سرمقاله ایران/ مرد خاموش میدان مبارزه

ايران/ « مرد خاموش ميدان مبارزه » عنوان يادداشت روزنامه ايران به قلم احمد مسجد جامعي است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد: در همان دهه نخست انقلاب، گزارشي از وضعيت اجتماعي کشور ارائه دادم. وزير کشور آقاي ناطق نوري بود و من هم کارمند آنجا بودم. اين گزارش به دولت آمد و پس از بحث و بررسي منجر به شکلگيري کميسيون اجتماعي زيرنظر وزارت کشور شد و بعدها به شکلگيري معاونت اجتماعي و تفکيک آن از معاونت سياسي انجاميد. در آن سالها جلسات اصلي کميسيون ماهانه و بيشتر با حضور وزرا و رؤساي سازمانهاي ذيربط آقايان ناطق نوري (وزير کشور)، خاتمي (وزير ارشاد)، حبيبي (وزير دادگستري) پرورش و اکرمي (وزير آموزش و پرورش)، فلاحيان (رئيس کميته انقلاب اسلامي) و آيتالله جنتي (رئيس سازمان تبليغات اسلامي) تشکيل ميشد که يکي از آنها هم آقاي سرحديزاده بود که مسئوليت وزارت کار و امور اجتماعي را برعهده داشت. او در همه جلسات کميسيون شخصاً شرکت ميکرد. با آنکه در آن سالها به لحاظ سياسي با آقاي ناطق نوري (مؤسس و رئيس اين کميسيون) فاصله داشت. هر چند آقاي ناطق هم در عرصه خدمت جناحي رفتار نميکرد. مثلاً با آنکه خود رئيس کميسيون بود ولي برخي جلسهها را در دفتر وزير ارشاد برگزار ميکرد. يک بار، يکي از معاونانش در اين باره به او گفت اين کار شما مثل آن است که بگوييد از شما دعوت ميشود که در منزل بنده براي صرف صبحانه حضور به هم رسانيد ولي آدرس منزل وزير ارشاد را بدهيد. کار سرحديزاده صرف شرکت در جلسه نبود، بلکه از طريق من، گزارشها را دريافت ميکرد و روي آن خود يا احتمالاً مشاورانش بررسي و تحليل ميکردند و راهکارهاي اجرايي ارائه ميدادند. يکبار بر اساس يک گزارش پيشنهاد داد که همگي براي بازديد از محل حاضر شويم. اين کار در شرايط آن روز چندان آسان نبود؛ و به هر حال او و ساير اعضا شناخته شده بودند و عملاً آنقدر حاشيه در اين ديدارها به وجود ميآمد که از اصل ماجرا بازميمانديم. در عين حال قرار شد من و کسي ديگر اين ديدار را با نظراتي که او داشت مجدداً گزارش کنيم. تعبير ايشان اين بود اين گزارشها گريه ما را درميآورد، اما شما بگوييد که ما چه کنيم. سرحديزاده صريحاللهجه بود. به واقع اين برخورد حاکي از شخصيت و منش او بود و ميخواست هر چه زودتر و در عين حال با نگاهي روشن و نگرشي جامع و کارشناسانه گرفتاريهاي مردم را حل کند. مطلقگرا نبود. راهکارهاي ساده را هم برنميتافت و خود در شناخت و حل مسأله شخصاً مشارکت ميکرد، اهل نظريهپردازي نبود. اما اگر ميفهميد که انجام کاري به نفع مردم است، کوتاه نميآمد. ابعاد مسائل اجتماعي را خوب درک ميکرد. خودش رنج کشيده و کارگر بود و به آن افتخار ميکرد. اما همه اينها باعث نميشد که مسئوليت خود را در يافتن راهکار فراموش کند. ميدانست که حاصل آن سالهاي بسيار مبارزه و زندانهاي طولانيمدت همراه با عذاب و شکنجه اقتضا ميکند که قدمي در راه کاهش آلام هموطنانش بردارد. بيآنکه شعار دهد و شتابزدگي پيشه کند و خود را طاووس علّيين بداند و از افتخارات گذشته و تلاشهاي بسيارش در آن سالها بگويد. هيچ به ياد ندارم که سرحديزاده از سوابق مبارزاتي و اجرايي خود جايي سخن گفته باشد مگر در جلسات خصوصي، آن هم به طنز و شوخي که معمولاً به نفعش هم نبود. به هر حال اميدوارم خاطرات او جايي ثبت شده باشد. درگذشت او را به همه خاندان و بازماندگان و جناب سيد کاظم موسوي بجنوردي، همرزم او در حزب ملل اسلامي و همراه او در بنياد دايرةالمعارف بزرگ اسلامي تسليت عرض ميکنم.