بازگشایی سفارت آمریکا فاز بعدی مکفارلین

شرق/متن پيش رو در شرق منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
پس از گذشت سه دهه از ماجراي مکفارلين و مذاکرات اواسط دهه 60 ميان برخي از مقامات ايراني با مقامات وقت آمريکايي اين موضوع هنوز محل مناقشه و بحث است و ابعاد آن همچنان بهطور کامل عيان نشده است. شايد به همين دليل باشد که بهتازگي مستندي با عنوان «قمار» توسط مهدي دزفولي ساخته شده است تا به بررسي بيشتر ابعاد آن ماجرا بپردازد. پس از انتشار اين مستند، دزفولي بهعنوان کارگردان اثر با مجيد تفرشي، پژوهشگر و مورخ به مباحثهاي اينستاگرامي نشستند و ضمن نقد مستند از سوي تفرشي هريک به اظهار ديدگاههاي خود پرداختند. در مجال پيشرو ماحصل بخشي از اين مباحثه را مطالعه ميکنيد.
مستندي پروژهمحور نه پژوهشمحور
مجيد تفرشي، مورخ در اين مباحثه گفت: «ماجراي مکفارلين يا همان ايرانگيت با آنکه از اجرايش 34 سال ميگذرد اما همچنان موضوعي داغ است و حساسيتهاي جدي بر آن وجود دارد. براي مثال بعد از برکناري هوک در آمريکا و تعيين جانشين او يعني اليوت آبرامز که در ماجراي مکفارلين نقش داشته است، اين موضوع بازهم تيتر مطبوعات شد. در موضوع ايرانکنترا بسياري اسرار مگو وجود دارد و در قياس با صدها اثري که درباره اين موضوع در خارج از ايران نوشته شده است، در ايران منابع محدودي وجود دارد و کار هر فيلمسازي را دشوار ميکند. من از سال 65 که مقطع کوتاهي روزنامهنگار بودم، درگير اين ماجرا هستم. بههرحال مسئله امنيتي و حساسي است و خطرات پژوهش هم دارد و کار بر اين موضوع مثل بر لبه تيغ راهرفتن است. در ايران کساني هستند که از توضيح درباره اين موضوع خوشحال نميشوند. به همه اين دلايل اين فيلم ارزش تحليل دارد؛ چه در کميت و چه در کيفيت».
تفرشي در ادامه اين گفتوگو تصريح کرد: «ماجراي مکفارلين براي آمريکاييها هم بسيار مهم است زيرا در آن موضوع نقض اختيارات رياستجمهوري و سوءاستفاده از قدرت توسط باند ريگان رخ داد. من باور دارم که کليت مستند اخير پروژهمحور است؛ يعني نه پژوهشمحور و نه گفتوگومحور بلکه پروژهمحور است. فيلمساز قبل از ساخت اين مستند نتيجه گرفته و ميدانسته که با چه افرادي ميخواهد تسويهحساب کند. او جستوجو کرده تا براي نتيجه از پيش معلومشده، استشهاد و مواد خام جمع کند. البته با افرادي هم گفتوگو کرده تا پز بيطرفياش هم حفظ شود در صورتي که اين مستند داراي تاريخمصرف است و براي مسائل امروز ساخته شده است».
اين پژوهشگر خطاب به دزفولي گفت: «در اين مستند اتکاي زيادي به خاطرات شده است که يا منابع خارجي را درست نديدهايد يا در مصرفش صرفهجويي کردهايد. گزارش کميسيون تاور چندصد صفحه است. اين گزارش مهمترين منبع جمعآوريشده در موضوع مکفارلين است. کليت اين گزارش دروغ نيست و ميتواند در اين موضوع راهگشا باشد. ديگر آنکه افرادي که در اين پروژه گفتوگومحور صحبت کردهاند يک جنس نيستند. آنهايي که مطلع هستند، حرف نميزنند و آنهايي که مطلع نيستند زياد حرف ميزنند. در مصاحبه و تاريخ شفاهي ممکن است چند مشکل پيش آيد؛ يا گاهي با دروغگويي روبهرو ميشويم يا گاهي هم زوال عقل در مصاحبهکنندگان مسن ديده ميشود. آقاي وردينژاد که امين آقاي هاشمي بود، کتابي در موضوع مکفارلين نوشته است که يا به خواسته خودش يا به دستور، اين کتاب منتشر نشده است. افراد ديگري هم بودهاند که اشتياقي به سخنگفتن درباره اين موضوع نداشتهاند؛ بنابراين فقدان روايت کامل در داخل کشور يک حقيقت است». او ادامه داد: «تصور خامي وجود دارد که اسرائيل، آمريکا، اروپا و کشورهاي عربي از ابتدا تا انتهاي جنگ ايران و عراق خط مشخص و ثابتي را طي کردند؛ در صورتي که زاويه ديد آنها تغيير کرد که در اين فيلم به اين مسئله توجه نشده است که اين تغيير زاويه ديد چقدر در مذاکرات ايرانگيت تأثيرگذار بوده است. واقعيت اين است که جامعه بينالمللي و بهويژه آمريکا فقط به دنبال معامله با ايران نبودند بلکه سعي ميکردند تغييري ساختاري در مناسبات بينالمللي خود ايجاد کنند».
او در انتقاد به بخشهايي از مستند قمار گفت: «در مستند گفته ميشود مکفارلين معاون ريگان بوده است؛ درصورتي که مکفارلين مشاور امنيت ملي دولت آمريکا و نه معاون ريگان بود يا در جايي گفته ميشود آلبرت حکيم، عضو وزارت خارجه آمريکا بوده است که اصلا اينطور نيست؛ او يک يهودي اسرائيلي ِ ايراني بود که با سازمانهاي امنيتي اسرائيل هم ارتباط داشت و در آمريکا کاسبي ميکرد. بههرحال اين فيلم از نظر شکستن تابوي سخنگفتن درباره ماجراي مکفارلين يا همان ايرانگيت مفيد و قابل تقدير است اما نگاه جناحي دارد».
استفاده از منابع متعدد در ساخت مستند
مهدي دزفولي، سازنده مستند قمار در پاسخ به انتقادهاي تفرشي گفت: «واقعا اينطور نبود که پروژهمحور اين مستند را بسازيم. من که در سال87 وارد مقطع ليسانس شدم، مطالعاتي درباره موضوع مکفارلين داشتم اما از سال 96 و 97 بهطور جدي بر اين موضوع کار کردم. با افراد متعددي دربارهاش صحبت کردم. آقاي علي هاشمي به ما کمک کرد و مصاحبه مفصلي با او داشتيم و نگاهم به اين پرونده بازتر شد. از جمله افراد ديگر دکتر شهبازي بود که با او صحبت کرديم و بحثهايي داشتيم. از هرکدام از اين شخصيتها مطالبي را آموختيم. کتاب آقاي محسن هاشمي هم مورد استفاده ما بود که در اين کتاب به ديدگاههاي آقاي هاشميرفسنجاني درباره اين موضوع پرداخته است. کتاب مطالعات جنگ هم مورد استفاده بود. علاوه بر اينها کتاب خاطرات سال 65 آقاي هاشمي هم مورد توجه بود که درباره اين موضوع مطالبي را بيان کردهاند».
وجود فضاي شديد ضدآمريکايي در ابتداي انقلاب
تفرشي در ادامه بيان کرد: «متأسفانه يا خوشبختانه در ابتداي انقلاب جو ضدآمريکايي وجود داشت که بيشتر از سوي نيروهاي چپگرا اين جو بهوجود آمده بود. شرايطي ايجاد شده بود که هر کس به آمريکا فحش نميداد، متهم ميشد. در اين شرايط والتر ال.کاتلر به عنوان سفير آمريکا در ايران معرفي شد اما در اتفاقي عجيب دولت موقت با محوريت ابراهيم يزدي به دولت آمريکا اعلام کردند اين سفير جديد مورد پذيرش نيست. علت اعلامي هم آن بود که سفير معرفيشده سوابق استعماري دارد اما علت اصلي و باطني آن بود که دولت بازرگان تمايل داشت سفيري از آمريکا به ايران فرستاده شود که از مخالفان شاه بوده باشد که آمريکا هم زير بار اِعمال نظر ايران نرفت. بعد به دليل مذاکرات الجزاير که دکتر چمران، دکتر يزدي و مهندس بازرگان حضور داشتند، دولت موقت در شرايطي قرار گرفت که استعفا داد؛ هرچند در منابع فارسي نام دکتر چمران از اين مذاکرات سانسور ميشود زيرا تمايلي وجود ندارد که ايشان بهعنوان بخشي از مذاکره با آمريکا و برژينسکي معرفي شود زيرا تاريخنويسان رسمي ميخواهند بگويد مذاکره بد است و در فيلم شما هم همين خط پيش گرفته شده است».
موضع امام درباره مذاکره با آمريکا
تفرشي در ادامه نقد مستند قمار تصريح کرد: «در مستند گفته شده که امام دو بار گفت با آمريکاييها مذاکره نکنيد؛ اين سخن درستي نيست. مذاکرات با آمريکا در مذاکرات الجزاير با اطلاع امام بود. حتي گفتهاند که رجايي و نبوي براي مذاکره درباره حل موضوع گروگانگيري از امام مجوز داشتند. در اين مستند گفته ميشود که هاشميرفسنجاني بدون اطلاع امام با آمريکاييها مذاکره کرد که امکان ندارد آقاي هاشمي و تيمش بدون اطلاع امام بروند با آمريکاييها مذاکره کنند و در اين مستند بارها چنين حرفي زده ميشود که کاملا موضوع نادرستي است».
نياز ايران در زمان جنگ به سلاحهاي آمريکايي
اين مورخ درباره نياز ايران به سلاح در دوران جنگ هم گفت: «يک واقعيت است که ايران در ميانه جنگ به سلاحهاي آمريکايي احتياج داشت. بعضي از آن سلاحها براي ايران بود که آمريکاييها به ايران نداده بودند، بخشي از آنها را بختيار کنسل کرد، بخشي را خود آمريکا لغو کرد و مقداري از آنها را هم دولت بازرگان لغو کرد. در مذاکرات مکفارلين علاوه بر کمکهاي لجستيکي، ايران به نقشههاي مهمي از عراق دست يافت. در زمان آن مذاکرات ايران از نظر نظامي قفل بود. يک نگاه اين بود که ايران نبايد بعد از فتح خرمشهر به جنگ ادامه ميداد و نگاه ديگري بر ادامه جنگ اصرار داشت. ادامه جنگ بدون اين مذاکرات امکان نداشت. ايرانيها براي گشودن راه سياسي و بهدستآوردن سلاح مذاکره کردند و آمريکاييها هم براي بهدستآوردن پول براي کنتراها و بهدستآوردن کرديت سياسي مذاکره کردند. از طرفي دولت آمريکا که در ابتداي جنگ مانند عربها، اسرائيل، بختيار و اويسي خواهان پيروزي عراق بود، در سالهاي آخر جنگ تمايل داشت که هيچيک از دو طرف يعني ايران و عراق پيروز جنگ نباشند. در آن زمان ايران بايد از اين تغيير رويکرد استفاده ميکرد و راه ديگري نداشت».
احتمال بازگشايي سفارت آمريکا
تفرشي ادامه داد: «يک قضاوت اين است که بگوييم مگر مانند الان موشک نداشتيم؟ نه، نداشتيم و وضعيت ايران مانند امروز نبود که با افتخار سلاح توليد ميکنيم و موشکهاي بالستيک هم توليد ميکنيم. ديگر آنکه به باور من اگر بحث ازدستدادن خاک ايران باشد، ترديدي نيست که به هر قيمتي بايد با آمريکا مذاکره کرد زيرا منافع ملي اينگونه اقتضا ميکند. اگر تصور ميکنيد که دشمن يا رقيب در مذاکره با حسن نيت وارد ميشود و منافع خود را کنار ميگذارد. اينکه ميگوييد آمريکاييها نارو زدند، صحيح نيست زيرا همه دنبال منافع خودشان هستند. آمريکا که از سياستهاي عربي عاجز شده بود ميخواست باب جديدي باز کند و ايران را به عنوان يک واقعيت غيرقابل انکار بپذيرد. حتي اين تغييرات داشت به بازگشايي سفارت آمريکا در ايران هم منجر ميشد و در گزارشها بهطور جدي به اين موضوع پرداخته شده که البته در مستند شما بسيار کمرنگ است زيرا شما ميخواهيد طوري القا کنيد که طرف آمريکايي همهجانبه قصد کلکزدن داشته است. کار تا جايي پيش رفته بود که براي بازگشايي سفارت، سفير هم معلوم شده بود و جيمز گلن بيل که استاد روابط ايران و آمريکا بود يکي از کانديداهاي اصلي سفارت در ايران بود».
دزفولي درباره اين سخن تفرشي گفت: «البته اين موضوع را در گزارش تاور نديدهام و اين را آقاي کري آن زمان که سناتور بود در گزارشي عنوان کرد که به گزارش کري هم معروف شد».
پاسخ به سخن تفرشي درباره اطلاع امام از مذاکرات
سازنده مستند قمار در بخش ديگري از سخنانش در پاسخ به اين ادعا که امام در جريان مذاکرات بوده است، گفت: «شما ميگوييد امام در جريان کامل مذاکرات قرار داشتند. آقاي هاشميرفسنجاني در سخنراني خود در 13 آبان 65 ميگويد: من نمونههاي بسيار زيادي از استيصال آمريکاييها را در سينهام انباشتهام و مطالبي دراينباره دارم که نميشود اينجا همه آنها را مطرح کرد و شايد در آينده چنين فرصتي پيش آيد و صحبت بکنيم... در فرودگاه مهرآباد معلوم شد اينها آمريکايي هستند و از طرف ريگان براي مسئولان عاليرتبه کشور پيام آوردند. ما فوري با دوستان خود جلسه گذاشتيم و اينها را سهساعتونيم در فرودگاه معطل و متوقف کرديم. خدمت امام مسئله عرض شد، امام فرمود با اينها جلسه نگذاريد، پيامشان را هم نگيريد و ببينيد اينها براي چه به ايران آمدند. آنها را به هتل منتقل کرديم و در هتل گفتند هيئت با مديريت مکفارلين از طرف ريگان هديه آوردند، هديه براي هريک از ما [رؤساي قوا] يک سلاح کمري و پيام هم ميخواستند حضورا در جلسه اعلام کنند. يک کيک صليبيشکل هم آورده بودند که اين کليد فتح روابط است. اين سخنان آقاي هاشمي به نقل از روزنامه اطلاعات مورخ 14 آبان 65 است. اگر امام در جريان مذاکره بودند و آقاي هاشمي هم که مخالفتي با مذاکره نداشت، چرا بايد اينطور سخن بگويد؟ خيلي صريح ميتوانست بگويد با آمريکاييها مذاکره کرديم و امام هم در جريان بودند و هيچ مخالفتي نداشتند و اينطور موضع دوپهلو نگيرند. ديگر آنکه منطقي است که امام در جريان بحث تبادل سلاح قرار داشتند و اين موضوع با عقل هم سازگار است؛ زيرا بحث جنگ و منافع ملي در ميان بود. امام در جريان تهيه سلاح بودند؛ زيرا ميگفتند ما از يکسري دلال سلاح را تهيه ميکنيم و حالا آنها اين سلاحها را از آمريکا ميآورند، براي منافع ملي مهم نيست، اما به دلايلي که داشتند مخالف مذاکره سياسي بودند. در حقيقت امام در جريان مذاکرات پشت پرده براي آينده جمهوري اسلامي و آينده بعد از فوتشان نبودند؛ زيرا ميدانيم که موضوع مکفارلين براي موضوع گروگانها آغاز شد. پس امام دوگانه عمل نميکردند؛ امام خط قرمزي داشتند و آن، مذاکره با آمريکا بود».
صرفهجويي هاشمي در راستگفتن
تفرشي در پاسخ به اين سخنان گفت: «زماني به خانم مارگارت تاچر گفتند چرا اينقدر دروغ ميگويي؟ گفت: دروغ نميگويم، در راستگويي صرفهجويي ميکنم. حالا آقاي هاشمي در راستگفتن صرفهجويي کرده است. اصلا اگر همه چيز در مکفارلين راست بوده است، دليلي نداشت کتاب وردينژاد و گزارشهاي ديگر در دسترس ما نباشد. اما مشخصا درباره امام هم چند نکته لازم است؛ امام يک سياستمدار پيچيده و چندلايه است و اصلا اينطور نيست که به مسائل سياسي روز آشنا نبوده باشد. او اگر سياست قرن بيستم را نميدانست، هرگز پيروز نميشد. از سوي ديگر، چطور ممکن است در محيط امنيتي ايران در زمان جنگ، يک هواپيما بدون دانستن مقامات ايراني زمين بنشيند و عدهاي از حاضران در هواپيما به هتل استقلال بروند و خدمه هم چند روز در هواپيما بمانند؟ از نظر من اين روايت منطقي نيست».
مشکل «چه کسي مذاکره کند» است
تفرشي در پايان اين مباحثه خطاب به دزفولي گفت: «شما از مذاکره بدتان ميآيد مگر آنکه دوستان خودتان مذاکره کنند. در دوره خاتمي تلاش شد تا گفتوگويي ميان او و کلينتون رخ دهد، اما نشد؛ زيرا مشکل شما اين است که چه کسي مذاکره کند. من قبول دارم که مذاکرات در برهههاي مختلف خامدستانه انجام شده، اما شما ميخواهيد بگوييد کل مذاکره بد است، اما به دست ما انجام شود بد نيست و خاتمي و روحاني نبايد مذاکره کنند. به نظر من مذاکرات مکفارلين راه غلطي نبود، اما خامدستانه بود. شما در مستند خود چه پيام و دستاوردي براي حل معضلات داريد؟ هيچ! مدام ميگوييد مذاکره خوب بکنيد. مذاکره خوب چيست؟ حذف صورتمسئله امکانپذير نيست. مذاکرهکردن يا مذاکرهنکردن هر دو تاکتيکي است که بر اساس منافع ملي تعيين ميشود. اينکه دستورالعمل کلي بدهيد، درست نيست».