باید هزینه فساد را بالا ببریم

شرق/متن پيش رو در شرق منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
براي بهحداقلرساندن بسترهاي فسادزا، بايد هزينه انتفاع شخصي را از فضاي اجتماعي که همه جامعه از آن منتفع هستند، بالا برد. بديهي است افراد به صورت غريزي به دنبال حداکثرکردن منافع شخصي هستند. بنابراين دولتها بايد با قاعدهگذاري مشخص به گونهاي عمل کنند که به جاي حداکثرسازي نفع شخصي، نفع اجتماعي حداکثر شود. به عبارت ديگر، اين قاعدهگذاري براي افراد با جنبه بازدارنده عمل کند.
علاءالدين ازوجي، اقتصاددان، بر اين باور است که تحقق اين مهم، در گرو تقويت و ايجاد نهادهاي ناظر است. گفتني است نهاد ناظر به معناي صرف ايجاد يک سازمان نيست بلکه به عقيده او مجموعه قاعدهگذاريها، قوانين، دستورالعملها و سامانهها، نهاد ناظر را شکل ميدهند. نهادها، همان قواعد بازي هستند که در جريان بازي بستر بهتر بازيکردن را شکل ميدهند. ازوجي اضافه ميکند: داشتن نهاد هم به تنهايي کفايت نميکند و براي ازبينبردن بسترهاي فسادزا يا رانت، تعارض منافع بايد مديريت شود. بديهي است هزينههاي پيشگيرانه براي شکلگيري تعارض منافع در اقتصاد به مراتب بسيار کمتر از هزينههاي درماني اين پديده است. بهعنوان مثال، هزينه انتفاع شخصي به طور قابل توجهي افزايش يابد. معمولا کشورهايي که توانستهاند تعارض منافع را مديريت کنند، جرائمي را پيشبيني کردهاند که فراتر از حد تخلف خود فرد است. بهطور مثال اگر فرد در مجموعهاي تخلفش محرز شد، علاوه بر پرداخت هزينه تخلف و جرائم اجتماعي، از سمت خود نيز برکنار ميشود؛ يعني اين هزينهها به مراتب بالاتر از هزينه ميزان تخلف انجامشده است. هزينه تخلف را بالا ميبرند تا قدرت بازدارندگي آن افزايش يابد. اين موضوع بايد به نحوي باشد که در رفتار بنگاهها، افراد کارکنان بخش عمومي و نهادهاي مالي و... نهادينه شود و اکراهداشتن از ورود به عرصه را مبناي رفتاري خود در نظر بگيرند.
اشتغال همزمان بهعنوان يکي از مصاديق تعارض منافع ميتواند زمينه بروز فساد گستردهاي را فراهم کند. منظور از اشتغال همزمان موقعيتي است که فرد همزمان با يک پست دولتي يا حاکميتي، در بخش خصوصي در همان حوزه اشتغال دارد و کسب درآمد ميکند؛ مانند پزشکي که در بيمارستان دولتي اشتغال دارد و همزمان مطب خصوصي هم دارد يا وزيري که در همان حوزه وزارت خود، مؤسسه يا شرکت خصوصي با همان زمينه فعاليت دارد يا فردي که همزمان با فعاليت خود در نهاد سياستگذاري بيمه، عضو هيئتمديره يک شرکت بيمه خصوصي است. با اين تعريف، چه نمونهها و مصاديقي از آن در بخش تخصصي خود ميشناسيد؟
براي علم به تعارض منافع ابتدا بايد بدانيم فرد چه هدفي را دنبال ميکند. وقتي بدانيم فرد به صورت مستقيم يا غيرمستقيم صرفا به دنبال حداکثرکردن منافع خود است، آن وقت متوجه خواهيم شد که اين بحث در چارچوبهاي بخش خصوصي ميگنجد. بديهي است مصاديقهاي يادشده ميتواند زياد باشد. اين نکته را عرض کنم که در چه شرايطي ممکن است اين تعارضات به شکل گسترده صورت گيرد؟ پاسخ به آن در زماني است که فراهمسازي نهاد به مفهوم عام خود (قواعد و تنظيمات) توسط عدهاي محدود طراحي، تدوين و تصويب شود و به اجرا درآيد. به همين دليل، براي جلوگيري از اين پديده، تجربه جهاني نشان ميدهد که بايد تيمهاي طراح، تدوينکننده، تصويبکننده و اجراکننده متفاوت باشند و هر يک جوانب مختلف و گلوگاههاي اصلي تعارض منافع و رانت را مورد توجه قرار دهند.
براي جلوگيري از ايجاد منفعت حداکثري براي عدهاي خاص، به بيان ديگر تعارض منافع که ممکن است براي عدهاي به وجود آيد، دولتها به گونهاي قاعدهگذاري ميکنند که منافع براي همه حاصل شود؛ يعني فراگيري منافع خود بازدارندگي را فراهم خواهد کرد. هرچند اين قاعدهها ميتواند به زيان برخي از افراد در بخش خصوصي باشد، اما سود اجتماعي اولويت اصلي دولتهاست براي اينکه خدمات بهتري را به جامعه ارائه دهند. در مقام تعريف، مجموعهاي از شرايط را که موجب ميشود تصميمات و اقدامات حرفهاي تحت تأثير يک منفعت ثانويه قرار گيرد، تعارض منافع مينامند. بنابراين، در لايههاي مختلف نظام اداري و عمومي ممکن است اين پديده شکل بگيرد و در تمام فرايند اجراي کار از بُعد سياستگذاري تا بُعد پيادهسازي و اجرا ممکن است وجود داشته باشد؛ يعني ممکن است برخي از اقدامات و قاعدهگذاريها به نحوي انجام شود که نفع فردي يا گروهي لحاظ شود که اين بستر لازم براي ايجاد يا گسترش رانت و فساد را فراهم ميکند. از اين رو، براي مديريت آن و جلوگيري از فساد ناشي از قواعد و قوانين، قرارگرفتن يک نهاد فراگير در رأس ضروري به نظر ميرسد.
اين نهاد از سوي دولت بايد وظيفه اين نظارت را بر عهده بگيرد يا ديگر قوا؟
الزاما نه از سوي دولت و نه از سوي ديگر قوا، بلکه ممکن است از سوي همه آنها متصور باشد. يک سيستم که مبتني بر حکمراني خوب است، قاعدهگذاري انجام ميدهد که علاوه بر ايجاد انتفاع عمومي، در فرايند کار از فساد و رانت ممانعت ميکند.
منظور شما از قاعدهگذاري تصويب قانون است؟
ممکن است قانون باشد يا ميتواند دستورالعمل باشد يا ايجاد سامانه. قاعدهگذاري يک نهاد ايجاد ميکند. از نظر من همانطور که اشاره کردم قواعدي تنظيم شود براي بهتر بازيکردن. به طور مثال براي ورزش فوتبال قاعدهگذاريهايي صورت گرفته که وقتي توپي از خط اطراف زمين خارج ميشود همه بازيگران ميدانند بازي بايد متوقف شود و از روي خط بازي شوع شود و همه بازيکنان تا زدن سوت داور منتظر ازسرگيري بازي ميمانند. هيچگاه در اين بستر، بازيکنان يک تيم در مقابل هم قرار نميگيرند يا اگر بازيکني به تنهايي بازي را به نحوي جلو ببرد که تنها خودش به دنبال گلزني باشد يا به تنهايي نقشآفريني کند با احتمال بالا در بازيهاي بعدي با تصميم مديريت تيم، وارد زمين نميشود. اين قاعدهگذاريها نظم و نسق به بازي ميدهد و آن اتفاقاتي که به صورت منشور، مقررات و قانون تنظيم ميشود براي اين است که بازيکنان تيم بتوانند بازي بهتري ارائه دهند. نظام بازي مناسب در امور عمومي شباهت زيادي با اين سازوکار دارد.
قاعدهگذاري در فوتبال کمي متفاوت است. ما در قانون اساسي و حتي قوانين سنواتي بودجه تکاليف و مصوبات بسياري داريم که تصويب و ابلاغ شده است، اما اجرا نميشود؛ براي نمونه ايجاد سامانه اعلام حقوق و دستمزد کارکنان دولت. اگرچه اين قوانين وجود دارد، اما هيچ کسي خود را ملزم به اجراي آن نميداند.
ميخواستم به همين نکته شما برسم. هرچند پاسخ به اين سؤال شما در حوزه تخصصي بنده نيست ولي اين نکته را عرض کنم که همواره در دولت قاعدههايي گذاشته ميشود براي ارائه خدمت بهتر به جامعه. درون دولت نهادهاي ناظري وجود دارد که اجراي اين قاعدهها را کنترل کند. در بيرون از دولت هم نهادهاي ناظر وجود دارد که بر نحوه اجراي قاعدهها نظارت دارد. اگر اين قاعدهها اجرا نشود، بايد بازيگران به نهادهاي ناظر پاسخگو باشند. شما ميگوييد ممکن است اين نهادها کفايت نکند. بله ممکن است تعداد زيادي از افراد در اين چارچوب قرار داشته باشند، اما قواعد را رعايت نکنند. به بيان ديگر، تعارض منافع موجود، عدم پايبندي به قواعد را تشديد ميکند و بايد ضمانت اجرائي قواعد به گونهاي باشد که امکان تخطي از آن وجود نداشته باشد.
به نظر من در اينجاست که هزينه تخطي اهميت پيدا ميکند. هزينه- فرصت خطا و عدم اجراي قواعد آنقدر بايد پرهزينه باشد که فرد به سمت تخطي از قاعدهها نرود. اگر نهاد ناظر فردي خاطي را شناسايي و خطا را احصا کرد و به تناسب آن فرد نتواست پاسخ نهاد ناظر را بدهد، بايد هزينه اين خطا را پرداخت کند.
يعني جرائم تعريف شود؟
بله. معمولا کشورهايي که توانستهاند تعارض منافع را مديريت کنند، جرائمي را پيشبيني کردهاند که فراتر از حد تخلف افراد است. بديهي است جرائم بايد جنبههاي برابري فرصتها را در نظر بگيرد. جرائم بايد زمينه خلق فرصت در بخش خصوصي را فراهم کند نه کسب فرصتها را. کسب فرصتها در بخش عمومي آسيبي است که کشورهاي درحالتوسعه دچار آن هستند. جرائم يک جنبه بازدارنده کوتاهمدت و ميانمدت دارند. جنبه بازدارندگي بلندمدت، زماني فرا ميرسد که فرزندان اين جامعه در مدارس و نهادهاي آموزشي، منافع اجتماعي را بدانند و ياد بگيرند که بر منافع فردي ارجحتر است. متأسفانه اين فرهنگسازي کمتر مورد توجه است و حتي اگر فرد يا گروهي اين جنبه اجتماعي را مورد توجه قرار ميدهد، در اجتماع يا گروه، فرد خاص يا گروه خاص شمرده ميشود؛ در حالي که رفتار عادي جامعه بايد به اين سمت حرکت کند. اين پارادايم فکري در نظام سياستگذاري (اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي) خود قدرت بازدارندگي را افزايش ميدهد.
اين مباحث وجوه تنبيهي است. برخي کارشناسان معتقدند عدم کفايت حقوق و مزايا در برخي ادارات و سازمانها سبب گرايش افراد براي سوءاستفاده در جايگاه تعارض منافع ميشود. آيا ميتوان به صورت ايجابي امکان بروز سوءاستفاده افراد از موقعيت تعارض منافع را از بين برد؟
نهادي که ايجاد ميشود حتما بايد گسترده باشد؛ شموليت زيادي داشته و شفاف باشد. وقتي همه چيز عيان باشد، سياستگذار و مجري خود را در اتاق شيشهاي پاسخگويي ميبينند. در اين صورت تنظيم رابطه قدرت دولت و مردم بهتر شکل ميگيرد.
سوءاستفاده از منافع عمومي يا تعارضات اشارهشده بسيار گسترده هستند ولي بايد در نظر بگيريم که چه ابزاري داشته باشيم يا طراحي کنيم که اين تعارض منافع به حداقل برسد! بهعنوان مثال آيا ما سامانه طراحي کنيم، کفايت ميکند؟ سامانه ابزار رسيدن به هدف اصلي يعني مديريت تعارض منافع است. بايد پيامدهاي مثبت و منفي را هم ديد. وقتي همه جنبهها را با هم ببينيم در اين صورت ميتوان گفت سياستگذاري ما نتيجهمحور خواهد بود. انتهاي کار اين سياستگذاري، «دستاورد و اثربخشي» را بايد ديد و براي آن برنامهريزي همهجانبه داشت. اگر بخواهيم دولت به مفهوم عام را به مردم نزديک کنيم، بايد به سمت سياستگذاري نتيجهمحور برويم. اين جمله شايد ساده و کوتاه، در عين حال موضوع مهم بسياري از تحولات نظامات اداري و سياستي کشورها را به دنبال داشته است. البته اينطور تصور نشود که ميتوان کاري کرد که تعارض منافع و به دنبال آن رانت و... صفر شود يا اين موضوع تنها در کشورهاي درحالتوسعه بروز پيدا ميکند؛ نه اينطور نيست، بلکه حذف اين پديده غيرواقعي خواهد بود يا ممکن است اين تعارض در کشورهاي توسعهيافته هم بروز يابد.
تعارض منافع اگر نه هميشه اما ميتواند زمينه بروز فساد در سيستم را فراهم کند؛ شما چه نمونهها و مصاديقي از آن را ميشناسيد؟
در نظام سياستگذاري و برنامهريزي کشور ميتوان مصاديقي را در نظر گرفت مبني بر اينکه منابع يا تسهيلاتي براي توسعه کسبوکار يا اشتغال و... در نظر گرفته ميشود. يک گروه يا فرد شاغل در بخش عمومي بهعنوان مسئول ميتواند سامانهاي طراحي کند که کار به شکل سيستمي انجام شود؛ يعني قاعدهاي تنظيم کنيم که دخالت افراد در سطح شهرستان و ملي محدود شود. در مقابل هم ميتوانند دستورالعملي تنظيم کنند که آن گروه يا فرد در ميانه کار يا در انتهاي کار در مناطق منتفع شود. ما در تکتک حوزهها، با چنين شرايطي مواجه هستيم و ميتوانيم در معرض تعارض منافع قرار بگيريم و زمينه بروز فساد در سيستم را شاهد باشيم. برخورد قاطع نظام قضائي در مواجهه با اين بحث خود ميتواند بازدارنده بسط و گسترش تعارض منافع باشد.
در کل آنچه در مباحث تعارض منافع وجود دارد به اين باز ميگردد که ما از نگاه کلان، منافع اجتماع را ميبينيم يا خير؟ فرد بايد در موقعيت بروز تعارض منافع بداند که در اين وضعيت منافع جامعه چگونه در خطر قرار ميگيرد و خلاف منافع عمومي کاري انجام ندهد. دولت (در مفهوم عام خود) هم موظف است چيدمان قاعدهگذاريها را به گونهاي انجام دهد که ضمن پارادايم نوين سياستگذاري نتيجهمحور، کمترين خطا اتفاق بيفتد و اگر هم خطا اتفاق افتاد، بالاترين هزينهها براي افراد خاطي در نظر گرفته شود. از سوي ديگر، اگر فردي در موقعيت تعارض منافع قرار گرفت و منافع عمومي را تشخيص داد و در راستاي آن عمل کرد، بايد مورد تشويق قرار گيرد.