، مخالفان حزب‌الله فشار مي‌آورند و براي اين جريان هزينه ايجاد مي‌شود. هزينه را آمريکايي‌ها با قلدري دارند ايجاد مي‌کنند. الان در حقيقت آمريکايي‌ها نمي‌خواهند به‌صورت طبيعي با لبنان رفتار کنند. آمريکايي‌ها فشار مي‌آورند که به‌نوعي مردم لبنان را عليه حزب‌الله به شورش وادارند. همان کاري که ترامپ درباره ايران مي‌کند که با «فشار حداکثري» مي‌خواهد مردم را عليه حکومت بشوراند، همان را در لبنان هم پي گرفته است. ترامپ در حقيقت در قبال ايران توطئه‌آميز عمل مي‌کند و همين‌طور در لبنان. اين برخلاف سوابق گذشته است که سعي مي‌کرد با کمک‌هاي اقتصادي دولت‌ها را جلب کنند، مثل زمان رژيم شاه در ايران و کمک‌هايي که آمريکا به ساير کشورها در دهه‌هاي ۲۰ و ۳۰ و ۴۰ مي‌کرد. آمريکا الان از آن جهت جدا شده و به دنبال اين است که با اعمال فشار سياسي کشورها را جذب کند. اين عملي نيست. به عقيده من انتخاب بين ايران و آمريکا نيست. لبناني‌ها بايد اين اراده را پيدا کنند که براي کسب استقلالشان در مقابل اين توطئه آمريکا باشند. اگر ايران هم کمکشان کند به‌نوعي بازي دو سر برد مي‌شود که به استقلال لبنان کمک مي‌شود و در مقابل رويکرد زورگويانه و قلدرمآبانه است. طبيعي است که براي خود ايران هم منافع سياسي و اقتصادي و ژئوپليتيک دارد. در حقيقت فرق اين مدل با مدل آمريکا اين است که آمريکا با زور و با استفاده از هژموني دنبال اين است که جلوي تأثيرگذاري اراده مردم لبنان را بگيرد و نگذارد آزادانه عمل کنند. ‌ در حرف‌هايتان به منافع متقابل چنين روندي اشاره کرديد. ايران در چندين سال گذشته تلاش زيادي در زمينه رابطه‌اش با لبنان داشته است. اين تلاش در اين مرحله و به‌طورکلي چه سودي براي ايران دارد؟ مثلا آيا در اين مرحله که ايران خود با بحران اقتصادي و فشار خارجي مواجه است، اين روابط مي‌توانند به کار ايران بيايند. مدل رفتاري ما به لحاظ سياسي و اقتصادي در لبنان تابه‌حال خاص بوده است. کار ما بيشتر تأسيس مؤسساتي بوده است که مشکلات سياسي و اجتماعي لبنان را حل کنند. يعني بيشتر سرمايه‌گذاري سياسي بوده؛ درست است که با بستر اقتصاد و کمک بوده، اما اين مدلي که من مي‌گويم اقتصادي است. ما البته در داخل مشکلاتي داريم و سوءمديريت داريم اما ظرفيت توليد کالاي ما بيشتر از ۸۰ ميليون است. بايد بتوانيم بازاري براي کالاي مصرفي ايجاد کنيم. مسائلي در داخل هست که بايد حل کنيم، کيفيت محصولات توليدي بازارمان را بالا ببريم و از اين قبيل. ما مي‌توانيم بازارمان را از بازار ۸۰ ميليوني به بازار ۱۵۰ ميليوني تبديل کنيم و اين دستاوردي براي اقتصاد ما خواهد بود. اين وابستگي‌هاي اقتصادي به ما مي‌آورد و تأثيرات ژئوپليتيکي و سياسي برايمان خواهد داشت و دستاورد اقتصادي هم دارد. ايجاد بازار براي مصرف توليدات ما مي‌کند. بازار کار برايمان درست مي‌کند. ما الان اين همه فارغ‌التحصيل داريم و در فضاي داخلي جذب نمي‌شوند. اين خود بحث‌هايي دارد اما اگر بتوانيم شرايط بازار خارجي را فراهم کنيم که بتوانند درآمد ارزي داشته باشند، طبيعي است که مي‌توانيم تأثيرات بيشتري از همين راه داشته باشيم و برداشت کنيم.