سرمقاله کیهان/ خطر فلج مغزی؛ این ویروس را جدی بگیرید

کيهان/ « خطر فلج مغزي؛ اين ويروس را جدي بگيريد » عنوان يادداشت روز در روزنامه کيهان به قلم محمد ايماني است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد:
مدتهاست سياستمداران غربي درباره آشفتگي راهبردي در درون و بيرون آمريکا هشدار ميدهند. به تازگي نيکولاي سارکوزي رئيسجمهور اسبق فرانسه گفت «محور جهان در حال عبور از غرب، به شرق يعني آسياست. ما در گذشته بر جهان تسلط داشتيم، اما در حال حاضر به هيچ وجه مسلط نيستيم. روي کارآمدن غيرقابل باور ترامپ، علت وخيم شدن شرايط غرب نيست، بلکه نشانه آن است». رأي آوردن ترامپ، تب تندي بود که دلالت بر عفونت شديد در نظام سياسي- اجتماعي آمريکا ميکرد. آن بيماري اکنون به واسطه رفتار ترامپ، در حال تشديد است. نتيجه سالها پسرفت سيستم معيوب، سر کار آمدن ترامپ بود و انحطاط و ناکارآمدي مضاعف اين سيستم، نتيجه تصميمات بعدي ترامپ.
قبل از سارکوزي، «ولفگانگ ايشينگر» رئيس کنفرانس امنيتي مونيخ، 25 بهمن 1395 به روزنامه ايندپندنت گفت: «جهان در حال عبور از غرب به عصر پساغرب است. کاهش نفوذ اروپا و آمريکا زمينه را براي کشورهاي ديگر فراهم کرده تا نظم جهاني جديدي را شکل دهند... دولت آمريکا ممکن است به منزله کاتاليزور [شتابدهنده فعل و انفعالات] عمل کند. در دوره جديد، بازيگران غيرغربي، امور بينالمللي را شکل ميدهند. برخي از اساسيترين ارکان غرب و نظم جهاني تضعيف شده. ناکامي در پاسخ به درگيري سوريه و اوکراين، ضعف ما را آشکار کرد و زمينه را براي پُر کردن خلأ توسط کشورهايي مانند ايران و روسيه فراهم نمود». همان ايام، خانم موگريني مسئول سياست خارجي اتحاديه اروپا به «ديولت» گفت «قدرت رهبري آمريکا در حال زوال است. من هرگز آمريکا را تا اين حد بيثبات و قطبيشده نديده بودم».
ما در مواجهه با امپراتوري غرب، پيروزيهاي خيرهکننده بسيار و در عين حال، ناکاميهايي داشتهايم؛ اما برآيند اين روند، معطوف به قدرتافزايي و پيشبرد اراده جبهه مقاومت بوده است. اگر آمريکا و غرب دچار شکستهاي راهبردي شدند، بيترديد بخش مهمي از آن به اراده و ايستادگي جمهوري اسلامي باز ميگردد. وگرنه دولتهاي بوش و اوباما و ترامپ بايد به سوداي تاجگذاري آمريکا در جهان ميرسيدند. اما سالهاست که دموکراتها و جمهوريخواهان و سپس ترامپ، در اثر افتادن در سر بالايي، به طرز بيسابقهاي به جان هم افتادهاند؛ و همزمان، بحران اقتصادي بيسابقه، با 52 ميليون بيکار و 48 ميليون گرسنه مطلق و دهها ميليون بيخانمان، در ايالات متحده کولاک ميکند.
آمريکا نه در عراق و نه در سوريه و لبنان و فلسطين و يمن، و از همه مهمتر در مقابل ايران، نتوانست اراده خود را پيش ببرد و در ازاي هفت هزار ميليارد دلاري که در منطقه هزينه کرد، صرفا شاهد قدرتمندتر شدن جبهه مقاومت اسلامي است. چاره چيست؟ کدام ابزار بايد ناتواني آمريکا را جبران کند؟ عمليات رواني، با استفاده از محافلي که به امواج القايي و اِدراکي دشمن ضريب دهند يا اساساً، پيامهاي ويروسي ويرانگر ذهن و روح را فعالسازي کنند. کساني که براي غرب، «ابهت» يا «اعتبار» بسازند، و در مقابل، جبهه خودي را ناتوان و درمانده و بيچاره وانمود کنند.
آقاي روحاني ديروز گفت: «القاي ناکارآمدي دولت و تحريف تواناييها و موفقيتهاي بزرگ کشور، محور اصلي جنگ رواني دشمنان عليه ملت ايران است». نکته بسيار قابل تأملي است. چه کساني پس از ناکامي در انتخابات 88، بنا را گذاشتند به اينکه دولت مستقر را بيکفايت نشان دهند و به زير بکشند؟ چه کساني آدرس تحريمهاي فلجکننده را به دشمن دادند و پس از آنکه تحريمها آغاز شد، اسکي روي موج دشمن ساخته را شروع کردند؟
موکول کردن حل مشکلات اقتصادي به توافق با آمريکا در حالي که در قبال دولت دهم ميگفتند مشکلات ناشي از سوءمديريت است، يک تحريف بزرگ بود. اين تحريف، با مغالطاتي مانند «آمريکا کدخداست»، «آمريکا ميتواند تمام توان نظامي ما را ظرف ۵ دقيقه نابود کند»، «خزانه خالي است»، «رفع تحريمها و حل مشکل اشتغال و آب خوردن و آلودگي هوا منوط به مذاکره است»، «اوباما بسيار مؤدب است»، «نميتوانيم با قهر و انزوا در دنيا زندگي کنيم»، «نبايد با شعارهاي توخالي مقابل قدرتها ايستاد»، «امکان ندارد آمريکاي زير تعهد بزند»، «اروپا با آمريکا فرق ميکند و پاي توافق ميماند» و... دائما تشديد شد.
براستي خزانه دولت، سال 92 با محدوديت بيشتري مواجه بود يا امروز؟ چگونه به اوباما اعتماد کردند، در حالي که باني حملات سايبري و ترور دانشمندان، آشوب 88، تحريمهاي فلجکننده و جنگ نيابتي در کنار مرزهاي ايران بود؟ مگر مصادره ميلياردها دلار از اموال ايران و ريلگذاري تحريمهاي ويزا و آيسا و کاتسا، مربوط به اوباما نبود؟ آيا دولت او نبود که حميد ابوطالبي (معاون دفتر روحاني) را تروريست خواند و ويزاي حضور در نمايندگي ايران در سازمان ملل را نداد؟! آيا اتحاد دموکراتها و جمهوريخواهان در صدور تحريمهاي ضدايراني فراموش شدني است؟
کدام مشاوران، آدرسهاي گمراهکننده به خورد برخي سياستمداران ميدهند؟ چه شد که آن سياستمدار مرحوم، 30 مرداد 95 در اجلاس آموزش و پرورش ادعا کرد «اگر آلمان و ژاپن محکمترين اقتصاد دنيا را دارند، بعد از جنگ جهاني از داشتن نيروي نظامي محروم شدند... با اين اقدام، پولهايشان آزاد شد و دنبال کارهاي علمي و توليدي رفته و اقتصاد دانشبنيان براي خود درست کردند. اين راه باز شده و مطمئنم دوره دوم دولت روحاني ميتواند ما را به آنجا برساند»؟! برخلاف اين ادعا و طبق اعلام موسسه تحقيقات صلح استکهلم، آلمان با اختصاص 40/9 ميليارد دلار، در رتبه هشتمين کشور داراي بيشترين بودجه نظامي و ژاپن با اختصاص 36/7 ميليارد دلار، در رتبه نهم جهاني قرار داشت. چگونه در اوج تهديدهاي آمريکا و طرح «برجام 2» درباره خلع موشکي و نظامي ايران، توييتر همين سياستمدار مدعي ميشد «روزگار آينده، روزگار گفتمان است نه موشک»؟!
کدام قلم است که پس از همه خسارتهاي برجام، در روزنامه دولت مينويسد «برجام، مدل موفق همکاري ديپلماتيک بود»؟! کسي مطلع نباشد، تصور ميکند لابد برنامه هستهاي، اوراق شده بود و با برجام احيا شد(!) يا مثلا دلار 23000 تومان بود، به 3700 تومان رساندند! يا اروپاييها قبل از برجام، به هواپيماي آقايان ولايتي و خرازي و متکي و صالحي سوخت نميدادند، ولي به هواپيماي آقاي ظريف در مونيخ سوخت دادند! يا به نمايندگان ايران ويزا نميدادند و به ابوطالبي دادند! يا، گرفتار تحريمهاي ويزا و کاتسا و آيسا بوديم و با برجام لغو شد!
خط تحريف بود که دولت و وزارت خارجه را دو سال معطل تروئيکاي اروپايي کرد اما آنها قطعنامه ضدايراني را در «آژانس» به تصويب برسانند. ادعا ميشد پرونده PMD بسته شده، اما اروپا همان را دوباره گشود! تحريف بود که برخلاف هشدار صاحبنظران، ادعا کرد آمريکا عهدشکني نميکند و ده تا ترامپ ديگر سر کار بيايد، تحريمها برنميگردد. تحريف بود که سايت بزککننده برجام و FATF نوشت «چرا ما عضو FATF نشويم و استرداد فرماندهان ارتش جنايتکار اسرائيل و بانيان آمريکايي تحريمها را نخواهيم؟ چرا خودمان را از اين امتياز محروم کنيم؟ FATF را تصويب کنيم و ژنرالهاي اسرائيلي را تحويل بگيريم». اما وقتي دادستان تهران اعلام کرد «۳۶ نفر از افرادي را که در ترور حاج قاسم نقش داشتند، اعم از مسئولان آمريکا و ديگر دولتها شناسايي شدند و توسط مقام قضايي براي آنها دستور جلب و اعلام وضعيت قرمز از طريق اينترپل صادر شده»، برايان هوک رئيس در آمريکا گفت «اينترپل دخالتي نکرده و هشدار قرمز منتشر نخواهد کرد. اقدام ايران را جدي نگيريد». سپس اينترپل اعلام کرد «اين سازمان درخواست دادستاني ايران را جدي نميگيرد». چرا FATF و اينترپل، درباره قاتلان سردار مبارزه با تروريسم در منطقه و مفسدان و پولشويان فراري به غرب، کمترين همکاري را نکردند؟
روزنامه زنجيرهاي از جان آقاي ظريف چه ميخواهد که از قول رئيس گروهک نهضت آزادي تيتر زده؛ «به ظريف گفتيم در راه مصدق قدم بردار». مشي مصدق در اعتماد به آمريکا و غافلگير شدن با کودتاي CIA و MI6، سزاوار عبرت است يا الگو گرفتن؟ رسانههاي زنجيرهاي، به کجا وصلند که راهبرد عملياتي و موفق امثال سردار سليماني را تخريب ميکردند اما همزمان، خواستار سرمشق قرار دادن امثال مصدق بودند؟ سردار سليماني و همرزمانش، سر دشمن را در جنگ نيابتي به سنگ کوبيدند و حال آنکه در مقابلشان جبههاي قدرتمند بود. الگو شدن اين رويکرد در مديريت و اقتصاد کشور، از نگاه دشمن بسيار خطرناک بود. بنابراين، رويکرد مقاومت، از سال 88 تا به امروز آماج حملات رسانهاي است.
مکتب سردار سليماني را کوبيدند چون خط نفوذ و تحريف را شناخته بود و هشدار ميداد «براي دشمن، برجام، سه ضلعي است نه يک ضلعي. اينکه اصرار ميکنند بر برجام 2، براي اين است که ميخواهند اين تحرکي را که از ايران اسلامي به جهان اسلام روح و جان داده، بخشکانند. اگر العياذبالله ما رفتيم و در برجام 2 شرکت کرديم، تمام ميشود؟ نه، برجام اصلي در داخل ايران است. آنها برجام سه هم خواهند داشت، چون معتقدند چشمه بايد در ايران خشکانده شود» و «در خط مقدم جنگ با دشمن، نبايد دو صدا بلند شود و کساني بگويند دشمن نيست، دوست است. خوارج، محصول ترويج همين نگاه بودند. اگر صاحبمنصباني آدرس غلط دادند و در جامعه دوصدايي درست کردند، مرتکب خيانت شدهاند. کوچه دادن به دشمن، بدترين نوع خيانت است. ترويج فهم غلط از دشمن، حساسيت جامعه را از بين بردن و در درون آن تفرقه درست کردن، خيانت است».
سخنان «هرتسل هالوي» فرمانده رکن اطلاعات در ستاد کل ارتش اسرائيل، بسيار قابلتأمل است که آبان 94 به مديران مجموعه خود گفت «از ابتداي انقلاب 1979، ما 3 برابر رشد علمي داشتهايم اما رشد ايران 20 برابر شده. آنها به برتري فني نزديک ميشوند. جنگ واقعي در آينده نيست؛ همين حالا جريان دارد. برداشته شدن فاصله 30 سال پيش، براي ما بسيار پُرهزينه خواهد بود. جنگ امروز، جنگ ذهنهاست و تبليغات طرف مقابل ميتواند روحيه اسرائيليها را در هم بشکند». خط تحريف، دقيقاً بهخاطر دغدغه اسرائيل و آمريکاست که بر مهندسي وارونگي در افکار عمومي ايران اصرار دارد؛ چيزي شبيه خرابکاري سايبري براي اختلال و انهدام
يک سيستم از درون.