سرمقاله دنیای اقتصاد/ بازده بورس و بازده اقتصاد

دنياي اقتصاد/ « بازده بورس و بازده اقتصاد » عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم علي ابراهيمنژاد است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد:
رشد بيسابقه بورس، بازار انواع تحليلها در ميان اقتصادخواندهها، فعالان بازار و عموم مردم را هم داغ کرده است. تحليلهايي از اين جنس که «چگونه در اقتصادي با رشد صفر يا منفي، بازدهي بورس چندصد درصدي ميشود؟»
همچنين اين تحليلها نيز مطرح شده است:
- خيلي از کسبوکارها بهدليل تحريم و مشکل تامين مواد اوليه با افت توليد مواجه خواهند بود؛ اما بورس بياعتنا به اين واقعيتهاي بيروني همچنان ميتازد.
- در شرايطي که توليدکننده در بهترين حالت ۲۰ درصد سود سالانه کسب ميکند، چند برابر شدن شاخص بورس قطعا توجيه ندارد و تنها انگيزه توليد را از بين ميبرد.
برخي از اين تحليلها از سوي کارشناسان و تحصيلکردههاي رشته اقتصاد ارائه ميشود و بالطبع در ذهن عموم مردم نيز سوالاتي را ايجاد ميکند. براي روشن شدن عيار اين تحليلها بد نيست از يک مثال ساده شروع کنيم: فرض کنيد عيد امسال دو برادر هرکدام يک پرايد به قيمت ۶۰ ميليون تومان ميخرند و شروع به مسافرکشي ميکنند. هرکدام (بعد از کسر هزينهها) ماهي ۲ ميليون تومان کسب درآمد ميکنند. يکي از دو برادر به همان شيوه سنتي پرايد را به نام خودش ميزند و مسافرکشي ميکند؛ اما دومي که با بورس آشناست، از همان ابتدا شرکتي تاسيس ميکند، پرايدش را به تملک شرکت درميآورد و شرکت را وارد بورس ميکند. بعد از چهارماه، هر دو نفر ۸ ميليون تومان درآمد ساختهاند. در اين فاصله قيمت پرايد هم به ۱۰۰ ميليون تومان رسيده است. اگر به برادر اول نگاه کنيم، ظاهرا طي چهار ماه فقط ۱۳درصد بازده کسب کرده (۸ تقسيم بر ۶۰)، اما اگر به برادر دومي نگاه کنيم، ارزش سهامش از ۶۰ ميليون به ۱۰۸ ميليون تومان رسيده؛ يعني ۸۰درصد بازدهي! برادر اول نمادي از «بخش واقعي اقتصاد» است که ظاهرا در اين مدت، اتفاق ويژهاي براي وي نيفتاده و رشد قابل ملاحظهاي را تجربه نکرده، اما برادر دوم که تمثيلي از بورس است، در يک بازه چهارماهه ۸۰درصد بازدهي داشته است.
هدف از اين مثال روشن کردن خطاي مشترک و بديهي همه تحليلهاي فوق است و آن اينکه، در شرايط فعلي اقتصاد کشور آنچه بايد مورد توجه و معيار قضاوت قرار گيرد، متغيرهاي اسمي است نه متغيرهاي حقيقي. معيار قرار دادن متغيرهاي حقيقي (مثل رشد اقتصادي) براي توضيح بازدهي متغيرهاي اسمي (مثل بازده بورس) شايد در اقتصادهاي باثبات و با تورم پايين معقول باشد؛ اما در شرايط فعلي اقتصاد ايران قياس معالفارق است. به عبارت ديگر، اگر در اقتصاد آمريکا شاخص بورس بهطور ناگهاني رشد قابلتوجهي داشته باشد، همه انتظار دارند که در بخش واقعي اقتصاد (يا در انتظارات آتي مربوط به آن) اتفاق فوقالعادهاي افتاده باشد که توجيهکننده بازدهي بورس باشد. اما در شرايط فعلي اقتصاد ايران گره زدن بازده بورس بهعنوان يک متغير اسمي به تغييرات متغيرهاي حقيقي مثل رشد اقتصادي يا تغيير مقداري در توليد شرکتها خطايي فاحش است. آنچه پيشران اصلي رشد بورس بوده و هست، تغيير در انتظارات مردم در مورد متغيرهاي اسمي اقتصاد همچون نرخ ارز و قيمت کالاها و داراييهاست که به عقيده نگارنده، بهدليل تجربه حداقل دو شوک ارزي و رنج حاصل از ذوب شدن ثروت شخصي افراد در طي يک دهه گذشته، اين بار بسيار سريعتر از دفعات قبل رخ داده است. اينکه آيا انتظارات شکلگرفته کنوني در اذهان مردم منطبق بر واقعيت است و به درستي آينده را پيشبيني ميکند يا نه، بايد منتظر ماند و ديد؛ اما آنچه همه ميدانيم اين است که يک کارکرد مهم بازار، تجميع و پالايش اطلاعات و تحليلهاي ميليونها نفري است که حاضر شدهاند سرمايه شخصيشان را پاي تحليلشان خرج کنند.
نکته ديگر اينکه، اگر برادر اولي بعد از چرتکه انداختن و مقايسه بازده خودش با بازده برادر، تصميم بگيرد مسافرکشي را تعطيل کند و به جاي آن، سهمي در شرکت برادرش در بورس بخرد، اگرچه يک اتفاق تلخ اقتصادي است، اما نميتوان انگشت اتهام را به سمت بورس نشانه رفت. بورس صرفا منعکسکننده سياستهايي است که منجر به رشد ۶۰ درصدي قيمت پرايد در چهار ماه شده و موجب شده بازده حاصل از تغيير در متغيرهاي اسمي (رشد قيمت پرايد) به مراتب بالاتر از بازده حاصل از متغيرهاي واقعي (فعاليت مسافرکشي) باشد. ارجحيت دلالي- که در واقع ارتزاق از تغيير متغيرهاي اسمي اقتصاد است- بر توليد که انتفاع از بازده بخش واقعي اقتصاد است، مشکلي است که دهههاست گريبانگير اقتصاد ماست. اگر ما اين تصوير نخراشيده و عريان از اقتصاد ايران را که در آينه بورس نقش بسته است، نميپسنديم بايد بينديشيم که:
آيينه چون نقش تو بنمود راست، خود شکن آيينه شکستن خطاست