راسخون/ اينها که 22 نکته است، 220 نکته هم اگر کسي بگويد و شما بشنويد و بخوانيد و حتي حفظ کنيد نويسنده نمي شويد. براي نويسنده شدن يک قلم لازم است و يک مشت کاغذ سفيد و البته پشتکار. اين نکات تجربياتي است که آدم هاي با پشتکار قبلي درباره شان حرف زده اند و اين متن اساسا قرار است اين تجربيات را به خوانندگان ارائه کند و البته خواننده خود بايد مسير نويسنده شدنش را کشف کند و بپيمايد.
1ـ نوشتن را يک حرفه بدانيد
اگر مي خواهيد فقط براي تفنن و سرگرمي بنويسيد يا اگر فکر مي کنيد مي توانيد علاوه بر کارهاي مختلف روزانه و فقط با استفاده از وقت هاي مرده زندگي تان نويسنده شويد، ادامه اين متن را نخوانيد. نوشتن هم مثل کارهاي ديگر، علاوه بر ذوق و شوق و استعداد، تلاش مي خواهد، مثل فوتباليستي که اگر هر روز تمرين نکند از شرايط آرماني دور مي شود يا مثل دانشجويي که اگر در طول ترم درس نخواند. در پايان ترم با مشکل مواجه مي شود يا مثل آهنگري که براي حرفه اي شدن چکش ها بر سندان مي کوبد و مثل نقاشي که نقاشي هاي بسيار را پاره مي کند و دور مي ريزد. يکي از دوستان، داستاني به کسي داد و خواست آن را بخواند و نظر بدهد؛ او هم داتسان را در کيف گذاشت و وعده فردا را داد. خيلي اصرار کرد که همين الان بخوان و استدلال مي کرد «چند صفحه بيشتر نيست!». داستان را پس داد و گفت: «من به خواندن نوشته ها احترام مي گذارم. معمولا بهترين وقت هايم را مي گذارم براي خواندن و نوشتن؛ نظرات من، حالا که خسته ام ارزش چنداني ندارد». در واقع با کنايه به او فهماند براي نوشتن و خواندن ارزش و اعتبار بيشتري قائل باشد؛ شما هم تکليف خودتان را مشخص کنيد.
2ـ خوب ببينيد
خوب ديدن، مقدمه خوب تخيل کردن است و خوب تخيل کردن، مقدمه خوب توصيف کردن؛ حالا اين توصيف مي تواند شفاهي، نقاشي، فيلم کوتاه، عکس يا يک نوشته باشد.
گاهي مي بينيد در اطرافيان شما کسي هست که وقتي خاطره اي را تعريف مي کند همه محو حرف زدن او مي شوند؛ آن قدر خوب و دقيق و جذاب حرف مي زند که خودتان را در متن خاطره مي بينيد، در حالي که امکان دارد کسي همراه همين شخص در آن ماجرا حضور داشته، همين خاطره را در چند جمله خلاصه کرده و فقط «خبر» بدهد؛ اين فرق ديد اين دو نفر را نشان مي دهد. دقت کردن در نکات ريز و به نظر کم اهميت، ديدن همه چيز و بارها و بارها ديدن، تجربه هاي تصويري هر فردي را افزايش مي دهد و در خلق اثر به نويسنده کمک فراواني مي کند. مثل نجاري که براي ساخت يک محصول ابزار بيشتري دارد، نويسنده اي هم که خوب ديده، ابزار بيشتري در اختيار دارد.
3ـ جور ديگر ببينيد
مثل مردم عادي به قضايا، صحنه ها و اتفاقات نگاه نکنيد، عميق تر و موشکافانه تر نگاه کنيد. يک نويسنده يا به عبارت کلي تر، يک هنرمند بايد بهتر از يک فرد عادي ببيند. به طور مثال هرآنچه را در مسير خانه تا مدرسه، خانه تا دانشگاه، دانشگاه تا خوابگاه يا منزل تا محل کار مي بينيد، به مدت يک ماه هر روز براي خودتان بنويسيد و تشريح کنيد و هر بار سعي کنيد چيز جديدي بنويسيد؛ خواهيد ديد که بعد از سه چهار روز مجبور هستيد بهتر ببينيد. دوستي گفت: «چندين بار اين کار را کرده ام و از روز سوم مجبور شده ام تعداد درختان، نوع آنها، گدايي که جاي ثابتي دارد، تعداد و نوع دکور مغازه هاي کنار خيابان، طول سايه ها، حتي پرندگان روي درخت ها، طول صف نانوايي اي که در مسير قرار دارد و بسياري موارد ديگر را هم ببينم. کار به جايي رسيد که ديگر مي توانستم در مورد يک دايره المعارف بنويسم و حتي وقتي چشمانم را مي بستم، از شماره دست اندازها يا ميزان صداي بوق ماشين ها، محل اتوبوس را حدس بزنم». شايد به نظرتان عجيب بيايد ولي به هر حال کارساز است.
اساساً گزارشگران و خبرنگاران در اين نکته با پليس ها مشترکند. شايد بد نباشد بدانيد بسياري از نويسندگان بزرگ، شخصيت داستان ها و رمان هايشان را از شخصيت هاي اطرافشان وام گرفته اند. اين يعني آنها آدم هاي اطرافشان را از چشم يک نويسنده مي ديدند.
البته اين «جور ديگر ديدن»، بايد تا حد امکان هنري باشد؛ به طور مثال درخت گيلاسي را که در بهار پر از شکوفه شده در ذهن تجسم کنيد. چه تعبيري در مورد آن مي شود به کار برد؟ احتمالا به تعداد خوانندگان اين متن، تعابير و تصاوير وجود دارد ولي به اين عبارت توجه کنيد: «ابر است که لاي شاخه ها گير کرده؟ نه، درخت گيلاس است که شکوفه داده » يا «آفتاب از لاي پرده ها داخل آمده بود و دست مي کشيد روي گل هاي قالي دستباف عزيزجون».
4ـ بخوانيد، بخوانيد، بخوانيد
خواندن دقيقا مثل ديدن است.
همان طور که ديدن و خوب ديدن گنجينه تصاوير آدمي را غني مي کند، خواندن مقالات، داستان ها و نوشته هاي ديگران هم به تجربيات نوشتاري مي افزايد. نويسنده از هر نوشته اي که مي خواند، ايده اي جديد مي گيرد و همان طور که قبلا اشاره شد، هر ايده اي به مثابه يک ابزار است در ذهن نويسنده؛ ضمن اينکه راه استفاده مناسب از کلمات، تعابير، جملات، تشبيهات، استعارات و...را هم به خوبي به او مي آموزد.
معلمي مي گفت اگر کسي هزار بيت شعر حفظ کند، شاعر مي شود. نويسنده اي که خودش کار روزنامه نگاري مي کرده و حالا هم مدير مسئوول دو مجله است مي گويد مدتي ننوشته بودم، قلمم نمي چرخيد؛ براي دوباره نوشتن، تعدادي از نوشته هايم را دوباره خواندم.
به غير ازمجلاتي که با قيمت «سه تا صد تومن» در پايانه هاي مسافري فروخته مي شوند، هر کتاب و مجله ديگري را که مي توانيد بخوانيد. اصلي مي گويد: «هر داستاني ارزش يک بار خواندن را دارد».
يک نگراني در بعضي از نوقلم ها وجود دارد و آن اين است که مي ترسند با خواندن آثار ديگران ديگر خودشان نباشند و تحت تاثير قرار بگيرند.
البته به احتمال زياد نمي شود از تاثير نوشته هاي ديگران صرف نظر کرد ولي مطمئنا صاحب سبک شدن از همين تاثيرپذيري شروع شده است و هر نويسنده بزرگي هميشه از رد پاي يک استاد يا يک راهنما صحبت مي کند.
و نکته آخر در اين باب اينکه حتي تاثيرپذيري از کسي به معني کوچک ماندن نيست؛ کما اينکه مولانا از شمس تبريزي تاثير پذيرفت ولي بي شک از بزرگ ترين نام هاي شعر و عرفان اين فرهنگ است.
کساني که تازه شروع کرده اند يا مي خواهند حرفه اي شدن را تجربه کنند، بهتر است با کتب و نوشته هاي شهيد آويني، مرحوم شريعتي و مرحوم آل احمد شروع کنند.
5ـ دفترچه ثبت نکات داشته باشيد
دفترچه اي تهيه کنيد و چيزهاي جالبي را که مي بينيد، مي خوانيد يا مي شنويد در آن بنويسيد. اگر طرح يک مقاله، يک داستان يا گزارش به ذهنتان رسيد، آن را ثبت کنيد. به حافظه تان اميدوار نباشيد. حتي اگر تعبيري قشنگ ديديد يا بيت شعري که به دلتان مي نشيند، آن را يادداشت کنيد. گاهي مي شود يک کلمه، يک بيت شعر، يک توصيف، بعد از مدت ها تبديل به يک داستان مي شود. نويسندگان زيادي داستان هاي خود را فقط با ايده گرفتن از همين چيزهايي که ذکر شد نوشته اند.
هر چيزي را که فکر مي کنيد مي تواند روزي تبديل به يک اثر شود، ثبت کنيد. دوستي چند باري عرض البرز را پياده روي کرده بود؛ از الموت قزوين تا تنکابن، از فشم تا کجور، از شاهرود تا گرگان؛ غبطه مي خورد که چرا به خاطر خستگي ناشي از پياده روي، نمي توانسته يادداشت بردارد. به همين خاطر در سفرهاي اخير چيزهايي را که مي خواست يادداشت کند، در نواري ضبط کرد.
6ـ بنويسيد، بنويسيد، بنويسيد
هر کس بالاخره بايد از جايي شروع کند و چه بهتر که زودتر. هر کس زودتر شروع کند، زودتر به مراحل بلوغ و پختگي خواهد رسيد. تا مي توانيد بنويسيد. اصلا دفترچه خاطره و يادداشت روزانه درست کنيد. تجربه ثابت کرده بسياري از افکار و اعتقادات آدمي در ميان احساساتي که هيچ گاه فرصت ابرازشان را ندارد، پنهان است. نوشتن هر آنچه به قلم مي آيد، فرصتي براي ابراز احساس دروني است؛ يقينا خواهيد ديد از ميان اين دست نوشته ها و دل نوشته ها چيزهاي جالبي پيدا مي شود. خودتان را محدود نکنيد. حتي مي توانيد در مورد يک سيب قرمز يک صفحه بنويسيد. بنشينيد جلوي آينه در مورد خودتان بنويسيد يا در مورد کسي که دوستش داريد. فرض کنيد پدرتان به ماموريتي رفته و برايش نامه بنويسيد؛ بنويسيد، مهم اين است که مي نويسيد. حتما هر روز اين کار را بکنيد؛ حداقل 20 دقيقه. بهترين موقع براي اين کار، قبل از خواب است چون ديگر دغدغه هيچ کاري را نداريد. اگر آثار جلال احمد را بخوانيد يا خوانده باشيد مي بينيد تعداد زيادي از نوشته هايش همين يادداشت هاست؛ از سفرهايش، از جشن ها و اتفاقات.
اين فرضيه را که بايد همه چيز را ياد گرفت و بعد شروع کرد، کنار بگذاريد و شروع کنيد. فقط بايد به ياد داشته باشيد براي اين شروع، پاياني متصور نيست و هميشه بايد بهتر از قبل بنويسيد؛ هيچ ايستگاهي براي نويسندگي، ايستگاه آخر نيست؛ هميشه مي شود بهتر بود، هميشه.
7ـ تکليف خودتان را با قالب مشخص کنيد
وقتي مي خواهيد بنويسيد بايد بدانيد هدفتان چيست؟ شعر مي نويسيد، داستان، يادداشت، مقاله، قعطه ادبي يا... .
هر کدام از قالب هاي ذکر شده سبک و سياق خاص خودشان را دارند؛ مثلا اگر يک نثر به زبان شعر نوشته شود، نه خاصيت هاي يک نثر خوب را خواهد داشت و نه مزاياي يک شعر را. تصور کنيد که يک مقاله با ادبيات مخصوص داستان نوشته شود.
با نگاه به جزئيات، اين اشکال در بسياري از کساني که تازه شروع به نوشتن مي کنند، به صورت ناهمگوني در زبان و قالب نوشته ديده مي شود و راهکاري جز دقت بيشتر و تمرين ندارد. اين موضوع باعث مي شود خواننده به ضعف فرمي نويسنده پي برده و با او همراه نشود. پس قبل از هر چيز بدانيد چه مي نويسيد.
8ـ شکسته ننويسيد
بعضي ها فکر مي کنند نوشتن همان حرف زدن مکتوب است. اين بزرگ ترين اشتباهي است که مي شود در مورد کارهاي مکتوب انجام داد. بايد دقت کنيد مطلب به صورت محاوره اي و شکسته نوشته نشود. به رغم آنچه فکر مي شود، شکسته نويسي باعث ايجاد صميميت و نزديکي نمي شود.
خيلي ها هم ساده نويسي را با محاوره نويسي اشتباه مي گيرند، براي اينکه، هم متن ساده و روان و تاثيرگذار باشد، هم به صورت شکسته نوشته نشود دو راه وجود دارد: اول به هم ريختن ارکان جمله، با پس و پيش کردن بجا و مناسب ارکان جمله مي توان لحن، زبان و تاکيد و آهنگ خاص ايجاد کرد که به ارتباط گيري با خواننده کمک بسياري مي کند.
دوم به کار بردن بهترين کلمه و تعبير؛ مثلا اگر براي فوت کردن از عبارت «دار فاني را وداع گفت» استفاده کنيم، به يک فضاي رسمي نزديک مي شويم ولي با استفاده از فعل«تمام کرد» بدون شکسته نويسي به زبان محاوره نزديک مي شويم. شکسته نويسي جز براي نقل قول نوعي مبتذل نويسي است؛ نوعي لمپنيسم ادبي که اتفاقا عده اي در حال تئوريزه کردن آن هستند. شايد قوي ترين نثر غير شکسته را که پهلو به پهلوي محاوره مي زند بتوان در جلال آل احمد سراغ گرفت.
9ـ شروع نبايد عادي باشد
حالا که روزنامه و مطبوعه زياد شده و هر ناشري موظف است حداقل چهار کتاب در سال منتشر کند، حالا که مردم تنبل شده اند و کم حوصله، حالا که تعداد کتاب خوان ها و روزنامه خوان ها کم شده و بيشتر مردم ترجيح مي دهند از راديو و تلويزيون استفاده کنند، پس يک نوشته بايد در همان قدم اول مخاطب را جذب کند. وقتي براي مقدمه چيني وجود ندارد. شروع يک نوشته بايد مثل فنجان چايي اي باشد که لبه ميز لق لق مي خورد. اين لق لق خوردن هر بيننده اي را منتظر نگه مي دارد تا از سرانجام فنجان سر در بياورد. حالا فکر کنيد اين فنجان درست وسط ميز باشد. آيا باز هم جالب توجه است؟
شروع نوشته بايد مثل يک چنگک باشد که در ذهن خواننده مي افتد و او را همراه متن مي کشاند. لق لق خوردن فنجان ياد شده حکم همان چنگک را دارد.
10ـ از بهترين کلمات استفاده کنيد
خيلي نوشته ها هستند که هر روزه به سطل آشغال مي روند يا در مجلات چاپ مي شوند و کسي آنها را نمي خواند. يکي از مواردي که در ماندني شدن يک اثر مؤثر است، استفاده مناسب از کلمات است. يک نويسنده متبحر از هر کلمه در جاي خود استفاده مي کند. همان طور که خودکار، مداد، خودنويس و روان نويس و ماژيک همه مي نويسند ولي ما هر کدام را درجاي خودش استفاده مي کنيم، بايد از کلمات هم معني نيز در جاي مناسب خودش استفاده کرد؛ مثلا «بزرگ» و «گنده» هر دو يک معني را دارند ولي شما هيچ وقت نمي توانيد و نبايد براي ارج نهادن به استاد از صفت گنده استفاده کنيد. البته اين يک مثال ساده بود براي درک مطلب. دوستي وقتي مي خواست از يک صحنه زيبا صحبت کند، مي گفت: «واقعا وحشتناک بود» ؛ وحشتناک بودن صفت خوبي براي صحنه زيبا نيست يا مثلا تشبيه به ابر و برف؛ هر دو نشانه سفيدي و روشنايي اند ولي ابر لطيف و برف سرد است، پس از هر کدام بايد در جاي خودش استفاده شود.
کلمات چاق، فربه و خپل و تبل هم مي توانند جايگزين هم باشند ولي شما خودتان مي فهميد که خپل و فربه و تپل بار عاطفي بسيار دوري از هم دارند.
حتي شيوه هاي متفاوت بيان يک کلمه هم مي تواند مد نظر نويسنده باشد؛ مسلما «بابايي» از «بابا» خيلي عاطفي تر است و به خاطر همين، بچه ها وقتي مي خواهند چيزي از پدرشان بگيرند، از اين کلمه استفاده مي کنند.
حروفي که در ترکيب يک جمله استفاده مي شوند هم مي توانند معياري براي انتخاب باشند؛ حروفي که از لب ادا مي شوند داراي لطافت هستند و حروفي که از حلق ادا مي شوند، خشن هستند (به عنوان مثال «ميم»، «ب» و «پ» داراي يک نوع اثر سمعي مطلوب هستند).
البته اين مورد اخير شايد به زودي قابل دسترسي نباشد و مستلزم تمرين زياد باشد.
ورق زدن لغتنامه و سرک کشيدن گاه گاه در ميان آن مي تواند به نويسنده کمک کند. به هر حال گنجينه و گستره لغات يک نويسنده بايد زياد باشد.
11ـ ننويسيد، نشان بدهيد
يکي از اصول اساسي موفقيت يک نويسنده، قدرت تصوير کردن است. اگر مي خواهيد به خواننده بفهمانيد مثلا هوا سرد است، ننويسيد «هوا سرد است». بنويسيد «فلاني چانه اش را در يقه اورکت فرو برده بود تا گرماي نفسش هدر نرود» ؛ شيوه دوم تأثيرگذارتر و دلنشين تر است. نوشتن و اشاره کردن اگر خبري باشد، داستاني نيست. وقتي مي نويسيد «علي مضطرب است» خواننده احساس خامي پيدا مي کند. به عنوان مثال در اين مورد بهتر است بنويسيد: «ناخن هايش را مي جويد، تند تند قدم برمي داشت و گويي عابران ديگري را که به آنها تنه مي زد نمي ديد...».
در واقع نويسنده اي که حالات شخصيت داستانش را فقط بيان مي کند و به خواننده نشان نمي دهد به نوعي دزدي مي کند. بر همين اساس تمام گزارش هاي شبکه هايي مثل سي ان ان و الجزيره «بار تصويري» پيدا کرده است تا «بار روايي» و مثلا به جاي اينکه بگويند فلان روزنامه ها فروش بيشتري دارند، دکه روزنامه فروشي را نشان مي دهند که هنگام صبح از همان روزنامه ها کم وجود دارد يا تمام شده است. در واقع اين بند از مقاله ناظر به اين اصل است که «حرفي را که مي شود غير مستقيم گفت، مستقيم نگوييد چون نشان دادن يک عمل، غير مستقيم تر از گفتن همان عمل است». نشان دادن از گفتن سخت تر است و ممکن است نويسنده به ورطه تکرار و تقليد بيفتد. شايد به همين دليل است که فقط نويسندگاني که تلاش زيادي دارند موفق هستند.
12ـ منبر نرويد
نوشته جاي منبر رفتن نيست. البته قالب هاي مختلف، متفاوت هستند ولي به هر حال سعي کنيد بالاي منبر نرويد. اين مجال سعي در تخطئه منبر و وعظ و نصيحت و حتي شعار دادن ندارد بلکه فقط مي خواهد شما از پتانسيل هاي هر وسيله اي آگاه باشيد؛ داستان يا گزارش جاي نصيحت کردن و شعاردادن نيست. البته نه اينکه نمي شود اين کارها را کرد بلکه نبايد اينها را وسيله اي براي شعار دانست. در يک داستان؛ يادداشت يا گزارش نمي توان تکليف هستي، انسان و بشريت را تعيين کرد اما اگر بتوانيم در يک دستنوشته، خواننده را به مسواک زدن ترغيب کنيم، خيلي موفق بوده ايم.
به جاي شعارزدگي و شتاب در همراه کردن خواننده با نظرات خود آرام باشيد و سعي کنيد با رعايت منطق نوشته و عمل ها و عکس العمل ها، تصاوير ارائه شده توسط شما و چينش اخبار يا تصاوير، خواننده خود به نتيجه اي که مي خواهيد، برسد و اگر فکر مي کنيد بدون اراده خواننده به نتيجه اي رسيده ايد، به طرز کودکانه اي در اشتباهيد. نمي گويم شعار ندهيد، ولي بدانيد در داستان، گزارش، خبر و يادداشت نمي توان شعار داد و موفق بود؛ ضمن اينکه اين قالب ها پتانسيل زيادي ندارند؛ هر چند تاثيرگذار هستند ولي نه آن قدر که شما مشکلات و معضلات بزرگي را حل کنيد بلکه بايد با روش مندي صحيح و معقول، طي يک برنامه مشخص از اين قالب ها براي انتقال پيام هاي کوچک و بزرگ استفاده کنيد. در نوشته ها پايه هاي منبر لق است، پس زياد بالاي آن نرويد.
پيام مثل قند و شکر است که نمي شود آن را به سادگي خورد ولي وقتي در آب يا چاپي حل شد، ديده نمي شود و صداي قرچ قرچ آن بين دندان ها شنيده نمي شود ولي شيريني آن حس مي شود. پيام را بايد در متن حل کرد تا قابل هضم شود؛ حس بشود ولي ديده نشود.
13ـ انتزاعي ننويسيد، مصداقي بنويسيد
حداقل براي شروع کار در مورد يک مصداق واضح، يک صحنه ثابت و زماني که معلوم است بنويسيد. انتزاعي نوشتن به نوعي فراز از واقعيت و ناتواني در تغيير آن است. صحنه اي که هر گونه برداشتي بشود نسبت به آن داشت، صحنه اي قوي نيست. البته بعضي نگاه هاي هنري اين طور تصاوير را قوي مي شمارند ولي دراين نگاه ها، پيام و حرف نويسنده بي اهميت انگاشته مي شود و فرم و قالب مهم است. نگاه فرماليستي هم به درد عده اي مي خورد که حرفي براي ديگران نداشته و سعي در تخليه دروني و عقده گشايي دارند. به هر حال نمي شود فهميد که منظور نويسنده دقيقا چيست يا هر کس چه چيزي برداشت مي کند و اگر به خاطر انتزاعي بودن نوشته باشد، يک ضعف بزرگ در کار نويسنده است؛ نويسنده اي که مصداق ها راخوب درک نکرده و نمي تواند راجع به آنها صحبت کند.
14ـ اگر نمي توانيد، ننويسيد
اين جمله را ارنست همينگوي گفته است. اول به نظر مي رسد حرف ساده اي است ولي اگر اهل مطالعه باشيد با کمي دقت پي مي بريد که خيلي ها همين نکته ساده را رعايت نمي کنند. اگر قرار است نويسنده اي مطلبي بنويسد و خودش به عنوان پيوست مطلب راه بيفتد و آن را توضيح بدهد، همان بهتر که توصيه همينگوي را گوش کند. اگر از توصيف صحنه يا حالتي عاجز هستيد، ترديد نکنيد و از کنارش بگذريد. اينکه نويسنده اي از توصيف صحنه اي يا انتقال مطلبي در بماند يک ضعف است ولي ضعف بزرگ تر اين است که با وجود اين ناتواني اقدام به توصيف و نوشتن مطلب کند. از ميان بد و بدتر، بد بهتر است.
15ـ کم هم زياد است
در نوشتن بايد کمي خسيس بود. اين خست گاهي باعث شکوفايي ذهن خواننده مي شود. هر چيز اضافه اي که در متن مي بينيد حذف کنيد (از تکرار پرهيز کنيد). از خودتان سؤال کنيد چرا اين قسمت مطلب را نوشتم و اگر براي اين سؤال جوابي نداشتيد دلتان براي آن نسوزد و همان قلم قرمز را به کار گيريد.
آنتوان چخوف مي گويد اگر در قسمتي از داستان شما تفنگي بر ديوار آويزان است بايد در قسمت ديگري از اين تفنگ گلوله اي شليک شود؛ يعني فقط چيزهايي که لازم است بايد نوشته شوند. شايد اين شعار ضعيف فرماليست ها کمي قابل تامل باشد که کم هم زياد است.
16ـ خواننده باهوش است
فرض کنيد خواننده هايتان از باهوش ترين دسته مردم هستند؛ اين فرض باعث مي شود او را در همراه شدن با متن شريک کنيد. نويسنده باتجربه هيچ گاه سعي در جهت «شيرفهم» کردن خواننده نمي کند. شما اگر به جاي خواننده اي بوديد که احساس مي کند شعور و قدرت استنتاجش مدنظر قرار نگرفته، چه احساسي پيدا مي کرديد؟ آيا به خواندن آن متن ادامه مي داديد؟ خواننده امروزي هر چند تنبل است ولي مغرور هم هست؛ از اين رو بايد در پيشبرد متن شريک باشد. با گنجاندن سوالاتي خطاب به خواننده که مثلا نظر شما چيست يا «آيا به نظر شما اين چنين نيست» يا «قضاوت در اين زمينه را به عهده خواننده مي گذاريم»، مي توانيد بسيار به هدف خودتان نزديک شويد.
براي اينکه نکته، صحنه يا اتفاقي که به نظر شما مهم است به نظر خواننده هم مهم بيايد، آن را تکرار نکنيد و بيش از حد به آن نپردازيد. از روش هاي ديگر استفاده کنيد و خواننده را دست کم نگيريد. خواننده اگر نويسنده را ماهر و باذوق بيايد، حتي براي قسمت هايي که نمي فهمد هم تلاش بيشتري مي کند. تمام حرف هاي اين بند را داشته باشيد؛ ضمن اينکه در نوشتن به دام گفتمان روشنفکرانه هم نيفتيد. باهوش فرض کردن خواننده به معني اهميت دادن به مخاطب است. اگر کسي با حرکات فرماليستي نسبت به مخاطب بي اهميت باشد، آن وقت خواننده را باهوش هم فرض کند ديگر به درد نمي خورد. نوشته هاي روشنکفرمآبانه به مثابه لباس آن پادشاه است که خياطان شياد برايش مهيا کرده بودند؛ «هيچ» بزرگي که همه از ترس اتهام نفهميدن، اظهار به ديدنش مي کردند و در ميان اين همه عاقل نما، پسر بچه اي جرات مي کند و مي گويد «پادشاه لخت است». شما خودتان اذعان داريد که يک نوشته به معناي چيزي که قرار است وسيله ارتباط باشد، از يک طرف هم به مخاطب مربوط است. بنابراين دسته، صنف و گروه سني مخاطب، ميزان درک اجتماعي و طبقه مخاطب و همچنين نيازهايش بايد مد نظر نويسنده قرار بگيرند.
17ـ خواننده را گول نزنيد
براي نوشتن متن جذاب راه هاي زيادي وجود دارد. بدترين آنها هم گول زدن خواننده است. اين روش که با مخفي کردن اطلاعات از خواننده و دادن ناگهاني آن در پايان متن بخواهيم او را غافلگير کنيم، باعث عدم برقراري ارتباط صحيح مي شود. براي رفع اين مشکل پيشنهاد مي شود در متن علائم و نشانه هايي قرار دهيد تا خواننده بعد از پايان متن احساس کند خودش مي توانست با فکر کردن بيشتر به قضيه پي ببرد. اين کار باعث مي شود خواننده متن را داراي قوت ببيند، فکر کند و چيزي از او پنهان نشود و همين موضوع نظرش را جلب مي کند.
به اين عمل اصطلاحا دانه گذاري هم مي گويند. با دانه گذاري ديگر پنهان کردن اطلاعات از خواننده قبيح نيست و اگر با درايت انجام شود باعث جذاب شدن متن خواهد بود.
18ـ مطلبتان را به نقد بگذاريد
نوشته اي که گوشه اي خاک مي خورد يا در دفتري است که هيچ وقت باز نمي شود، حتي از کاغذ سفيد هم کم ارزش تر است. هر چه را مي نويسيد (اگر شخصي و خصوصي نيست) در معرض ديد ديگران قرار دهيد و عکس العمل مخاطبان را در قبال آن ببينيد. گاهي زوايايي از اثر براي خودتان ناپيدا يا در حجاب مي ماند که ممکن است ديگران آن را ببينند.
دوستاني را هم که خوب نقد مي کنند حفظ کنيد؛ نقد ديگران ــ گذشته از خوب يا بد بودنش ــ حکايت چکش کاري را دارد؛ چکش کاري فلز را محکم تر و مقاوم تر مي کند.
19ـ در مقابل نقد ديگران منفعل نباشيد
گريزي نيست از اشاره به اينکه نظر ديگران درباره اثر شما به هر حال يک سليقه است؛ گاهي آن قدر تجربه در يک سليقه وجود دارد که واقعا قابل احترام مي شود ولي باز هم سليقه است. بنابراين توصيه اکيد مي شود در مقابل «به به» و «چه چه» يا «واه واه» و «آه آه» ديگران به عرش نرفته يا بيمار نشويد. در آثار هنري و ادبي نظرات بسيار متفاوت است؛ به همين منظور اگر قرار باشد شما حرف همه را بشنويد و به همه آنها هم اهميت بدهيد، بايد کرکره را بکشيد پايين و سه قفله کنيد.
اولا در اينکه نقد ناقد و نظر ناظر درباره محتواي متن يا تکنيک و سبک و سياق آن است، مطمئن شويد. ثانيا نظرات را فقط بشنويد و در مورد عمل کردن به آنها بيشتر فکر کنيد. اين به معني توجه نکردن به نظرات ديگران نيست؛ بلکه به معناي عدم تأثيرپذيري است.
نويسنده اي با پوست کلفتي تمام در برابر تمسخرها و ريشخندهاي ديگران ــ که نوشته ها و داستان ضعيف اوليه اش را مي خواندند ــ به نوشتن ادامه داد و الان کساني از همان مسخره کننده ها، مداحي نوشته هاي همان نويسنده را مي کنند.
هرچند او هم حاضر نيست آن داستان هاي اوليه را جايي نشان بدهد ولي به هر حال ضمن استفاده از نظرات ديگران، هيچ وقت هم تحت تاثير ديگران نبوده است. کساني هم هستند که با يک جمله نقادانه از نوشتن که هيچ، از زندگي هم بيزار شده اند و همين طور کسي که با تعريف و تمجيدي که در جلسه اي از او شده بود، احساس «خود در درون صادق هدايت بيني مفرط» پيدا کرده بود! اين افراد يا موفق نخواهند بود يا در زمان طولاني تري به موفقيت دست خواهند يافت.
20ـ يک خودکار قرمز تهيه کنيد
همان طور که هنگام نوشتن فقط توليد مي کنيد و بدون واهمه، کلمه و جمله را روي کاغذ مي نويسيد، بايد شهامت حذف قسمت هاي اضافي را هم داشته باشيد. يک متن خوب همان قدر که به توليد قسمت هاي قوي احتياج دارد، به حذف قسمت هاي ضعيف هم محتاج است.
بسياري از نويسندگان توانا، ويراستاران ناتواني هستند و در حذف قسمت هاي اضافي يا نامناسب متن مهارتي ندارند. ويرايش متن مانند هرس کردن درختان است که باعث باروري بيشتر آنها مي شود. هر چند که نويسنده ها نوشته هايشان را مانند پدري که به فرزندش علاقه دارد، دوست مي دارند ولي اين علاقه نبايد مانع انجام کاري که صحيح است شود.
بعد از نوشتن داستان، مقاله، يادداشت يا هر چيز ديگر، آن را مدتي در جايي قرار دهيد و به سراغش نرويد. بعد از مدتي به عنوان يک خواننده، منتقد و ويراستار سراغ متن برويد و اين بار قلم قرمز در دستتان باشد. شما بايد اولين و بهترين منتقد و خواننده اثر خودتان باشيد.
اين بند از مقاله بسيار حائز اهميت است چون علاوه بر پيشبرد کار، باعث حرفه اي شدن شما هم مي شود؛ پس قلم قرمز يادتان نرود.
21ـ عجله کار شيطان است
خب! کم کم به پايان نکات نزديک مي شويم. در اينجا لازم است شما از هر گونه عجله کردن بر حذر شويد. عجله در پايان بردن متن، عجله در به چاپ رساندن مطلب، عجله در بازيابي نظرات خوانندگان، عجله براي مشهور شدن و... .
اين عرصه، عرصه عجله کردن نيست. بايد قدم به قدم پيش رفت و دلسرد نشد. هرگاه احساس کرديد نمي توانيد بنويسيد، قلم را کنار بگذاريد و کارهاي ديگر ــ اعم از مطالعه، فکر کردن و...ــ را در دستور کارتان قرار دهيد. عجله فقط روحيه تان را خراب خواهد کرد. چون هيچ راهي جز حرکت گام به گام وجود ندارد، پس آرام آرام و قدم به قدم حرکت کنيد.
نويسندگاني که با اولين آثارشان مشهور شده اند تعدادشان بسيار کم است. همه از جايي که شما هستيد شروع کرده اند. شايد متن هايشان بارها روانه سطل آشغال شده. شايد مدت ها در کشوي ميز سردبيري مانده تا کم کم ارزش هاي خود را بروز داده اند. شايد آنها مي دانستند عجله کار شيطان است.
22ـ هر چيزي بايد منطق خودش را پيدا کند
بزرگترين اصل در نوشتن اين است که «هيچ اصلي وجود ندارد». تمام چيزهايي که شما مي خوانيد صرفا تجربه هايي است که آزمايش خودشان را مورد عده اي نشان داده اند. درواقع منظور اساسي از اصلي که چند جمله قبلي خوانديد اين است که «هر چيزي بايد منطق خودش را پيدا کند». امکان دارد شما با موردي مخالف يا حتي متناقض با آنچه در اين مقاله خوانديد برخورد کنيد. در اين شرايط بايد ببينيد آيا اين تضاد منطق دارد و جاي خودش را پيدا کرده است يا نه. وقتي هر موردي در جاي خود مناسب باشد و هر معلولي، علتي منطقي داشته باشد، نوشته داراي هارموني خواهد بود و خواندني. اين اصل در نمايش، فيلم، نقاشي و تمام هنرهاي ديگر هم مورد توجه است. قبل از هر کس خودتان بايد نسبت به نوشته و اجزايش قانع شده باشيد؛ نبايد نسبت به قسمتي از آن دل چرکين باشيد و اگر اين طور باشيد يک جاي کار مي لنگد که بايد درست شود. با اين توضيحات امکان دارد شما نوشته اي سراسر شعار داشته باشيد که «شعارزده» نباشد؛ چنين نوشته اي متضاد با بندهاي قبلي نيست. اصلي پيشرفته تر از قبلي هاست و دست يافتن به آن فقط و فقط با تمرين و تجربه حاصل مي شود؛ پس تجربه کنيد.
بازار