نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
کتاب

عادت‌های خاص نویسندگان مشهور چه بوده است؟

منبع
خراسان
بروزرسانی
عادت‌های خاص نویسندگان مشهور چه بوده است؟
خراسان/ يک جوري جا افتاده است که نويسنده‌ها آدم‌هاي عجيب و غريبي هستند، آدم‌هايي که ممکن است تمام روز توي اتاق‌هاي در بسته با خودشان حرف بزنند. بايد بگويم که اين حالت ها ممکن است براي خيلي ها اتفاق بيفتد. نويسندگان مشهور دنيا هم مانند بقيه انسان‌ها، يک سري خصوصيات اخلاقي منحصر به فرد و عادت‌هايي دارند که گاهي به صورت غريزي و بدون هيچ فکري، انجام مي‌داده و مي دهند. اين عادت ها هرچند ممکن است طبيعي باشد و هر کدام از ما هم دچارشان باشيم اما براي اطرافيان و دوستداران اين نويسندگان مشهور، بسيار عجيب و البته قابل توجه است. امروز سعي داريم نگاهي به چند عادت‌ عجيبِ بعضي از بهترين نويسندگان تاريخ بيندازيم که در ادامه مي خوانيد. شب ها زماني براي نوشتن گوستاو فلوبر يکي از نويسندگان تأثيرگذار قرن نوزدهم فرانسه بود که در سال 1880 و در سن 59 سالگي درگذشت مهم ترين آثار: سفري به دوزخ، خاطرات يک ديوانه، مادام بوآري، نامه‌هايي به شهرداري روآن و داوطلب گوستاو فلوبر نوشتن «مادام بوآري» را در سپتامبر سال ۱۸۵۱ شروع کرد و نوشتن آن پنج سال طول کشيد. آن دوران مصادف با ميان سالي فلوبر بود با شکمي بزرگ و موهايي که به سرعت مي ريخت. فلوبر براي تمرکز روي کارش شب ها شروع به نوشتن مي کرد چون در طول روز هر سر و صدايي حواسش را پرت مي کرد. او هر روز صبح ساعت ۱۰ بلند مي شد و زنگ پيشخدمت را به صدا در مي آورد تا برايش روزنامه ها، نامه ها، ليواني آب سرد و پيپ چاق شده اش را بياورد. بعد مشتي به ديوار بالا مي زد تا اگر مادرش دوست دارد بيايد و کنارش بنشيند و باهم صحبت کنند. بعد از آن هم نوبت به استفاده از تونيک ضدريزش مو مي رسيد. ناهار را معمولا سبک مي خورد و بعد از تدريس تاريخ و جغرافيا به برادرزاده اش، مطالعه مي کرد. اما وقت نوشتن فلوبر شب بود. خودش در اين باره گفته است: «گاهي از خودم مي پرسم چرا مغزم آب نمي شود؟ من زندگي رياضت کشانه و سختي را مي گذراندم؛ زندگي عاري از لذات بيروني. با چنان عشقي کارم را دوست دارم که جنون آميز و غريب به نظر مي رسد؛ مثل زاهدي که جامه زبري را دوست دارد، در عين اين که جامه، جسمش را آزار مي دهد.» کابينت جايي براي نوشتن! آگاتا کريستي نويسنده انگليسي داستان‌هاي جنايي و ادبيات کارآگاهي بود که سال 1976 در سن 86 سالگي درگذشت. مهم ترين آثار: دشمن مخفي، قتل در بين‌النهرين، راز قطار آبي، جسدي در کتابخانه، فيل‌ها به ياد مي‌آورند و جنايت خفته آگاتا کريستي در زندگي نامه اي به قلم خودش، تاکيد مي کند که حتي پس از نوشتن ۱۰ کتاب، باز هم خودش را يک «نويسنده به تمام معنا» نمي داند. او مي نويسد: «جالب اين که از کتاب هايي که بلافاصله بعد از ازدواجم نوشتم چيز زيادي يادم نمي آيد. گمانم آن قدر از حضور در زندگي روزمره لذت مي بردم که نوشتن صرفا کاري بود براي سرگرم شدن. هرگز جاي معيني که براي نوشتن به آن پناه ببرم نداشتم.» اين موضوع باعث مشکلات بي پايان او با خبرنگارهايي بود که طبيعتا مي خواستند عکس اين نويسنده را پشت ميز کارش بگيرند اما چنين جايي واقعا وجود نداشت! خودش مي نويسد: «تنها چيزي که لازم داشتم يک ميز مناسب و ماشين تحرير بود. کابينت روشويي مرمري اتاق خواب جاي خوبي براي نوشتن بود. ميز اتاق غذاخوري در ساعات بين غذا هم همچنين.» او در جاي ديگري مي نويسد: «خيلي از دوستانم مي گويند: نمي فهميم تو کي کتاب هايت را مي نويسي؟ چون هيچ وقت تو را در حال نوشتن نديديم. احتمالا رفتار من بيشتر شبيه سگ هايي است که استخوان به دهان به گوشه اي پناه مي برند. آن ها به شکلي مخفيانه از بقيه جدا مي شوند و تا نيم ساعت کسي نمي بيندشان. بعد با اعتماد به نفس کامل و لب و لوچه کثيف بر مي گردند! من هم همان کار را مي کنم. در آغاز هر کتاب کمي معذب هستم، اما همين که بتوانم خودم را خلاص کنم و در را ببندم و نگذارم کسي مزاحمم شود، ديگر مي توانم با سرعت کامل جلو بروم و در نوشته هايم کاملا غرق شوم.» در حين نوشتن گرم مي شويد ارنست همينگوي از نويسندگان برجسته معاصر ايالات متحده آمريکا و برنده جايزه نوبل ادبيات است که در سال 1961 در 62 سالگي درگذشت. مهم ترين آثار: سه داستان و 10 شعر و رمان هاي برنده هيچ نمي‌برد، وداع با اسلحه، پيرمرد و دريا و حقيقت در اولين تابش ارنست همينگوي در سراسر دوران بزرگ سالي اش ساعت 5:30 يا 6 صبح با اولين اشعه خورشيد در روز بيدار مي شد. حتي اگر شب قبلش دير خوابيده بود. همينگوي در مصاحبه اي با پاريس ريويو در سال ۱۹۵۸ گفت: «صبح ها بلافاصله پس از طلوع خورشيد دست به قلم مي شوم چون هيچ کس نيست مزاحم تان شود. هوا خنک يا حتي سرد است و در حين نوشتن گرم مي شويد. بعد هرچه را که نوشته ايد، مي خوانيد. آن قدر مي نويسيد تا به جايي برسيد که هنوز موتورتان روشن است و مي دانيد بعدش چه اتفاقي مي افتد و بعد از آن مي کوشيد باقي زندگي تان را پيش ببريد.» همينگوي برخلاف حرف هايي که درباره اش رايج است هيچ فصلي از کتابش را با تيز کردن ۲۰ مداد متوسط شروع نکرد. خودش به پاريس ريويو گفته بود: «فکر نکنم اصلا هيچ وقت من يک جا بيست تا مداد داشته باشم!» اما در کل عادات عجيب و غريب براي نوشتن کم نداشت. اول اين که ايستاده مي نوشت. او روي برگه هايي روي تخته شاسي مي نوشت بعد اگر کار خوب پيش نمي رفت، کاغذها را رها مي کرد و سراغ ماشين تحرير مي رفت. همينگوي غالبا حساب کلمات روزانه اش را داشت تا به قول خودش: «کلاه سر خودم نگذارم!» اما اگر کار خوب پيش نمي رفت، دست از نوشتن مي کشيد و به نامه هايش جواب مي داد؛ يک مرخصي دلپذير ميان مسئوليت خطير نوشتن. به گوشت گوسفند فکر نکن! جين آستين در سال ۱۸۱۷ زماني که 41 سال داشت درگذشت و در کليساي وينچستر به خاک سپرده شد. مهم ترين آثار: غرور و تعصب، عقل و احساس، منسفيلد پارک، اما و ترغيب جين آستين نويسنده اي بود که هرگز تنها زندگي نکرد و در زندگي روزمره اش چندان توقعي هم نداشت. گويا برايش مهم نبود که تنها باشد يا نه. او همراه با مادر، خواهر و دوست صميمي و سه پيشخدمت شان در يک کلبه زندگي مي کرد خانه اي که اغلب پر از مهمان هاي ناخوانده بود. به گفته خواهرزاده اش، جين در اتاق نشيمن خانوادگي شان مي نوشت. يعني «درست وسط هر جور مزاحمت و اتفاق مخل آرامش!» او در اين باره مي گويد: «البته مراقب بود که کارش توسط خدمتکاران يا مهمانان يا هر شخصي غير از اعضاي خانواده متوقف نشود. عادت داشت روي برگه هاي کاغذ کوچکي بنويسد که به راحتي دورانداخته يا زير جوهر خشک کن گم مي شدند. پشت در ورودي جلويي يک بادبزن قرار داشت که وقتي باز مي شد، صدا مي داد. جين مخالف تعمير کردن اين مشکل کوچک بود چون صدا آگاهش مي کرد که تازه واردي رسيده است.» معمولا غروب ها جين رمان هايش را با صداي بلند براي خانواده اش مي خواند. او زياد اهل آشپزي نبود و خودش هم در اين باره گفته است: «آفرينش ادبي با ذهني مشغول تکه هاي گوشت گوسفند و خوراک ريواس ناممکن است»! با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد
اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره