
الزامات سیاست خارجی واقعگرا
دنياي اقتصاد
بروزرسانی

دنياي اقتصاد/ متن پيش رو در دنياي اقتصاد منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
دکتر روح اله اسلامي/ برنامه همکاري جامع ۲۵ ساله ايران و چين که از سوي ايران ارائه شده است به خصوص بعد از حضور وزير امور خارجه در مجلس نگرانيهايي در ميان تحليلگران و شهروندان ايجاد کرده است. وزارت خارجه و رسانههاي رسمي اعلام ميکنند هنوز اتفاقي نيفتاده است، بلکه پيشنهادهايي براي همکاري جامع و بلندمدت به چين داده شده است.
فعلا يک سند پيشنهاد همکاري با مواد کلي است که براي اجرايي شدن نياز به موافقت چين، توافق بر بندهاي اجرايي و عملياتي و تصويب مجلس در ايران دارد. استدلال موافقان بر جذب سرمايه و تکنولوژي و همراهي سياسي و اقتصادي چين در شرايط تحريمي است. مخالفان نيز برضعف سياسي چين در محيط بينالملل، همراهي نهايي چين و آمريکا، روابط تجاري ايران و چين با توجه به وزن ايران و سابقه روابط دو کشور و توجه به سياست گردش به شرق ايران تاکيد دارند. به نظر ميرسد هم تلاش ايران و هم تحليلهاي موافق و مخالف بينتيجه و بيمبنا است، چراکه با توجه به واقعيات سياست بينالملل هيچ اتفاقي روي نخواهد داد و هسته سخت شبکه قدرت در روابط بينالملل به گونهاي است که هم سياست اتخاذ شده و هم تحليلها راه نادرستي در پيش گرفتهاند و به نتيجهاي نخواهند رسيد.
۱-شرق و غرب، شمال و جنوب: در ترسيم شرايط موجود و مانيفستهاي ايدئولوژيکي که وجود دارد، کشورها به شرقي و غربي، شمالي و جنوبي تقسيم شدهاند. اما در رويکرد رئاليستي در روابط بينالملل هيچ شرق و غرب و شمال و جنوبي وجود ندارد، بلکه آنچه اصالت دارد دولت-کشورهايي است که همه به دنبال منافع ملي به هر شيوه ممکن هستند. شرقگرايي، آسياگرايي، وحدت سياسي کشورهاي موجود در يک منطقه و غربگرايي اصطلاحاتي غيرعلمي و غيرکاربردي در سياست خارجي هستند و هر گونه دکترين بر اين اساس تنوع بازيگران و انعطاف و منطق پيشبينيناپذير مبتنيبر سياستهاي احتمالي را از کار خواهد انداخت. گرايش به شرق هم معنا ندارد، بلکه آنچه قابل اجرا شدن است مجموعه توافقات اجرايي و عملياتي در حوزههاي مشخص است که بر اساس سود و زيان کشور سنجيده ميشود. بنابراين تنشزدايي با غرب و توافقات استراتژيک با شرق، کلياتي فلسفي و مفاهيمي غيرعلمي است که ريشه آنها به رويکردهاي پديدارشناسانه ضد علم ميرسد که در دهه پنجاه رواج داشت و تا کنون نيز ادامه دارد.
۲-دوگانههاي غيريتساز: سياست خارجي اگر در دکترينهاي دوگانه گرفتار شود مسير ايدئولوژيک شدن را خواهد پيمود. در ذهن ايدئولوژيک، در برابر غرب، شرق وجود دارد. در برابر آمريکا، چين قرار دارد و برابر آسيا، اروپا. اينگونه دوگانهانگاري براي ايجاد هويت و ترسيم غيريتي که اغلب نيز دشمن است، مانيفستي ايدئولوژيک خلق ميکند. جهاني شدن در برابر خودکفايي نيست و استقلال به معناي قطع رابطه با همه کشورها تفسير نميشود. منطق دوگانه انگار به موضوعات و رويدادهاي سياست خارجي سياه و سفيد نگاه مي کند بهگونهاي که اگر تاکيد بر استقلال کند به همه بازيگران بدبين است و اگر به سمت جهاني شدن برود ساختار دولت ملي را نفي ميکند. استدلالها و خطمشيهاي دوگانهگرا نميتوانند موازنه و تعادل را شکل دهند. در واقعيت دوگانهانگاريهاي جوهري و ذاتي وجود ندارد و ميتوان در بازي پيچيده، سيال و انعطافپذير به هر شکل ممکن با داشتن برنامه و احتمالات مختلف منافع ملي را حفظ کرد.
۳-طلب اعتماد و وفاي به عهد و توقعات فزاينده از بازيگران: سياست خارجي در محيطي سيال، غيرقابل پيشبيني با بازيگري مطلق دولت-کشورها طراحي و اجرا ميشود به نحوي که بايد براي هر بازيگر احتمالات متفاوت و سناريوهاي گوناگون براي حفظ منافع ملي طراحي و اجرا کرد. دولت-کشورها در محيطي آنارشيک حضور دارندکه همه به دنبال افزايش قدرت ملي هستند و هيچ بازي مبتني بر اخلاق و وفاي به عهد و راستي وجود ندارد؛ به يک معنا هيچ دوست و دشمن دائمي براي بازيگران حاضر در صفحه شطرنج معنا ندارد. در محيط آنارشيک هيچ ضمانت اجرايي جز قدرت وجود ندارد تنها استراتژيهاي موازنهساز و سياستهاي تشويقي و تنبيهي ميتواند جوابگو باشد. وابستگي متقابل و انتظار راستي و وفاي به عهد از هر بازيگري نتيجهاي جز شکست نخواهد داشت. از چين، عراق، افغانستان يا هر کشور اروپايي نميتوان انتظار داشت در بحرانها منافع خود را کنار نهند و براي بازيگر ديگر هزينه کنند. علاوه بر دکترينها و سياستهاي منظم نياز به اقدامات اجرايي سيال و انعطافپذير در رابطه با دولت-کشورها است تا منافع ملي حفظ شود. هر گونه تحليل يا اقدام در سياست خارجي مبتني بر مناسبات اخلاقي خانواده و حتي مناسبات قانوني سياست داخله جز سادهسازي ذهني و شکست در اقدامات نيست، چراکه دولت-کشورها بر اساس واقعگرايي رفتار ميکنند و هيچ ضمانتي جز قدرت در محيط بينالملل وجود ندارد. ذهنيت کارگزاران در اعتقاد به وفاي به عهد هر بازيگري و توقع فزاينده از کشورهاي نزديک و دور، نتيجهاي جز از دست دادن فرصتها ندارد. شهروندان و نخبگان تحليلگر و منتقد نيز ذهنيتي آرمانگرا دارند و شبيه عوام تحليل ميکنند. سياست خارجي دانش تجربي و علمي است و داراي قواعدي است که متخصصان در مورد آن نظر ميدهند و سياستگذاري ميکنند. ساده ديدن مناسبات قدرت و تجويزهاي احساسي بدون توجه به منافع ملي و واقعيات روابط بينالملل نتيجه مفيدي ندارد.