نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
تحلیل ها

پرستاران در برزخ کرونا

منبع
ايران
بروزرسانی
پرستاران در برزخ کرونا

ايران/متن پيش رو در ايران منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست

فريبا خان احمدي/ «ما مرگ‌هايي را به چشم‌مان ديديم که تا به حال نديده بوديم. مثل مرگ زن و شوهري که به فاصله چند ساعت از هم فوت کردند و بچه 10 ساله‌شان تنها ماند، ماه پيش هم مادر و پسري مبتلا به کرونا در بخش کروناي بيمارستان بهارلو فوت شدند، دو هفته گذشته نيز خانم باردار 5 ماهه جانش را در همين بيمارستان از دست داد.»  اين روايت‌ها تنها بخشي از هزاران مرگ غريبانه‌اي است که زخم‌هاي عميقي بر روح و روان پرستاران بخش‌هاي کرونايي بيمارستان‌ها به جا گذاشته است . در حالي که اين روزها بارها ويدئوهايي از پرستاران با رد ماسک و عينک روي صورت منتشر و از فداکاري‌هايشان گفته مي‌شود اما گفت‌و‌گوي ما با پرستاران استان‌هاي خوزستان، خراسان رضوي، تهران و گيلان حکايت از اين دارد که جداي از خستگي جسمي، آنها در شرايط روحي و رواني مساعدي به سر نمي‌برند. همزمان با طولاني شدن اپيدمي ويروس کرونا در کشور، هر روز درباره خستگي کادر درمان از سوي رسانه‌ها مباحثي مطرح مي‌شود اما حالا پرستاران که نام‌شان را مدافعان سلامت گذاشته‌ايم مدت‌هاست در محاصره ويروس کرونا قرار گرفته‌اند و عدم رعايت دستورالعمل‌هاي بهداشتي، جان آنها را به خطر مي‌اندازد. محافظان سلامتي که بيش از توان‌شان از جان مايه گذاشته‌اند و حالا که شماري از آنها را از دست داده‌ايم خيلي از همکاران‌شان روي همان تخت‌ها براي دم و بازدم مي‌جنگند. آمارهاي سازمان نظام پزشکي نشان مي‌دهد که تاکنون 138 نفر از کادر درمان بر اثر ابتلا به کرونا شهيد شده‌اند که 20.37 درصد از شهدا در گروه پرستاري هستند. رئيس کل سازمان نظام پرستاري به «ايران» مي‌گويد تاکنون حدود 9 هزار نفر از پرستاران مبتلا به کرونا شده‌اند و از اين 9 هزار نفر بيش از 4 هزار پرستار در حال دست و پنجه نرم کردن با بيماري کوويد 19 هستند و عملاً از چرخه خدمت در مرکز درماني خارج شده‌اند. اين اتفاق در حالي است که هفته پيش معاون بهداشت وزير بهداشت در گفت گو با ما از صدور مجوز استخدام 3 هزار پرستار از طرف سازمان برنامه و بودجه خبر داد تا بتوان اين تعداد پرستار را جايگزين آن 4 هزار نفري کرد که از گردونه خدمت در بيمارستان‌ها خارج شده‌اند. شش ماه از آغاز بحران کوويد 19 مي‌گذرد ولي اين روزها و ماه‌ها براي کادر درمان گويي سال‌ها گذشته است و آنها خسته و درمانده‌اند. گلايه‌هاي پرستاران محدود به خستگي جسمي‌شان نيست شرايط اين روزها آنها را در معرض افسردگي قرار داده است و حالا پرستاران از افسردگي و خستگي روحي‌شان مي‌گويند چون چند‌شيفته کار مي‌کنند، چون 18 ساعت در بيمارستان کشيک مي‌مانند بدون آنکه يک ليوان آب يا چاي بنوشند، چون ما پروتکل‌هاي بهداشتي را آنچنان که بايد و شايد رعايت نمي‌کنيم. پرستارها مدت‌هاست فرزندان‌شان را در آغوش نگرفته‌اند، ماه‌هاست که از ديدن خانواده‌شان محروم مانده‌اند. آنها مي‌گويند؛ مريض‌ها زياد شده‌اند و ديگر تواني براي‌شان باقي نمانده است. کرونا جداي از خستگي جسمي بار روحي زيادي بر کادر درمان به جاي گذاشته و حتي در اين ميان خانواده کادر درمان را هم با خودش درگير کرده است مانند دختر20 ماهه ناهيد پرستار بخش کروناي بيمارستان بهارلو تهران که دچار اضطراب جدايي شده است يا دختر 7 ساله خانم اصولي پرستار بيمارستان مشهد که از شبکه شاد جا ماند و....

اين‌ همه مرگ خسته‌مان کرد
‌سميه اصولي با بيش از 12 سال سابقه پرستاري، در اورژانس بيمارستان امام رضا(ع) مشهد به عنوان سانتر کرونا مشغول است. او وقتي با حجم بالاي مراجعات بيماران مبتلا به کوويد 19 روبه‌رو شد، داوطلبانه انتخاب کرد که در اورژانس کرونايي‌ها بماند، مثل بقيه همکارانش. او مي‌گويد که رئيس بيمارستان هيچ پرستاري را مجبور به ماندن نکرد.
 اصولي 36 ساله است و يک فرزند دارد؛ ساريناي 8 ساله. سوم اسفند 98 رسيدگي و مراقبت از بيماران کرونا رسماً در اورژانس بيمارستان امام رضا مشهد کليد خورد و او از آن زمان تا نيمه ارديبهشت هر روز 18 ساعت شيفت طولاني در بيمارستان مي‌ماند و چند برابر ساعت موظفي ماهانه‌اش کار کرد آن هم با گان‌هايي که از سرتا پا آنها را محافظت مي‌کند و در کنار آن بايد تعرق زياد، دستکش، سه ماسک، عينک و شيلد را هم اضافه کرد.
پرستار اصولي، ساريناي 8 ساله‌اش را دست مادرش سپرد و دو ماه تمام هيچ يک از اعضاي خانواده‌اش را نديد بعد از آن و با روند کاهشي آمار مبتلايان خوشحال شدند اما اين شادي چندان دوام نياورد و يک مرتبه اوايل تير ماه وضعيت به مراتب بدتر از گذشته شد، مراجعان زيادي که با علائم شديدتر به بيمارستان مراجعه کردند. از آن روزها تاکنون فاصله او و خانواده‌اش بيشتر و بيشتر شده و يک بار هم نتوانسته پدر و مادرش را ببيند و سارينا را در آغوش بگيرد. اصولي از جمله پرستاراني است که حاضر شده از مرگ آدم‌ها وعجيب‌ترين و تلخ‌ترين تجربه زندگي و سابقه حرفه‌اي‌اش تعريف کند. او مي‌گويد «وقتي مهد کودک‌ها و مدارس بسته شد بچه را پيش خانواده‌هايمان گذاشتيم اما همسران برخي از همکاران با سر کار آمدن آنها مشکل داشتند ولي پرستاران فداکارانه ايستادند و بيماران را تنها نگذاشتند. از همه زندگي‌مان گذشتيم. سخت است خانواده‌ات را کنار بگذاري و بروي تو دل خطر يعني بخش کرونايي‌ها. به هر حال جو بدي حاکم بود و بعد هم که مرگ و مير زياد شد عملاً همه ترسيده بوديم.»
اين پرستار در ادامه درباره مشکلات کارش در 6 ماه گذشته مي‌گويد: «کار در بخش کرونايي از آن جهت سخت‌تر بود و هست که بيماران همراهي ندارند ما بايد نقش خانواده را هم برايشان بازي کنيم. در عين حال مجبوريم اطلاعات بيمار را به خانواده‌هاي‌شان بدهيم به همين خاطر بايد همه اطلاعات بيمار را لحظه به لحظه به ذهن‌مان بسپاريم. اين خودش فشار مضاعف است.»  مي‌پرسم اين ايام پاي تخت‌هاي بستري‌ها با چه واقعيتي روبه‌رو شده‌ايد؟ نمي‌ترسيد؟ او مي‌گويد «کشيک‌هاي وحشتناکي را تجربه کرده‌ام. آمار مرگ بالا بود. ما جواناني را ديديم که با تنگي نفس و افت شديد سطح اکسيژن خون مي‌مردند، فقط هم به‌خاطر اينکه اعتقادي به زدن ماسک نداشتند. خانواده‌ها نمي‌توانستند بپذيرند بيمارشان به اين راحتي فوت مي‌کند. ما بيماران زير 30 سال داشتيم که پس از ساعت‌ها تلاش براي احيا فوت مي‌کردند. همه در بهت بوديم. بيشترشان با تب و تنگي نفس به اورژانس مي‌رسيدند. خيلي از اين مريض‌هاي جوان آنقدر دير رسيده بودند که هيچ کاري برايشان ممکن نبود. آنقدر تنگي نفس داشتند که دستگاه اکسيژن هم کاري از پيش نمي‌برد و بايد اينتوبه(عبور لوله به مجاري هوايي) مي‌شدند.
آن همه مرگ ما را خسته کرد. خسته شديم از اينکه هر بار مريض اينتوبه مي‌شد و کمتر از 48 ساعت از دست مي‌رفت. چون همراه نداشتند خيلي تنها بودند هر کاري مي‌کرديم نجات‌شان بدهيم اما بي‌فايده بود و بيماران در مقابل چشم‌مان از دست مي‌رفتند. همه اينها فشار رواني زيادي را به ما تحميل مي‌کرد. اين اواخر هم که آنقدر تعداد مريض‌ها زياد شد که بعضي‌هاي‌شان مراقبت و رسيدگي بموقع نگرفتند. ابتلاي کادر درمان هم اواخر خيلي زياد شد خيلي از پرستاران هر شيفت به خاطر ابتلا به کرونا استعلاجي مي‌رفتند به هر حال سيستم دفاعي بدن ما هم تا يک جايي توان و کشش دارد. خيلي از ما پرستاران افسردگي گرفتيم. هر روز با بيمار آلوده سر و کار داشتيم و نمي‌توانستيم خانه برويم يا به خانواده‌مان رسيدگي کنيم، بچه‌مان را بغل کنيم، ببوسيم همه اينها مشکلات روحي براي‌مان درست کرده است.»
پژوهش‌ها نشان مي‌دهد که پرستاران در معرض بيشترين تهديدهاي رواني ناشي از بيماري کوويد-19 قرار گرفته‌اند. تجربه‌هاي منفي روانشناختي ناشي از کرونا در پرستاران از جمله خستگي، ناراحتي، درماندگي ناشي از کار با شدت زياد، اضطراب و نگراني درباره اعضاي خانواده نکته بسيار مهم و آشکاري است. پرستار اصولي هر وقت حرف از دخترش به ميان مي‌آيد بغض راه گلويش را مي‌بندد، اين را حتي مي‌شود از پشت تلفن احساس کرد که اين زن چقدر خسته و کلافه و افسرده است. «دخترم بيش فعال است. بعد از آن‌که شبکه شاد راه‌اندازي شد سارينا از درس و کتاب دور ماند. به هر حال من خودم بالا سرش نبودم و با پايه ضعيف کلاس اول را تمام کرد. اينها را هيچ کسي نمي‌بيند و شايد کسي نتواند درک کند.»
پرستاران از برخي بدقولي‌ها هم گلايه دارند. به گفته آنها، عدد و ارقام حق کرونايي که وزارت بهداشت به دانشگاه‌هاي علوم پزشکي تخصيص داده با آنچه که به پرستاران پرداخت کرده‌اند خيلي کمتر از دستورالعمل‌هاي وزارت بهداشت است. قرار بود براي هر ساعت 25 هزار تومان حق کرونا پرداخت شود که تنها نيمي از اين مبلغ به پرستاران پرداخت شد. پرستاران به جاي دو ميليون و پانصد هزار تومان در ماه، تاکنون سر جمع چهار ميليون تومان دريافت کرده‌اند. افزايش ميزان بيماران بدحال حالا باعث مشکلات روحي و رواني آنها شده. در آن لباس‌هاي سنگين، عرق کردن و گذراندن 12 تا 18ساعت شيفت بدون آن‌که فرصت و امکان رفتن به سرويس بهداشتي را داشته باشند، طاقت‌فرساست. اصولي مي‌گويد: «اگر هنگام شيفت دستشويي برويم بايد گان‌ها را از تن‌مان در بياوريم و باز هم به دليل کمبود تجهيزات چون گان دومي در کار نيست پس ترجيح مي‌دهيم سرويس بهداشتي هم نرويم. ما در هر شيفت نزديک به 400 بيمار را ترياژ(احيا) مي‌کنيم. بخش به قدري شلوغ مي‌شود که خوردن چاي و آب کلاً تعطيل مي‌شود. پوست دستمان از شدت اگزما زخم شده است.»

سه روز کامل شيفت بودم
نازنين غلامي پرستار بيمارستان پورسيناي رشت است. او از جمله پرستاران فعال در بخش خصوصي است که در بحران کرونا به‌دليل کمبود شديد نيرو در مراکز درمان دولتي به‌عنوان شرکتي داوطلب راهي بيمارستان دولتي شد. او از ميان تمام بيمارستان‌هاي دولتي به مهم‌ترين سانتر کرونا در رشت و در عين حال شلوغ‌ترين بيمارستان آمد تا در کنار مدافعان سلامت قرار بگيرد. او يکي از پرستاراني است که در اين دوره شرايط سختي را در بخش کرونايي بيمارستان پور سيناي رشت داشته است.
«آن اوايل خيلي از بيمارستان‌هاي خصوصي اجازه گذاشتن ماسک را به ما نمي‌دادند، مي‌گفتند بيمار ممکن است جبهه بگيرد يا بترسد. مراکز درمان دولتي هم ماسک به تعداد محدود موجود بود، لباس حفاظتي نداشتيم و خيلي از همکاران درگير اين ويروس شدند. کم کم کمک‌هاي مردمي به داد ما رسيد. اوضاع در اسفندماه به معناي واقعي فاجعه بود. هر مريضي مي‌آمد، تنگي نفس شديد داشت. ما ترسيده بوديم روز به روز تعداد فوتي‌ها بالا مي‌رفت از جوان تا پير فوت مي‌کردند.
بيمارستان‌ها بشدت شلوغ شده بود اصلاً تخت خالي نبود هر نقطه‌اي از بيمارستان که فکر کنيد مريض خوابيده بود. تعداد مريض‌ها خيلي بالا و تعداد پرستارها بشدت کم بود. سه روز پشت سر هم سر پا شيفت مي‌داديم. بعضي همکاران هفته‌ها در بيمارستان مي‌ماندند چون همراه خانواده زندگي مي‌کردند و جايي نداشتند بروند.» او در ادامه از برخي رفتارهاي بهداشتي مردم گلايه مي‌کند و مي‌گويد: «مردم فکر مي‌کنند ويروس کرونا از بين رفته يا اينکه جوانان کرونا نمي‌گيرند. اين گونه نيست کادر درمان توانايي رسيدگي به بيماران را ندارد، باور کنيد خيلي‌هايشان افسردگي گرفتند. توان شيفت دادن نداريم. 12 ساعت تمام ماسک را داخل بخش از صورتم برنمي‌دارم حتي يک قطره آب نمي‌توانيم بخوريم چون اگر ماسک را برداريم، ماسک ديگري نداريم جايگزين کنيم.»

کسي جرأت نمي‌کرد جسد مريضش را تحويل بگيرد
«من براي اولين بار از نزديک صداي اشهد بيمارم را در بخش آي‌سي‌يو شنيدم. شيفت شب بود. مريض مشکل تنفسي داشت و اکسيژن مداوم مي‌گرفت ازم خواست تنهايش نگذارم. ديدم زير زبان اشهدش را خواند. يک دفعه علائم حياتي مريض را روي مانيتور ديدم که انتهاي حياتش را نشان مي‌داد تمام تلاشم اين بود که اين خانم برگردد ولي برنگشت، اين صحنه مدام جلوي چشمانم است.»
بهاره قلي‌زاده پرستار 28 ساله بيمارستان شهيد نوراني‌نژاد شهرستان تالش است. او از تجربيات و مشاهداتش در 6 ماه گذشته مي‌گويد: «راستش را بخواهيد اين وضعيت ديگر خيلي خسته‌کننده شده است. نمي‌دانيم وضع تا کي اين گونه ادامه دارد. بيماران يک مرتبه زياد شدند. درست است ترخيص داريم اما مرتب در حال بستري بيماران جديد هستيم. خيلي‌ها از ترس بيماري يا فشار خانواده‌ها خودشان را از اين ميدان جنگ کنار کشيدند.
بيماران کرونايي که التهاب ريه‌شان شديد است، به بخش آي‌سي‌يو منتقل مي‌شوند. با علائم سطح اکسيژن پايين خون، تنگي نفس و خفگي. ريه‌هاشون پر از ترشحات مي‌شود. ما چند تا ماسک و عينک محافظ و شيلد و گان سرهمي مي‌پوشيديم تا ترشحات ريه را تخليه کنيم تا التهاب ريه کم بشود. مريض را به ونتيلاتور هم که وصل مي‌کرديم و داروي خواب‌آور مي‌داديم تا تنفس مصنوعي بگيرد با مريض‌ها صحبت مي‌کرديم و هر آنچه لازم بود، برايشان توضيح مي‌داديم. کار با آن لباس‌ها هيچ جايي براي تنفس باقي نمي‌گذارد. بعد از هر کشيک که مي‌خواهيم شيفت را به همکارمان تحويل دهيم لرز شديد مي‌گيريم که قابل تعريف نيست. هر روز خبرهاي بد؛ آمار فوت و بستري و پذيرش بالا خيلي نگران کننده است. يک بار که رفتم داروهاي بيمار داخل بخش آي‌سي‌يو را بدهم، به محض اينکه داروهايش را دادم به طور ناگهاني آب گلويش، پريد روي صورتم. آن لحظه فقط خدا را صدا کردم که اگر کرونا بگيرم به پدر و مادرم منتقل نشود. به هر حال همه کرونا مثبت بودند و سي‌تي‌ها همه درگير بودند اما من با عشق و علاقه پرستار شدم. سوگند خورديم که جان بيماران را نجات دهيم. صادقانه بگويم ترس بر ما غلبه کرده بود از لحظه‌اي که از بيمارستان بيرون مي‌آمدم تا خانه در مسير گريه مي‌کردم و مي‌گفتم خدايا اتفاقي براي مامانم نيفتد. مادرم بيماري زمينه‌اي دارد. به خانه که رسيدم، رفتم زيرزمين خانه لباس‌هايم را درآوردم و بعد خودم را در اتاقم حبس کردم. چاره‌اي نبود حتي ماه‌هاي اول از پله‌هاي خانه بالا نمي‌رفتم فکر مي‌کردم قدم به قدمم ويروس است. هر روز پدرم از زير قرآن من را رد مي‌کرد. پدرم مي‌گفت اين قرآن بايد محافظ شما و کادر درمان باشد.» قلي‌زاده در ادامه مي‌افزايد: «هر مريضي که مي‌مرد، ما به اقوامش تلفن مي‌زديم و خبر مي‌داديم. آن اوايل گاهي کسي جرأت نمي‌کرد جسد عزيزش را از بيمارستان تحويل بگيرد و تا اين حد شرايط سخت بود. کادر درمان 6 ماه تمام شاهد مرگ غريبانه هموطنان‌شان هستند و هنوز هم اين مرگ‌ها ادامه دارد در حالي که اپيدمي طوري است که با رعايت پروتکل‌هاي بهداشتي کم مي‌شود.   هنوز هم که هنوز است در خيابان‌ها ماشين عروس مي‌بينيم که در خانه يا باغ جشن مي‌گيرند. آمار روبه کاهش بود اما دوباره علي رغم توصيه‌هاي بهداشتي ، همکاري مردم ضعيف شده است.»

پرستاران در خوزستان 15 کيلو وزن کم کردند
«هر چه از روزهاي تلخ بخش کوويد 19 بگويم، کم گفته‌ام. مادري بود که 20 روز تمام پسرش را نديده بود گفتم که بيمار کرونايي ممنوع الملاقات است و نمي‌تواني پسرت را ببيني، آيا حاضري ويروس را با خودت به تاکسي و خانه ببري؟ فرزند اين مادر يک روز بعد فوت کرد. خجالت مي‌کشيدم به‌ صورت اين مادر نگاه کنم.»
نسرين خالدي، سرپرستار و مسئول بخش کروناي بيمارستان اهواز، يکي از پرستاراني است که با وجود داشتن بيماري زمينه‌اي ميدان مبارزه با ويروس کرونا را خالي نکرد. مي‌گويد که برخي از پرستاران به‌دليل شرايطي که داشتند؛ بارداري، پرفشاري خون، ديابت، نقص سيستم ايمني بدن يا حتي به‌دليل ترس از ابتلا انتخاب کردند که به بخش‌هاي کم خطر منتقل شوند.
او درباره آن روزها مي‌گويد: «گفتم اگر بروم پرسنلم به تبعيت از من ميدان را خالي مي‌کنند، مي‌دانستم اگر گرفتار بيماري شوم شايد برگشتي در کار نباشد اما انتخاب کردم که بمانم و مردم را تنها نگذارم. اگر بگويم 24 ساعت تمام در بخش کرونايي بودم، دروغ نگفته‌ام. از 40 نفر از پرسنل پرستاري‌ام 30 نفرشان کرونا گرفتند. اوضاع خيلي سخت بود دو هفته پشت سر هم 14 نيرو از بخش خارج شدند و به فاصله دو تا سه روز 4 تست کروناي 4 پرستار بخش مثبت شد. حساب کنيد 50 بيمار بستري در بخش داشتم و مجبور مي‌شدم با دو پرستار بخش را بچرخانم. اگر بگويم تعداد کم پرستار باعث نارضايتي بيمار نمي‌شد، دروغ گفته‌ام. کمبود پرسنل خواه، ناخواه باعث کم کاري مي‌شد. نيروي کارآزموده نداشتيم. نيروهاي کمکي هم که از بيمارستان‌هاي ديگر ارجاع داده مي‌شدند تا مي‌آمدند و جاي دارو، يخچال و تجهيزات را پيدا کنند چند روز طول مي‌کشيد با اين حال پرسنل بيشتر از توان‌شان زحمت کشيدند. اينجا بايد از بعضي از مديران گله کنم که با وجود آنکه وزارت بهداشت اعلام کرد حق کروناي پرسنل درمان را پرداخت کرده اما هيچ کدام از اين وعده‌ها از سوي دانشگاه محقق نشد و پرسنل پرستاري بخش کرونا دلسرد شده‌اند.» براي پرستاران بخش کرونا هر بار ديدن نفس‌هاي تند بيماران، صداي ناله‌هايشان، تب بالا و افت ناگهاني فشار اکسيژن خون‌شان بغضي بود که راه گلويشان را مي‌بست و آنها را نگران‌تر از هميشه مي‌کرد. «ما ساعت خواب، غذا و استراحت‌مان را از دست داده بوديم. مرگ جلوي چشم ما بود و تلاش مي‌کرديم آدم‌ها را زنده نگه داريم. روزهاي اخير از ديدن آن همه مرگ در خوزستان خيلي اذيت شديم. تصوير ذهني ما اين شده بود که پيک کرونا در خوزستان با شدت بيشتري شروع شده و اکثر بيماران بستري محکوم به مرگ هستند. شما عکس‌هاي قبل کوويد پرستاران را نگاه کنيد و بياييد وضعيت فعلي‌شان را هم از نزديک ببينيد هر کدام‌شان حداقل 15 کيلو وزن کم کردند. با دو ماسک و شيلد و دوتا دستکش و گان اورال که نمي‌توان غذا خورد. به همه اين مشکلات گرماي خوزستان را هم اضافه کنيد وقتي لباس‌مان را درمي‌آورديم، لباس‌هاي زير گان را مي‌چلانديم و روي بند مي‌انداختيم.» به گفته خالدي، بيشتر پرستاران دست‌هايشان دچار تاول‌هاي آبدار شده ولي مجبورند سر کار بيايند. او هم مثل بقيه همکارانش 6 ماه است دخترش را در آغوش نگرفته و نبوسيده. دخترش بارها گريه کرده و گفته حاضر است کرونا بگيرد اما مادرش را بغل کند.
مي‌پرسم نمي‌ترسين بيمار کرونايي را اينتوبه کنيد آن هم به فاصله کمتر از 10 سانتيمتر از مريض کرونايي؟ در جواب مي‌گويد: «يکي از پرسنل من به خاطر سر و کار داشتن با مريض کرونايي با همسرشان دچار مشکل شد، همسرش مي‌گفت که بشين خانه هر چه دولت بابت حقوق پرستار مي‌دهد دو برابرش را مي‌دهد؛ در نهايت با رايزني ما سر کارش برگشت.
من خودم به‌عنوان سرپرستار دچار مشکلات روحي و رواني شدم. واقعاً بريده‌ام. احساس افسردگي مي‌کنم. فرض کنيد بيمار جوان مبتلا به کرونا به بيمارستان مي‌آيد و با ناراحتي مي‌گويد که مي‌ميرد، بعد از دو ساعت اينتوبه مي‌شود و در نهايت «ارست» و يک ساعت بعد فوت مي‌کند اينها همه عقده مي‌شود روي دل‌مان. مي‌شود استرس و ناراحتي.»
سرپرستار بيمارستان اهواز در ادامه با اشاره به کمبود تخت آي‌سي‌يو و تلخي‌هاي آن مي‌گويد: «کل بيمارستان ما 8 تخت آي‌سي‌يو، 8 تخت جنرال و مسموميت و 4 تخت تنفسي داشت. حسابش را بکنيد چه وضعي بود وقتي کرونا شيوع پيدا کرد سي‌سي‌يو را به آي‌سي‌يو تغيير کاربري داديم. دستگاه تنفسي هم آوردند ولي نيروي کار در آي‌سي‌يو نداشتيم. نمي‌توانستيم نيروي سي‌سي‌يو را به آي‌سي‌يو انتقال دهيم. اينها که نمي‌توانستند از پس کار بربيايند. از پرستار بخش جنرال مغز به بخش آي‌سي‌يو نيرو مي‌فرستاديم که شيفت بدهد اين فقط پر کردن نيرو بود، نيروها آموزش نديده بودند. ما بخش زنان بوديم که 60 تخت داشت. قرار بود به خاطر رعايت فواصل تخت‌ها، 30 تخت به کرونايي‌ها اختصاص بدهيم ولي 43 بيمار کرونايي کمتر در بخش بستري نمي‌شد. از او مي‌پرسم کم سن و سال‌ترين بيمارتان چند سال داشت؟ با صداي بغض‌آلود مي‌گويد: «کوچک‌ترين‌شان غزال 11 ساله بود که متأسفانه فوت کرد. او حدود يک هفته روي تخت 7 بستري بود و روز به روز وضعيتش بدتر و تنگي نفسش بيشتر مي‌شد. فقط مادرش را مي‌خواست. گفتم قانون‌شکني کنم. اجازه داديم مادر با لباس حفاظتي بالا سر غزال بيايد. اما دخترک بعد از چند روز در آي سي يو اينتوبه شد و فوت کرد. مادرش گفت با غزال رفته بودند عروسي.»
خالدي مي‌افزايد: مراسم ‌ عروسي و عزا اصلي‌ترين علت افزايش تعداد مبتلايان و فوتي‌ها در استان خوزستان بوده است و تا زماني که از هر خانواده و طايفه‌اي يک يا دو نفر به‌خاطر کرونا فوت نمي‌شد، برگزاري مراسم عروسي و عزا را رها نمي‌کردند. «الان شما در خيابان‌هاي اهواز راه برويد در هر کوچه سه يا چهار پلاکارد سياه مي‌بينيد. البته بعد از افزايش آمار فوتي‌ها برگزاري اين مراسم‌ها خيلي کمتر شده است. قبلاً وقتي از بيمارستان بيرون مي‌آمدم و مردم را بدون ماسک مي‌ديدم دوست داشتم همان موقع جيغ بزنم و بگويم بياييد با من بيمارستان برويم تا ببينيد مردم چطور روي تخت با مرگ دست و پنجه نرم مي‌کنند. الان که بيرون مي‌آيم، 90 درصد مردم با ماسک هستند و اين خودش دلگرمي است.»

استراحت را فرستاده ايم مرخصي!
سعيده ميرزايي پرستار24 ساله بخش کروناي بيمارستان امام تهران است. اين پرستار طرحي بيش از دو ماه را در آي‌سي‌يو بالاي سر بيماران اينتوبه بوده است. او مي‌گويد بيشتر ترس کادر درمان در بخش‌هاي کرونايي به‌دليل انتقال اين بيماري به اعضاي خانواده‌شان است. «به هر حال همين ماسک پزشکي که مي‌زنيم خودش هزار تا ايراد دارد گاهي بندش پاره مي‌شود گاهي استاندارد لازم را در برابر ورود ويروس ندارد. شرايط در بخش آي‌سي‌يو کاملاً فرق مي‌کند. بيماران آي‌سي‌يو که اينتوبه مي‌شوند مدام ترشحات‌شان بايد ساکشن شود گاهي عينک و شيلد هم در دسترس‌مان نيست و همين‌ها ريسک ابتلا را بالا مي‌برد.
در بخش کرونا مريض‌هايي که هوشيارند، قبل از اينکه بدحال شوند از نگراني‌هايشان به ما مي‌گويند، از خانواده‌شان؛ از اضطراب مرگ. گريه مي‌کنند و بعد هم سرفه حرف‌هايشان را ناتمام مي‌گذارد. در آي‌سي‌يو هم بيماراني که به دستگاه وصل‌شان کرديم، هوشيار نيستند. ما خودمان غذاي مريض را مي‌دهيم با آنها صحبت مي‌کنيم چون آخرين حس اين بيماران حس شنوايي است. او در ادامه از استعفاي برخي همکارانش به‌دنبال موج دوم کرونا در مراکز درماني خبر مي‌دهد و مي‌گويد: «همسران برخي از پرستاران اجازه نمي‌دادند سر کارشان حاضر شوند. در موج دوم خيلي از کادر درمان به خاطر شرايط سيستم ايمني بدن‌شان استعفا داده و بيمارستان را ترک کردند. براي همين هم ما تا جايي که بتوانيم از جان و دل مايه مي‌گذاريم حتي تايم چند ساعت استراحت را بيدار مي‌مانيم و کارهاي عقب افتاده را انجام مي‌دهيم. کمبود نيرو و تجهيزات هميشه بوده و با آمدن کرونا بدتر هم شده است.» پرستاران شاغل در بخش کوويد از اينکه کارانه‌شان هيچ تفاوتي با پرستاران بخش‌هاي ديگر ندارد ناراضي‌اند. به گفته ميرزايي، تاکنون هيچ نوع تشويقي و کارانه‌اي برايشان پرداخت نشده اگرچه هميشه حرف و حديثش از زمان بحران کوويد-19 مطرح بود.

هم به درمان توجه داشتيم هم به حمايت روحي
ناهيد‌ هاشمي، پرستار بيمارستان بهارلو تهران است. او در همان روزهاي نخست شيوع کرونا چمدان‌هاي دختران 8 ساله و 20 ماهه‌اش را با گريه بست و فرستادشان به خانه مادربزرگ در شمال. مي‌دانست با اين وضعيت ديگر زماني براي رسيدگي به آنها ندارد و از طرفي مي‌ترسيد به کرونا مبتلا شود و اين ويروس را ناخواسته به دخترانش انتقال دهد.
او برايمان از اوايل شيوع کرونا و شرايط کاريش اين گونه مي‌گويد: «تقريباً تمام بيماران علاوه بر مشکل بيماري جسمي کرونا دچار اضطراب و افسردگي شده بودند و بسياري از بيماران بخصوص افراد بالاي 40 سال اميدي به بازگشت به خانه نداشتند. ما علاوه بر کار درمان از نظر روحي مجبور بوديم بيماران را حمايت کرده و با آنها صحبت کنيم و اميد به آنها بدهيم. ناگفته نماند آن دوران نيروهاي جهادي از نظر رسيدگي و انجام کارهاي اوليه بيماران خيلي کمک کردند و مثل يک همدم و همراه براي بيماران بودند. گاهي مي‌ديدم بيماري نااميد است بنابراين مجبور بودم الکي بگويم من هم مبتلا بودم ببين الان خوب شدم و دارم از شما پرستاري مي‌کنم. کار ما فقط درمان نبود بلکه در کنارش حمايت از بيمار هم بود.» موضوعي که همه پرستاراني که با آنها مصاحبه کرده‌ايم از آن گله‌مند بودند، ماسک و حتي لباسي که مجبور بودند به تن کنند. گرماي زياد و محدوديت در حرکات دست تنها گوشه‌اي از مشکلات‌شان است. در کنار اين مشکلات روبه‌رو شدن با وضعيت بغرنج برخي بيماران و حتي مرگ آنها زخمي بود که بر روح و روان آنها وارد مي‌شد. وقتي حرف از بخش مراقبت‌هاي ويژه و مرگ بيماران مي‌افتد آنها ناخواسته بغض‌شان مي‌گيرد و به پهناي صورت اشک‌شان سرازير مي‌شود. «در رابطه با سختي کار پرستاران در دوران کار بايد بگويم افرادي که از بيرون ما را مي‌ديدند، مي‌گفتند کار با اين لباس‌ها سخت است اينکه هميشه ماسک روي صورت‌مان باشد کلافه‌کننده است ولي باور کنيد اين فقط يک گوشه از سختي کار ما بود. درست است که در يک ساعت اول بعد از پوشيدن لباس‌ها از شدت گرما خيس عرق مي‌شديم و با ماسک نفس کشيدن برايمان سخت بود و عينک و شيلد بالاي سر مريض بخار مي‌کرد و کار سخت پيش مي‌رفت اما بعد مسائل رواني و روحي براي ما سنگين‌تر بود.
قرار گرفتن در آن محيط و کنار بيماران بدحال بودن و فکر و ترس از مبتلا شدن. همچنين با ديدن مرگ بيماران اشک مي‌ريختيم. از شنيدن حرف‌هايشان بغض مي‌کرديم شرايط روحي به قدري در ايستگاه پرستاري بد و استرس حاکم بود که همه پرسنل بغض داشتند و همه دنبال بهانه بودند تا اشک بريزند براي همين با يک تلنگري اشک همه سرازير مي‌شد. شايد باور نکنيد ولي من اصلاً دوست ندارم به آن روزها فکر کنم در محيط بيمارستان يک جور استرس داشتيم در محيط خارج از بيمارستان يک جور ديگر. ما همه بين خانواده زندگي مي‌کرديم و ترس از اينکه براي افراد خانواده ناقل باشيم. بدتر از همه اين است که نمي‌دانيم اين شرايط تا کي ادامه پيدا مي‌کند. اواسط اسفند که قرار شد بيمارستان ما سانتر (مرکز) کرونا شود مجبور شدم دخترانم را به شمال بفرستم. يادم نمي‌رود آن شب ساک بچه‌ام را با گريه جمع کردم. دختر بزرگم 8 ساله و دختر کوچکم 20 ماهه بود. به خاطر شرايط کارم و به‌خاطر ترس از اينکه مبادا خانواده‌ام را آلوده کنم حتي به خانه مادرم نرفتم. دخترم مجبور شد به تنهايي از شبکه شاد درس‌هايش را بخواند. اينها همه مشکلاتي بود که ما دست به گريبان بوديم. بچه‌هايم تا 23 ارديبهشت از من دور بودند. بيمارستان به حالت عادي برگشت و من توانستم بچه‌هايم را ببينم. شايد باور نکنيد دختر کوچکم بغض داشت و نمي‌توانست گريه کند همين الان هم دچار اضطراب جدايي شده. شما اين حرف‌هاي ما را مي‌شنويد ولي من و همکارانم همه اين روزها و استرس‌ها را لمس کرديم.
عده زيادي مي‌گفتند پول زيادي به کادر درمان داده‌اند و ما به خاطر پول کار مي‌کنيم بماند که هيچ پولي در کار نبود حتي اگر پولي هم بود در قبال اين استرس خيلي ناچيز بود.» ناهيد مي‌گويد هنوز صحنه مرگ  زن و شوهري که به فاصله چند ساعت از هم فوت کردند و بچه 10ساله‌شان تنها ماند يا مرگ زن باردار 5 ماه که دو هفته پيش اتفاق افتاد و ده‌ها مرگ ديگر مقابل چشمانش است.

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar