برجام یکی از بی نظیرترین اسناد دیپلماتیک ایران است

ديپلماسي ايراني/ متن پيش رو در ديپلماسي ايراني منتشر شده است و انتشار آن در اخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست بعد از توصيههاي مقام معظم رهبري در گفت وگويي تصويري با نمايندگان مجلس يازدهم در يکشنبه گذشته بود که بسياري از کارشناسان و صاحب نظران مسائل سياسي داخلي اين اعتقاد را پيدا کردند تخريب دولت که با توهين و هتاکي به محمدجواد ظريف در صحن علني مجلس يازدهم به اوج خود رسيد و آسيب هاي آن وضعيت کشور را به يک نقطه شکننده رسانده است. لذا اين توصيه هاي نظام به نمايندگان را يک نگاه آسيب شناسانه از سوي رهبري تلقي کردند. ديپلماسي ايراني براي بررسي بيشتر اين مسئله گفت گويي را با علي بيگدلي، استاد دانشگاه شهيد بهشتي و کارشناس مسائل بين الملل پي گرفته است که در ادامه مي خوانيد: بعد از تلاش هاي مجلس نوپاي يازدهم در جهت حمله و تخريب دولت که با توهين و هتاکي به محمدجواد ظريف در جريان حضور وي در صحن علني مجلس به اوج خود رسيد بسياري از کارشناسان و ناظران سياسي به اين باور رسيدند که زنگ خطر تشديد اختلافات سياسي و تاثير آن بر حوزه اجتماعي و به تبع آن شکل گيري اعتراضات، آن هم در بستر وضعيت نامطلوب اقتصادي و معيشتي به صدا درآمده است. از اين رو مقام معظم رهبري در گفت وگوي تصويري خود با نمايندگان مجلس يازدهم توصيههاي اکيدي در جهت مديريت اختلافات بيان داشتند. از نگاه شما اساساً پارامتر اختلافات سياسي در شرايط کنوني تا چه اندازه مي تواند زمينه ساز تشديد چالش هاي ديپلماتيک، اقتصادي و معيشتي باشد؟ در پاسخ به اين سوال شما بايد گفت که بعد از حوادث سال هاي ۷۸ و ۸۸ ساختار سياسي داخل کشور برنامه جدي براي يکدست کردن قدرت داشت. اين مسئله در دولت هاي نهم و دهم تا اندازه اي پي گرفته شد، اما با پيروزي حسن روحاني در سال ۱۳۹۲ و شکل گيري برجام عملاً گفتمان سياسي اصلاحطلبان مجددا سايه جدي بر تلاش ها به منظور يکسان سازي و يکدست شدن نهادهاي قدرت داشت. وقوع اين مهم سبب ايجاد يک احساس تهديد و ناامني در جريان رقيب شد. از اين رو تلاش براي تخريب برجام از طرق گوناگون در دستور کار قرار گرفت. در کنار اين تلاش ها براي تخريب برجام متاسفانه روي کار آمدن دونالد ترامپ و خروج وي از برجام در ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۷ عملاً شرايطي را شکل داد که در نهايت گفتمان اصلاح طلبي که تا حدي در قوه مقننه و قوه مجريه حضور داشتند به حاشيه بروند به گونهاي که اکنون رقباي اين جريان در انتخابات دوره دوازدهم رياست جمهوري، قوه مقننه و قوه قضاييه را در اختيار دارند. البته در کنار آن چالش ها و مشکلات ناشي از بازگشت تحريمهاي ايالات متحده آمريکا و پيگيري سياست فشار حداکثري از سوي کاخ سفيد عليه مردم و همچنين تبعات منفي شيوع ويروس کرونا بر اقتصاد و معيشت کشور سبب شد که عملاً گفتمان اصلاح طلبي و همچنين جريان مستقلين و معتدلين که دولت نمايندگي آن را بر عهده دارد به واسطه ناکارآمدي آقاي روحاني در برخي از مسائل و نيز کم کاري ها به ويژه در بُعد اقتصادي و معيشتي روز بيش از گذشته مورد هجمه و سوال قرار گيرد. همين مسئله در بستر جامعه شرايطي را شکل داد که مجدداً پروژه يکدست شدن قدرت در دستور کار قرار گيرد. در اين راستا نمايندگان براي تخريب دولت که آخرين پايگاه جريان رقيب و تنها مانع يکدست شدن قدرت به شمار مي رود پروژه ناکارآمد نشان دادن رئيس جمهور، همچنين انداختن توپ بي برنامگي و بي تدبيري ها در زمين دولت و نظاير آن را در دستور کار دارند. ولي نکته مهم اينجاست که اين تخريب دولت در شرايط حساس کنوني قطعاً بيش از آنکه منافع حزبي برخي از جريان هاي قدرت طلب را در آستانه انتخابات دوره سيزدهم رياست جمهوري در سال آينده را به دنبال داشته باشد، مي تواند برگ برنده پررنگتري در اختيار دونالد ترامپ در آستانه انتخابات قرار دهد. به هر حال اختلاف سياسي در کنار فساد سيستماتيک و نيز مشکلات ناشي از تحريم ها و ويروس کرونا و همچنين برخي ناکارامدي ها و بي مديريتي ها سبب شده جامعه در يک وضعيت بسيار ملتهب قرار گيرد و اين نکته اي است که کاخ سفيد به دنبال بهره برداري حداکثري از آن است تا بتواند با پررنگ کردن بسترها اختلافات سياسي از طرق مختلف به خصوص افزايش چالش ها و مشکلات معيشتي براي دولت، جامعه را به يک اعتراض و خيزش عمومي گسترده عليه ساختار سياسي داخلي ترغيب کند. حال در اين ميان رهبري سعي کرده است براي عدم وقوع اين مسئله مديريت اختلافات ميان قوا و به خصوص تلاش ها براي تخريب دولت از جانب مجلس يازدهم را پيگيري کند، به خصوص بعد از حواشي و اتفاقاتي که در جريان حضور محمدجواد ظريف، وزير امور خارجه در صحن علني يکشنبه هفته گذشته روي داد اين زنگ خطر را به صدا درآورد که جريان راديکال مجلس عزم جدي براي تخريب و نابودي دولت و برخي مظاهر قدرتش مانند برجام را در دستور کار قرار دارد. اين مهم عملاً در راستاي منافع ايالات متحده آمريکا و شخص ترامپ قرار دارد. همانگونه که اشاره کردم به هر ميزان اختلافات سياسي در داخل کشور گسترده تر شود ميتواند بستر را براي شکل گيري اعتراضات عمومي به وجود آورد. چون دميدن بر آتش اختلافات سياسي و حزبي عملاً نمايندگان، وزرا، دولت و مجلس را در پيگيري وضعيت و سروسامان دادن به وضعيت نامطلوب اقتصادي و معيشتي ناکام مي گذارد. اين اختلافات سياسي باعث اتلاف انرژي در سايه اصطکاک سياسي ميان دو قوا خواهد شد. به ويژه که اکنون جامعه هيچ نگاه مثبتي به هيچ کدام از جريان هاي منتسب به دولت و مجلس ندارد. از يک سو دولت به واسطه شرايط حال حاضر در حوزه اقتصاد و معيشت به شدت مورد انتقاد افکار عمومي است که البته با برخي تخريب هاي جريان رقيب، شدت اين انتقادات افزايش هم پيدا کرده است. از طرف ديگر با توجه به حضور حداقلي مردم در انتخابات مجلس يازدهم و راهيابي نمايندگان اين دوره از پارلمان با کمترين آرا نشان مي دهد که خود مجلس يازدهم نيز از جايگاه چندان قابل قبولي در ميان افکار عمومي برخوردار نيست. حال که، نه دولت و نه مجلس سرمايه اجتماعي لازم پشت سر آنها نيست قطعاً دامن زدن به اختلافات سياسي مي تواند ته مانده اعتماد مردم به مجلس يازدهم و دولت دوازدهم را هم از بين ببرد. در اين صورت فاصله و گسل ملت با مسئولين به بيشترين حالت خود خواهد رسيد. در چنين حالتي امکان وقوع هر اتفاقي وجود دارد خصوصاً که در طول ۴۰ سال گذشته به هيچ وجه شاهد اين ميزان از فاصله و اختلاف مردم با مسئولين نبوده ايم. شما به تلاش براي يکدست کردن قدرت اشاره کرديد. در راستاي اين نگاه شما بسياري از تحليلگران و صاحب نظران سياسي معتقدند که جريان حاضر در مجلس به دنبال ريلگذاري براي انتخابات ۱۴۰۰ و بر آمدن فردي از همين جريان به عنوان رئيسجمهور است تا بتوانند به اين مهم جامه عمل بپوشاند. اما سوال مهمي که ذهن را درگير مي کند ناظر بر اين واقعيت است که چرا بايد تجربه يکدست شدن قدرت که در دولت نهم و دهم پي گرفته شد و به شکست رسيد دوباره در دستور کار قرار گيرد؟ آيا تکرار يک تجربه شکست خورده در اين شرايط ميتواند وضعيت را به سود ما تغيير دهد، خصوصاً که تلاش هاي بسياري از سوي ايالات متحده آمريکا در ابعاد گوناگون براي افزايش فشارهاي سياسي ديپلماتيک، اقتصادي و معيشتي بر ايران در دستور کار است؟ اتفاقا به همين واسطه است که اکنون جريان اصولگراي راديکال سعي ميکند تجربه يکدست کردن قدرت را مجدداً تکرار کند. چون اين جريان اعتقاد دارد اگر قوه مقننه، مجريه و قضائيه از يک جريان باشد در کنار هماهنگي با ديگر نهادهاي فرادولتي و انتصابي ميتواند يک مديريت واحد را در برابر سياست فشار حداکثري ايالات متحده آمريکا، تحريم ها و تلاش ها براي انزواي ايران را در دستور کار قرار دهد. اين در حالي است که اکنون دولت ساز جدا از مجلس و قوه قضاييه را کوک کرده که در هفت سال گذشته برخي اختلافات را به وجود آورده است. بنابراين سعي مي شود پروژه يکدست کردن قدرت مجددا تکرار شود تا اين ساز ناکوک دولت در حوزه سياست خارجي هم به حاشيه رود. اتفاقاً به همين دليل است که اکنون بيشترين حمله به وزير امور خارجه، برجام و تلاش ها براي مذاکره با غرب در دستور کار است. برخي بي ميل نيستند که اين تجربه تکرار شود تا عيار اين جريان پرمدعاي اصولگراي راديکال در حل چالش ها و مشکلات داخلي مجددا سنجيده شود، هر چند که بخشي از معضلات کنوني جامعه هم مرهون نگاه همين جريان است؟ نکته شما درست است، ولي ما در سال ۸۴ و زماني که محمود احمدي نژاد به عنوان رئيس جمهور دولت نهم قدرت را در دست گرفت و زمينه براي يکدست شدن قدرت فراهم شد با وضعيتي به شدت متفاوت از شرايط کنوني در آستانه انتخابات ۱۴۰۰ روبه رو بوديم. به هر حال گفتمان سياسي، ديپلماتيک و اجتماعي صد در صد موفق سيد محمد خاتمي سبب شده بود که جامعه جهاني نگاه مثبتي به جمهوري اسلامي ايران داشته باشد؛ فروش نفت ايران به بيشترين ظرفيت خود رسيده بود، مضافا افزايش قيمت نفت خام در بازارهاي جهاني هم وضعيت ذخاير ارزي ما را در آن سال ها در بهترين شرايط قرار داد. جامعه هم در گفتمان دموکراسي خواهي اعتماد پررنگي به ساختار داشت. هر چند که در آن زمان هم چالش ها و مشکلاتي وجود داشت، اما هيچ زماني حتي در دوران جنگ نيز ما شاهد اين وضعيت اسفبار در داخل کشور در تمام ابعاد سياسي، اقتصادي، معيشتي، ديپلماتيک، فرهنگي، اجتماعي و حتي امنيتي نبوده ايم. بنابراين پروژه يکدست کردن قدرت در سال ۸۴ با کمترين ريسک و بالاترين پذيرش از سوي جامعه همراه بود. در صورتي که اکنون وضعيت به شدت متفاوت است. به هر حال مشکلات و چالشهاي ناشي از تحريمهاي ايالات متحده آمريکا و سياست فشار حداکثري واشنگتن در کنار وضعيت نامطلوب شيوع ويروس کرونا عملاً آستانه تحمل مردم را به پايين ترين حد خود رسانده است. مضافا که اعتماد جامعه، هم به مجلس، هم به دولت و هم در کل به ساختار سياسي ايران به يک وضعيت شکننده رسيده است. پس اگر پروژه يکدست کردن قدرت در دستور کار قرار گيرد ديگر يک رفتار سياسي کم ريسک مانند سال ۸۴ قلمداد نمي شود، بلکه يک اقدام پرريسکي خواهد بود که ميتواند با تبعات گسترده اجتماعي روبه رو شود. به هر حال بر آمدن يک دولت از جرياني که اکنون مجلس و قوه قضاييه را در دست دارد عملاً تشديد اختلافات سياسي را به همراه خواهد داشت. در اين صورت جامعه ديگر مانند سال ۸۴ رفتار نخواهد کرد. علي الخصوص که ما سال گذشته تجربه تلخي مانند اعتراضات آبان ماه را نيز داشتهايم. بنابراين جامعه اکنون ظرفيت تکرار آن را دارد. شما در کنار مسائلي که مطرح کرديد به تلاش هاي جدي براي تخريب دولت با محوريت حمله به وزارت امور خارجه، برجام و ديپلماسي دولت يازدهم و دوازدهم اشاره کرديد. همين مسئله هم سبب شد که حضور محمدجواد ظريف در صحن مجلس يازدهم با بيشترين حواشي همراه باشد. اگرچه رفتار نمايندگان در توهين به وزير امور خارجه مورد انتقاد بسياري از شخصيت ها و جريان هاي حتي اصولگرا قرار گرفت، اما برخي هم به مواضع محمدجواد ظريف در صحن علني مجلس يازدهم نيز انتقادات جدي وارد کردند و به آن تاختند چراکه اين مواضع را «نگاه ملتمسانه سياسي وزير امور خارجه و بازي وي در زمين اصولگرايان» به منظور کاهش اصطکاک سياسي با اين جريان در دوران پس از حضورش در وزارت امور خارجه قلمداد کردند. ذيل اين نکته اکنون نگاهي که به شخصيت سياسي و ديپلماتيک محمدجواد ظريف وجود دارد تا به اندازه اي شبيه به همان نگاهي است که درخصوص محمد مصدق، نخست وزير ايران وجود داشت. چرا که بخشي از افکار عمومي بيشتر معطوف به قدرت محمد مصدق را فردي تماميتخواه قلمداد مي کنند که باعث شد در نهايت اهداف ملي شدن صنعت نفت به طور ناخواسته ناکام بماند. از اين رو وي را «خائن به ملت» مي دانند. بخشي هم مصدق را فردي ميهن پرست و خادم به ملت قلمداد مي کنند که توانست نفت را براي اولين بار سر سفره مردم بياورد. در اين راستا ميتوان همين نگاه را در خصوص محمدجواد ظريف داشت چراکه تا حدي که يک دوگانگي در خصوص وزير امور خارجه وجود دارد. برخي وي را خائن و يا حداقل ساده انديش ميدانند که با اعتماد به آمريکا منافع کشور و به خصوص دستاوردهاي حوزه هسته اي را عملاً در سايه حصول برجام به باد داد و برخي هم محمد جواد ظريف را يک ديپلمات برجسته و کم نظير در تاريخ ديپلماسي ايران مي دانند که توانست با برجام منافع ايران را تامين کند. از نگاه شما آيا محمد جواد ظريف «خائن به ملت» است يا «خادم»؟ اول اين که به هيچ وجه نميتوان محمد جواد ظريف را با محمد مصدق مقايسه کرد. اين قياس يک قياس مع الفارق است. محمد مصدق سياست مدار، حقوقدادن و ديپلماتي بود که توانست با استقلال رويه در راستاي اهداف و افکار خود منافع ملت ايران را تامين کند. اتفاقا همين استقلال سياسي باعث شد که کودتاي ۲۸ مرداد شکل بگيرد و دولت قانوني وي را سرنگون کنند. من در يک مقاله براي نشريه وزارت امور خارجه با عنوان «محمد مصدق و فقدام استراتژي» عنوان کردم اگرچه محمد مصدق يک نخست وزير با يک استقلال سياسي بود، اما يک استراتژي دقيق، درست و منسجم براي پيگيري اهداف و منافع ميهن طلبانه خود نداشت. پس به هيچ وجه نمي توان ظريف را با مصدق قياس کرد. ضمن اين که نه تنها محمد مصدق بلکه هيچ سياستمداري در جهان وجود ندارد که مطلوب همه باشد. به هرحال هر سياستمداري با کارنامه خود منتقدان و مخالفاني هم دارد. اما محمد جواد ظريف يک سياستمدار نيست، تنها يک ديپلمات است و حوزه تخصصي وي سياست خارجي است. اينها علاوه بر آن است که محمد جواد ظريف بر خلاف محمد مصدق در جريان حضورش در صحن علني مجلس يازدهم ثابت کرد که به هيچ وجه از امتياز استقلال سياسي برخوردار نيست. چون وي با برخي مواضع و بهره گيري از مواضع شهيد سردار قاسم سليماني و مقام معظم رهبري سعي داشت براي خود يک مشروعيت حداقلي در ميان جريان اصولگرا بخرد. يعني به اصطلاح وي در زمين اصولگرايان بازي کرد تا بتواند از اصطکاک سياسي حداکثري و تبعات بعدي آن به خصوص بعد از پايان حيات سياسيش در وزارت امور خارجه جلوگيري کند. به هر حال تهديد محاکمه وي نگراني جدي در وزير امور خارجه به خصوص بعد از پايان صدارتش بر دستگاه ديپلماسي به وجود آورده است. اتفاقاً همين نکته باعث شده که محمد جواد ظريف در يک پوست اندازي سياسي از يک ديپلمات منعطف در دولت يازدهم به يک وزير امور خارجه ايدئولوژيک در دولت دوازدهم بدل شود. اما با اين وجود و علي رغم اين نکات و در پاسخ روشن به سوال شما به هيچ وجه، تاکيد دارم به هيچ وقت محمد جواد ظريف خائن به ملت نيست، بلکه من وي را يک وزير امور خارجه و ديپلماتيک کم نظير، نه تنها در جمهوري اسلامي ايران، بلکه در تاريخ سياست خارجي ايران مي دانم که توانست با حصول برجام يکي از بي نظيرترين اسناد ديپلماتيک قابل دفاع را در کارنامه خود به يادگار بگذارد که متاسفانه با برخي تلاش ها نتوانستيم از اهداف، منافع و دستاوردهاي آن استفاده کنيم.